eitaa logo
مجردان انقلابی
14هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mahfel_adm متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
🔮تفکر در کتاب ✍ آیت‌الله بهجت(ره): هر روز، یک روایت از کتاب «جهاد با نفس» وسائل‌الشیعه را مطالعه کنید. در واضحاتش بیشتر فکر کنید. بعد این را در خودتان می‌بینید که سر یک سال، عوض شده‌اید! 📚 نکته‌های ناب، ص۱۴۳ 🌱❤️ برچهره‌دلربای‌مهدی‌صلوات ❤️🌱 از امروز در کانال بار گذاری میشه با ما همراه باشید @mojaradan
جاويد باد پرچم پر افتخار اللّٰه اكبر كه رمز پيروزی معجزه آسای ملت بزرگ ايران است .. • امام خمینی(ره) • ••『⏳📱』•• ...❤ تو همان هستی که ترک و لر و کرد و فارس زیر پرچمت یکی شدیم و آن را بالا بردیم... 🇮🇷 دشمنانت طاقت دیدن سربلندی و استقلال تو را ندارند میهن عزیزم... دیده ای که به هر بهانه ای می خواهند پرچم تو را پایین بکشند و رشته ی وحدت مردمت را بگسلند؟.... اما نخواهند توانست... ما کرد و لر، شیعه و سنی، با حجاب و کم حجاب، زیر سایه ی اللهِ نقش بسته بر پرچم تو، ...❤ و بدخواهان تو هرگز تحقق تَوهُمات شان به چشم نخواهند دید... ❤️•••|↫ ❤️ @mojaradan
🎧جلسات صوتی توسط حجة‌الاسلام مصطفی امینی‌خواه تقدیم‌ شما میگردد..🌷 ↩️ 👇 @mojaradan
01 Jahad ba Nafs 1395 Ghom.MP3.mp3
5.87M
🔈 📚 📣 جلسه اول ✍️ توضیحاتی در مورد کتاب وسائل الشیعه شیخ حرعاملی ◉اهمیت جهاد با نفس ◉ نفس، حمال نفس باشد ◉ معنای هوای نفس ◉بهترین دارو و طبیب برای انسان ◉ مبانی چهارگانه زندگی ◉ بهترین جهاد ◉وجه شباهت جهاد اصغر و جهاد اکبر ⏰ مدت زمان: ۱۳:۵۶ @mojaradan
☕️ یازده ساله بودم و عاشق کتاب. همه‌ی کتابهای توی خانه را خوانده بودم، شریعتی‌ها را چند بار، مطهری‌ها را از اول تا آخر، دیوان شعر انوری (چرا باید به جای حافظ و شاهنامه توی خانه انوری می‌داشتیم، نمی‌دانم!)، یک کتاب شعر که نویسنده‌اش دوست پدرم بود و قرآن. مامان بیمارستان بود، یک پای بابا محل کارش بود و یک پایش دنبال دوا و داروی مامان. مرفین گیر نمی‌آمد و داروهای شیمی‌درمانی قیمت خون پدرِ همه‌ی صنف دارو بود. توی این هیروویر آنچه به چشم نمی‌‌آمد کرمِ کتاب بودن من بود. کسی حواسش به من نبود. به اینکه دلم کتاب جدید می‌خواهد و قدیمی‌ها را آن‌قدر خوانده‌ام که گوشه‌های کتاب‌ها ساب رفته. بین این‌همه گرفتاری کتاب‌خواستن من اَتِینا بود. تا اینکه اسباب‌کشی کردیم و توی کمددیواری خانه‌ی جدید یک کتاب پیدا کردم. انگار دنیا را به من داده بودند، کتابِ توی کمددیواری، نور فانوس دریایی بود توی تاریکی، صدای دنگ‌دنگِ رسیدن دسته‌ی کولی‌ها بود به یک روستای دورافتاده‌ی خواب‌زده. اگر بگویم تا سال‌ها بعد به داستایوفسکی به چشم معشوق نگاه می‌کردم، بی‌راه نگفته‌ام! جنایت و مکافاتش همان پیام "بپوش میام دنبالت" بود در یک غروب جمعه‌ی دلگیر و حوصله‌لبریزشده. بعد از آن، بعدها که کتاب توی دستم زیاد بود، گاهی کتابی جا می‌گذاشتم، به‌عمد تا شاید دخترکی یازده‌ساله از عشق‌بازی با کتابِ من صفا کند‌. @mojaradan
