لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ازدواج
سرکلاس بحث این بود
که چرا بعضی از پسرهایی که هر روز با یک دختری ارتباط دارند، دنبال دختری که تا به حال با هیچ پسری ارتباط نداشته اند برای ازدواج می گردند!😳🤔اصلا برایمان قابل هضم نبود که همچین پسرهایی دنبال این طور دخترها برای زندگیشان باشند!😏این وسط استادمان خاطره ای را از خودش تعریف کرد:😅ایشان تعریف میکردند من در فلان دانشگاه، مشاور دانشجوها بودم،😎
روزی دختری که قبلا هم با او کلاس داشتم وارد اتاقم شد،😳 سر و وضع مناسبی از لحاظ حجاب نداشت،🙄 سر کلاس هم که بودیم مدام تیکه می انداخت و با پسرا کل کل می کرد و بگو بخند داشت، دختر شوخی بود و در عین حال ظاهر شادی داشت.😅سلام کرد گفت حاج آقا من میخواستم در مورد مسئله ایی با شما صحبت کنم،
اجازه هست؟☝️
گفتم بفرمایید و شروع کرد به تعریف کردن.راستش حاج آقا توی کلاس من خاطر یه پسرَ رو میخوام،😍ولی اصلا روم نمیشه بهش بگم،☺️میخوام شما واسطه بشید و بهش بگید،آخه اونم مثل خودم من خیلی راحت باهام صحبت میکنه و شوخی میکنه،🙄
روحیاتمون باهم می خوره، باهم بگو بخند داره،خیلی راحت تر از دختر های دیگه ای که در دانشکده هستن بامن ارتباط برقرار میکنه و حرف میزنه، ای چشم هاش معلومه اونم منو دوست داره،😳🙄
ولی من روم نمیشه این قضیه رو بهش بگم میخواستم شما واسطه بشید و این قضیه رو بهش بگید."حرفش تمام شد و سریع به بهانه ایی که کلاسش دیر شده از من خداحافظی کرد و رفت.در را نبسته همان پسری که دختر بخاطر اد کن بامن سر صحبت رو باز کرده بود وارد اتاق شد.☺️
به خودم گفتم حتما این هم بخاطر این دخترک آمده، چقدر خوب که خودش آمده و لازم هم نیست من بخواهم نقش واسطه رو بازی کنم!پسر حرفش رو اینطور شروع کرد که: من در کلاسهایی که می رم،دختری چشم من رو بد جور گرفته،😍میخوام بهش درخواست ازدواج بدم،😉 ولی اصلا روم نمیشه و نمی دونم چطوری بهش بگم!🙄بهش گفتم اون دختر کیه: گفت خانم فلانی!😐چشم هام گرد شد، 😳دختری رو معرفی کرد که در دانشکده به «مریم مقدس» معروف بود!!😥😳
گفتم تو که اصلا به این دختر نمی خوریمن باهاش چندتا کلاس داشتم، این دختر خیلی سرسنگین و سر به زیر ِ، بی زبونی و حیائی که اون داره من تا الان توی هیچ کدوم از دخترهای این دانشکده ندیدم، ولی تو ماشاءالله روابط عمومیت بیسته!😅فکر میکنم خانم فلانی (همون دختری که قبل از این پسر وارد اتاق شد و از من خواست واسطه میان او و این پسر شوم) بیشتر مناسب شما باشه!😏
نگذاشت حرفم تمام شود و شروع کرد به پاسخ دادن:"من از دختر هایی که خیلی راحت با نامحرم ارتباط برقرار میکنن بدم میاد،😒من دوست دارم زن زندگی ام فقط مال خودم باشه،😍دوست دارم بگو بخند هاشو فقط با مرد زندگیش بکنه،😅😍 زیبایی هاش فقط مال مرد زندگیش باشه،👌همه دردو دل هاشو با مرد زندگی ش بکنه،💑حالا شما به من بگید با دختری که همین الان و قبل از ازدواج هیچی برای مرد آینده اش جا نذاشته من چطوری بتونم باهاش زندگی کنم؟!😒😥من همون دختر سر به زیر سرسنگینی رو میخوام که لبخندشو هیچ مردی ندیده،همون دختری رو میخوام که میره ته کلاس میشینه و حواسش به جای اینکه به این باشه که کدوم پسر حرفی میزنه تا جوابش رو بده چار دنگ به درسش ِ و نمراتش عالی!💞😍
