🔮تفکر در کتاب #جهاد_با_نفس
✍ آیتالله بهجت(ره): هر روز، یک روایت از کتاب «جهاد با نفس» وسائلالشیعه را مطالعه کنید. در واضحاتش بیشتر فکر کنید. بعد این را در خودتان میبینید که سر یک سال، عوض شدهاید!
📚 نکتههای ناب، ص۱۴۳
🌱❤️ برچهرهدلربایمهدیصلوات ❤️🌱
#ادمین_نوشت
از امروز #فایل_صوتی_جهاد_با_نفس در کانال بار گذاری میشه
با ما همراه باشید
@mojaradan
جاويد باد پرچم پر افتخار اللّٰه اكبر
كه رمز پيروزی معجزه آسای
ملت بزرگ ايران است ..
• امام خمینی(ره) •
••『⏳📱』••
#ایران_عزیز_من...❤
تو همان هستی که ترک و لر و کرد و فارس زیر پرچمت یکی شدیم و آن را بالا بردیم... 🇮🇷
دشمنانت طاقت دیدن سربلندی و استقلال تو را ندارند میهن عزیزم...
دیده ای که به هر بهانه ای می خواهند پرچم تو را پایین بکشند و رشته ی وحدت مردمت را بگسلند؟....
اما نخواهند توانست... ما کرد و لر، شیعه و سنی، با حجاب و کم حجاب، زیر سایه ی اللهِ نقش بسته بر پرچم تو، #یکدلیم...❤
و بدخواهان تو هرگز تحقق تَوهُمات شان به چشم نخواهند دید...
❤️•••|↫ #ایران_من
❤️#پشت_انقلابمان_هستیم
@mojaradan
🎧جلسات صوتی #جهادبانفس
توسط حجةالاسلام مصطفی امینیخواه
تقدیم شما میگردد..🌷
↩️ #جهاد_با_نفس
#جلسه_اول_جهاد_با_نفس👇
@mojaradan
01 Jahad ba Nafs 1395 Ghom.MP3.mp3
5.87M
🔈 #جهاد_با_نفس
📚 #وسائل_الشیعه
📣 جلسه اول
✍️ توضیحاتی در مورد کتاب وسائل الشیعه شیخ حرعاملی
◉اهمیت جهاد با نفس
◉ نفس، حمال نفس باشد
◉ معنای هوای نفس
◉بهترین دارو و طبیب برای انسان
◉ مبانی چهارگانه زندگی
◉ بهترین جهاد
◉وجه شباهت جهاد اصغر و جهاد اکبر
⏰ مدت زمان: ۱۳:۵۶
@mojaradan
#یک_فنجان_تفکر ☕️
یازده ساله بودم و عاشق کتاب. همهی کتابهای توی خانه را خوانده بودم، شریعتیها را چند بار، مطهریها را از اول تا آخر، دیوان شعر انوری (چرا باید به جای حافظ و شاهنامه توی خانه انوری میداشتیم، نمیدانم!)، یک کتاب شعر که نویسندهاش دوست پدرم بود و قرآن.
مامان بیمارستان بود، یک پای بابا محل کارش بود و یک پایش دنبال دوا و داروی مامان. مرفین گیر نمیآمد و داروهای شیمیدرمانی قیمت خون پدرِ همهی صنف دارو بود.
توی این هیروویر آنچه به چشم نمیآمد کرمِ کتاب بودن من بود. کسی حواسش به من نبود. به اینکه دلم کتاب جدید میخواهد و قدیمیها را آنقدر خواندهام که گوشههای کتابها ساب رفته. بین اینهمه گرفتاری کتابخواستن من اَتِینا بود.
تا اینکه اسبابکشی کردیم و توی کمددیواری خانهی جدید یک کتاب پیدا کردم.
انگار دنیا را به من داده بودند، کتابِ توی کمددیواری، نور فانوس دریایی بود توی تاریکی، صدای دنگدنگِ رسیدن دستهی کولیها بود به یک روستای دورافتادهی خوابزده.
اگر بگویم تا سالها بعد به داستایوفسکی به چشم معشوق نگاه میکردم، بیراه نگفتهام!
جنایت و مکافاتش همان پیام "بپوش میام دنبالت" بود در یک غروب جمعهی دلگیر و حوصلهلبریزشده.
بعد از آن، بعدها که کتاب توی دستم زیاد بود، گاهی کتابی جا میگذاشتم، بهعمد تا شاید دخترکی یازدهساله از عشقبازی با کتابِ من صفا کند.
