@MaddahionlinYEKNET.IR - shoor 1 - fatemyeh aval 98.10.15 - karimi.mp3
زمان:
حجم:
5.5M
🏴 #سالگرد_شهید_سلیمانی
⏯ #شور #حماسی #شهدا
🍃چه فاطمیه ای شد امسال
🍃امید و دلبرم برگشته
🎤 #محمود_کریمی
👌بسیار دلنشین
🔴مرجع رسمی #مداحی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
🌼 امام علی علیهالسلام :
🍃هر که نهایت تلاش خود را برای رسیدن به هدف به کار گیرد، به تمام خواستههایش میرسد🍃
🍂من بَذَلَ جُهدَ طاقَتِهِ بَلَغَ كُنهَ إرادَتِهِ🍂
📗 غرر الحكم، ح ۸۷۸۵
#امام_زمان
#شهدا
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
✍حضرت عیسی علیهالسلام به همراهی مردی سیاحت میکرد. پس از مدتی راه رفتن گرسنه شدند. به دهکدهای رسیدند، حضرت عیسی علیهالسلام به مرد گفت: برو نانی تهیه کن و مشغول نماز شد.
آن مرد رفته سه گرده نان تهیه کرد و بازگشت مقداری صبر کرد تا نمازحضرت عیسی علیهالسلام پایان پذیرد چون کمی به طول انجامید یک گرده را خورده حضرت عیسی علیهالسلام آمده پرسید گرد سوم چه شد؟ گفت: همین دو گرده بود.
پس از آثن مقدار دیگری راه پیموده به دسته آهوی برخوردند. حضرت عیسی علیهالسلام یکی از آنها را پیش خواند آن را ذبح کرده خوردند. بعد از خوردن حضرت عیسی علیهالسلام گفت: «قم باذن الله؛ به اجازه خدا حرکت کن» آهو حرکت کرد و زنده گردید آن مرد در شگفت شده و زبان به کلمه سبحان الله جاری کرد، حضرت عیسی علیهالسلام گفت تو را سوگند میدهم به حق آن کسی که این نشانه قدرت را برای تو آشکار کرده بگو نان سوم چه شد؟ باز جواب داد دو گرده بیشتر نبود.
دو مرتبه به راه افتادند نزدیک دهکده بزرگی رسیدند که در آنجا سه خشت طلا افتاده بود رفیق حضرت عیسی علیهالسلام گفت: این جا ثروت و مال زیادی است، آن جناب فرمود: آری یک خشت از تو، یکی از من وخشت سوم اختصاص میدهم به کسی که نان سوم را برداشته. مرد حریص گفت من نان سوم را خوردم، حضرت عیسی علیهالسلام از او جدا گردیده وگفت هر سه خشت مال تو باشد.
آن مرد کنار خشت هم نشسته به فکر برداشتن و بردن آنها بود، سه نفر از آنجا عبور نمودند او را با سه خشت طلا دیدند. همسفر حضرت عیسی علیهالسلام را کشته و طلاها را برداشتند. چون گرسنه بودند قرار بر این گذاشتند یکی از آن سه نفر از دهکده مجاور نانی تهیه کند، تا بخورند شخصی که برای نان آوردن رفت با خود گفت نانها را مسموم کنم تا آن دو پس از خوردن بمیرند، دو نفر دیگر نیز، هم عهد شدند که رفیق خود را پس از برگشتن بکشند. هنگامی که نان را آورد آن دو نفر
او را کشته و خود با خاطری آسوده به خوردن نانها مشغول شدند، چیزی نگذشت که آنها هم به رفیق خود ملحق گشتند. حضرت عیسی علیهالسلام در مراجعت چهار نفر را بر سر همان سه خشت مرده دید. گفت: «هکذا تفعل الدنیا باهلها؛ این است رفتار دنیا با دوستداران خود .»
📚 عاقبت گنهکاران
#امام_زمان
#شهدا
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
🍃قناعت دريايى است از مال كه كرانه ندارد🍃
🍂القَناعَةُ بَحرُ مالٍ لا يَنفَدُ🍂
📗جامع الأحاديث للقمّی ۱۰۶
#امام_زمان
#شهدا
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
2023_05_01_06_12_52.mp3
زمان:
حجم:
3.23M
✳️ احکام
☘ جلسه ۱
🍂 تقلید
#امام_زمان
#شهدا
#احکام
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
2.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖تفسیر قرآن کریم با داستان📖
✳️ عاقبت گنهکاران
🍃فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ🍃
🍂ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﺄﻣﻞ ﺑﻨﮕﺮ ﻛﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎم ﮔﻨﻬﻜﺎﺭﺍﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩ؟🍂 (اعراف: ۸۴)
✅ سزای شکنجه
✍محمد بن عبد الملک از وزرایی بود که در دستگاه خلفای بنی عباس موقعیت خاصی داشت. این وزیر سنگدل و بیباک برای مجازات زندانیان تنوری از آهن که دیوارهای داخلی آن میخهای برجستهای داشت مهیا ساخته، زندانیان را در آنجا زجر میداد و گاهی به تنور حرارت نیز میدادند و در اثر شکنجه برخی از زندانیان به فجیع ترین وضعی جان میسپردند.
