نسیم یادت
#دلتنگی را
برساعتهای #انتظار
می دوزد،
کاش!
آغوشت رویایی
دور از دست نبود..
#یادشهداباصلوات🥀🥀
⏪راز گشایش، در انتظار است...
✅از #امام_رضا علیه السلام درباره ی #فرج و گشایش پرسیدند و ایشان پاسخ دادند:«إنتظار الفرج من الفرج؛ #انتظار فرج، خود بخشی از گشایش است(تفسير العياشي ؛ ج2 ؛ ص138)
👈و این یعنی آغاز گشایش با انتظار ما،آغاز میشود.
و این انتظار، خود برای ما #گشایش در امور و #ظهور را به همراه خواهد داشت.
👈اگر میبینیم گشایشی نیست این به سه جهت است:
1️⃣یا اینکه نمیدانیم انتظار واقعی یعنی چه و اسم چشمبه راهی توأم با #سکون و #عدم_فعالیت را انتظار گذاشتهایم!
2️⃣یا اینکه میدانیم انتظار یعنی #امید و #تلاشی که نشانه #صداقت ما است اما #تنبلی خود را پشت واژه انتظار، مخفی کردهایم!
3️⃣یا اینکه هم معنای انتظار را می دانیم و هم اهل تلاشیم ولی اهل #صبر نیستیم و با #عجله میخواهیم میوه درختی را قبل از رسیدن آن بچینیم؛
◀️به همین دلیل امام رضا علیه السلام در سخنی دیگر با جمله:«انتظار الفرج بالصبر»(عيون أخبار الرضا، ج1، ص: 55) به توأم بودن صبر و انتظار،تصریح فرمودند.
👈به هر حال از منظر ایشان، راز گشایش، در #انتظار است، انتظار صحیح با تمام لوازمش.
#استاد_ملایی
#انتظار_حقیقی
#امام_زمان
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
2.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
...
تَنهاٰتَرین امام
#یامهدی_ادرکنی #امام_زمان #منجی_عالم #مسجد_جمکران #دعای_عهد #بقیه_الله #حجه_بن_الحسن_العسکری #روضه #مهدویت#سامراء#امام_حسین#انتظار #مهدی_موعود#صاحب_الزمان#یا_صاحب_الزمان_ادرکنی
#آخرالزمان#مسجد_مقدس_جمکران#خدا#الله
#ملاقات_با_امام_زمان_عج
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🍃همه میگویند #شهادت سخت است و رسیدن به این مقام اراده میخواهد.
همیشه در این فکر بودم زندگی الان ما در این کثافت دنیا که از زمین و زمان بدی بالا و پایین میرود سخت تر است یا اینکه در #انتظار شهادت منتظر بمانی و فقط روی خودت کار کنی؟!
.
🍃زندگی بر مدار شرافت در زمانی که از عمرمان دارد سپری میشود واقعا سخت است، لحظه به لحظهای که نفس دم و بازدم میشود در مبارزه با #نفس اغلب مغلوبیم حتی اگر ظاهر بر کنترل نفس داشته باشیم، به قول معروف آدم شدن چه مشکل...
.
🍃روزهایی از زندگی که یک سومش را همیشه خوابیم و وقتهایی که به هدر میرود.
.
🍃همیشه در این گیر و دار اگر به نتیجه نرسیم #تلنگر نیاز داریم و این تلنگر برای من #محسن بود
نگاه که به چشمانش کردم همه جوابها رسوخ کرد در ذهنم.
.
🍃سالها نیز از #تولد و #شهادت همه شهدا میگذرد اما ما در این سالها کجا خواهیم بود.
زمان که ما را با خود میبرد کجا ما را سکنی خواهد داد؟!
.
🍃آقا محسن دنیا مانند غربال شده دائم بالا و پایین میشویم از دین گرفته تا دنیا دائم نوسان دارند و #ایمان و اعتقاد را همه و همه به یغما میبرند می ترسم از گذر عمر که من را غرق تحویل دهد
کاش مثل تو که امروز به دنیا هدیه میشوی من نیز #متولد شوم.
.
🍃آقا محسن فرقی نمانده میان #حق و #باطل با هم مخلوط شدهاند و تشخیص بشدت سخت دستم را بگیر تا جوهر سیاه باطل رو سیاهم نکند....
.
✍نویسنده: #محمد_صادق_زارع
.
🌺به مناسبت سالروز تولد #شهید_مدافع_حرم_محسن_حججی
.
📅تاریخ تولد : ۲۱ تیر ۱۳۷۰
.
📅تاریخ شهادت : ۱۸ مرداد ۱۳۹۶.منطقه التنف مرز بین سوریه وعراق
.
📅تاریخ انتشار : ۲۰ تیر ۱۳۹۹
.
🥀مزار شهید : نجف آباد اصفهان
.
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
.
چه #خیال_خامی است رسیدن به #شهادت
وقتی هنوز #لذت_گناه را ترجیح می دهیم...
و چه #درد شگرفی دارد ، #جا_ماندن
وقتی خوشیِ دنیا را همچنان بر #دل_کندن مقدم می داریم
چه #انتظار عجیبی ست ، امید به لحظه #وصال...
وقتی هنوز #منتظر امامِ غائبمان هم نیستیم...
و چه #غربت غریبی دارد ، قدم نهادن بر خاکی که
متصل به #معراج است اما #دل_آلوده کجا؟! معشوق کجا؟! یار کجا؟! همنشینی با #سیدالشهدا کجا؟!
.
تا از دنیا دل نَبُریم
دل ها را نمی بَرَند ...
.