همون دختری که حجب و حیاءش باعث شده هیچ مردی به خودش اجازه نده باهاش شوخی کنه، و من هم بخاطر همین مزاحم شما شدم، چون اونقدر باوقاره که اصلا به خودم جرات ندادم مستقیم درخواستم رو بگم." 😳
#حجاب
#بانوی_محجبهـ
ــــ|💕🌸|ـــــــــــــــــــــــــــــــ
@mojaradan
#اذن_رفتن
(شهید مدافع حرم که اذن رفتن را در خواب از رهبر معظم انقلاب گرفت)‼️
حجت الاسلام قوی بنیه از فعالان بسیج مستضعفین و از دوستان شهید مدافع حرم فیروز حمیدی زاده که در سوریه به شهادت رسید🕊 و امروز با حضور خیل عاشقان جهاد و شهادت در خراسان شمالی تشییع شد، خاطره ای از آخرین روزهای مانده به اعزام شهید👇
با خودش کلنجار می رفت که مبادا در این هوای سرد انگشتش به خوبی روی ماشه نچرخد و نرمی فشنگ به جای سیبل به تپه های سنگی، که مثل میخ به انتهای میدان تیر فرو شده بودند، برخورد کند😶.. تا همینجا هم کلی التماس کرده بود، تا اجازه پدر و مادرش را بگیرد، البته آنها هم حق داشتند مخالفت کنند، هنوز داغ برادر شهیدش «نریمان» کهنه نشده بود😔
باید تمرکز می کرد تا نوک مگسک را زیر خال سیاه نشانه بگیرد .. فرمانده میدان دستور شلیک را صادر کرد! فیروز لحظاتی نفس را در سینه حبس کرد، لوله سیاه تفنگ از میان خاکریز بیرون دویده بود، اولین تیر بیرون جست🏹 و پای سیبل، از دور، گرد و خاک بلند شد ..دومی ؛ سومی و بعدی هم صفوف هوا را شکافت، دیگر تیری در خشاب نمانده بود، همه منتظر اعلام نتایج بودند، شلیک های سرنوشت ساز که می توانست مهر تایید آنها برای قرار گرفتن در خیل #مدافعین_حرم باشد👌 .. ناقابل دو شلیک به هدف نشسته بود و از باقی شلیک ها اثری روی سیبل دیده نمی شد، حالا فیروز تمام آرزوهای خود را بر باد رفته می دید😞
دو روز به زمان اعلام نتایج باقی مانده بود، که خواب عجیبی دید و خیالش از بابت رفتن به سوریه راحت شد❗️
طاقت نداشت، سراغ دوستش عبدالرضا قوی بنیه رفت و او را در جریان خوابی که دیده بود، گذاشت. فیروز در خواب می بیند که پشت سر رهبر انقلاب به نماز ایستاده و بعد از اتمام نماز رهبر انقلاب بر می گردند و پیشانی فیروز حمیدی زاده را می بوسند😘و می گویند: قبول باشد.🌹
روز بعد فیروز در حالی که گرمی بوسه سید علی را روی پیشانی احساس می کرد به سراغم آمد و گفت: خیالم راحت شد، من قبول شدم...🌹
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🔴 @mojaradan
#شبتون_امام_زمانے💚
ان شاءالله خواب امام زمان و کربلا رو ببینین💙💜
#نماز_شب_یادتون_نره
#یا_علے
در پناه حق
@mojaradan
┅┄✿┅┄❥•❥┄┅✿┄┅
مجردان انقلابی
#داستان_شب ⚜قسمت چهل⚜ بهشت عمران 🌾 در اتاق زنگ زده رو باز کرد و وارد شدیم اتاق تنها یه موکت و یه ت
#داستان_شب
⚜قسمت چهل و یکم ⚜
بهشت عمران 🌾
تموم طول عصر و توی اتاق غمبرک زده بودم
خیلی حال بدی داشتم.