موقعی که متوکل به خلافت رسید او را از وزارت معزول داشت و در همان زندانی که خود ساخته بود بازداشت کرد.
او در آخرین لحظاتی که زندگی را پشت سر میگذاشت دو بیت شعر به عنوان نامه سرگشاده به خلیفه نوشت:
دنیا گذرگاهی است که باید روزانه آن را سپری سازی، مانند رویایی که در خواب به دیدگانت میآید، اظهار ناراحتی مکن آرام باش، این دنیا سرمایهای است که هر روز بدست گروهی منتقل میگردد.
وقتی متوکل از نامه مطلع شد دستور آزادی او را صادر کرد، ولی پیش از رسیدن فرمان آزادی، وی به دردناکترین وضعی جان داده بود.
📚 عاقبت گنهکاران
#امام_زمان
#شهدا
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼 امام علیهالسلام :
🍃كسى كه مقصدى غیر خدا داشته باشد، گم شود🍃
🍂ضاعَ مَنْ كَانَ لَهُ مَقْصَدٌ غَيْرُ اَللَّهِ🍂
📗 غرر الحكم، ح ۵۹۰۷
#امام_زمان
#شهدا
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
2023_05_03_06_08_49.mp3
زمان:
حجم:
4.36M
✳️ احکام
☘ جلسه ۲
🍂 تقلید
#امام_زمان
#شهدا
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت هجدهم : ۱۷ شهریور
✔️ راوی : امیر منجر
🔸صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال #ابراهيم. با موتور به همان جلسه #مذهبی رفتيم، اطراف ميدان ژاله (شهدا). جلسه تمام شد. سر و صدای زيادی از بيرون میآمد.
🔸 نیمههای شب حكومت نظامی اعلام شده بود. بسياری از مردم هيچ خبری نداشتند. سربازان و مأموران زيادی در اطراف ميدان مستقر بودند. جمعيت زيادی هم به سمت ميدان در حركت بود. مأمورها با بلندگو اعلام میکردند كه: متفرق شويد. ابراهيم سريع از جلسه خارج شد. بلافاصله برگشت و گفت: امير، بيا ببين چه خبره؟!
🔸آمدم بيرون. تا چشم کار میکرد از همه طرف جمعيت به سمت ميدان میآمد. شعارها از درود بر خمينی به سمت شاه رفته بود، فرياد #مرگ بر شاه طنینانداز شده بود. جمعيت به سمت ميدان هجوم میآورد. بعضیها میگفتند: ساواکیها از چهار طرف ميدان را #محاصره کردهاند و...
🔸لحظاتی بعد اتفاقی افتاد که کمتر کسی باور میکرد! از همه طرف صدای تيراندازی میآمد حتی از هليکوپتری که در آسمان بود و دورتر از ميدان قرار داشت. سريع رفتم و موتور را آوردم. از يک کوچه راه خروجی پيدا کردم. مأموری در آنجا نبود. ابراهيم سريع يکی از مجروحها را آورد. با هم رفتيم سمت #بيمارستان سوم شعبان و سريع برگشتيم. تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروحها را میرساندیم و برمیگشتیم. تقريباً تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود.
🔸يکي از مجروحين نزديك پمپ بنزين افتاده بود. مأمورها از دور نگاه میکردند. هيچکس جرأت برداشتن #مجروح را نداشت. ابراهيم میخواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم. گفتم: آنها مجروح رو تله کردهاند. اگه حركت كنی با تير میزنند. ابراهيم نگاهی به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو میگفتی!؟
🔸 نمیدانستم چه بگويم. فقط گفتم: خيلی مواظب باش. صدای تيراندازی کمتر شده بود. مأمورها کمی عقبتر رفته بودند. ابراهيم خيلی سريع به حالت سینهخیز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد هم دست مجروح را گرفت و آن #جوان را انداخت روی کمرش. بعد هم به حالت سینهخیز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبی از خودش نشان داد. بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامی شديدتر شد. من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوری بود برگشتم به خانه.
