مجردان انقلابی
*🍀﷽🍀 رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋 #پارت۶۶ 📜 - امیر آقا؟ امیر: بله - حاضر نمیشین بریم
*🍀﷽🍀
رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋
#پارت۶۷ 📜
توی مسیر راه امیر فقط درحال دعا و قرآن خوندن بود
مریم جون : سارا جان این میوه ها رو بگیر پوست بکن با اقا امیر بخورین
( منم میوه ها رو گرفتم ،پوست کردم ،داخل ظرف ریز ریز کردم گرفتم سمت امیر )
- بفرما امیر آقا
(امیر یه نگاهی به من کرد ،لبخند زد) : خیلی ممنون
( اه ،بلااخره خنده اش هم دیدم من): نوش جونتون
بابا واسه نماز و شام وایستاد کنار یه رستوران
بابا و امیر رفتن سمت نمازخونه مردونه
منم همراه مریم جون رفتم نماز خونه زنانه
من یه گوشه نشستم ،تا نماز مریم جون تمام شه
بعد باهم رفتیم داخل رستوران و شام خوردیم
بعد از شام حرکت کردیم
من تو ماشین خوابم برد
با صدای امیر بیدار شدم
امیر: سارا خانم ،سارا خانم ،بیدارشین رسیدیم
- (چشمامو باز کردم وایییی خاک بر سرم، کی سرم و گذاشتم رو شونه اش)-
- ببخشید اصلا حواسم نبود
امیر : اشکالی نداره
- بابا و مریم جون کجان ؟
امیر: رفتن واسه صبحانه ،گفتن صداتون کنم
- آها ،باشه بریم
رفتیم صبحانه مونو خوردیم و حرکت کردیم
ساعت۸ رسیدیم مشهد
اول رفتیم هتل ،ماشین و گذاشتیم پارکینگ ،بابا دوتا اتاق گرفت
کنار هم!
یکی از کلیدارو داد به امیر
بابا رضا: امیر جان تو و سارا برین داخل این اتاق ،یه کم استراحت کنین بعد همه باهم واسه نماز ظهر میریم حرم
( واااییی ،فکر کردم منو مریم جون باهم باشیم ،چه جوری یه هفته ...)
وارد اتاق شدیم ،اتاقش خیلی تمیز و بزرگ بود ،دو تا تخت تک نفره داشت کنار هم
منو امیر به همدیگه نگاه کردیم
من رفتم یه تخت و گذاشتم یه سمت دیوار یه تختم گذاشتم سمت دیگه که بتونیم راحت بخوابیم
- حالا میتونین بیاین اینجا استراحت کنین
امیر : خیلی ممنونم
دلم میخواست برم حمام ولی نمیتونستم ،منتظر شدم امیر بخوابه
وقتی خوابید ،سریع رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون
یه بلوز خردلی با یه شلوار سفید پوشیدم
موهامو هم باز گذاشتم تا خشک بشه
رفتم دراز کشیدم یه دفعه دیدم امیر بیدار شد رفت حمام
( مگه خواب نبود؟)*
✍🏻فــــاطـــــمــه.ب
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
*🍀﷽🍀
رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋
#پارت۶۸ 📜
یه کم خوابیدم که باصدای امیر بیدار شدم
امیر: سارا خانم
- بله
امیر: بیدار شین میخوایم بریم حرم
- چشم
بلند شدم موهامو بستم ،مانتومو پوشیدم ،یه روسری هم گذاشتم روی سرم حجاب کردم
چادری که مادر جون بهم داده بود و هم گذاشتم روی سرم
خیلی چادر بهم میاومد ولی نمیدونم چرا اصلا دوستش نداشتم احساس میکرد جلوی راه رفتن و میگیره
یه دفعه از تو آینه نگاه کردم امیر داره نگام میکنه
تا نگاهمو دید سرشو پایین اورد
خندم گرفت
- من امادم بریم
امیر: خیلی حجاب بهتون میاد
لبخند زدمو چیزی نگفتم
بابا و مریم جون پایین منتظر ما بودن
بابا تا منو دید اومد جلو و پیشونیمو بوسید
بابا رضا: چقدر شبیه مامان فاطمه شدی
دلم یه جوری شد با گفتنش
حرکت کردیم سمت حرم
وارد صحن حرم شدیم با دیدن گنبد طلایی اشک از چشمام سرازیر شد
یه دفعه دیدم امیرم داره گریه میکنه
بابا رضا: ساراجان تو مریم برین زیارت ،منو اقا امیر هم میریم زیارت هرموقع زیارتتون تمام شد بیاین همینجا
- چشم
منو مریم جون رفتیم داخل حرم
داخل حرم خیلی شلوغ بود من و مریم جون از دور سلام دادیم و برگشتیم بیرون
