هدایت شده از محبان الزهرا سلام الله علیها
#السلامعلیکِیاامالبنین
#جلسه_هفتگی
#اعلامبرنامه
📢سخنران
#حجتالاسلامحسنزاده
🎤 بانوای گرم
#کربلاییمهدیصدیقی
📆زمان: چهارشنبه ۶ دی ماه
⏱از ساعت ١٩:٣٠
🕌مکان: ملکشهر_خیابان مطهری _ انتهای خیابان آزادگان_کوچه اطلس ٣_بن بست شبنم ٢_ منزل برادر کاظمی
🔴ویژه برادران
#هیئت_محبان_الزهرا(سلام الله علیها)
#هیئت_جنت_الزهرا(سلام الله علیها)
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 سالروز وفات حضرت ام البنین سلام اللّه علیها بر همه عاشقان تسلیت باد.
امام صادق (علیه السلام):
بُکی الحُسَینُ علیه السلام خَمسَ حِجَجٍ، و کانَت امُّ جَعفَرٍ الکلابِیةُ تَندُبُ الحُسَینَ علیه السلام و تَبکیهِ و قَد کفَّ بَصَرُها.
بر حسین علیه السلام پنج سال گریسته شد. امّ جعفر کلابی (امّ البنین)، برای حسین علیه السلام مرثیه می سرایید و میگریست تا اینکه چشمانش نابینا شد.
الأمالی للشجری: ج ۱، ص ۱۷۵
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#وفات_حضرت_ام_البنین
┄┄┅✿❀🌺❀✿┅┄┄
🍃 به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
1_8467782525.mp3
2.91M
#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#وفات_حضرت_ام_البنین
┄┄┅✿❀🌺❀✿┅┄┄
🍃 به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
🌷◾ سالروز وفات حضرت ام البنین (س) روز تکریم از مادران و تجلیل از همسران شهدا" گرامی باد.
#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#وفات_حضرت_ام_البنین
┄┄┅✿❀🌺❀✿┅┄┄
🍃 به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
نمایش رایگان یاس کبود جلوهای از وقایع فاطمیه
🔹️همزمان با ایام وفات حضرت اُم البنین در تکریم مادران و همسران شهدا
🔹️زمان: پنجشنبه هفتم دیماه
🔹️مکان: سالن جدید گلستان شهدا
سانس اول ساعت ۱۵
سانس دوم ساعت ۱۹:۳۰
سانس سوم ساعت ۲۰:۳۰
▪️به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📢 حدیث نصب شده در محل سخنرانی رهبر انقلاب در دیدار اقشار مختلف بانوان ۱۴۰۲/۱۰/۶
🔹 امیرالمؤمنین علیهالسلام «إنَّ المَرأةَ رَيحَانَةٌ» نهج البلاغه، نامه ۳۱
🔹زن همچون گلی لطیف است.
🖼 #لوح
💻 Farsi.Khamenei.ir
محبان الزهرا سلام الله علیها
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸 🌿🌸 🌸 #رمان_قصه_دلبری #قسمت_پنجاهم هر دو مثل جنازه ای متحرک
▪️🥀▪️🥀▪️🥀▪️🥀
🥀▪️🥀▪️🥀▪️🥀
▪️🥀▪️🥀▪️🥀
🥀▪️🥀▪️🥀
▪️🥀▪️🥀
🥀▪️🥀
▪️🥀
🥀
#رمان_قصه_دلبری
#قسمت_پنجاه_و_یکم
مثل پروانه دورش می چرخید و قربان صدقه اش میرفت.
اما این شادی و شعف چند ساعتی بیشتر دوام نیاورد. دیدم بچه نمیتواند نفس بکشد. هی سیاه میشد.حتی نمیتوانست راحت گریه کند. تا شب صبر کردیم اما فایده ای نداشت.
به دلهره
افتادیم که نکند طوری بشود. پدرم با عصبانیت میگفت :((از عمد بچه رو مرخص کردن که توی خونه تموم کنه)).
سریع رساندیمش بیمارستان. بچه را بستری کردند و ما را فرستادند خانه. حال و روز همه بدتر شد. تا نیاورده بودیمش خانه، این قدر به هم نریخته بودیم. پدرم دور خانه راه میرفت و گریه می کرد و می گفت:
((این بچه یه شب اومد خونه همه رو وابسته و بیچاره خودش کرد و رفت)).
