eitaa logo
محتوای تبلیغ دانش آموزی جامعه الزهرا سلام الله علیها
1.3هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1.2هزار فایل
این ڪاناݪ شامݪ محتۅاهاے تۅلید شده تۅسط مبلّغان جامعة الزَّهࢪا(سلامُ اللهِ عَلیهٰا) جهت تبڵیغ دانش‌آمۅزے مێ‌باشد. ارتباط با ادمین @Qanbariz ارتباط با ادمین @NHTaheri
مشاهده در ایتا
دانلود
6 (ع) º‿º _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ 📄 تخريب مسجد غدير به دست دشمنان ♻️همانگونه كه «» پرچمي بر بلنداي تاريخ است كه از آن نور سبز «علي ولي اللَّه» مي‌درخشد، هم تيري به چشم دشمنان بوده كه بناي گِل و آجري آن به عنوان سندي زنده از در قلب صحرا مي‌درخشيد. ✔️ از همين جاست كه دشمنان كينه توز علي عليه السلام كه درِ خانه اش را آتش🔥 زدند و تابعان آنان در طول قرنها هرگز چشم ديدن چنين بناي اعتقادي- تاريخي را نداشتند. 🕌آثار كه توسط پيامبر (صلی الله علیه و آله )و اصحابش علامت گذاري شده بود، اولين بار به دست عمر بن الخطاب از ميان برده شد و علائم آن محو گرديد.😳 👈بار ديگر در زمان اميرالمؤمنين عليه السلام احيا شد ولي پس از شهادت🥀 آن حضرت، معاويه سارباني را با دويست نفر فرستاد تا آثار خم را با خاك يكسان كنند❗️ 🗓در زمانهاي بعد بار ديگر بنا شد و از آنجا كه در كنار جاده ي حجاج قرار داشت محلي معروف بود. 📌تا صد سال پيش بر پا بوده و با آنكه در منطقه ي مخالفان بوده ولي رسماً محل عبادت و به عنوان معروف بوده است، تا آنكه آخرين ضربه را وهابيها زده اند. 😭 آنان دو اقدام كينه توزانه براي از بين بردن انجام داده اند: ⭕️از يكسو مسجد را خراب كرده و آثار آن را از بين برده اند، ⭕️و از سوي ديگر مسير جاده را طوري تغيير داده اند كه از منطقه ي فاصله ي زيادي پيدا كرده است. 📚 مثالب النواصب (ابن شهر آشوب)، نسخه خطی: ص ۶۳. •┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈• مبلغ: خانم م_پناهی ╔═📖════╗ @mohtavayedaneshamoziyeshamim ╚════🎒🎒═╝
7 (ع) º‿º _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ 📄 محل كنونی مسجد غدير ✅هم اكنون به صورت بيابانی است كه در آن آبگيری و 🏝چشمه ی آبی است و محل مسجد كه اكنون اثری از آن نيست بين چشمه و آبگير بوده است. اين منطقه در حدود ۲۰۰ كيلومتری مكه در نزديكی شهر «رابغ» در كنار روستای جحفه كه ميقات حجاج است قرار دارد و هم اكنون بنام «» شناخته می شود و مردم منطقه به خوبی از محل دقيق و نام آن آگاهند و مي دانند كه شيعيان هر از چندگاهی براي يافتن آن به منطقه می آيند و پرس و جو می كنند. 📚مجله تراثنا: شماره ي ۲۱ ص ۵ تا ۲۲. •┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈• مبلغ: خانم م_پناهی ╔═📖════╗ @mohtavayedaneshamoziyeshamim ╚════🎒🎒═╝
🌸🍃﷽🌸🍃 . پارت 1⃣: دعوتی از مدینه، سفری تا ابدیت ❄️ آسمان مدینه آبی‌تر از همیشه بود. صدای گام‌های پیام‌آوران، کوچه‌های خاکی را بیدار کرده بود. ❤️ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، ایستاده بر سکوی مسجد، نگاهی انداخت به همراهانش... نگاهی پر از امید و اندوه... ـ وقت آن رسیده... همه باید بدانند... آخرین حج من نزدیک است.🕋 ـ بروید، همه را دعوت کنید. زن و مرد، پیر و جوان... از هر قبیله، از هر گوشه‌ی سرزمین. ـ بگویید: پیامبر، شما را به حج می‌خواند... سفری از خانه‌ی دل به خانه‌ی خدا. 🧕دخترکی نوجوان، پشت پنجره خانه‌شان، صدای حرکت پیام‌آوران را شنید. دلش ریخت... 