تصورش سخته که چشمتو باز کنی و ندونی کی بودی یا حتی چه بلایی سرت اومده!
حس خوبی به جایی که بودم نداشتم. تنها چیزی که توی ذهنم رژه میرفت بیرون زدن از این جهنم بود.
غروب که شد از اتاق اومدم بیرون و نگاهی به اطراف انداختم. هیچ خبری ازشون نبود و موقعیت خوبی بود برای رفتن
به سمت در بزرگ گاراژ دویدم و از کنار باریکه در رد شدم
به اطراف نگاه کردم و تنها چیزی که توی اون نور کم دیدم تابلو کوچه بود که زده بودند شبنم 44
به سمت چهارراه دویدم و از گاراژ دور تر و دور تر شدم
بعد از کمی دویدن نفسم بند اومد و کنار جدول خیابون نشستم.
دست و پاهام از گرسنگی میلرزید و هیچ پولی همراهم نبود
دستمو کردم توی جیبم و با یه شی مواجه شدم
وقتی آوردمش بیرون یه دستبند دیدم که کنارش آویز یه مرغ داشت
فکر کنم تنها چیزی که از گذشته ام مونده بود همین دستبند بود.
محکم توی دستم فشارش دادم و دوباره راه افتادم
بوی تند ساندویچی های اطراف شکمم و تحریک میکرد و گرسنگی عذابم میداد
اونقدر که دل درد گرفته بودم و به سختی راه میرفتم
کنار آب خوری پارک سر راهم ایستادم و با مشتم شروع کردم به آب خوردن
وقتی شیر آب و بستم تازه کف دستم و دیدم
کف دستم به شدت کبود بود و سیاه شده بود
باید توی اولین فرصت خودمو توی آینه چک میکردم!
هوا تاریک بود و کسی توی پارک نبود
از بیچارگی روی نیمکت رنگ و رو رفته کنار درخت توتی چمبره زدم و رفتم توی فکر
حالا باید چیکار میکردم! با این دربه دری و بی خانمان بودن؟
اونقدر به فکر فرورفتم که با برخورد اولین قطره ی بارون فهمیدم مصيبتم تازه شروع شده
بارون اول بهار قصد جونمو کرده بود و چنان رگبار گرفت که ظرف چند دقیقه کل روسریم خیس شد
سراسیمه از جام بلند شدم و به سمت راست خروجی پارک دویدم
اونجا بود که فهمیدم چندان تنها هم نیستم
چند تا کارتن خواب درحالیکه کارتن های خیس و روی سرشون گذاشته بودند و زیر لب غر غر میکردن از همه طرف زده بودند بیرون و دنبال یه جای امن میگشتن
هرجایی که فکرش و میکردم و گشتم تا بلکه از شر این بارون لعنتی خلاص شم اما فایده ایی نداشت
تا اینکه چشمم به سرویس بهداشتی افتاد
با ذوق به طرفش دویدم و توی اون تاریکی نفهمیدم سرویس توالت مردونه رو نشونه گرفتم
با کفشم در و باز کردم و با حجم عظیمی از بوی گند مواجه شدم
گوشه روسری و گرفتم جلوی دماغم و دم در سرویس ایستادم
رد کفش های گلی و مایع های دستشویی ریخته شده کف زمین نشون میداد چندان به نظافت اینجا اهمیت نمیدن
بارون به سقف شیشه ایی سرویس میخورد و قصد بند اومدن نداشت
توی همین بین باد شدیدی وزید و رعد و برقی وحشتناک زده شد
همزمان با صدای رعد جیغ بلندی از ترس کشیدم که در توالت با صدای قیژی باز شد
تنها چراغ کم نوری ته راهرو روشن بود و فضای ترسناکی درست شده بود
نفس نفس میزدم و از ترس به مرز سکته رسیده بودم
که صدای خش خش کفشی اومد و بعد از چند دقیقه یه معتاد با کمر خمیده و چشمای سرخ درحالیکه یه سیم سوخته دستش بود از دستشویی ته راهرو اومد بیرون
تا چشمش به من افتاد خنده ی زشتی کرد که دندونای سیاه و خرابش و به نمایش گذاشت و با تته پته گفت :بَه بَه، باد آمد و بوی عنبرررر آورد
و با خنده ی چندشی به سمتم اومد
