🌸🌸🌸🌸🌸
نام رمان:
#راهنمای_سعادت
#پارت15
از اینکه بعداز چندسال دوباره احساس کردم خدا رو کنار خودم دارم و اسمش رو آوردم تعجب کردم فکر کنم واقعا حرفای فاطمه تأثیرش رو گذاشته!
راستش دوست داشتم الان نماز بخونم اما من بعداز اون همه سال تقریبا هیچی از نماز یادم نبود.
لباسم رو عوض کردم و چادرم رو با دقت داخل کمدم گذاشتم تا چروک نشه.
دروغ چرا؛ اما بعداز اون همه سال دوست داشتم دوباره به سمت خدا برم و باهاش حرف بزنم آخه من که توی خلوتم کسی رو جز خدا ندارم.
روی تختم دراز کشیدم، تختی که بعداز کلی سختی و کار کردن تونسته بودم بخرم.
تصمیم گرفتم کمتر به گذشته فکر کنم و چشام رو روی هم گذاشتم که نفهمیدم کی به عالم خواب رفتم.
انگار توی یک دره بودم که عمق زیادی داشت و خیلی تاریک و ترسناک بود خیلی ترسیده بودم با وحشت دور و ورم رو نگاه میکردم اما چیزی جز تاریکی نبود با گریه فریاد میزدم و پدر و مادرم رو صدا میزدم.
نمیدونم چیشد شد یکدفعه از دل تاریکی احساس کردم چیزی داره نزدیکم میشه یه حالهی سفید دورشون بود که تو دل اون سیاهی خودنمایی میکرد قیافه هاشون آشنا بود کمی که نزدیک تر شدن دیدم مامان و بابام دارن میان سمتم، با گریه اسمشون رو صدا میزدم و میدویدم سمتشون همین که خواستم بغلشون کنم محو شدن و باز همه جا تاریک شد گریم شدت گرفت و با عجز خدا رو صدا زدم.
همین که خدا رو صدا زدم روحم توی اون تاریکی آروم گرفت اما جسمم نه و همچنان داشتم گریه میکردم!
زانوهام رو بغل گرفتم و سرم رو گذاشتم رو زانوم و فقط صدای هق هق های من بود که سکوت اون تاریکی رو میشکست مدتی که گذشت سنگینی نگاهی رو حس کردم با وحشت سرم رو بالا آوردم که با دیدن مردی با پوشش سفید و چهره ای زیبا و نورانی تعجب کردم اما بازم اشک ریختم با خودم گفتم اینم حتما مثل مامان و بابام میره و تنهام میزاره!
اما دیدم هنوز داره نگاهم میکنه باز سرم رو بالا کردم و نگاهش کردم.
داشت لبخند میزد و منو نگاه میکرد.
دلم از بودنش و لبخندی که به لب داشت آروم گرفت بلند شدم و ایستادم که گفت:
- نیلا خانوم خدا خیلی دوستت داره منو فرستاده تا بهت نماز یاد بدم.
با تعجب گفتم:
- تو کی هستی؟ خدا چطور تورو فرستاده؟! من کجام؟ اینجا کجاست؟!
هیچی نگفت و شروع کردم به ذکر های نماز رو گفتن..!
منم با تعجب بهش نگاه میکردم و حرکاتش رو انجام میدادم و هرچی میگفت زود یاد میگرفتم و توی ذهنم هک میشد.
بعداز اینکه مطمئن شد همه رو یاد گرفتم میخواست بره که..
ادامه دارد..♥️
نویسنده: فاطمه سادات
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میگه یه بار دیگه جاسوستون بیفته اینجا پارش میکنم
عالی بود😂👌
@mojaradan
8.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_شجاعی
✦ پاک، مثل روزی که از مادر متولد شدم!
شاید شما هم این جمله را آرزو کرده باشید...
آرزوی صفر شدن کیلومترهای قبلی !
و حرکت از نــــو ...
این آرزوی شما بزودی میتواند خیلی جدّی و واقعی محقق شود.
※منبع: مجموعه پرواز در آسمان رجب
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
.
مهدےجان💔
دلم گرفتہ و ابرهاے اندوهش
سیل آسا می بارد...
آیا نمی خواهی با آمدنٺ
پایان خوشی بر تمام
دلتنگیهایم باشی؟
#شبتون_مھدوۍ C᭄
#پایان_فعالیت
.
•۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰•
"@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاموشی_کانال
از آدمین های محترم کانال خواهش میکنم هیچ پستی وارد کانال نکنند چراغ های کانال را خاموش کردیم😉 کار کانال یه پایان رسیده فردا برای خدمتگذاری آماده هستیم 😍
وقت تبادل و تبلیغ هست لطفا صبور باشید
همتون به خدا می سپارم
تا فردا صبح
محـبوبحسین؏`باش
نھمعروفجماعت꧇)✋🏼💔
#شبتون_روشن
#خواب_امام_زمان_ببینید
@mojaradan
•┈••✾❀🕊﷽🕊❀✾••┈•
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جانم
بناے عشق پابرجاست، چہ باهجران، چہ بے هجران
ڪه هجران هم بہ جانِ تو زِ عشق تو نمےڪاهد
#اربـٰابم_حسین
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
••●❥🌷✧🌷❥●••
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|••
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
#یابنالحســـــن❤️
چشــــم هامان
سبد نور خدا میخواهنــد
بهر دیدار خـــدا
مهر و صفا میخواهنــد
یڪ ڪلام یابنالحســـن
در دو جهـــان..
دیدن روی تــو را
#رویتــورامیخواهنـــد
❣️️الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها 🤲🏻❣️
@mojaradan
#اهمیت_دادن_به_ظاهد_تا_کجا_خوب_است
#قسمت_ششم
نقش جامعه در ظاهربینی افراد
در جامعهای که به وضعیت ظاهری بیش از حد توجه میشود و تفکر و عمق وجود ندارد، رسیدگیهای ظاهری و جراحیهای زیبایی افزایش پیدا میکنند. اگر افراد زمان زیادی را به امور ظاهری اختصاص دهند دیگر وقتی برای امور مهمتر مثل کتاب خواندن، دوره دیدن، رشد شخصی و افزایش آگاهی نخواهند داشت. مردم در چنین جامعهای برای خود هویت مشخصی ندارند و مبنای ارزشمندیشان، زندگی و نظر دیگران است. در حالی که هر فردی باید شیوه زندگی خود را داشته باشد و آن را با دیدگاهها، باورها و فرهنگ شخصی خودش بسنجد. ما نباید وضعیت ظاهری زندگی خود را با دیگران مقایسه کنیم بلکه باید ارزشهایمان را با آنها بسنجیم. همه ما میتوانیم ظاهر، وسایل یا خانه خیلی بهتری داشته باشیم اما باید ابتدا از خود بپرسیم چه مسائل و معیارهایی به زندگی ما معنا میبخشند و عمیقا خوشحالمان میکنند.
یکی از دلایلی که مردم کشور ما به سمت مسائل ظاهری جذب شدهاند تمایل به رشد، پیشرفت و بهدست آوردن موفقیت است.
@mojaradan