eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
317 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
5.7هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5904411581852156763.mp3
4M
اگر دیرامدم مجروح بودم...... درباغ شهادت رانبندید.... ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آرزوی جالب پیرزن همسایه حاج قاسم ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
★در بـاغ را نبندیـــد 🌷به ما جاماندگان زان سونخندید ★رفــیقانم دعــا کردند و 🌷مــرا زخمی💔رها کردندو رفتند ★ نــردبان آســمان بـود 🌷شهـادت آسمان🌠 را نردبان بود ★چــرا بــرداشتند نردبان را⁉️ 🌷چــرا آســمان را ؟!😔 دعا 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
Hossein Taheri - Donya Shode Amadeye Jang Jahani [Musicbazi].mp3
3.26M
◾️🌱♥️ ●━━━━━━────── ⇆ㅤㅤㅤㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤㅤㅤ↻ تا روح خدا در دل این خاک دمیده؛ دشمن به خودش یک شب آرام ندیده👊🏽✌️🏼 🎙 ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌ ‌‎‎ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
#رمان #دمشق_شهر_عشق #پارت_سی_و_یکم 💠 به نیمرخ صورتش نگاه می‌کردم که هر لحظه سرخ‌تر می‌شد و دیگر کم
💠 باور نمی‌کردم ابوالفضل مرا دوباره به این جوان سوری سپرده باشد و او نمی‌خواست رازی که برادرم به دلش سپرده، برملا کند که به زحمت زمزمه کرد :«خودشون می‌دونن...» و همین چند کلمه، زخم‌های قفسه سینه و گردنش را آتش زد که چشمانش را از درد در هم کشید، لحظه‌ای صبرکرد تا نفسش برگردد و دوباره منت حرف دلم را کشید :«شما راضی هستید؟» 💠 نمی‌دانست عطر شب‌بوهای حیاط و آن خانه رؤیای شیرین من است که به اشتیاق پاسخم نگاهش می‌تپید و من همه احساسم را با پرسشی پنهان کردم :«زحمت‌تون نمیشه؟» برای اولین بار حس کردم با چشمانش به رویم خندید و او هم می‌خواست این خنده را پنهان کند که نگاهش مقابل پایم زانو زد و لحنش غرق شد :«رحمته خواهرم!» 💠 در قلب‌مان غوغایی شده و دیگر می‌ترسیدیم حرفی بزنیم مبادا آهنگ احساس‌مان شنیده شود که تا آمدن ابوالفضل هر دو در سکوتی ساده سر به زیر انداختیم. ابوالفضل که آمد، از اتاق بیرونش کشیدم و التماسش کردم :«چرا می‌خوای من برگردم اونجا؟» دلشوره‌اش را به شیرینی لبخندی سپرد و دیگر حال شیطنت هم برایش نمانده بود که با آرامشی ساختگی پاسخ داد :«اونجا فعلاً برات امن‌تره!» 💠 و خواستم دوباره اصرار کنم که هر دو دستم را گرفت و حرف آخرش را زد :«چیزی نپرس عزیزم، به وقتش همه چی رو برات میگم.» و دیگر اجازه نداد حرفی بزنم، لباس مصطفی را تنش کرد و از بیمارستان خارج شدیم. تا رسیدن به سه بار اتومبیلش را با همکارانش عوض کرد، کل غوطه غربی را دور زد و مسیر ۲۰ دقیقه‌ای دمشق تا داریا را یک ساعت طول داد تا مطمئن شود کسی دنبال‌مان نیاید و در حیاط خانه اجازه داد از ماشین پیاده شوم. 💠 حال مادرش از دیدن وضعیت مصطفی به هم خورد و ساعتی کشید تا به کمک خوش‌زبانی‌های ابوالفضل که به لهجه خودشان صحبت می‌کرد، آرامَش کنیم. صورت مصطفی به سفیدی ماه می‌زد، از شدت ضعف و درد، پیشانی‌اش خیس عرق شده بود و نمی‌توانست سر پا بایستد که تکیه به دیوار چشمانش را بست. 