بابا رضا و امیر روی فرش نشسته بودن ،بابا رضا بلند شد
بابا رضا: سارا جان بیا اینجا بشین منو مریم میریم هتل شما بعدن بیاین
- چشم بابا
نشستم کنار امیر داشت زیارت عاشورا میخوند، آروم اشک از چشماش سرازیر میشد
- آقا امیر
امیر: بله
- میشه بلند تر بخونین منم گوش کنم
امیر : چشم
صداش آرومم میکرد
و بغضمو شکوند
چادرمو گرفتم پایین و شروع کردم به گریه کردن
صدای امیر قطع شد
سرمو گرفتم بالا
دیدم داره نگام میکنه
- چیزی شده؟
امیر: نه هیچی
بعد ادامه داد به خوندن دعا
بعد تمام شدن دعا برگشتیم هتل
بابا زنگ زد که بیاین رستوران هتل ناهار بخوریم
بعد خوردن ناهار بر گشتیم توی اتاقمون
اینقدر سرم درد میکرد لباسامو درآوردم و رفتم خوابیدم*
✍🏻فــــاطـــــمــه.ب
@mojaradan
202030_727421061.mp3
8.2M
#کنترل_شهوت
#بخش_چهارم
نفس انسان، بی نهایت طلبه!
وهرگز،داشته هاش،سیرش نمی کنه!
به همین دلیل؛
دائما،نداشته هاش رو طلب میکنه.
چه کنیم؛
طلب های شهوانی نفس مون،
کاهش پیدا کنند؟
#استاد_شجاعی 🎤
@mojaradan
14.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••『⏰🎞』••
* گرچه مسجد را گروهی با تجمل ساختند...
اهل دل میخانه را هم با توکل ساختند...
عــشـق جانکاه است با جانبخش...؟
حالا هر چه هست...
عــــشـقبازان بین مرگ و زندگی پل ساختند...
* سقف آگاهی ستونی جز فراموشی نداشت...
این بنا را خشت بر خشت از تغافل ساختند...
* بیسبب مهماننواز مجلس ماتم نبود
این «گلاب تلخ» را از «گریه گل» ساختند...
* روز خلقت در گل ما شوق دیدار تو بود...
از همان آغاز ما را کـم تـحمـل ساختند...
فـاضل نظری...
🥥•••|↫ #شبتون_مهدوی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📸⃟🦋
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جانم
منطقهۍمـحروم
یعنیهمینچشمانما
ڪھ ازدیدنِڪربلامحروماست!💔
+ڪـاشخُـدا
محرومیت زداییڪند∞براۍهمیشه ... :)
✨اَلسَـلـٰامُ؏َـلَیڪیـٰااَبـٰا؏َـبدِاللّٰہ✨
💚♡@mojaradan💚
━⊰❀❀❀💚💚❀❀❀⊱━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
#السلام_ایها_غریب
#امام_زمانم♥️
بهار از پشت چشمان توظاهرمیشود روزی
زمین با ماه تابانت مجاور می شود روزی
صدایت میرسد از پشت پرچینها و دالانها
سکوت راه در، گامت مسافر میشود روزی
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
✍ #اللهم_عجل_لولیک_فرج
♥️♡@mojaradan♡♥️
┄═❈๑๑♥️๑๑❈═┄
❤️
#اخربن_روزهای_خانه_پدری
#قسمت_اول
🔰آخرین روزهای #خانه_پدری👇
زمانی كه #دختر و #پسر با یكدیگر #عقد می كنند وارد دنیای تازه ای می شوند كه در گذشته هرگز تجربه نكرده اند. زیبایی های این دنیا گاه آنها را چنان مجذوب خود می كند كه دیگر به غیر از خود و فرد مقابل و دنیای زیبایشان به چیز دیگری توجه نمی كنند. همه این شیدایی ها و بی توجهی ها به خارج كاملا طبیعی و منطقی است اما افراد باید بدانند كه خارج از دنیای جدید و زیبایی كه به روی آنها باز شده، دنیای حقیقی در حال حرکت است و افراد بسیاری در این دنیای حقیقی به افكار و اعمال آنها چشم دوخته اند. به بیان دیگر افراد نباید در این ایام از توجه به #خانواده هایشان به خصوص #پدر و #مادر شان غافل شوند، زیرا هنوز هم فرزند آن خانواده ها محسوب می شوند و مسئولیت های فرزندی بر عهده شان است. با این تفاوت كه علاوه بر آنها عضوی جدیدی با مسئولیت هایی جدید با نام «عروس یا داماد» نیز به خانواده اضافه شده است و افراد توقعات متفاوتی از دختر و پسر دارند.