👀چشم دوخت به آسمان... در دل گفت: "یعنی می‌تونم منم برم⁉️ یعنی خدا منو هم صدا زده⁉️" و در آن روز، شهر مدینه شور گرفت... قاصدها رفتند، دل‌ها آماده شدند، و سفری شروع شد که قرار بود فقط یک " " نباشد... بلکه پلی باشد به سوی " "... ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ هر دعوتی از طرف خدا، برای بیدار شدن دل ماست. وقتی خدا ما را به جایی می‌خواند، یعنی در آن سفر، چیزی هست که آینده‌ی ما را می‌سازد. بچه‌ها! چرا فکر می‌کنید پیامبر این‌همه آدم رو برای یک سفر حج دعوت کرد؟ شاید چون حج مهم بود؟ شاید چون آخرین حج پیامبر بود... بله دقیقاً! اما یه دلیل مهم‌تر هم بود... پیامبر می‌خواست در راه برگشت، مهم‌ترین حرف عمرش رو بزنه... می‌دونید اون حرف چی بود⁉️🤔 پس منتظر پارت دومباشید تا بفهمید... ولی قبلش، اگر خدا امروز ما رو دعوت کنه، ما چطور جواب می‌دیم⁉️ آیا همین سبک مورد پسندت هست⁉️ ✍
🌸🍃﷽🌸🍃 پارت 2⃣: کوچ دل‌ها، از مدینه تا مکه هوا، گرم و پرغبار بود. اما صدای چرخیدن چرخ‌ها و زنگ شترها، نوای شوق را در شهر پخش کرده بود.🐫 🧕کوثر، دختر نوجوانی از طایفه خزرج، با چادری سفید، کنار مادرش ایستاده بود. چشم‌هایش برق می‌زدند. انگار در دلش، هزار پروانه بال می‌زدند.🦋 – مامان، ما هم می‌ریم ؟ – بله عزیزم، پیامبر خودشون دستور دادند همه باهاشون بیان. – یعنی خود پیامبر هم هستند⁉️ – بله عزیزم، این سفر فقط نیست... من حس می‌کنم قراره اتفاقی بیفته... 🎼 صدای پیامبر از دور می‌آمد... آرام، اما محکم: ـ آگاه باشید! هر کس توان دارد، باید همراه ما باشد... این ، آخرین من است... 🧕کوثر برگشت و به آسمان نگاه کرد.👀 نسیمی خنک از جانب عرفات به صورتش خورد. با خودش گفت: «اگه این آخرین پیامبره، پس یعنی حرفی مونده که نگفته⁉️ یعنی چیزی هست که باید همه بدونن⁉️» و کاروان، آرام آرام از مدینه جدا شد. با دل‌هایی پر از سؤال... و گام‌هایی که نمی‌دانستند قرار است تا قلب تاریخ قدم بردارند... ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ هر حرکت با پیامبر، یک قدم به روشنی نزدیک‌تر است. گاهی خدا ما را به سفرهایی می‌برد، تا از پوسته‌ی عادت بیرون بیاییم و حقیقت را ببینیم. بچه‌ها! فکر می‌کنید چرا پیامبر گفتند همه با من بیان، حتی زن‌ها و بچه‌ها⁉️ شاید چون می‌خواستند همه شاهد چیزی باشند❓ آفرین! چون اتفاقی که قراره بیفته فقط مخصوص علما و مردان نیست. حالا به‌نظرتون چرا اینقدر تأکید داشتند که این آخرشه❓ بله چون می‌خواست یه وداع باشه. درسته... و یک وصیت بزرگ هم در راهه...📝 پارت بعدی، وارد مکه می‌شیم و نشونه‌هایی از ماجرای کم‌کم خودشون رو نشون می‌دن... ✍
🌸🍃﷽🌸🍃 پارت 5⃣: صدای پیامبر در دل آفتاب🌝 ، در آتش آفتاب می‌سوخت. اما دل مردم، تشنه‌تر از پوست صورتشان بود… تشنگی‌ای از جنس حقیقت… از جنس آینده… منبری از جهاز شترها ساختند. پیامبر، بالا رفتند. قامتش، چون نخل‌های استوار، سایه‌ای از آرامش بر جمعیت انداخت. کوثر با دستانی لرزان، چادرش را محکم گرفت. 💓قلبش می‌کوبید… – مامان… چرا این‌قدر ساکت شد همه‌چی⁉️ – چون قراره پیامبر، حرفی بزنند که همه‌ی دنیا باید بشنوند… و بعد، صدا پیچید: ـ ای مردم! آیا من از جان شما بر شما سزاوارتر نیستم؟ همه گفتند: ـ بله یا رسول‌الله! ـ پس هر کس من مولای اویم، … صدای آسمان لرزید… دل کوثر فرو ریخت… همه با تعجب، سکوت کردند… 😳 بعضی نگاه‌شان به پیامبر بود، بعضی به علی… کوثر زیر لب زمزمه کرد: "… علی، بعد از پیامبر…" و پیامبر ادامه داد: ـ خدایا! دوست بدار هرکه علی را دوست بدارد، و دشمن بدار هرکه علی را دشمن بدارد… و در آن لحظه، آفتاب ایستاد…🌕 زمان ایستاد… 🌏تا زمین، برای همیشه این صدا را حفظ کند: " ، ..." ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ، تنها یک فرمان نیست؛ یک است. عشقی که باید در دل‌های نوجوانان هم شکوفا شود… تا بدانند هدایت، همیشه با نور علی است. بچه‌ها! فکر می‌کنید چرا پیامبر گفتند: " ، ...؟" بله چون می‌خواست بعد از خودشون کسی باشه که مردم رو راهنمایی کنه. حالا یه سوال: چرا نگفت "این علی خلیفه منه"؟ چرا از کلمه‌ی "مولی" استفاده کردند؟ آیا چون مولی یعنی کسی که دل و جانمون هم بهش وابسته باشه؟ ✅ دقیقاً! مولی فقط رئیس نیست… مولی یعنی محبوب دل… یعنی تکیه‌گاه… یعنی راهنما و مونس… در پارت ششم، پیامبر از مردم بیعت می‌گیره… و کوثر، برای اولین بار، معنای یک عهد واقعی رو درک می‌کنه. ✍
🌸🍃﷽🌸🍃 پارت 8⃣: پچ‌پچ در مسیر، شک در دل بعضی‌ها کاروان به راه افتاده بود. ، با آن عظمت و نورش، پشت سر مانده بود… اما در دل بعضی‌ها، سایه‌ای از دودلی مانده بود… مثل ابری نازک که می‌خواست خورشید را بپوشاند. کوثر کنار مادرش نشسته بود، آرام و در فکر…🤔 دلش پر از شور علی بود، ولی نگاه‌هایی را می‌دید که پر از حرف نگفته بود. چند نفر آرام کنار هم زمزمه می‌کردند: – یعنی حتماً باید علی باشه؟ – پیامبر گفتند، ولی شاید منظورش چیز دیگه‌ای بود… – می‌خوای بگی پیامبر اشتباه گفته؟ – نه، ولی… شاید فقط یه احترام بوده، نه یه دستور… کوثر گوش می‌داد… 💓قلبش تند می‌زد… دلش می‌خواست بلند بگوید: "نه! پیامبر اشتباه نمی‌کنه! علی، مولای ماست!" اما هنوز کودک بود… 😞 فقط نگاه کرد… و دلش لرزید. برای اولین‌بار، فهمید که بعضی حرف‌های حق، با همه روشنی‌شان، باز هم دشمن دارند. 🌘شب که رسید، مادرش کنارش نشسته بود و با مهربانی گفت: – دخترم… راه حق، همیشه روشنه، ولی بعضیا چشم‌بسته راه می‌رن… – پس چرا پیامبر نگهشون نداشت؟ – چون امتحان، همین‌جاست… پیامبر راه رو گفت. حالا نوبت ماست که انتخاب کنیم… کوثر، زیر آسمان پرستاره‌ی شب، زمزمه کرد: "یا علی… من دوستت دارم، حتی اگه بقیه فراموشت کنن…" ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ بعد از هر روشنایی، تاریکی می‌آید تا دل‌ها امتحان شوند. اگر در ایمان آوردیم، باید بعد از ، در عمل هم وفادار بمانیم. بچه‌ها، به‌نظرتون چرا بعضی‌ها بعد از شروع کردن به شک کردن⁉️🤔 شاید چون نمی‌خواستن علی رهبر بشه؟ یا حسادت داشتن؟🤭 بله بعضی‌ها وقتی منافعشون به خطر بیفته، حتی حق رو هم انکار می‌کنن… حالا یه سؤال… ما باید چی‌کار کنیم وقتی بقیه شک دارن یا انکار می‌کنن⁉️🤔 بله باید محکم بمونیم و بدون ترس از حق دفاع کنیم. مثل کوثر داستان ما… که دلش پر از یقین بود، حتی وقتی صدای شک شنید… در پارت نهم، پیامبر به مدینه نزدیک می‌شه… و آخرین روزهای عمرش با پیام‌های مهمی می‌گذره… اما دل کوثر داره به تندی می‌زنه… انگار قراره چیزی تموم بشه… ✍
_-1.pdf
حجم: 6.5M
کنار برکه آب داستان کودکانه pdfغدیر مجموعه کتابpdf غدیر شامل پنج فریم نقاشی زیبا همراه با داستان زیبای غدیر
14 نقاشی برای رنگ آمیزی.rar
حجم: 5.65M
🖌 از این ۱۴ نقاشی‌ می‌توان برای برگزاری مسابقه‌ی رنگ آمیزی بین خردسالان استفاده کرد و بعد از اتمام رنگ آمیزی به هر کدام هدیه‌ای کوچک تقدیم کرد. منتشر شده توسط خدمتگزاران غدیر