💠 کنار اتاقش برایش بستری آماده کردیم، داروهایش را ابوالفضل از داروخانه بیمارستان خریده و هنوز کاری مانده بود و نمی‌خواست من دخالت کنم که رو به مادرش خبر داد :«من خودم برای تعویض پانسمانش میام مادر!» و بلافاصله آماده رفتن شد. همراهش از اتاق خارج شدم، پشت در حیاط دوباره دستم را گرفت که انگار دلش نمی‌آمد دیگر رهایم کند. با نگاه صورتم را در آغوش چشمانش کشید و با بی‌قراری تمنا کرد :«زینب جان! خیلی مواظب خودت باش، من مرتب میام بهت سر می‌زنم!» 💠 دلم می‌خواست دلیل اینهمه دلهره را برایم بگوید و او نه فقط نگران جانم که دلواپس احساسم بود و بی‌پرده حساب دلم را تسویه کرد :«خیلی اینجا نمی‌مونی، ان‌شاءالله این دوره مأموریتم که تموم شد با خودم می‌برمت !» و ظاهراً همین توصیه را با لحنی جدی‌تر به مصطفی هم کرده بود که روی پرده‌ای از سردی کشید و دیگر نگاهم نکرد. کمتر از اتاقش خارج می‌شد مبادا چشمانم را ببیند و حتی پس از بهبودی و رفتن به مغازه، دیگر برایم پارچه‌ای نیاورد تا تمام روزنه‌های را به روی دلم ببندد. 💠 اگر گاهی با هم روبرو می‌شدیم، از حرارت دیدارم صورتش مثل گل سرخ می‌شد، به سختی سلام می‌کرد و آشکارا از معرکه می‌گریخت. ابوالفضل هرازگاهی به داریا سر می‌زد و هر بار با وعده اتمام مأموریت و برگشتم به تهران، تار و پود دلم را می‌لرزاند و چشمان مصطفی را در هم می‌شکست و هیچکدام خبر نداشتیم این قائله به این زود‌ی‌ها تمام نمی‌شود که گره سوریه هر روز کورتر می‌شد. 💠 کشتار مردم و قتل عام خانوادگی روستاهای اطراف، عادت روزانه شده بود تا ۶ ماه بعد که شبکه العربیه اعلام کرد عملیات آتشفشان دمشق با هدف فتح پایتخت توسط ارتش آزاد به‌زودی آغاز خواهد شد. در فاصله ۱۰ کیلومتری دمشق، در گرمای اواخر تیرماه تنم از ترس حمله ارتش آزاد می‌لرزید، چند روزی می‌شد از ابوالفضل بی‌خبر بودم که شب تا صبح پَرپَر زدم و همین بی‌قراری‌ام یخ رفتار مصطفی را آب کرده بود که دور اتاق می‌چرخید و با هر کسی تماس می‌گرفت بلکه خبری از بگیرد تا ساعتی بعد که خبر انفجار ساختمان امنیت ملی کار دلم را تمام کرد. 💠 وزیر دفاع و تعدادی از مقامات سوریه کشته شدند و هنوز شوک این خبر تمام نشده، رفقای مصطفی خبر دادند نیروهای ارتش آزاد به رسیده و می‌دانستم برادرم از است که دیگر پیراهن صبوری‌ام پاره شد و مقابل چشمان مصطفی و مادرش مظلومانه به گریه افتادم... ✍️نویسنده: ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
#رمان #دمشق_شهر_عشق #پارت_سی_و_دوم 💠 باور نمی‌کردم ابوالفضل مرا دوباره به این جوان #سُنی سوری سپرده
💠 طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با به مصطفی التماس می‌کردم :«تورو خدا پیداش کنید!» بی‌قراری‌هایم را تمام کرده و تماس‌هایش به جایی نمی‌رسید که به سمت در رفت و من دنبالش دویدم :«کجا میرید؟» 💠 دستش به طرف دستگیره رفت و با لحنی گرفته حال خرابش را نشانم داد :«اینجا موندنم فایده نداره.» مات رفتنش مانده و من دو بار قامت غرق خونش را دیده بودم و دیگر نمی‌خواستم پیکر پَرپَرش را ببینم که قلبم به تپش افتاد. دل مادرش بزرگتر از آن بود که مانع رفتنش شود، اشکش را با چند بار پلک زدن مهار کرد و دل کوچک من بال بال می‌زد :«اگه رسیدن اینجا ما چیکار کنیم؟» 💠 از صدایم تنهایی می‌بارید و خبر رگ غیرتش را بریده بود که از من هم دل برید :«من ، اما یه عمر همسایه سیده زینب بودم، نمی‌تونم اینجا بشینم تا بیفته دست اون کافرا!» در را گشود و دلش پیش اشک‌هایم جا مانده بود که دوباره به سمتم چرخید و نشد حرف دلش را بزند. نگاهش از کنار صورتم تا چشمان صبور مادرش رفت و با همان نگاه نگران سفارش این دختر را کرد :«مامان هر اتفاقی افتاد نذارید کسی بفهمه شیعه‌اس یا !» و می‌ترسید این اشک‌ها پای رفتنش را بلرزاند که دیگر نگاهم نکرد و از خانه خارج شد. 