#سوالات_خواستگاری
🔰چرا من را #انتخاب کرده اید؟
🔹 انتخاب همسر #مناسب موقعی معنا پیدا میکند که چند شرط فراهم شده باشد:
۱- شخص بتواند #آزادانه انتخاب کند
۲- #گزینه هایی برای انتخاب باشد
۳- نسبت به انتخاب ها #شناخت کافی داشته باشد.
🔸در پاسخ به سوال «چرا من را انتخاب کرده اید؟» مشخص می شود که شخص چه #شناختی از نامزد خویش دارد.
اگر دلایل و ویژگی هایی که فرد در مورد نامزدش بیان می کند با ویژگی ها و شرایط واقعی نامزدش #همسان باشد، می توان گفت شناخت درستی از انتخابش دارد، اما چنانچه ملاک ها و #ویژگی های بیان شده، با شخصیت و ویژگی های نامزد همسان نباشد یا #ایده_آل_گرایانه باشد، می تواند مشکل ساز باشد.
🔻برای مثال# کسی پاسخ می دهد:
« چون تو خیلی صبور، #صادق و ساده هستی»
به نظر می رسد از #نامزدش یک شخص بی عیب و #نقص و یک فرشته را تصور می کند.
پر واضح است چنین #انتظاری زندگی را در آینده دچار #مشکل می کند چرا که همسر آینده وی بایستی همیشه آرام و #صبور باشد، همیشه راست بگوید و کم توقع باشد، امری که فقط فرشته ها و معصومین می توانند پیشه کنند.
ادامه دارد...
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
💕@mojaradan
❣️ویژگیهای #یک_مومن در احادیث:
#شوخ و بامزه، 🙃
شیرین و خوش #مشرب،🥰
#راز دار، 🤐
#صبور هنگام #مشکلات و بلاها، 🧐
مهربان نسبت به مردم، 😍
#راستگو، 🙄
باهوش، 🤓
#مهربان با محبت نسبت به #خانواده، 🤩
عابد، 😌
پرخور نیست، 🤭
#شکرگذار، 🤗
کم حرف و پرکار، 🧐
#خوش_اخلاق، 😉
ایثار و از #خودگذشتگی، 😇
بخشش فراوان، 😘
رفیق و #سازگار، 😊
#حلال_خور. 🤑
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
❣ @mojaradan
#سوالات_خواستگاری
🔰چرا من را انتخاب کرده اید؟
🔹 انتخاب #همسر مناسب موقعی معنا پیدا میکند که چند شرط فراهم شده باشد:
۱- شخص بتواند #آزادانه انتخاب کند
۲- گزینه هایی برای انتخاب باشد
۳- نسبت به انتخاب ها #شناخت کافی داشته باشد.
🔸در پاسخ به سوال «چرا من را #انتخاب کرده اید؟» مشخص می شود که شخص چه شناختی از نامزد خویش دارد.
اگر دلایل و ویژگی هایی که فرد در مورد نامزدش بیان می کند با ویژگی ها و شرایط واقعی نامزدش همسان باشد، می توان گفت #شناخت درستی از انتخابش دارد، اما چنانچه #ملاک ها و ویژگی های بیان شده، با شخصیت و ویژگی های #نامزد همسان نباشد یا #ایده_آل گرایانه باشد، می تواند مشکل ساز باشد.
🔻برای مثال کسی پاسخ می دهد:
« چون تو خیلی #صبور، #صادق و ساده هستی»
به نظر می رسد از #نامزدش یک شخص بی عیب و نقص و یک فرشته را تصور می کند.
پر واضح است چنین انتظاری زندگی را در #آینده دچار مشکل می کند چرا که همسر آینده وی بایستی همیشه آرام و صبور باشد، همیشه راست بگوید و کم توقع باشد، امری که فقط #فرشته ها و #معصومین می توانند پیشه کنند.
ادامه دارد...
#فاطميه
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
💠 @mojaradan
❤️ #تلنگرانه
ماشین جلویی خیلی #آهسته پیش میرفت و با اینکه مدام #بوق میزدم، به من راه نمیداد....
داشتم خونسردیم را از دست میدادم که #ناگهان چشمم به نوشته کوچکی روی شیشه عقبش افتاد:
راننده ناشنواست، لطفا #صبور باشید...
مشاهده این نوشته همه چیز را تغییر داد...
بلافاصله آرام گرفتم، سرعتم را کم کرده و چند دقیقه با #تأخیر به خانه رسیدم اما مشکلی نبود....
ناگهان با خودم زمزمه کردم: آیا اگر
آن نوشته پشت #شیشه نبود، من صبوری به خرج میدادم؟
راستی چرا برای #بردباری در برابر مردم به یک نوشته نیاز داریم!؟
اگر مردم، نوشتههایی به پیشانی خود بچسبانند، با آنها #صبورتر و مهربان خواهیم بود؟ نوشتههایی همچون:
"کارم را از دست دادهام"
"در حال مبارزه با #سرطان هستم"
"در مراحل طلاق، گیر افتادهام"
"عزیزی را از دست دادهام"
"احساس بی ارزشی و حقارت میکنم"
"در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم"
“بعد از سالها درس خواندن، هنوز #بیکارم”
“مریضی در خانه دارم”
و صدها نوشته دیگر شبیه اینها......