✨حال شما اوضاع و احوال والدینی را تصور كنید كه دختر یا پسرشان به قول معروف در عالم نامزدی خود غرق شده و به آنها هیچ توجهی نمی كند؟ به نظر شما این امر باعث ایجاد تفكراتی چون: دیگر فرزندانمان ما را دوست ندارد، عروس یا دامادمان دل فرندانمان را ربوده است، او می خواهد فرزندانمان را از ما جدا كند و.... در پدر و مادرها نمی شود؟
#ادامه_دارد
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
26.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قطره_ای_عبرت
⭕سریال #قطره_ای_عبرت (کلید اسرار)
📌داستانیبادرسهایاخلاقیوسرشاراز
عبرت
#این_داستان_اتو_کش
#قسمت_چهارم
@mojaradan
🔴 #فرمول_آشتی_با_همسر
💠 قهر کردن، #سمّ مهلکی است که روابط همسران را به شدّت سرد میکند. و توصیه میشود سریع پیش قدم شوید و نگذارید فضای زندگی مسموم شود.
💠 یکی از سوالات زیاد زن و شوهرها این است که اگر همسرم قهر کرد چگونه پیشقدم شوم و با چه شیوهای قهر او را تبدیل به #آشتی کنم.
💠 فرمولهای زیادی برای این کار وجود دارد اما یکی از راههای پیشنهادی این است که شما باید با یک رفتار یا گفتاری #شیرین و جذاب که باب میل همسرتان است او را بخندانید. البته دقت کنید شرایط این کار وجود داشته باشد.
💠 در این کار حتما #قلق همسرتان را در نظر بگیرید و با توجه به قلق او، کاری کنید که او بخندد حتی گاهی با قلقک کردن همسر میتوانید او را بخندانید و فضای #آشتی را برای او آماده کنید.
💠 زمان را از دست ندهید چرا که در فضای قهر، #شیطان حجم ناراحتی را بیشتر کرده، تبدیل به #کینه میشود و راه برگشت را برای فرد سخت میکند.
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°
تا حالا شنیدی کسی پول بده؛ فحش بشنوه؟🤐
این کلیپ طنز رو از دست ندید😂😂😂✌️
🎬| #طنز
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
╭┈────『💚🕊』
╰┈➤@mojaradan
مجردان انقلابی
#مکیال_المکارم 📍قسمت پنجاهم: ✅ ادامه ویژگیهای امام عصر ارواحنا فداه که موجب وجوب دعا بر ایشان است.
#مکیال_المکارم
🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛
کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد ...
✅یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه زهرا سلام الله علیهما ....
📍قسمت پنجاه و یکم:
✅ ادامه ویژگیهای امام عصر ارواحنا فداه که موجب وجوب دعا بر ایشان است.
💠ندای آن حضرت....
عقل و شرع بر ما لازم می کنند که به موجب یاری خواستن آن حضرت از ما، برایش دعا کنیم.
ندای آن حضرت در توقیع شریف در احتجاج و غیر آن آمده که فرمود:
" واکثروا الدعا بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم "
و برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که آن فرج شماست.