💠 او رفت و دل مادرش متلاشی شده بود که پشت سرش به گریه افتاد و من می‌ترسیدم دیگر نه ابوالفضل نه او را ببینم که از همین فاصله دخیل ضریح (علیهاالسلام) شدم. تلوزیون فقط از نبرد حمص و حلب می‌گفت، ولی از و زینبیه حرفی نمی‌زد و از همین سکوت مطلق حس می‌کردم پایتخت سوریه از آتش ارتش آزاد گُر گرفته که از ترس سقوط داریا تب کردم. 💠 اگر پای به داریا می‌رسید، من با این زن سالخورده در این تنهایی چه می‌کردم و انگار قسمت نبود این ترس تمام شود که صدای تیراندازی هم به تنهایی‌مان اضافه شد. باورمان نمی‌شد به این سرعت به رسیده باشند و مادرش می‌دانست این خانه با تمام خانه‌های شهر تفاوت دارد که در و پنجره‌ها را از داخل قفل کرد. 💠 در این خانه دختری شیعه پنهان شده و امانت پسرش بودم که مرتب دور سرم می‌خواند و یک نفس نجوا می‌کرد :«فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين.» و من هنوز نمی‌دانستم از ترس چه تهدیدی ابوالفضل حاضر نشد تنها راهی ایرانم کند که دوباره در این خانه پنهانم کرد. حالا نه ابوالفضل بود و نه مصطفی که از ترس اسارت به دست تروریست‌های جانم به لبم رسیده و با اشکم به دامن همه ائمه (علیهم‌السلام) چنگ می‌زدم تا معجزه‌ای شود که درِ خانه به رویمان گشوده شد. 💠 مصطفی برگشته بود، با صورتی که دیگر آرامشی برایش نمانده و چشمانی که از غصه به خون نشسته بود. خیره به من و مادرش از دری که به روی خودمان قفل کرده بودیم، حس کرد تا چه اندازه کردیم که نگاهش در هم شکست و من نفهمیدم خبری ندارد که با پرسش بی‌پاسخم آتشش زدم :«پیداش کردید؟» همچنان صدای تیراندازی شنیده می‌شد و او جوابی برای اینهمه چشم انتظاری‌ام نداشت که با شرمندگی همین تیرها را بهانه کرد :«خروجی شهر درگیری شده بود، برا همین برگشتم.» 💠 این بی‌خبری دیگر داشت جانم را می‌گرفت و ابوالفضل پای رفتنش را سُست کرده بود که لحنش هم مثل نگاهش به زیر افتاد :«اگه براتون اتفاقی می‌افتاد نمی‌تونستم جواب برادرتون رو بدم!» مادرش با دلواپسی پرسید :«وارد داریا شدن؟» پایش پیش نمی‌رفت جلوتر بیاید و دلش پیش مانده بود که همانجا روی زمین نشست و یک کلمه پاسخ داد :«نه هنوز!» 💠 و حکایت به همینجا ختم نمی‌شد که با ناامیدی به قفل در نگاه کرد و صدایش را به سختی شنیدم :«خونه اطراف دمشق رو آتیش می‌زنن تا مجبور شن فرار کنن!» سپس سرش به سمتم چرخید و دیدم قلب نگاهش برایم به تپش افتاده که خودم دست دلش را گرفتم :«نمی‌ذارم کسی بفهمه من شیعه‌ام!» و او حرف دیگری روی دلش سنگینی می‌کرد و همین حرف حالش را زیر و رو کرده بود که کلماتش به هم پیچید :«شما ژنرال رو می‌شناسید؟» 💠 نام او را چند بار از ابوالفضل شنیده و می‌دانستم برای آموزش نیروهای سوری به دمشق آمده که تنها نگاهش کردم و او خبر تلخش را خلاصه کرد :«میگن تو انفجار دمشق شده!» قلبم طوری به قفسه سینه کوبیده شد که دلم از حال رفت. می‌دانستم از فرماندهان است و می‌ترسیدم شهادتش کار نیروهای ایرانی را یکسره کند که به نفس‌نفس افتادم :«بقیه ایرانی‌ها چی؟» و خبر مصطفی فقط همین بود که با ناامیدی سری تکان داد و ساکت شد... ✍️نویسنده: ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🥀🕊🌹💐🌹🕊🥀 🌓 ❤️ به رنگ ، به رنگ آبی وقتی که از رنگین کمان عبور می کند و می شوید تمام سیاهی ها را . در قرن پایانی کوچه ها ، دلم را روانه ی کوچه پس کوچه های می کنم . باز جَلد