🔸عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبری از او نداشت. خيلی ناراحت بوديم. آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلی خوشحال شدم. با آن بدن قوی توانسته بود از دست مأمورها فرار کند. روز بعد رفتيم بهشت زهرا در مراسم تشييع و تدفين #شهدا کمک کرديم. بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه يکی از بچهها جلسه داشتيم برای هماهنگی در برنامهها. مدتی محل تشکيل جلسه پشتبام خانه ابراهيم بود. مدتی منزل مهدی و...
🔸در اين جلسات از همه چيز خصوصاً مسائل اعتقادی و مسائل #سياسی روز بحث میشد. تا اينکه خبر آمد حضرت امام به #ايران باز میگردند.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی🕊🌹
شادی روح پاکش صلوات
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت بیست و هفتم : دبیر ورزش
✔️ راوی : خاطرات شهید رضا هوشیار
🔸ارديبهشت سال ۱۳۵۹ بود. #دبير ورزش دبيرستان #شهدا بودم. در كنار مدرسه ما دبيرستان ابوريحان بود. ابراهيم هم آنجا معلم ورزش بود. رفته بودم به ديدنش. كلی با هم صحبت كرديم. شيفته #مرام و اخلاق ابراهيم شدم.
🔸آخر وقت بود. گفت: تك به تك واليبال بزنيم!؟ خندهام گرفت. من با تيم ملی واليبال به مسابقات جهانی رفته بودم. خودم را صاحب سبک میدانستم. حالا اين آقا میخواد...! گفتم باشه. توی دلم گفتم: ضعيف بازی میکنم تا ضايع نشه! سرويس اول را زد. آنقدر #محكم بود كه نتوانستم بگيرم! دومی، سومی و...
🔸رنگ چهرهام پريده بود. جلوی دانشآموزان كم آوردم! ضربدست عجيبی داشت. گرفتن سرویسها واقعاً مشكل بود. دور تا دور زمين را بچهها گرفته بودند. نگاهی به من كرد. اين بار آهسته زد. امتياز اول را گرفتم. امتياز بعدی و بعدی و... . میخواست #ضايع نشم. عمداً توپها را خراب میکرد!
🔸رسيدم به ابراهيم. بازی دو به دو شد و آبروی من حفظ شد! توپ را انداختم كه سرويس بزند. توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدایی آمد. الله اكبر... ندای #اذان ظهر بود. توپ را روی زمين گذاشت. رو به قبله ايستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبيرستان صدايش پيچيد.
🔸 بچهها رفتند. عدهای برای وضو، عدهای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط، بچهها پشت سرش ايستادند. جماعتی شد داخل حياط، همه به او اقتدا كرديم. نماز كه تمام شد برگشت به سمت من، دست داد و گفت: آقا رضا رقابت وقتی زيباست كه با #رفاقت باشد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی
شادی روح پاکش صلوات 🌹
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
✍حضرت عیسی علیهالسلام به همراهی مردی سیاحت میکرد. پس از مدتی راه رفتن گرسنه شدند. به دهکدهای رسیدند، حضرت عیسی علیهالسلام به مرد گفت: برو نانی تهیه کن و مشغول نماز شد.
آن مرد رفته سه گرده نان تهیه کرد و بازگشت مقداری صبر کرد تا نمازحضرت عیسی علیهالسلام پایان پذیرد چون کمی به طول انجامید یک گرده را خورده حضرت عیسی علیهالسلام آمده پرسید گرد سوم چه شد؟ گفت: همین دو گرده بود.
پس از آن مقدار دیگری راه پیموده به دسته آهوی برخوردند. حضرت عیسی علیهالسلام یکی از آنها را پیش خواند آن را ذبح کرده خوردند. بعد از خوردن حضرت عیسی علیهالسلام گفت: «قم باذن الله؛ به اجازه خدا حرکت کن» آهو حرکت کرد و زنده گردید آن مرد در شگفت شده و زبان به کلمه سبحان الله جاری کرد، حضرت عیسی علیهالسلام گفت تو را سوگند میدهم به حق آن کسی که این نشانه قدرت را برای تو آشکار کرده بگو نان سوم چه شد؟ باز جواب داد دو گرده بیشتر نبود.