به حکم عقل هر عاقل با انصافی اگر متوجه شود که حقوق واجب بسیاری بر او دارد، حقش غصب گشته و به وی ظلم رسیده، چنین شخصیتی او را صدا کرده و به یاری طلبیده، آیا عقل او را به اجابت ندای آن شخصیت و سرعت در پیروی از آن دعوت برنمی انگیزد؟
حتما فرد عاقل که مخصوصا اگر اهل محبت و ولایت هم باشد، به اجابت ندای آن شخصیت برمی انگیزد.
امام باقر علیه السلام می فرماید:
پس قائم علیه السلام بین رکن و مقام بپاخیزد و نمازگزارد، وزیرش هم با اوست.
سپس میگوید: ای مردم ما خداوند را به یاری می طلبیم بر کسانیکه به ما ظلم کردند و حق ما را غصب نمودند، هر آنکه درباره خدا با ما محاجه دارد، من شایسته ترین افراد نسبت به خداوند هستم،....
هر که درباره پیغمبران با ما محاجه کند، ما شایسته ترین مردم نسبت به انبیا هستیم و هر کس درباره کتاب خدا با ما گفتگو کند، ما نزدیکترین مردم به کتاب خدایبم، ما و هر مسلمان امروز شهادت می دهیم که بر ما ظلم رسیده و رانده شده ایم و به ما ستم کرده اند و از شهر و اموال و خاندان خود بیرون شده ایم، ما امروز خداوند و تمام مسلمانان را به یاری می طلبیم.....پس منادی در مکه به نام و امر (ولایت) او از آسمان ندا می دهد، تا اینکه تمام اهل زمین صدایش را می شنوند.
در این مورد روایات زیادی وجود دارد.
💠نصیحت آن حضرت برای خدا و رسول و مومنین....
در یکی از توقیعات شریف آن حضرت چنین آمده است:
پس تقوای خدا را پیشه کنید و به ما تسلیم شوید و امر را به ما واگذارید، که بازگشت به سوی ماست، همچنانکه وارد شدن (به امر دین) نیز از ما آغاز شد، و تلاش نکنید آنچه از شما پوشیده مانده، کشف نمایید و پرده بردارید، و تمایل به راست و چپ نداشته باشید و ما را مقصد خود سازید با دوستی بر مبنای سنت روشن، که من شما را نصیحت و خیرخواهی کردم و خداوند بر من و شما شاهد و گواه است.
👌در این سخن حکمتهای لطیفی نهفته است که برای صلاح حال دنیا و آخرتت کافی است.
📚منبع: مکیال المکارم
▫️ای نعمت باطنی عالم، مهدی!
وی نور دل نبی خاتم، مهدی!
▫️تکمیل نموده رب به تو نعمت ها
ای نعمت جاری دمادم، مهدی!
📍با مرور کتاب مکیالالمکارم با ما همراهباشید.
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
#کلاس_مهدویت
✨ 💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج🤲 💚💫
@mojaradan ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
6013447693.mp3
10.93M
#انسان_شناسی ۲۸
#استاد_شجاعی
#استاد_میرباقری
❣یه قلبِ سالم، گرسنه میشه!
هوس میکنه!
از گرسنگی، ضعف میکنه!
و ....
🔸گرسنهی ذکر میشه!
هوسِ قرآن میکنه ،
اگر نماز بهش نرسه ، از گرسنگی به ضعف میفته!
-اگر گرسنه مون نمیشه!
-اگر هوس نمیکنیم!
-اگر به ضعف نمیافتیم؛
یعنی یه جای کار ایراد داره ❗️
@mojaradan ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••『💑💍』••
* رفتن به صفحه شخصی نامحرم به جهت ازدواج جایز است یا نه . . .؟
پاسخ : "سید کاظم روحبخش"
👫•••|#ازدواج_از_طریق_فضای_مجازی
👫••#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|••
* طـرح مهـر مـهدوی در خونه ها...
آخر هفته ها به نیت فرج مولا در خونه ها دو پرس اضافه غذا آمـاده می کــنند... 😍👏🏾👏🏾
💚•••|↫ #طرح_مهر_مهدوی
💚••#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
مجردان انقلابی
*🍀﷽🍀 رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋 #پارت۶۸ 📜 یه کم خوابیدم که باصدای امیر بیدار شدم امیر
*🍀﷽🍀
رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋
#پارت۶۹ 📜
بعد تمام شدن نمازش
پرسیدم!