آخرین مکان زمینی ات می شوم ، همانجا که روزی معبری شد رو به و تو را برای همیشه همنشین کرد . هوایی ات شده ام و برایت تنگ شده ، آنقدر تنگ که حدی ندارد . شاید نگاهت به منِ شبزده افتاده که بی تابم و از نفس افتاده . امشب را با یاد تو به سر می کنم و برایت بهترین دنیا را می فرستم ، می دانم که دوست داری هدیه ام را ، شاخه با رایحه ی تو نیز نگاهت را از درمانده ای چون من دریغ نکن . من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌹 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛅ *دعـــــــای فــــــــرج* ⛅ ✺ *بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم*✺ *اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اُولِی الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانی فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُرانی فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛ يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْنی اَدْرِكْنی اَدْرِكْنی، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ* 🌼🍃 *اگر همگی یڪدل و یڪصدا برای ظهور دعا ڪنیم، قطعاً، امر شریف ظهور به زودی محقق خواهد شد.* 🍃🌼 ___________________ ___________________ 🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️❤️ خدایا 🤲🏻 فراوانی و برکت آرامش و سعادت را به مردم میهنم ارزانی دار بارالها🤲🏻 دل همه ی دوستانم را شاد لبهاشون را خندون روزی هاشون را فراوون رویاهاشون را محقق شبشون را آروم بگردان🤲🏻 آمیـــن  یا رَبَّ ✨شب را بدون افسوس امروز رفته بدون آهِ گذشته تمام کن به فردا فکر کن که روزِ دیگری است✨ دنیاتون بدون غم فرداتون مملو ازخبرهای خوش شبتون سرشار از آرامش😇 فرداتون پر از امید✨ ✋🏻 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
💭 __________________ وعده خدا این است دستانت را به من بده تا دنیا را فتح کنی و ناممکن ها را ممکن کنی دست نیافتنی ها را بدست بیاوری پس رویاهایت را به خدا بسپار __________________ پست های امروز هدیه به بزرگوار (:" ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
💥💫بسم تعالی 💫💥 ✨کانال محبین ولایت و شهدا ✨ برنامه ها 👇🕊 🦋دعاهای صبحگاهی 🕊چالش 🦋معرفی شهید 🕊سیره شهدا 🦋تلنگر 🕊رمان 🦋مداحی ، روضه 🕊تلاوت صفحه ای قران 🦋رهبرانه 🕊مهدویت 💥✨خلاصه یه عالمه جذاب 💥✨ 💥تا دیر نشده جوین بشین👇 💥 🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
✵🌸﷽🌸✵ 🌸گروه مذهبی🌸 ༺محبین ولایت وشهدا༻ ¹-چت ← هدفمند 💯 ۲-ارسال پست ← مذهبی 💯 شرط↓ ☜⭕️بدون آیدی و لینگ باشد ⭕️☞ ³-بی احترامی ☜❌اکیدا ممنوع❌ ⭕️قسمتی از برنامه ها☜ڪنفرانس؛گفتگو؛بحث هدفمند؛چالش و سرگرمی؛ختم ها (دعای فرج ؛صلوات ؛ قران) مصاحبه ؛ معرفی شهیدو....⭕️☞ ✍🏻جهت اشنایی با محتویات گروه جویین شین عاالیه 🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫 https://eitaa.com/joinchat/2105344011C84c3b7093e
سلام وادب وقتتون بخیر برای اطلاع بیشتر به کنفرانس های ارائه شده در گروه به کانال آرشیو گروه جوین بشوید سپاس از همراهی شما بزرگواران لینک کانال آرشیو گروه 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2093678628C0cf83ada9c
بسم الله الرحمن الرحیم🖇♥️
