eitaa logo
موج نور
170 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
3.4هزار ویدیو
17 فایل
امواج نور را به شما هدیه می‌دهیم. @Mohammadsalari : آیدی آدمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼 امام على علیه‌السلام : 🍃حريص، همواره در رنج است🍃 🍂الحَريصُ تَعِبٌ🍂 📚غرر الحكم، ص ۲۶ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
یَسَع علیه‌السلام یکی از پیامبران خدا بود و ذی الکفل از اصحاب او به شمار می‌رفت. یسع علیه‌السلام در اواخر عمرش به اصحابش گفت: «من با شما عهدی می‌کنم. هریک از شما که این عهد را بپذیرد و به کار بندد، جانشین من خواهد بود. عهد من این است که هنگام خشم، خویشتن دار باشید و از شیطان پیروی نکنید.» ذی الکفل که از خودش مطمئن بود، قول داد و عهد کرد که هیچگاه غضب شیطانی نکند. به همین دلیل به مقام نبوت رسید و چون عهد بسته بود که بیهوده خشمگین نشود، شیطان می‌کوشید به هر ترتیب شده او را به خشم آورد. ولی آن بزرگوار چون کوه ایستادگی می‌کرد. روزی شیطان نعره‌ای کشید و یارانش را جمع کرد و گفت: من از دست ذی الکفل عاجز شده‌ام. هر کار می‌کنم او را خشمگین کنم و عهدش را نقض نمایم، نمی توانم. » شیطانکی به نام «اَبیض» گفت: «این مأموریت را به من بسپار. من او را خشمناک می‌کنم.» از خصوصیات این پیغمبر این بود که شب اصلا نمی‌خوابید و تمام شب سرگرم ذکر و یاد خدا بود، روز هم تا قبل از ظهر سرگرم کارهای شخصی و کارهای مردم بود و ظهر مقدار کمی می‌خوابید و عصرگاهان دوباره سرگرم کارهای مردم می‌شد. هنگام ظهر بود و پیغمبر خوابیده بود که شیطانک در را به شدت کوبید. دربان پرسید: «چکار داری؟ » او گفت: «دعوایی دارم و برای داوری خواستن، آمده‌ام.» دربان گفت: «اکنون پیغمبر خوابیده است، فردا صبح بیا. » شیطانک صدایش را بلند کرد و فریاد زنان گفت: «راهم دور است و نمی‌توانم فردا بیایم.» بالاخره پیغمبر از صدای فریاد بیدار شد. در را باز کرد و گفت: «برو به طرف دیگر دعوا بگو که فردا به اینجا بیاید تا من به کارتان رسیدگی کنم.» شیطان گفت: «او نمی‌آید. » پیامبر فرمود: «این انگشتر مرا به عنوان مدرک ببر و به او بگو که ذی الکفل ترا می‌طلبد. » آن روز، ذی الکفل نتوانست به خواب رود. شیطانک روز بعد، هنگام ظهر آمد و دوباره شروع به داد و فریاد کرد. باز هم پیامبر از خواب پرید و در کمال خونسردی و ملایمت او را رد کرد. بدین ترتیب که نامه‌ای نوشت و به او داد که برود و آن شخص را بیاورد. آن روز هم پیامبر به خواب نرفت و شب تا صبح نیز برای عبادت بیدار بود. روز سوم فرا رسید و پیامبر که سه روز بود نخوابیده بود بسیار خسته شده بود. دوباره ظهر شیطانک از راه رسید و داد و فریاد راه انداخت و گفت: «نامه‌ات را بردم، قبول نکرد. » و باز هم صدایش را بلندتر کرد، تا شاید وی را عصبانی سازد. بالاخره شیطان گفت: «اگر خودت همین الان بیایی، کار ما اصلاح می‌شود. » در آن موقع، آفتاب به قدری داغ و سوزان بود که اگر تکه گوشتی را در بیابان می‌انداختند بریان می‌شد. پیامبر فرمود: «بسیار خوب، برویم.» در آن هوای گرم به راه افتادند. مقداری که رفتند، شیطانک که از خشمناک کردن وی مأیوس شده بود، پا به فرار گذاشت. 📚 داستان‌های شهید دستغیب ره ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
7.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎 دو مثلث🔺 ارتباطی مهم در خانواده 🎙 استاد عزیزی ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼 عنایت امام رضا علیه‌السلام به مرد نابینا ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