محمد حسین باید میرفت اوایل ماه رمضان بود. گفتم: «توبرو، اگه خبری شد زنگ میزنیم. سحر همان شب از بیمارستان مستقیم به گوشی خودم زنگ زدند و گفتند بچه تمام کرد.
شب دیوانه کننده ای بود. بعد از پنجاه روز امیر محمد مرده بود و حالا شیر داشتم.
دور خانه راه میرفتم گریه میکردم و روضه حضرت رباب می خواندم. مادرم سیسمونیها را جمع کرد که جلوی چشمم نباشد.
عکسها
، سونوگرافیها و هر چیزی را که نشانه ای از بچه داشت، گذاشت زیر تخت. با پدر و مادرش برگشت. میخواست برایش مراسم ختم بگیرد ،خاکسپاری ،سوم هفتم و چهلم خانوادهاش گفتند:(( بچه کوچیک این مراسما رو نداره)).
حرف حرف خودش بود پدرش با حاج آقا مهدوی نژاد که روحانی سرشناسی در یزد بود صحبت کرد تا متقاعدش کند. محمد حسین روی حرفش حرف نمیزد خیلی باهم رفیق بودند....
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📚#کتابخوانیتوصیهرهبری
ادامه دارد...
🥀به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
🥀▪️🥀▪️🥀▪️🥀▪️🥀▪️
▪️🥀▪️🥀▪️🥀▪️🥀
🥀▪️🥀▪️🥀▪️🥀
▪️🥀▪️🥀▪️🥀
🥀▪️🥀▪️🥀
▪️🥀▪️🥀
🥀▪️🥀
▪️🥀
🥀
#رمان_قصه_دلبری
#قسمت_پنجاه_و_دوم
از من پرسید :((راضی هستی این مراسما رو نگیریم؟)) چون دیدم خیلی حالش بد است رضایت دادم که بی خیال مراسم شود. گفت: «پس کسی حق نداره بیاد خلد برین برای خاکسپاری. خودم همه کارهاش رو انجام میدم. در غسالخانه دیدمش بچه را همراه با یکی از رفقایش غسل داده و کفن کرده بود. حاج آقا مهدوی نژاد و دوسه تا روحانی دیگر از رفقایش هم بودند. به من قول داده بود اگر موقع تحویل بچه نروم بیمارستان درست و حسابی اجازه میدهد بچه را ببینم آن هم تنها بعد از غسل و کفن چند لحظه ای با هم کنارش تنها نشستیم. خیلی بچه را بوسیدیم و با روضه حضرت علی اصغر (ع) با او وداع کردیم، با آن روضه ای که امام حسین (ع) مستأصل، قنداقه را بردند پشت خیمه.
میترسیدم بالای سر بچه جان بدهد. تازه میفهمیدم چرا میگویند امان از دل رباب ! سعی می کردم خیلی ناله و ضجه نزنم.
میدانستم اگر
بی تابی ام را ببیند بیشتر به او سخت میگذرد و همه را می ریختم در خودم. بردیمش قطعه نونهالان. خودش رفت پایین قبر کفن بچه را سر دست گرفته بود و خیلی بی تابی می کرد. شروع کرد به روضه خواندن. همه به حال او و روضه هایش میسوختند. حاج آقا مهدوی نژاد وسط روضه خواندنش دم گرفت تا فضا را از دستش بگیرد. بچه را گذاشت داخل قبر اما بالا نمی آمد. کسی جرئت نداشت بهش بگوید بیا بیرون.
یک دفعه قاطی میکرد و داد میزد. پدرش رفت و گفت «دیگه بسه!» فایده نداشت من هم رفتم و بهش التماس کردم صدقه سر روضه های امام حسین بود که زود به خود آمدیم. چیز دیگری نمی توانست این موضوع را جمع کند. برای سنگ قبر امیر محمد خودش شعر گفت:
ارباب من حسين،
داغی بده که حس کنم تو را / داغ لب ترک ترکِ اصغر تو را
طفلم فدای روضه صدپاره اصغرت / داغی بده که حس کنم آن ماتم تو را
-----------
🏷خلد برین قبرستانی در یزد است.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📚#کتابخوانیتوصیهرهبری
ادامه دارد...
🥀به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
🥀▪️🥀▪️🥀▪️🥀▪️🥀▪️