به رسم هر روز صبح🌤 💢السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن💢 💢السلام علیڪ یابقیة الله یا اباصالح المهدۍیاخلیفة الرحمن ویاشریڪ القرآن ایهاالامام الانس والجان"سیدی"و"مولاۍ" الامان الامان💢 🌺أللَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لولیک الفرج🌺 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ﷽ 🌸﷽🌸﷽ 🌸﷽🌸﷽ ﷽🌸﷽ 🌸﷽ ﷽ الهی امروز به برکت صلوات بر محمد و آل مطهرش (ع) به من و همه ی عزیزانم خیر و برکت و رزق و روزی فراوان و حلال عطا فرما ان شاء الله (🌸)اللّهُمَّ 💞(🌸)صَلِّ 💞💞(🌸)عَلَی 💞💞💞(🌸)مُحَمَّدٍ 💞💞💞💞(🌸)وَ آلِ 💞💞💞💞💞(🌸) مُحَمَّدٍ 💞💞💞💞(🌸)وَ عَجِّلْ 💞💞💞(🌸)فَرَجَهُمْ 💞💞(🌸)وَ اَهْلِکْ 💞(🌸)اَعْدَائَهُمْ (🌸)اَجْمَعِین ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🌹صفحه(۱۲۲)قرآن🌹 🌷سوره مبارکه آل عمران🌷 🌺جزء۷🌺 🌸به نیت تمام شهداازصدراسلام تاکنون🌸 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
♦️♥️♦️♥️♦️♥️♦️ ♦️اے ڪه گفتے "عشـ♡ـق" را درمان بہ هجران میڪند .. ♦️ڪاش میگفتے ڪه "هجران" را چہ درمان میڪند؟💔 اللهم عجل لولیک الفرج یا صاحب الزمان ادرکنی یا صاحب الزمان اغثنی سلام برشهیدان سلام برشمارهروان راه شهیدان صبح شما بخیروسلامتی ان شاءالله در پرتو عنایت شهیدان عاقبت بخیرشوید ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً همانا براى شما رسول خدا الگو و سرمشقى نيكوست، براى كسانى كه به خدا و روز قيامت اميد دارند و خدا را بسيار ياد مى‌كنند. 📚احزاب_آیه٢١ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹درود بر تو به چهارشنبه خوش آمدی🌹 ☀️ ۱۹ آذر ۱۳۹۹ خورشيدی 🎄 ۹ دسامبر ۲۰۲۰ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌      ‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌙 ۲۳ ربیع الثانی ۱۴۴۲ قمری 🌺صبح یعنی که خدا فرصت آغازت داد 🌸بال و پر داد تو را، رخصت پروازت داد 🌼صبح یعنی که خدا فال قشنگی به شما از 🌺غزل‌های همین ‌‌خواجهٔ شیرازت داد 🌸درود بر شما صبحتان بخیر امروزتون قشنگ 🌼عمرتون بلند , روزی تون زیاد 🌺مشکلاتتون کم , لبخندتون همیشگی 🌸مهربونی تو قلبتون و دعای خیر همراهتون ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
⚘ *بسم رب الشهدا*🕊 دل ڪه هوایی شود، پرواز است ڪه آسمانیت می ڪند و اگر بال خونیـن داشته باشی دیگر آسمــان، طعم ڪربلا می گیرد دلها را راهی ڪربلای جبهه ها می کنیم و دست بر سینه، به زیارت "شهــــــداء" می رویم... *بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم* *اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ* *اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ* *اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ* *اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ* *اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ* *اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ* *اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ* *اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹 🌹 فرزند : حیدر : 🗓 1338/09/26 🗓 محل تولد : ایلام شغل : کارمند : 🗓 1360/09/18 🗓 محل : ایلام عملیات : بمباران هوائی مزار : 🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹 #شهيده_والامقام #پریوش_میرابی فرزند : حیدر #طلوع : 🗓 1338/09/2