با جیغ بلندی به طرف در دویدم ولی زود تر از من بهم رسید و از یقه ام گرفت و منو کشید سمت خودش
بلند بلند جیغ میزدم اما کسی نبود به دادم برسه
فقط با تمام قدرتم به پهلوهاش زدم که پخش زمین شد و بلند ناله کرد
دویدم از توالت بیرون و به سمت خیابون حرکت کردم
تمام لباسام خیس شده بودند و رعد برق زده میشد
به پهنای صورت اشک میریختم و تنها چیزی که به یاد آوردم خیابون شبنم 44بود
اونقدر دویدم که رسیدم در گاراژ
دستم و کور کورانه روی دیوار کشیدم و بالاخره زنگ بلبلی رو پیدا کردم و دستم و یه سره روی زنگ گذاشتم
با مشت به جون در بیچاره افتادم و تند تند نفس میکشیدم و مینالیدم:تو رو خدا باز کنید، تو رو خدا
در بعد از چند دقیقه باز شد و توی اون تاریکی به سختی چهره یه مرد جوون رو که ندیده بودمش رو دیدم
دستپاچه و هول با ترس فراوون گفتم :پارک... توی پارک خوابیدن خیلی کوفتیه... خیلی
ادامه دارد
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#قرار_عاشقی
#سلام_اربابم✋🌹
#حسین_جانم ❤️
🔸تشنگان عشق را با مُشٺ آبے جان بده
ڪربلا دورسٺ، مارا با سرابے جان بده
🔸زندگے یعنے سلام سادهاے سمٺ شما
ایها الارباب مارا باجوابے جان بده
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
─┅═ೋ❅♥️❅ೋ═┅
@mojaradan
•┈┈••✾•🍂♥️🍂•✾••┈┈•
مـن •♡•
با هَمـہ ےِ دڔدِ جــَهــــان سـاختـَم امــا
بـا دڔدِ ݓـو هــر ثانیـہ
در حــالِ نبــردم...|°•✨
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج ⏳
•┈┈••✾•🍂♥️🍂•✾••┈┈•
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
°°°°✒️ @mojaradan 🍃°°°°
💞💞💍💍💞💞
یک #تمرین مناسب برای #امادگی پیش از #ازدواج :
در مراحل آشنایی برای ازدواج تمام خواسته های خودرا طبقه بندی کنید و بر اساس اولویت آنها را با همسر آینده تان در میان بگذارید .
در این میان خواسته های اولویت بندی شده شما چند ستون را تشکیل می دهند.
ستون اول :
تمام ویژگی هایی که حتما همسرآینده تان "باید" دارا باشد .
ستون دوم :
تمام ویژگی هایی که "نباید" همسرآینده تان داشته باش
ستون سوم :
ویژگی هایی که ترجیح می دهید وجود داشته باشد .
و نهایتا بر این اساس و براساس کلیتی که مشهود است رابطه ایی را برای شناخت و ارزیابی فرد مورد نظر شروع می کنید.
و نهایتا پس از مدتی که بااو در تعامل بودید متوجه خواهید شد که ستون انتظارات شما تا کجا تکمیل شده است . و اینکه آیا او انتخاب شما بعنوان همسر آینده تان هست یا نیست ؟
🌸 🌸 🌸 🌸 🌸
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🍃 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 سلسله جلسات اخلاق در خانواده
🔸 استاد ارجمند: جناب اقای داوودی نژاد
✳️ صوت اول
🔴مشکلات با خانواده همسر را چگونه حل کنم؟
📐زاویه دید
👁نگاه من احساس من، احساس من رفتار من،...
💟مثل پدر و مادر خودم !!!!!
⌛️تاریخ ۱۸/ ۴ / ۱۳۹۹
👈ادامه دارد....
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🍃 @mojaradan
👌 نکته ی امروز 👌♥️
گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟
گفت: «انَّ مع العسر یسرا»
"قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/6)
—------------------------------------------------------
گفتم: واقعا؟!
گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا»
حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/7)
—------------------------------------------------------
گفتم: خب خسته شدم دیگه...
گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله»
از رحمت من ناامید نشو.(زمر/53)
—------------------------------------------------------
گفتم: انگار منو فراموش کردی!
گفت:«اذکرونی اذکرکم»
منو یاد کن تا یادت باشم.
—------------------------------------------------------
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟!
گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا»
تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/63)
«انّی اعلم ما لاتعلمون»
من چیزایی میدونم که شما نمی دونید.(بقره/ 30)
—------------------------------------------------------
گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چی کار کنم؟
گفت: « و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله»
حرف هایی که بهت زدمو گوش کن، و صبر کن ببین چی حکم می کنم.
(یونس/ 109)
—------------------------------------------------------
ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک (خدایا آخه من غیر تو کیو دارم؟!)
گفت: «الیس الله بکاف عبده»
من هم برای تو کافی ام.(زمر/36)
خدااا❤
آیدی کانالمون لطفا همه جا پخش کنید😎👇
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
✍ @mojaradab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش رهبر انقلاب وقتی از ایشان سوال شد که برجام را به نام شما نوشته اند ...✍
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🔴 @mojaradan
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
✅ خواص #انگشتر
✍انگشتر در دست کردن در اسلام بسیار مؤکد و سفارش شده است. #زنها باید انگشتر #طلا و #مردها انگشتر #نقره در دست کنند. بهترین نگینها برای انگشتر #عقیق_یمن ، #فیروزه، #دُرّ نجف و حدید صینی است. از مهمترین خواص انگشتر از نظر طب اسلامی، داشتن خاصیت حرز است. میدانیم که علت بیماریها، متفاوت است. برخی از بیماریها از ناحیه تغذیه نادرست و برخی از ناحیه ویروس و میکروب و برخی از ناحیه #ژنتیک هستند؛ اما در طب اسلامی مسائل دیگری پیرامون علل بیماری مطرح است؛ مانند چشم زخم.
💢هم چنین از علل دیگر بیماری، آسیب اجنه به انسان است که پیرامون این مساله بحث شده است. تاثیر انگشتر، به خصوص انگشتر عقیق یمانی، تاثیر حرز است؛ یعنی از صاحب انگشتر در برابر بلاها و آسیبها که آسیب #چشم_زخم و اجنه نیز میباشد؛ توسط انگشتر محافظت می کند.
امیرالمومنین علیه السلام میفرماید:
انگشتر عقیق در دست کنید که مایه برکت برای شما قرار داده شده است تا از #بلاها و #حوادث ایمن باشید.
📚 مکارم الاخلاق، ص ۸۸
💥هم چنین اگر کسی انگشتر عقیق در دست کند، مبتلا به حزن و اندوه و #افسردگی نمیشود. پیامبر اکرم (ص) میفرماید:انگشتر عقیق در دست کنید، همانا تا انگشتر عقیق در دست دارید، حزن و اندوه بر دل شما وارد نمی شود.
📚عیون اخبار الرضا (ع)،
شیخ صدوق، ج ۲، ص ۴۷
☜ #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🍏 @mojaradan🌿
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
#در_محضر_بزرگان
🔹️چرا ما از عبادت لذت نمی بریم؟
جواب: ا گر انسان مریض ، شیرین ترین وخوشمزه ترین گلابی ومیوه را بخورد ، لذت نمی برد و گاهی هم به کام او تلخ است.
در بعد معنوی وعبادت هم اینگونه است ، کسی کهفی قلوبهم مرض ، یعنی قلبش بیمار است ، از نماز و عبادت لذت نمی برد و گاهی هم خسته می شود.
بیماری قلب همان گناهان است ، تا انسان گناه را ترک نکند علاوه بر اینکه از عبادت لذت نمی برد بلکه خسته هم می شود.
#آیت_الله_جوادی_آملی
💠💠💠💠💠
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
☀️ جهت عضویت
••••●❥JOiN👇ڪلیڪ ڪنید
••••●❥ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹حسی که تکراری نمیشود!
🔻بالاتر از لرزش یک رابطه بین دختر و پسر ..