🌼 امام على علیه‌السلام : 🍃حريص، همواره در رنج است🍃 🍂الحَريصُ تَعِبٌ🍂 📚غرر الحكم، ص ۲۶ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
یَسَع علیه‌السلام یکی از پیامبران خدا بود و ذی الکفل از اصحاب او به شمار می‌رفت. یسع علیه‌السلام در اواخر عمرش به اصحابش گفت: «من با شما عهدی می‌کنم. هریک از شما که این عهد را بپذیرد و به کار بندد، جانشین من خواهد بود. عهد من این است که هنگام خشم، خویشتن دار باشید و از شیطان پیروی نکنید.» ذی الکفل که از خودش مطمئن بود، قول داد و عهد کرد که هیچگاه غضب شیطانی نکند. به همین دلیل به مقام نبوت رسید و چون عهد بسته بود که بیهوده خشمگین نشود، شیطان می‌کوشید به هر ترتیب شده او را به خشم آورد. ولی آن بزرگوار چون کوه ایستادگی می‌کرد. روزی شیطان نعره‌ای کشید و یارانش را جمع کرد و گفت: من از دست ذی الکفل عاجز شده‌ام. هر کار می‌کنم او را خشمگین کنم و عهدش را نقض نمایم، نمی توانم. » شیطانکی به نام «اَبیض» گفت: «این مأموریت را به من بسپار. من او را خشمناک می‌کنم.» از خصوصیات این پیغمبر این بود که شب اصلا نمی‌خوابید و تمام شب سرگرم ذکر و یاد خدا بود، روز هم تا قبل از ظهر سرگرم کارهای شخصی و کارهای مردم بود و ظهر مقدار کمی می‌خوابید و عصرگاهان دوباره سرگرم کارهای مردم می‌شد. هنگام ظهر بود و پیغمبر خوابیده بود که شیطانک در را به شدت کوبید. دربان پرسید: «چکار داری؟ » او گفت: «دعوایی دارم و برای داوری خواستن، آمده‌ام.» دربان گفت: «اکنون پیغمبر خوابیده است، فردا صبح بیا. » شیطانک صدایش را بلند کرد و فریاد زنان گفت: «راهم دور است و نمی‌توانم فردا بیایم.» بالاخره پیغمبر از صدای فریاد بیدار شد. در را باز کرد و گفت: «برو به طرف دیگر دعوا بگو که فردا به اینجا بیاید تا من به کارتان رسیدگی کنم.» شیطان گفت: «او نمی‌آید. » پیامبر فرمود: «این انگشتر مرا به عنوان مدرک ببر و به او بگو که ذی الکفل ترا می‌طلبد. » آن روز، ذی الکفل نتوانست به خواب رود. شیطانک روز بعد، هنگام ظهر آمد و دوباره شروع به داد و فریاد کرد. باز هم پیامبر از خواب پرید و در کمال خونسردی و ملایمت او را رد کرد. بدین ترتیب که نامه‌ای نوشت و به او داد که برود و آن شخص را بیاورد. آن روز هم پیامبر به خواب نرفت و شب تا صبح نیز برای عبادت بیدار بود. روز سوم فرا رسید و پیامبر که سه روز بود نخوابیده بود بسیار خسته شده بود. دوباره ظهر شیطانک از راه رسید و داد و فریاد راه انداخت و گفت: «نامه‌ات را بردم، قبول نکرد. » و باز هم صدایش را بلندتر کرد، تا شاید وی را عصبانی سازد. بالاخره شیطان گفت: «اگر خودت همین الان بیایی، کار ما اصلاح می‌شود. » در آن موقع، آفتاب به قدری داغ و سوزان بود که اگر تکه گوشتی را در بیابان می‌انداختند بریان می‌شد. پیامبر فرمود: «بسیار خوب، برویم.» در آن هوای گرم به راه افتادند. مقداری که رفتند، شیطانک که از خشمناک کردن وی مأیوس شده بود، پا به فرار گذاشت. 📚 داستان‌های شهید دستغیب ره ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
7.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎 دو مثلث🔺 ارتباطی مهم در خانواده 🎙 استاد عزیزی ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠موشن گرافیک زندگی با آیه ها: عروسک بازی (بت) ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @mojnoor3 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