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی در 26 آذر سال 39 در زادگاهش (ايلام) و در خانواده اي نسبتاً فقير چشم به ديار هستي گشود . با گذشت زمان او پا به مدرسه گذاشت كانوني كه او را با همه چيز آشنا كرد ، در آنجا دنيايي ديگر بود ، دنيايي از تبعيض ها دنيايي از ستم ها ، از فاصله ها از فقر ها و از سرمايه داران خوك صفت،او در آنجا فهميد كه هر كس كمتر داشته باشد تحقير شود هر آنكه جامعه زرين تر در بر داشت مورد احترام قرار مي گيرد و گول خوردگان تا به كمر خم شده در برابرش تعظيم مي كنند . و با دلي سرشار از ايمان و سينه اي پر از خشم دوره راهنمايي را پشت سر گذاشت و به دبيرستان وارد شد و ستم رژیم شاهنشاهي در اينجا به وضوح بيشتر و بيشتر مشاهده كرد. در سال 1358 ديپلمش را گرفت و در آغاز آبان ماه 1358 به سمت ماشين نويس در اداره دارايي به كار مشغول شد و چون آرام نداشت و مي خواست در بين مردم باشد معلمي را پشت ميز نشيني ترجيح داد و در مدرسه آذر پيرا به تدريس مواد تجديدي دانش آموزان همت گماشت . در اين موقع بود كه خبر جنگ تحميلي را شنيد اما چه مي توانست بكند هر روز نزد خدا دست به دعا به بر می داشت كه نصيبش شود . تا اينكه بار ديگربه بانك كشاورزي مراجعه و خواستار شغل ماشين نويسي شد و مدت دو هفته به شغلش مشغول بود و روساي اداره بخاطراخلاق و رفتارش و همچنين رضايت كامل آنها وي را به عنوان ماشين نويس رسمي به کار گرفتند . وي خواهران و برادرانش را به مبارزه عليه دولت جور ستمگران مي خواند و مطالعه ي كتابهاي استاد شهيد مطهري را به آنها توصيه مي كرد. از درآمدي كه داشت مقدار ناچيزي را به عنوان رفع احتياجات شخصي بر مي داشت و بقيه اش را به خانواده اش مي داد . وقتي كه خبر ياري را مي شنيد در دل به او مي گفت التماس دعا و شبانه روز با گريه و زاري در برابر معبودش خواستار مي شد كه هر چه زودتر به نزد خدايش بشتابد تا اينكه در 18 آذر سال 60 در بمباران مناطق مسکونی بعثيها متجاوز در محل كارش شربت شیرین را نوشید و به آرزویش رسید . شادی روح و 🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🌷🕊💐🌹💐🕊🌷 🌹 🌹 محصلین و دانشجویان عزیز، هر حرکتی که شما انجام می دهید نه تنها در سطح مملکت خودمان بلکه در سراسر جهان انعکاس دارد، آنها چشمشان به انقلاب و نسل جوان این انقلاب است . می خواهند بفهمند انسان های پرتوان و با فکر حزب الله چه می کنند، شما با عملتان اسلام را به آنها نشان خواهید داد، شما نشان می دهید که اسلام و مسلمین هم کما فی السابق دارای دانشمندان و متفکران بزرگ می باشند . 🕊 🕊 🌹 🌹 ✋ ✋ 🌺 🌺 یاد و خاطره ، خصوصاً گرامی باد . ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🌈☀️⛅️🌥☁️🌩❄️🌧 ❄️امروز در شمال آذربایجان غربی، شمال آذربایجان شرقی، گیلان، مازندران، گلستان و خراسان شمالی بارش برف و باران پیش‌بینی می‌شود. 🌧روز پنج‌شنبه رگبار باران و در برخی ساعات بارش برف در استان‌های گیلان، مازندران و گلستان خواهیم داشت. 🌧پنجشنبه بارش باران در استان‌های آذربایجان غربی، خراسان شمالی، شمال سیستان و بلوچستان، شمال آذربایجان شرقی، شمال خراسان رضوی و برخی مناطق کرمان پیش‌بینی می‌شود. 🌤آسمان تهران قسمتی ابری همراه با مه صبحگاهی پیش‌بینی می‌شود. ⛅️🌧⛅️🌧⛅️🌧 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
چرا پزشکان توصیه میکنند روزی 2 عدد خرما بخوریم؟🤔 🔸به بهبود رنگ چهره کمک میکند 🔸موها را تغذیه و تقویت میکند 🔸باعث کاهش وزن میشود 🔸هضم و گوارش را بهبود میبخشد 🔸عملکرد مغز را سریع تر میکند 🔸بعلاوه خرما به درمان و پيشگيری از كم خونی كمک ميكند، استخوان ها و سیستم ایمنی را تقویت میکند و در بهبود افسردگی مؤثر است 👌 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