- چرا نرفتی حرم نماز بخونی؟
امیر: حاج رضا و مریم خانم رفته بودن حرم ،منم نمیتونستم تو خونه تنهاتون بزارم
( چه قلب مهربونی داشت ،بلند شدم دست و صورتمو شستم و لباسمو پوشیدم و چادرمو سرم گذاشتم )
- بریم
امیر: کجا؟
- حرم دیگه
امیر لبخندی زد و لباسشو پوشید و رفتیم حرم
رفتیم یه قسمت فرش نشستیم
- اقا امیر
امیر : بله
- میشه یه چیزی بپرسم
امیر: بله
- شما ترکیه چیکار میکردین ؟
امیر : عموم اینا ترکیه زندگی میکنن ،به اصرار بابا همراهشون اومدم ترکیه ،اون روز عموم یه مهمونی گرفته بود ،مرد و زن قاطی ،منم اصل اهل همچین مهمونیایی نبودم از خونه زدم بیرون
تو کوچه پس کوچه ها میگشتم که یه دفعه صداتونو شنیدم
- خیلی ممنونم که نجاتم دادین ،نمیدونم اگه شما نبودین چه اتفاقی برام میافتاد
امیر: از خدا باید سپاسگزار باشین نه از من
- میشه دوباره زیارت عاشورا بخونین ،صداتون آرومم میکنه
امیر: چشم
چشممو دوخته بودم به گنبد ، و با صدای امیر اشک از چشمام سرازیر میشد
احساس میکنم کم کم دارم دلمو میبازم بهش
یه دفعه احساس کردم حالم داره بد میشه
- امیر آقا
امیر : بله
- میشه بریم خونه حالم خوب نیست
( تو چشماش نگرانی و دیدم)
امیر : باشه بریم
رسیدیم هتل ،وارد اتاق که شدیم رفتم سرویس بالا اوردم
امیر از پشت در صدام میکرد: سارا ،سارا خوبی؟
(از یه طرف خوشحال بودم که منو فقط سارا صدا زد ،از یه طرفی واقعا تمام دل و رودم داشت میاومد بیرون )
- خوبم ،خوبم
دست و صورتمو آب زدم و رفتم بیرون
امیر : حالت بهتره
- اره خوبم
امیر: میخواین بریم دکتر
- نه بهترم ،فقط اگه میشه بابا رضا چیزی نفهمه
امیر : باشه چشم
- یه کم بخوابم بهتر میشم
رفتم رو تختم دراز کشیدم ،خوابم برد*
✍🏻فــــاطـــــمــه.ب
@mojaradan
*🍀﷽🍀
رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋
#پارت۷٠ 📜
نصفه های شب یه دفعه شکمم درد گرفت،امیر خواب بود ،بلند شدمو یه کم راه رفتم شاید یه کم دردش کمتر بشه
دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم امیرو صدا زدم
- امیر ،امیر
امیر : ( تا منو دید ترسید) چی شده؟
- دارم میمیرم از درد
امیر : ای واای ،پاشو بریم دکتر
اینقدر درد داشتم نمیتونستم لباسامو بپوشم ،امیر مانتو مو پوشید برام روسریمو سرم گذاشت
زیر بغلمو گرفت رفتیم پایین
ماشین گرفتیم رفتیم بیمارستان
توی راه فقط سرمو گذاشتم رو پای امیر شکممو چنگ میزدم
امیرم زیر لب داشت دعا میخوند
رسیدیم بیمارستان ،دکتر معاینه کرد گفت مسمومیته
رفتم دراز کشیدم یه سرم وصل کردن بهم ،کم کم آروم شدم
خوابم برد
با صدای زنگ گوشی امیر بیدار شدم
فهمیدم داره بابا حرف میزنه
تماسش قطع شد اومد کنارم
- ببخشید که مزاحم شما شدم
امیر : نه بابا این چه حرفیه (خندیدو گفت) مثل اینکه محرمیم
- به بابا رضا چی گفتی؟
امیر : گفتم بیرونیم،البته شما رو با این حال ببینن متوجه میشن
سرمم که تمام شد رفتیم هتل ،به دم در اتاق که رسیدیم ،در اتاق بابا اینا باز شد بابا اومد بیرون