@mojaradan
🔴 هشدار؛ ریشه فتنه بیرون زد! / کمپین سوزاندن آیات حجاب در قرآن به بهانه فوت تلخ مهسا امینی/ شیعه و سنی ریشه فتنه را بخشکانند
🔹به گزارش دانا، جریان دروغ پرداز پیرامون فوت غم انگیز مهسا امینی که با انتشار دروغ فوت او به دلیل ضرب و شتم با ویدیوهای دوربین مدار بسته پلیس رسوا شدند، وارد فاز تازه ای شده و کمپین قرآن سوزی و پاره کردن آیات حجاب را آغاز کردند!
🔹جریان نفاق، سلطنت طلب، سعودی و اسرائیلی به همراه برخی از جریان اصلاحات و سلبریتی ها با انتشار دروغ پیرامون این اتفاق به تحریک احساسات پرداخته و الان با بیان اینکه باید #تیشه_به_ریشه بزنیم به این بهانه که حجاب یک حکم قرآنی است به قرآن سوزی روی آورده اند!
🔹قطعا شیعه و سنی با هوشیاری در مقابل این فتنه و مقابله با هتاکی دردناک به ساحت قرآن و مسلمانان مانع از پیشبرد اهداف این جریان مشکوک خواهند شد!
كسانی كه آیات ما را تكذیب كردند،كرها و لالهایی فرو رفته در تاریكیهای جهل و گمراهیاند، خدا هر كه را بخواهد گمراه میكند وهركه را بخواهد بر راه راست هدایت میکند. انعام/۳۹
#مهسا_امینی #دروغ_پردازی #ضرب_و_شتم
@mojaradan
مجردان انقلابی
••|🌼💛|•• #آقایطلبه_و_خانمخبرنگار #پارت_سی محمدجواد رفت... دیگه بعد اون هیچی یادم نیست... چی خ
••|🌼💛|••
#آقایطلبه_و_خانمخبرنگار
#پارت_سی_یک
...با خانواده خدمت میرسیم... مراقب خودتون باشید... یاعلی
آخ قبلم.... نه یعنی منظورم بعدم.... نه نه نه قلبمو میگم.
خدایا من کیم اینجا کجاست.
خدایا درست شنیدم....
خدایا باورم نمیشه.... یعنی ممکنه درست شنیده باشم....
مهدیه صورت اشک آلودمو که دید دویید طرفم.
مندل:وای چیشده؟؟؟؟
_مهدیه... محمدجوادم.... محمدجوادم....
مندل: آروم باش آبجی بگو چیشده
خودمو تو بغلش انداختم و با گریه براش تعریف کردم هرچی رو شنیده بودم و برام عین معجزه بود....
امام رضا ممنونم....
از هواپیما پیاده شدیم و بعد گرفتن چمدونامون به سالن انتظار رفتیم.
با دیدن مامان اینا به سمتشون دوییدم اول مامانو بغل کردم بعد بابا بعد علی و آخرین نفر فاطمه رو... توی بغلش اشکام ریخت. فاطمه با ترس گفت : چیشده.
_میخواد با خانوادش بیاد کرمان
خواستگاری.
فاطی : چ؟؟؟؟؟
_بریم خونه برات تعریف میکنم
سوار ماشین شدیم تا بریم خونه.
علی: آبجی مشهد بهت ساخته هااااا تا قبل سفر عین مِیِت افتاده بودی حرف نمیزدی نه از الان که از چشات داره شادی میباره.
فاطی: رفته پیش امام رضا توقع داری حالش خوب نباشه.
علی: چی بگم والا.
وقتی رسیدیم خونه فاطمه منو کشید توی اتاق و مشتاقانه خواست براش تعریف منم براش گفتم از هر اتفاقی که افتاده...از درخواستم از امام رضا... از دیدن چند دقیقه ایش توی مجتمع آرمان... حال خراب چهار روزم.... و زنگ زنش توی فرودگاه و حرفاش...
_فاطمه باور کنم...؟
فاطی: دیوونه اون طلبه اس نمیتونه که بگه من دوست دارم... گفته با خانواده خدمت میرسیم دیگه.
_وای حالا معلوم نیست کی بیان.
فاطی: عجله نکن میان.
_وای راستی شماره منو از کجا آورده بود.
فاطی: عه راس میگی ها نمیدونم بعدا از خودش بپرس.
💛•••|↫ #رمآن
@mojaradan