eitaa logo
مجردان انقلابی
14.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰چرا من را کرده اید؟ 🔹 انتخاب همسر موقعی معنا پیدا می‌کند که چند شرط فراهم شده باشد: ۱- شخص بتواند انتخاب کند ۲- هایی برای انتخاب باشد ۳- نسبت به انتخاب ها کافی داشته باشد. 🔸در پاسخ به سوال «چرا من را انتخاب کرده اید؟» مشخص می شود که شخص چه از نامزد خویش دارد. اگر دلایل و ویژگی هایی که فرد در مورد نامزدش بیان می کند با ویژگی ها و شرایط واقعی نامزدش باشد، می توان گفت شناخت درستی از انتخابش دارد، اما چنانچه ملاک ها و های بیان شده، با شخصیت و ویژگی های نامزد همسان نباشد یا باشد، می تواند مشکل ساز باشد. 🔻برای مثال# کسی پاسخ می دهد: « چون تو خیلی صبور، و ساده هستی» به نظر می رسد از یک شخص بی عیب و و یک فرشته را تصور می کند. پر واضح است چنین زندگی را در آینده دچار می کند چرا که همسر آینده وی بایستی همیشه آرام و باشد، همیشه راست بگوید و کم توقع باشد، امری که فقط فرشته ها و معصومین می توانند پیشه کنند. ادامه دارد... 💕@mojaradan
❣️ویژگی‌های در احادیث: و بامزه، 🙃 شیرین و خوش ،🥰 دار، 🤐 هنگام و بلاها، 🧐 مهربان نسبت به مردم، 😍 ، 🙄 باهوش، 🤓 با محبت نسبت به ، 🤩 عابد، 😌 پرخور نیست، 🤭 ، 🤗 کم حرف و پرکار، 🧐 ، 😉 ایثار و از ، 😇 بخشش فراوان، 😘 رفیق و ، 😊 . 🤑 @mojaradan
🔰چرا من را انتخاب کرده اید؟ 🔹 انتخاب مناسب موقعی معنا پیدا می‌کند که چند شرط فراهم شده باشد: ۱- شخص بتواند انتخاب کند ۲- گزینه هایی برای انتخاب باشد ۳- نسبت به انتخاب ها کافی داشته باشد. 🔸در پاسخ به سوال «چرا من را کرده اید؟» مشخص می شود که شخص چه شناختی از نامزد خویش دارد. اگر دلایل و ویژگی هایی که فرد در مورد نامزدش بیان می کند با ویژگی ها و شرایط واقعی نامزدش همسان باشد، می توان گفت درستی از انتخابش دارد، اما چنانچه ها و ویژگی های بیان شده، با شخصیت و ویژگی های همسان نباشد یا گرایانه باشد، می تواند مشکل ساز باشد. 🔻برای مثال کسی پاسخ می دهد: « چون تو خیلی ، و ساده هستی» به نظر می رسد از یک شخص بی عیب و نقص و یک فرشته را تصور می کند. پر واضح است چنین انتظاری زندگی را در دچار مشکل می کند چرا که همسر آینده وی بایستی همیشه آرام و صبور باشد، همیشه راست بگوید و کم توقع باشد، امری که فقط ها و می توانند پیشه کنند. ادامه دارد... 💠 @mojaradan
❤️ ماشین جلویی خیلی پیش می‌رفت و با اینکه مدام می‌زدم، به من راه نمی‌داد.... داشتم خونسردیم را از دست می‌دادم که چشمم به‌‌ نوشته کوچکی روی شیشه‌ عقبش افتاد: راننده ناشنواست، لطفا باشید... مشاهده این نوشته همه چیز را تغییر داد... بلافاصله آرام گرفتم، سرعتم را کم کرده و چند دقیقه با به خانه رسیدم اما مشکلی نبود.... ناگهان با خودم زمزمه کردم: آیا اگر آن نوشته پشت نبود، من صبوری به خرج می‌دادم؟ راستی چرا برای در برابر مردم به یک نوشته نیاز داریم!؟ اگر مردم، نوشته‌هایی به پیشانی خود بچسبانند، با آنها و مهربان خواهیم بود؟ نوشته‌هایی همچون: "کارم را از دست داده‌ام" "در حال مبارزه با هستم" "در مراحل طلاق، گیر افتاده‌ام" "عزیزی را از دست داده‌ام" "احساس بی ارزشی و حقارت می‌کنم" "در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم" “بعد از سال‌ها درس خواندن، هنوز ” “مریضی در خانه دارم” و صدها نوشته دیگر شبیه اینها...... همه درگیر هستند که ما از آن چیزی نمی‌دانیم.... بیائیم نوشته‌های همدیگر را خوب درک کرده و با مهربانی به یکدیگر احترام بگذاریم چون همه چیز را نمی‌شود فریاد زد ... ان شاالله در فکر هم،به یاد هم،با هم سالی نو و نوتر برای هم بسازیم... ✼═══┅💖💖┅═══✼ 💞 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༄🤍༄ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍 هیچوقت دیر نمیکنه ، هرچیزی که به صلاحت باشه در زمانِ مناسب بهت میده ، و باش 😇 اشبتون خوش و سرشار از عشـق به خــ♡ـــدا😍 ــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎✿••• 🍁¦ 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷ @mojaradan
🔴 مردها بدانند! 💠 باید بدانند اگر همیشه خوب و باشند و هنگامیکه با عصبانیت دارد مسلسل‌وار نسبت به شرایط موجود می‌کند با توجه ویژه گوش دهید و دلسوزانه به او توجه کنید، حتما همسرتان شیفته شما می‌شود! 💠 زنها از داشتن یک تکیه گاه و ، خیلی زیاد می‌برند! 💠 برای اینکه همسرتان متوجه شود دارید خوب گوش می‌دهید حتماً موقع صحبت‌هایش به او توجه کنید، به چشمانش با دقّت نگاه کنید، به نشانه‌ی تایید، سرتان را تکان دهید، گاهی از جملاتی مثل: "درست میگی"، "صحیح"، "حلش می‌کنم نگران نباش" ، "خودتو ناراحت نکن" و هر جمله‌ای که توجه شما را نشان می‌دهد استفاده کنید تا همسرتان هرچه سریع‌تر به برسد و سپس، درباره مشکلش با او صحبت کنید تا حل شود. @mojaradan
🔴 مردها بدانند! 💠 باید بدانند اگر همیشه خوب و باشند و هنگامیکه با عصبانیت دارد مسلسل‌وار نسبت به شرایط موجود می‌کند با توجه ویژه گوش دهید و دلسوزانه به او توجه کنید، حتما همسرتان شیفته شما می‌شود! 💠 زنها از داشتن یک تکیه گاه و ، خیلی زیاد می‌برند! 💠 برای اینکه همسرتان متوجه شود دارید خوب گوش می‌دهید حتماً موقع صحبت‌هایش به او توجه کنید، به چشمانش با دقّت نگاه کنید، به نشانه‌ی تایید، سرتان را تکان دهید، گاهی از جملاتی مثل: "درست میگی"، "صحیح"، "حلش می‌کنم نگران نباش" ، "خودتو ناراحت نکن" و هر جمله‌ای که توجه شما را نشان می‌دهد استفاده کنید تا همسرتان هرچه سریع‌تر به برسد و سپس، درباره مشکلش با او صحبت کنید تا حل شود. @mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۷۵ و ۷۶ نام فامیل رها که به همسری صدرا معرفی شد برایش عجیب بود! چرا این موضوع را مطرح کرده‌اند؟ صدایی افکارش را پاره کرد: _صدرا، زودتر منو از اینجا ببر! "رویا اینجا چه میکنی؟" صدرا: _اینجا چه خبره؟ افسر نگهبان: _مگه شما خبر ندارید؟ صدرا سری به نشان نه تکان داد و اخم افسر نگهبان در هم رفت: _شما گفتید میدونن چی شده و دارن برای رضایت میان و این خانم برای همین نرفتن بازداشتگاه! آقای شریفی: _مشکلی نیست، ایشون نامزد دخترم هستن، الان رضایت میدن! افسرنگهبان: _نامزد دختر شما یا همسر خانم مرادی؟ آقای شریفی: _هر دو! افسر نگهبان سری به حالت افسوس تکان داد و رو به صدرا توضیح داد: _این خانم به جرم حمله به خانم مرادی دستگیر شدن، پدرشون میگن شما رضایت میدید، این درسته؟ رضایت میدید یا شکایت دارید؟ سعی کرد ذهنش را به کار بیندازد، رهای این روزهایش در بیمارستان بود. آیه چه گفت؟ هنوز به هوش نیامده! رویا در کلانتری و رضایت صدرا را میخواست؟ چه گفت افسر نگهبان؟ گفت همسر خانم مرادی یا نامزد خانم شریفی؟! صدرا چه کسی بود؟ در تمام این زندگی‌اش چه کسی بود؟ رویا دیشب چه گفته بود؟ رها که صبح با لبخند سرکارش رفته بود! امروز بیشتر از تمام روهای گذشته با او حرف زده بود! رویا کجای این قصه بود؟ صدرا: _چه بلایی سر رها اومده؟ یکی برای من توضیح بده چرا زنم رو تخت بیمارستانه؟ آقای شریفی: _چیزی نشده، الان مهم اینه که رویا رو ببریم بیرون، اون ترسیده! "رهایش هم میترسید، وقتی زن او شده بود! وقتی رویا داد زده بود، حتما باز هم ترسیده بود! رهایش را ترسانده‌اند؟ این روزها رها از همیشه ترسان‌تر بود. صدرا که ترسش را دیده بود و فهمیده بود! صدرا: _پرسیدم چی شده؟ چرا زنم بیمارستانه! آقای شریفی: _چیه زنم زنم راه انداختی؛ انگار همه چیزو فراموش کردی؟ صدرا رو به افسر نگهبان کرد: _چی شده؟ لطفا شما بهم بگید! افسر نگهبان: _طبق اظهارات شاهد... رویا به میان حرفش دوید: _اون دوستشه، هرچی گفته دروغ گفته! افسر نگهبان: _ساکت باشید خانم وگرنه مجبورم بفرستمتون بازداشتگاه! این آقا هم انگار میلی به رضایت نداره، پس ساکت باشید! داشتم میگفتم آقای زند، طبق گفته شاهد ماجرا، این خانم تو محل کار خانم مرادی باهاشون درگیری لفظی داشتن و در یک حرکت ناگهانی ایشون رو هل دادن، همسرتون زمین میخورن و بیهوش میشن! ضربه‌ای که به سرشون وارد شده شدید بوده و هنوز به‌هوش نیومدن؛ دکتر میگه تا به‌هوش نیان میزان آسیب مشخص نمیشه؛ متأسفانه معلوم نیست کی به‌هوش بیان... دنیا دور سر صدرا چرخید. سرش به دوران افتاد. رهای این روزهایش شکننده بود... رهای این روزهایش به تکیه‌گاهی مثل آیه تکیه داده و ایستاده بود. رهای این روزهایش که کاری به کار کسی نداشت! آیه را آورد برای خاطر رهایی که دل دل میزد برایش! چرا رها خوابید؟ بیدار شو که چشمی انتظار چشمانت را میکشد! این سهم تو از زندگی نیست! آقای شریفی: _تو رضایت بده؛ الان باید برم سفر، وقتی برگشتم، با هم صحبت میکنیم و مسئله رو حل میکنیم! چرا همه فکر میکردند رها مهم نیست؟ چرا انتظار دارند صدرا از همسرش بگذرد؟ چطور رفتار کردی که زنت را اینگونه بی‌ارزش کرده‌اند مرد؟ حالا میدانست چرا وقتی از بیمارستان بیرون آمد، نگاه آیه تلخ شد... شاید او میدانست صدرا به کجا و برای چه میرود؛ شاید او هم از همین رضایت میترسید! صدرا: _من از این خانم... مکثی کرد.... به رویای روزهای گذشته‌اش فکر کرد. رویایی که گذاشت سر خاک تنها برادرش؛ رویایی که همیشه بود و با بهانه و بی‌بهانه بود! رهای این روزهایش همیشه بود و ... میکرد و بود! نفس گرفت: _شکایت دارم! "به خاطر کدام گناهت شکایت کنم؟ مظلومیتِ خوابیده روی تخت را یا نیش‌هایی که به او زدی؟ حرفهای تلخت را یا دل‌هایی که شکستی را؟ برای خودم یا برای او؟ اویی که تمام زندگی‌ام شده! اویی که نمازش آرام دلم گشته؟" صدرا رو برگرداند و از کلانتری خارج شد. رهایش روی تخت بیمارستان بود و بیشتر از آنکه او نیازمند صدرا باشد، صدرا نیازمند او بود! چند روز گذشته بود ، و صدرا بالای سرش، آیه مفاتیح در دست داشت و میخواند. چند باری پدر رویا به سراغش آمده بود. رویا هنوز هم در بازداشتگاه بود. تکلیف رها که روشن نبود. صدرا هم به هر طریقی که بود مانع از آزادی موقت رویا شده بود. چشمان رها لرزید... صدرا بلند شد و زنگ بالای سرش را زد. دقایقی بعد چشمان رها باز بود و دکتر بالای سرش! معاینه‌ها که انجام شد رها نگاهش را از پنجره به آسمان دوخت..... نویسنده؛ سَنیه منصوری .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´