تاریخ ولادت
و تاریخ شهادت
چه کسانی ثبت خواهد شد؟!
.
#شهادت
#عکس_بهشت
#دعا ...
. @mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت آقای مرتضی حاج باقری
🔹صفحه ١٠٩_١٠٧
#قسمت_چهل_و_چهارم 🦋
((توسل به ائمه "ع" ))
#محمد_حسین_یوسف_الهی با اینکه از لحاظ سنی جوان بود، اما مانند یک پدر
برای بچه های #اطلاعات زحمت
می کشید.
به آب و غذایشان رسیدگی می کرد، مراقب #نماز و عباداتشان بود. 📿
مأموریت هایشان را زیر نظر می گرفت
و خلاصه مانند یک پدر دلسوز، احساس مسئولیت داشت و از آن ها مراقبت می کرد.
وقتی قرار بود بچه ها برای #شناسایی بروند، خودش قبل از همه می رفت و
محور را بررسی می کرد.
بعد بچه ها را تا اواسط راه، همراهی
می کرد و محور را تحویلشان می داد.
تازه بعد از اینکه گروه به طرف دشمن
حرکت می کرد، می آمد و اول محور
منتظرشان می نشست.
گاهی کنار آب، گاهی کنار تپه یا هر جای دیگری، فرقی نمی کرد؛
ساعت ها منتظر می ماند تا برگردند.
وقتی کارِ شناسایی طول می کشید و یا
اتفاقی برای بچه ها می افتاد که با تأخیر
برمی گشتند؛
مثلا به سنگر کمین بر می خوردند، عراقی ها می دیدنشان یا راه را گم
می کردند و یا هر اتفاق دیگر،
در همه این احوال، محمد حسین از جایش تکان نمی خورد ؛
و با توجه به سختی #انتظار کشیدن، مدت ها با دلشوره و نگرانی 😥 می نشست
و چشم به راه می دوخت.
بارها شنیدم که می گفت: «وقتی بچه ها
به شناسایی می روند، برای سلامتی
و موفقیتشان به ائمه(علیه السلام) متوسل می شوم؛ تا برگردند به #دعا 🤲 و ذکر می نشینم و منتظرشان می شوم.»
اگر زمانی حادثه ای برای یکی از بچه ها رخ می داد، محمد حسین مثل مرغ سرکنده می شد!
خودش را به آب وآتش می زد تا او را نجات دهد.
هر کاری از دستش بر می آمد، انجام
می داد؛ و تا زمانیکه موفق نمی شد، آرام نداشت.
نیروهای #اطلاعات هم به او خیلی علاقه داشتند. 🤗
شاید یکی از انگیزه های قوی بچه ها برای ماندن در اطلاعات با آن وظایف سخت و دشوار، حضور محمّدحسین بود.
همه از صمیم قلب به او #عشق
می ورزیدند.
طوری بود که حاضر می شدند جانشان را برای محمد حسین بدهند؛
یعنی حاضر بودند خودشان #شهید بشوند،اما او حتی زخمی هم نشود!
و یا شب تا صبح توی محور ها بیداری بکشند و به خطر بیفتند؛
اما برای محمّدحسین اتفاقی نیفتد.
خیلی وقت ها می شد که محمّدحسین
می آمد محوری را راه اندازی کند و با بچه ها تا اواسط مسیر برود، جلویش را می گرفتند و می گفتند : «تو جلو نیا!»، اما محمّدحسین گوش نمی کرد.
یک بار توفیقی حاصل شد و من خودم دو شب مهمان بچه های اطلاعات شدم؛
آنجا از نزدیک دیدم که محّمدحسین چطور به نیروهایش رسیدگی می کرد.
سرِ شب،
وقتی بچه ها می خواستند شناسایی بروند، او نیز همراهشان رفت.
وقتی به سنگر برگشت، بیدار نشست و مشغول #ذکر و دعا🤲 شد.
قبل از آمدن بچه ها بلند شد و برایشان چای درست کرد؛
غذا را آماده کرد وسنگر را از هر لحاظ برای ورود آنها مهیا کرد؛ چون می دانست
بچّه ها چه ساعتی بر می گردند.
خودش زودتر برای استقبال آن ها به اول محور رفت و منتظرشان نشست.
و بعد همگی به داخل سنگر آمدند.
نیروها خسته بودند و زود خوابیدند؛ اما محمّدحسین همچنان بیدار بود.
روی بچه ها پتو می کشید و مواظب بود تا سرما نخورند.
می گفت: «اینها آن قدر خسته اند که نصف شب اگر سردشان بشود، بلند
نمی شوند خودشان را بپوشانند، آن وقت سرما می خورند.»
خلاصه در یک کلام، محمّدحسین نسبت به همه چیز و همه کس احساس مسئولیت می کرد، چه در مورد نیروهایش و چه در مورد وظیفه ای که به دوشش گذاشته بودند.
💠گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنی است
فکـر مشـاطه چه با حسن #خدا داد کنـد
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
#مادرانه
#مادران_شهدا
#شهدای_مفقودالاثر
#انتظار ، واژه ای است که با #عشق همراه شده و اگر در آن #مقام قرار گرفته باشی به #درک آن نائل شوی و در این میان چه کسی است جز #مادران_شهدای_مفقودالاثر که سال ها روز و شب را با آن گذرانده اند و شاید با آن حال از #میان ما #رخت بربسته اند .
#مادر_شهید_مفقودالاثر
#سالها_انتظار
دیدن لباس #پسر باعث آرامش اوست و حتی برای او حس #تسکین دردِ کمر و رفع #دلتنگی هم دارد .
#پنجشنبه_های_دلتنگی
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 @mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