eitaa logo
محتوای تبلیغ دانش آموزی جامعه الزهرا سلام الله علیها
1.3هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1.2هزار فایل
این ڪاناݪ شامݪ محتۅاهاے تۅلید شده تۅسط مبلّغان جامعة الزَّهࢪا(سلامُ اللهِ عَلیهٰا) جهت تبڵیغ دانش‌آمۅزے مێ‌باشد. ارتباط با ادمین @Qanbariz ارتباط با ادمین @NHTaheri
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃﷽🌸🍃 پارت 5⃣: صدای پیامبر در دل آفتاب🌝 ، در آتش آفتاب می‌سوخت. اما دل مردم، تشنه‌تر از پوست صورتشان بود… تشنگی‌ای از جنس حقیقت… از جنس آینده… منبری از جهاز شترها ساختند. پیامبر، بالا رفتند. قامتش، چون نخل‌های استوار، سایه‌ای از آرامش بر جمعیت انداخت. کوثر با دستانی لرزان، چادرش را محکم گرفت. 💓قلبش می‌کوبید… – مامان… چرا این‌قدر ساکت شد همه‌چی⁉️ – چون قراره پیامبر، حرفی بزنند که همه‌ی دنیا باید بشنوند… و بعد، صدا پیچید: ـ ای مردم! آیا من از جان شما بر شما سزاوارتر نیستم؟ همه گفتند: ـ بله یا رسول‌الله! ـ پس هر کس من مولای اویم، … صدای آسمان لرزید… دل کوثر فرو ریخت… همه با تعجب، سکوت کردند… 😳 بعضی نگاه‌شان به پیامبر بود، بعضی به علی… کوثر زیر لب زمزمه کرد: "… علی، بعد از پیامبر…" و پیامبر ادامه داد: ـ خدایا! دوست بدار هرکه علی را دوست بدارد، و دشمن بدار هرکه علی را دشمن بدارد… و در آن لحظه، آفتاب ایستاد…🌕 زمان ایستاد… 🌏تا زمین، برای همیشه این صدا را حفظ کند: " ، ..." ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ، تنها یک فرمان نیست؛ یک است. عشقی که باید در دل‌های نوجوانان هم شکوفا شود… تا بدانند هدایت، همیشه با نور علی است. بچه‌ها! فکر می‌کنید چرا پیامبر گفتند: " ، ...؟" بله چون می‌خواست بعد از خودشون کسی باشه که مردم رو راهنمایی کنه. حالا یه سوال: چرا نگفت "این علی خلیفه منه"؟ چرا از کلمه‌ی "مولی" استفاده کردند؟ آیا چون مولی یعنی کسی که دل و جانمون هم بهش وابسته باشه؟ ✅ دقیقاً! مولی فقط رئیس نیست… مولی یعنی محبوب دل… یعنی تکیه‌گاه… یعنی راهنما و مونس… در پارت ششم، پیامبر از مردم بیعت می‌گیره… و کوثر، برای اولین بار، معنای یک عهد واقعی رو درک می‌کنه. ✍
🌸🍃﷽🌸🍃 پارت 1⃣1⃣: فانوس‌های کوچک در کوچه‌های تاریک روزها می‌گذشت… و غربت علی، از یک واقعیت تاریخی، به زخمی در دل کوثر تبدیل شده بود. یک روز، کنار چشمه، چند دختر هم‌سن‌وسالش نشسته بودند. خنده‌ها… پچ‌پچ‌ها… و جمله‌ای که قلب کوثر را لرزاند: – ؟! اصلاً مهم نبود… فقط یه مراسم بود! پیامبر علی رو فقط احترام کرد، نه بیشتر…😧🤭 کوثر ایستاد. نفسش به شماره افتاده بود. اما بعد، چیزی درونش روشن شد… یاد صدای پیامبر افتاد. یاد چهره‌ی علی، یاد اشک‌های مادرش بعد از رفتن پیامبر. نزدیک رفت، آرام، اما محکم: – نه… فقط احترام نبود. – چی؟! – پیامبر فرمود: " ، ..." یعنی علی بعد از من، صاحب اختیار شماست. – ولی اگه این‌قدر مهم بود، چرا همه نگهش نداشتن؟ – چون خیلی‌ها امتحان پس دادن و رد شدن… اما من و تو هنوز فرصت داریم تا قبول بشیم… 😳یکی از دخترها با تعجب گفت: – تو اینا رو از کی یاد گرفتی؟ کوثر لبخند زد… – از مادرم… و از دلی که هنوز صدای پیامبر توش زنده‌ست… و بعد، برایشان تعریف کرد… از بیابان داغ، از خطبه‌ی آتشین، از دستان بالا رفته، و دلی که هنوز می‌تپید. آن روز، چند فانوس کوچک در دل دوستانش روشن شد…💡🚦 و کوثر فهمید: گاهی یک دختر نوجوان هم می‌تونه پیام‌آور باشه… ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ، فقط برای شنیدن نبود؛ برای رساندن بود… وقتی دیگران در تاریکی‌اند، حتی یک دل کوچک روشن می‌تواند راه را نشان دهد. بچه‌ها! به‌نظرتون چرا کوثر تصمیم گرفت درباره با دوستاش صحبت کنه؟ بله چون نمی‌خواست حقیقت رو فراموش کنن… هر کسی که رو شناخته، یه مسئولیت داره: " ." شما دوست دارید مثل کوثر پیام‌رسان باشید؟ چطور این کار رو انجام می‌دید؟ آفرین با نوشتن،📝 با صحبت کردن،🎙 با رفتار خوب… شما فانوس‌هایی هستید برای عصر خودتون… و حالا… پارت دوازدهم، پارت پایانی… 🎉🎊جشنی بزرگ در دل کوثر و یارانش شکل می‌گیره… 🎊🎉جشنی که فقط یک شادی نیست، بلکه اعلام یک … منتظر بمانید ✍