#تصویری
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🍃 @mojaradan
4_5769360097620789349.mp3
2.52M
🎙واعظ: حاج آقا #رفیعی
🔖 راه نفوذ شیطان را ببندید🔖
#نصایح
📲 #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🆔 @mojaradan
✅حق النّاس
✍شخصی از حضرت آیت الله بهجت(ره) درخواست دستوری فرمودند. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند: «تا میتوانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند مجددا مشغول ذکر شدند.
🔅 بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند:
«اگر احیانا گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّالناس است نباشد.» باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّالناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.»
📚منبع: فریادگر توحید، صفحه ٢١٨
☜ #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🍏 @mojaradan
💋 #محبت_به_زن 💖
هر چه محبت مرد بر زن بيشتر گردد، بر فضيلت ايمانش افزوده مى شود.👌
#خانواده
#ازدواج
#محبت
•┈┈••✾❀✿💜✿❀✾••┈┈•
🕊 #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🕊 @mojaradan
🕊 #حجاب، لباس فعالیت اجتماعی🕊
مقام معظم رهبری :
حجاب، بههیچوجه مزاحم و مانع فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و علمی نیست؛ شاید عدهای تعجب میکردند و هنوز هم تعجب کنند که خانمی در سطح بالای علمی در هر رشتهای وجود داشته باشد که خودش را با تعالیم اسلامی و از جمله با مسألهی حجاب منطبق کند. ١٣۶٨/١٠/٢۶
#حجاب
#ایستاده_ایم_مثل_گوهرشاد
هفته عفاف و حجاب گرامی باد 🌷
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
✡ سالگرد کشف کودتای نوژه:
👈 سحرگاه چهارشنبه، ۱۸ تیر ۱۳۵۹
1⃣ #کودتای_نوژه باید از سحرگاه پنجشنبه، ۱۹ تیر ۱۳۵۹ از پایگاه هوایی شهید سرهنگ خلبان محمد نوژه (پایگاه شاهرخی یا پایگاه سوم شکاری سابق) آغاز میشد.
2⃣ عملیات سنگین بمباران هوایی بیت امام خمینی (ره) و سایر نقاط حساس کشور بههمراه عملیات زمینی طیّ روزهای پنجشنبه و جمعه انجام میگرفت و روز شنبه، ۲۱ تیر ۱۳۵۹، اعلامیه زیر از رادیو و تلویزیون ایران قرائت میشد:
👈 «همقطاران عزیز! ساعت موعود فرارسید. آرتش وطنپرست ایران حکومت پوسیده آخوندها را برچید. کلیه واحدهای آرتش، ژاندارمری و شهربانی اعلام همبستگی نمودند. هرگونه مقاومت به شدت سرکوب خواهد شد. آماده اخذ دستورات باشید. شورای نظامی کشور، ۲۱/ ۴/ ۱۳۵۹»
3⃣ #کودتا درست یک روز قبل از شروع، در سحرگاه چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۵۹، از طریق اطلاع یکی از خلبانان عضو شبکهٔ کودتا به آیتالله خامنهای لو رفت و متعاقب آن نیروهای اطلاعاتی کشور در همان روز بخش مهمی از کودتاگران را دستگیر و عملیات را خنثی کردند.
4⃣ کتاب «کودتای نوژه» تنها روایت رسمی و مبتنی بر پروندههای کودتاگران است که بهمناسبت دهمین سالگرد انقلاب، بههمراه پیشگفتاری مفصّل با عنوان «مقدمهای بر شناخت توطئه»، تدوین کردم و در دههٔ فجر ۱۳۶۷ منتشر شد.
5⃣ کتاب فوق باید اولین جلد از مجموعهای میشد با عنوان «انقلاب و توطئه در دههٔ نخستین». متأسفانه، این مجموعه ادامه نیافت.
✍ استاد عبدالله شهبازی
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🆔 @mojaradan
1_19333002.mp3
3.61M
📲 فایل صوتے
🎙واعظ: حاج آقا #مومنی
#نصایح
○ آدم شدن در حرم امام رضا علیه السلام ○
📲 #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🆔 @mojaradan