دو مرتبه به راه افتادند نزدیک دهکده بزرگی رسیدند که در آنجا سه خشت طلا افتاده بود رفیق حضرت عیسی علیهالسلام گفت: این جا ثروت و مال زیادی است، آن جناب فرمود: آری یک خشت از تو، یکی از من وخشت سوم اختصاص میدهم به کسی که نان سوم را برداشته. مرد حریص گفت من نان سوم را خوردم، حضرت عیسی علیهالسلام از او جدا گردیده وگفت هر سه خشت مال تو باشد.
آن مرد کنار خشت هم نشسته به فکر برداشتن و بردن آنها بود، سه نفر از آنجا عبور نمودند او را با سه خشت طلا دیدند. همسفر حضرت عیسی علیهالسلام را کشته و طلاها را برداشتند. چون گرسنه بودند قرار بر این گذاشتند یکی از آن سه نفر از دهکده مجاور نانی تهیه کند، تا بخورند شخصی که برای نان آوردن رفت با خود گفت نانها را مسموم کنم تا آن دو پس از خوردن بمیرند، دو نفر دیگر نیز، هم عهد شدند که رفیق خود را پس از برگشتن بکشند. هنگامی که نان را آورد آن دو نفر
او را کشته و خود با خاطری آسوده به خوردن نانها مشغول شدند، چیزی نگذشت که آنها هم به رفیق خود ملحق گشتند. حضرت عیسی علیهالسلام در مراجعت چهار نفر را بر سر همان سه خشت مرده دید. گفت: «هکذا تفعل الدنیا باهلها؛ این است رفتار دنیا با دوستداران خود .»
📚 عاقبت گنهکاران
#امام_زمان
#شهدا
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
✍حضرت عیسی علیهالسلام به همراهی مردی سیاحت میکرد. پس از مدتی راه رفتن گرسنه شدند. به دهکدهای رسیدند، حضرت عیسی علیهالسلام به مرد گفت: برو نانی تهیه کن و مشغول نماز شد.
آن مرد رفته سه گرده نان تهیه کرد و بازگشت مقداری صبر کرد تا نمازحضرت عیسی علیهالسلام پایان پذیرد چون کمی به طول انجامید یک گرده را خورده حضرت عیسی علیهالسلام آمده پرسید گرد سوم چه شد؟ گفت: همین دو گرده بود.
پس از آثن مقدار دیگری راه پیموده به دسته آهوی برخوردند. حضرت عیسی علیهالسلام یکی از آنها را پیش خواند آن را ذبح کرده خوردند. بعد از خوردن حضرت عیسی علیهالسلام گفت: «قم باذن الله؛ به اجازه خدا حرکت کن» آهو حرکت کرد و زنده گردید آن مرد در شگفت شده و زبان به کلمه سبحان الله جاری کرد، حضرت عیسی علیهالسلام گفت تو را سوگند میدهم به حق آن کسی که این نشانه قدرت را برای تو آشکار کرده بگو نان سوم چه شد؟ باز جواب داد دو گرده بیشتر نبود.
دو مرتبه به راه افتادند نزدیک دهکده بزرگی رسیدند که در آنجا سه خشت طلا افتاده بود رفیق حضرت عیسی علیهالسلام گفت: این جا ثروت و مال زیادی است، آن جناب فرمود: آری یک خشت از تو، یکی از من وخشت سوم اختصاص میدهم به کسی که نان سوم را برداشته. مرد حریص گفت من نان سوم را خوردم، حضرت عیسی علیهالسلام از او جدا گردیده وگفت هر سه خشت مال تو باشد.
آن مرد کنار خشت هم نشسته به فکر برداشتن و بردن آنها بود، سه نفر از آنجا عبور نمودند او را با سه خشت طلا دیدند. همسفر حضرت عیسی علیهالسلام را کشته و طلاها را برداشتند. چون گرسنه بودند قرار بر این گذاشتند یکی از آن سه نفر از دهکده مجاور نانی تهیه کند، تا بخورند شخصی که برای نان آوردن رفت با خود گفت نانها را مسموم کنم تا آن دو پس از خوردن بمیرند، دو نفر دیگر نیز، هم عهد شدند که رفیق خود را پس از برگشتن بکشند. هنگامی که نان را آورد آن دو نفر
او را کشته و خود با خاطری آسوده به خوردن نانها مشغول شدند، چیزی نگذشت که آنها هم به رفیق خود ملحق گشتند. حضرت عیسی علیهالسلام در مراجعت چهار نفر را بر سر همان سه خشت مرده دید. گفت: «هکذا تفعل الدنیا باهلها؛ این است رفتار دنیا با دوستداران خود .»
📚 عاقبت گنهکاران
#امام_زمان
#شهدا
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