همه درگیر #مشکلاتی هستند که ما از آن چیزی نمیدانیم....
بیائیم نوشتههای #نامرئی همدیگر را خوب درک کرده و با مهربانی به یکدیگر احترام بگذاریم چون همه چیز را نمیشود فریاد زد ...
ان شاالله در فکر هم،به یاد هم،با هم سالی نو و نوتر برای هم بسازیم...
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
✼═══┅💖💖┅═══✼
💞 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༄🤍༄
#خدایِمهربون😍
هیچوقت دیر نمیکنه ، هرچیزی که به صلاحت باشه در زمانِ مناسب بهت میده ، #صبور و #امیدوار باش 😇
اشبتون خوش و سرشار از
عشـق به خــ♡ـــدا😍
#پایان_فعالیت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎✿•••
🍁¦#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷
@mojaradan
#مرد_ها_بدانند
🔴 مردها بدانند!
💠 #مردها باید بدانند اگر همیشه #گوش خوب و #صبور باشند و هنگامیکه #زن با عصبانیت دارد مسلسلوار نسبت به شرایط موجود #گلایه میکند #شما با توجه ویژه گوش دهید و دلسوزانه به او توجه کنید، حتما همسرتان شیفته شما میشود!
💠 زنها از داشتن یک تکیه گاه #صبور و #آرام، خیلی زیاد #لذت میبرند!
💠 برای اینکه همسرتان متوجه شود دارید خوب گوش میدهید حتماً موقع صحبتهایش به او توجه کنید، به چشمانش با دقّت نگاه کنید، به نشانهی تایید، سرتان را تکان دهید، گاهی از جملاتی مثل: "درست میگی"، "صحیح"، "حلش میکنم نگران نباش" ، "خودتو ناراحت نکن" و هر جملهای که توجه شما را نشان میدهد استفاده کنید تا همسرتان هرچه سریعتر به #آرامش برسد و سپس، درباره مشکلش با او صحبت کنید تا حل شود.
@mojaradan
🔴 مردها بدانند!
💠 #مردها باید بدانند اگر همیشه #گوش خوب و #صبور باشند و هنگامیکه #زن با عصبانیت دارد مسلسلوار نسبت به شرایط موجود #گلایه میکند #شما با توجه ویژه گوش دهید و دلسوزانه به او توجه کنید، حتما همسرتان شیفته شما میشود!
💠 زنها از داشتن یک تکیه گاه #صبور و #آرام، خیلی زیاد #لذت میبرند!
💠 برای اینکه همسرتان متوجه شود دارید خوب گوش میدهید حتماً موقع صحبتهایش به او توجه کنید، به چشمانش با دقّت نگاه کنید، به نشانهی تایید، سرتان را تکان دهید، گاهی از جملاتی مثل: "درست میگی"، "صحیح"، "حلش میکنم نگران نباش" ، "خودتو ناراحت نکن" و هر جملهای که توجه شما را نشان میدهد استفاده کنید تا همسرتان هرچه سریعتر به #آرامش برسد و سپس، درباره مشکلش با او صحبت کنید تا حل شود.
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
از_روزی_که_رفتی
قسمت ۷۵ و ۷۶
نام فامیل رها که به همسری صدرا معرفی شد برایش عجیب بود! چرا این موضوع را مطرح کردهاند؟
صدایی افکارش را پاره کرد:
_صدرا، زودتر منو از اینجا ببر!
"رویا اینجا چه میکنی؟"
صدرا: _اینجا چه خبره؟
افسر نگهبان: _مگه شما خبر ندارید؟
صدرا سری به نشان نه تکان داد و اخم افسر نگهبان در هم رفت:
_شما گفتید میدونن چی شده و دارن برای رضایت میان و این خانم برای همین نرفتن بازداشتگاه!
آقای شریفی: _مشکلی نیست، ایشون نامزد دخترم هستن، الان رضایت میدن!
افسرنگهبان: _نامزد دختر شما یا همسر خانم مرادی؟
آقای شریفی: _هر دو!
افسر نگهبان سری به حالت افسوس تکان داد و رو به صدرا توضیح داد:
_این خانم به جرم حمله به خانم مرادی دستگیر شدن، پدرشون میگن شما رضایت میدید، این درسته؟ رضایت میدید یا شکایت دارید؟
سعی کرد ذهنش را به کار بیندازد،
رهای این روزهایش در بیمارستان بود. آیه چه گفت؟ هنوز به هوش نیامده! رویا در کلانتری و رضایت صدرا را میخواست؟
چه گفت افسر نگهبان؟ گفت همسر خانم مرادی یا نامزد خانم شریفی؟!
