eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
316 دنبال‌کننده
14هزار عکس
5.7هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
ای آن کـه بُود لقبت شرمنده از عطش و تاب و تبت سقّا و لب لـب آب فرات؟ جان همـــه بــه فـدای ❤️ @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
[عبدالله]_بن_حصین_ازدی  از سرهنگان لشگر ملعون و از عناصر خبیث در که از حسین بن علی علیه السلام و یارانش اظهار می نمود! او را از قبیله «بجیله» می دانند. روز هفتم محرم سال 61 هـ.ق، در نهضت حسینی در کربلا که عمربن سعد به دستور «ابن زیاد» آب را بر سپاه حسینی بست و بسیاری از لشگرش را در اطراف آنجا فرستاد تا میان حسین و یارانش با آب، مانع شدند، «عبدالله بن حصین ازدی» در میان لشگر عمر سعد حاضر بود آنان را در اینکار همراهی و به این عمل، می کرد. از بین قبیله بجیله با صدای بلند فریاد زد و گفت: ای حسین، این آب را که همرنگ می بینی، به خدا ای از آن را نچشی تا از تشنگی بمیرید. حسین بن علی (علیه‌السلام) او را کرد و فرمود: خدایا او را از بکش و هرگز او را نیامرز! 📚(طبری) ☑️پایان زندگی ننگین او: حمید بن مسلم تاریخ نگار کربلا روایت می کند: من بعد از واقعه کربلا او را (عبدالله بن حصین ازدی) که بیمار بود، ملاقات کردم و به آن خدائیکه معبودی جز او نیست، دیدم آب می آشامید تا پر می شد، آنگاه آن را می کرد (برمی گرداند) و فریاد می زد: ام، تشنه ام دوباره آب می خورد تا شکمش بالا می آمد و باز فریاد می زد: العطش، العطش و سیراب نمی شد. و دائما همین کارش بود تا جانش در آمد و شد. (لعنة الله علیه).  📚منابع: 1- نفس‌المهموم     2- ارشاد (مفید ج 2)     3- فرهنگ عاشورا  ➖➖➖➖➖➖➖➖ ✨اللّهمَّ صلِّ علی فاطمهَ و أُمِّهاو أبیها و بَعلِها و بَنیها و السِّرِ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما أحاطَ بهِ عِلمُک✨ @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🍃 در دستش، مَشڪ را محڪم گرفته بود اما انگار باری که روی شانه‌اش بود از مَشک، نه... حتی از 🕊 وسعت آسمان‌ها سنگین‌تر بود یاد حرفهای افتاد همان روزی ڪه دستانش را گرفت، به چشمانش خیره شد و گفت: حامی برادرت باش ...💜 یاد شیرین‌زبانی افتاد یاد عمو عمو گفتن‌هایش... یاد علی اصغر در گهواره 🌙 یاد خیمه‌ها... آه، خواهرش زینب... به سمت قدم برمی‌داشت 🌊 رود، مـوج در مـوج به استقبال می‌آمد آب، فرزند بوتراب را می‌شناخت بیشتر از عباس، آب شوق رسیدن داشت سقا، تشنه بود اما روی شانه‌اش، بار امانت و محبت داشت... باری سخت‌تر از عطش... بزرگ‌تر از زخم... ⚡ سنگین‌تر از عمود . . . @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