🔴 هشدار؛ ریشه فتنه بیرون زد! / کمپین سوزاندن آیات حجاب در قرآن به بهانه فوت تلخ مهسا امینی/ شیعه و سنی ریشه فتنه را بخشکانند 🔹به گزارش دانا، جریان دروغ پرداز پیرامون فوت غم انگیز مهسا امینی که با انتشار دروغ فوت او به دلیل ضرب و شتم با ویدیوهای دوربین مدار بسته پلیس رسوا شدند، وارد فاز تازه ای شده و کمپین قرآن سوزی و پاره کردن آیات حجاب را آغاز کردند! 🔹جریان نفاق، سلطنت طلب، سعودی و اسرائیلی به همراه برخی از جریان اصلاحات و سلبریتی ها با انتشار دروغ پیرامون این اتفاق به تحریک احساسات پرداخته و الان با بیان اینکه باید بزنیم به این بهانه که حجاب یک حکم قرآنی است به قرآن سوزی روی آورده اند! 🔹قطعا شیعه و سنی با هوشیاری در مقابل این فتنه و مقابله با هتاکی دردناک به ساحت قرآن و مسلمانان مانع از پیشبرد اهداف این جریان مشکوک خواهند شد! كسانی كه آیات ما را تكذیب كردند،كرها و لال‌هایی فرو رفته در تاریكی‌های جهل و گمراهی‌اند، خدا هر كه را بخواهد گمراه می‌كند وهركه را بخواهد بر راه راست هدایت میکند. انعام/۳۹ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
••|🌼💛|•• #آقای‌طلبه‌_و‌_خانم‌خبرنگار #پارت_سی محمدجواد رفت... دیگه بعد اون هیچی یادم نیست... چی خ
••|🌼💛|•• ...با خانواده خدمت میرسیم... مراقب خودتون باشید... یاعلی آخ قبلم.... نه یعنی منظورم بعدم.... نه نه نه قلبمو میگم. خدایا من کیم اینجا کجاست. خدایا درست شنیدم.... خدایا باورم نمیشه.... یعنی ممکنه درست شنیده باشم.... مهدیه صورت اشک آلودمو که دید دویید طرفم. مندل:وای چیشده؟؟؟؟ _مهدیه... محمدجوادم.... محمدجوادم.... مندل: آروم باش آبجی بگو چیشده خودمو تو بغلش انداختم و با گریه براش تعریف کردم هرچی رو شنیده بودم و برام عین معجزه بود.... امام رضا ممنونم.... از هواپیما پیاده شدیم و بعد گرفتن چمدونامون به سالن انتظار رفتیم. با دیدن مامان اینا به سمتشون دوییدم اول مامانو بغل کردم بعد بابا بعد علی و آخرین نفر فاطمه رو... توی بغلش اشکام ریخت. فاطمه با ترس گفت : چیشده. _میخواد با خانوادش بیاد کرمان خواستگاری. فاطی : چ؟؟؟؟؟ _بریم خونه برات تعریف میکنم سوار ماشین شدیم تا بریم خونه. علی: آبجی مشهد بهت ساخته هااااا تا قبل سفر عین مِیِت افتاده بودی حرف نمیزدی نه از الان که از چشات داره شادی میباره. فاطی: رفته پیش امام رضا توقع داری حالش خوب نباشه. علی: چی بگم والا. وقتی رسیدیم خونه فاطمه منو کشید توی اتاق و مشتاقانه خواست براش تعریف منم براش گفتم از هر اتفاقی که افتاده...از درخواستم از امام رضا... از دیدن چند دقیقه ایش توی مجتمع آرمان... حال خراب چهار روزم.... و زنگ زنش توی فرودگاه و حرفاش... _فاطمه باور کنم...؟ فاطی: دیوونه اون طلبه اس نمیتونه که بگه من دوست دارم... گفته با خانواده خدمت میرسیم دیگه. _وای حالا معلوم نیست کی بیان. فاطی: عجله نکن میان. _وای راستی شماره منو از کجا آورده بود. فاطی: عه راس میگی ها نمیدونم بعدا از خودش بپرس. 💛•••|↫ @mojaradan