بابا رضا: سارا ، چی شده ؟
- چیزی نیست بابا یه کم حالم بد بود رفتیم دکتر الان بهترم
بابا رضا: واسه چی؟
امیر : دکتر گفته مسمومیته ،الان خدا رو شکر بهتره
- بابا جون اگه اجازه بدین بریم استراحت کنیم
بابا رضا: باشه برین
رفتیم توی اتاق روی تختم دراز کشیدم
خوابیدم
تا غروب فقط خوابیدم که چشمامو باز کردم دیدم امیر از رو تخته رو به روم داره نگام میکنه
- ساعت چنده؟
امیر : ۷ و نیم
- ببخشید که به خاطر من نرفتین حرم
امیر: اشکالی نداره ،مهم سلامتی شماست
حاج رضا و مریم خانوم هم اومدن اینجا وقتی دیدن شما خوابین رفتن حرم
- میشه بریم بیرون دور بزنیم
امیر: بزارین حالتون بهتر بشه ،فردا میریم
- آخه من گرسنمه
امیر: آخ ببخشید اصلا حواسم نبود الان میرم از پایین براتون غذا میگیرم
- دستتون درد نکنه فقط واسه خودتون هم بگیرین ،چون اینجوری خجالتم میاد
امیر ( خندید) : چشم
( چرا اینقدر قشنگ میخنده ،وقتی میخنده تمام ناراحتیم از یادم میره )
امیر که رفت بلند شدم و دوتا تخت و بهم جفت کردم
دلم نمیخواست از کسی که خنده هاش آرومم میکنه دور باشم
بلند شدم و رفتم لب پنجره ،
چشمم به گنبد حرم افتاد
اشک از چشمم جاری شد
توی دلم گفتم
آقا اگه ما دوتا مال همیم ،خودت برامون دعا کن
یه دفعه امیر وارد اتاق شد
چشمم به تخت افتاد ولی چیزی نگفت
نشستیم با هم غذا خوردیم
بعد از خوردن شام من رفتم روی تخت دراز کشیدم
امیرم سفره رو جمع کرد
اومد روی فرش نشست و به دیوار تکیه داد
- امیر !
امیر : بله
- چرا خواستی با من ازدواج کنی؟
امیر : نمیتونم بهت بگم
- باشه، هر جور که راحتی
امیر : شاید بعد جداییمون گفتم بهت
( تا گفت جدایی ،دلم یه جوری شد، پس دوستم نداره)
- میشه زیارت عاشورا بخونی
امیر : چشم
( با خوندن زیارت عاشورا ،بهونه ای شد برای باریدن اشکام ،
صورتمو برگردوندم ،پتو رو کشیدم روی سرم ،شروع کردم به گریه کردن،نفهمیدم کی خوابم برد
نصف شب بیدار شدم ،دیدم امیر کنارم خوابیده ،یه روزنه امیدی توی دلم ایجاد شد
اگه دوستم نداشت که نمیاومد کنارم بخوابه
خوشحال شدم *
✍🏻فــــاطـــــمــه.ب
ادامـــــــه. دارد......
@mojaradan
4_310226054725763567.mp3
12.06M
#کنترل_شهوت
#بخش_پنجم
افکار هرز و زايد؛
که محصول نگاههاي آزادند؛
میتوانند سالها، روح انسان را در تلاطم هیجانات جنسی،اسیر و فشرده کنند!
چه کنیم؛
نگاه زاید را کنار بگذاریم؟
#استاد_شجاعی 🎤
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیاطلاشودبازبه
نجفغبطهمیخورد☺️♥️
#شبتون_علوی
@mojaradan⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋⃟📸
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسینجانمم💖
اُفُــقْ تا اُفُـقْ،پیشِ چَـشْـمَـتْ ڪَویرْ
زَمـیـنْ تا زَمانْ،برَ ضَریحَـتْ اَســــیرْ
جَہانْ زِنده شُـدْ تا ڪِه گُــفْـتَم زِ دِلْ؛
اَمـــیرى حُسَـــیـنٌ وَ نِعْـــمَ الاَمــیـرْ "
📸|↫ #صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
@mojaradan