صدرا چه کسی بود؟
در تمام این زندگیاش چه کسی بود؟
رویا دیشب چه گفته بود؟
رها که صبح با لبخند سرکارش رفته بود! امروز بیشتر از تمام روهای گذشته با او حرف زده بود!
رویا کجای این قصه بود؟
صدرا: _چه بلایی سر رها اومده؟ یکی برای من توضیح بده چرا زنم رو تخت بیمارستانه؟
آقای شریفی: _چیزی نشده، الان مهم اینه که رویا رو ببریم بیرون، اون ترسیده!
"رهایش هم میترسید، وقتی زن او شده بود! وقتی رویا داد زده بود، حتما باز هم ترسیده بود! رهایش را ترساندهاند؟ این روزها رها از همیشه ترسانتر بود. صدرا که ترسش را دیده بود و فهمیده بود!
صدرا: _پرسیدم چی شده؟ چرا زنم بیمارستانه!
آقای شریفی: _چیه زنم زنم راه انداختی؛ انگار همه چیزو فراموش کردی؟
صدرا رو به افسر نگهبان کرد:
_چی شده؟ لطفا شما بهم بگید!
افسر نگهبان: _طبق اظهارات شاهد...
رویا به میان حرفش دوید:
_اون دوستشه، هرچی گفته دروغ گفته!
افسر نگهبان: _ساکت باشید خانم وگرنه مجبورم بفرستمتون بازداشتگاه! این آقا هم انگار میلی به رضایت نداره، پس ساکت باشید! داشتم میگفتم آقای زند، طبق گفته شاهد ماجرا، این خانم تو محل کار خانم مرادی باهاشون درگیری لفظی داشتن و در یک حرکت ناگهانی ایشون رو هل دادن، همسرتون زمین میخورن و بیهوش میشن! ضربهای که به
سرشون وارد شده شدید بوده و هنوز بههوش نیومدن؛ دکتر میگه تا بههوش نیان میزان آسیب مشخص نمیشه؛ متأسفانه معلوم نیست کی بههوش بیان...
دنیا دور سر صدرا چرخید.
سرش به دوران افتاد. رهای این روزهایش
شکننده بود... رهای این روزهایش به تکیهگاهی مثل آیه تکیه داده و ایستاده بود. رهای این روزهایش که کاری به کار کسی نداشت! آیه را آورد برای خاطر رهایی که دل دل میزد برایش! چرا رها خوابید؟ بیدار شو که چشمی انتظار چشمانت را میکشد! این سهم تو از زندگی نیست!
آقای شریفی: _تو رضایت بده؛ الان باید برم سفر، وقتی برگشتم، با هم صحبت میکنیم و مسئله رو حل میکنیم!
چرا همه فکر میکردند رها مهم نیست؟
چرا انتظار دارند صدرا از همسرش بگذرد؟ چطور رفتار کردی که زنت را اینگونه بیارزش کردهاند مرد؟
حالا میدانست چرا وقتی از بیمارستان بیرون آمد، نگاه آیه تلخ شد... شاید او میدانست صدرا به کجا و برای چه میرود؛ شاید او هم از همین رضایت میترسید!
صدرا: _من از این خانم...
مکثی کرد....
به رویای روزهای گذشتهاش فکر کرد. رویایی که #تنهایش گذاشت سر خاک تنها برادرش؛ رویایی که همیشه #متوقع بود و با بهانه و بیبهانه #قهر بود!
رهای این روزهایش همیشه #آرام بود و #صبور... #مهربانی میکرد و #بیتوقع بود!
نفس گرفت:
_شکایت دارم!
"به خاطر کدام گناهت شکایت کنم؟ مظلومیتِ خوابیده روی تخت را یا نیشهایی که به او زدی؟ حرفهای تلخت را یا دلهایی که شکستی را؟
برای خودم یا برای او؟ اویی که تمام زندگیام شده! اویی که نمازش آرام
دلم گشته؟"
صدرا رو برگرداند و از کلانتری خارج شد. رهایش روی تخت بیمارستان بود و بیشتر از آنکه او نیازمند صدرا باشد، صدرا نیازمند او بود!
چند روز گذشته بود ،
و صدرا بالای سرش، آیه مفاتیح در دست داشت و میخواند. چند باری پدر رویا به سراغش آمده بود. رویا هنوز هم در بازداشتگاه بود.
تکلیف رها که روشن نبود. صدرا هم به هر طریقی که بود مانع از آزادی موقت رویا شده بود.
چشمان رها لرزید...
صدرا بلند شد و زنگ بالای سرش را زد. دقایقی بعد چشمان رها باز بود و دکتر بالای سرش!
معاینهها که انجام شد رها نگاهش را از پنجره به آسمان دوخت.....
نویسنده؛ سَنیه منصوری
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´