🦋تفسیر قرآن کریم با داستان🦋
✳️ عاقبت گناهکاران
«قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ»
ﺑﮕﻮ : ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺑﮕﺮﺩﻳﺪ ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﺄﻣﻞ ﺑﻨﮕﺮﻳﺪ ﻛﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎم ﮔﻨﻬﻜﺎﺭﺍﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩ ؟»(نمل : ۶۹)
✅ شاگرد فضیل
🔹 فضيل عياض شاگردان زيادى را تربيت كرد. شاگرد درس خوان و جوانش به حال #مرگ افتاد.
🔹 فضيل بالاى سرش آمد، گفت: بگو:
«لا اله الا الله» گفت: هم نمی گويم و هم #بيزارم از اين چيزى كه تو می گويى.
🔹 فضيل گفت: قرآن بياوريد تا سوره مباركه «#يس» را بخوانم، شايد گرهش باز شود.
🌸 پيغمبر (ص) فرمود:
« لكلّ شىء قلب و قلب القرآن يس »
🔹 گفت: نخوان، من از شنيدنش #زجر می كشم و مرد. استاد غرق در شگفتى شد. خيلى پی جو شد كه چه چيزى باعث شد كه اين شاگرد درس خوانده و با معرفت، هنگام مرگش به اين بلا دچار شد و بی دين مرد.
🔹 خيلى در فكر بود، تا يك شب در عالم رؤيا ديد كه روز قيامت شده است. شاگردش را ديد كه در آتش است، گفت: چه شد كه وضع تو به اينجا كشيد؟ گفت: من دچار #سه_گناه بودم و تا زمان مردنم ادامه داشت؛
⛔ گناه اول:
#حسود بودم، هيچ نعمتى را براى ديگرى تحمل نداشتم ببينم.
⛔ گناه دوم: من #دو_بهم_زن بودم
⛔ و گناه سوم من: سالى يكبار #مشروب می خوردم. اگر #توبه كرده بودم، به اين بلا دچار نمی شدم.
📚 استاد انصاریان- سایت عرفان
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🦋 تفسیر قرآن کریم با داستان🦋
✳️ سختی جان دادن
وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ۖ ذَٰلِكَ مَا كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ (ق: ۱۹)
و بىهوشى مرگ به راستى فرا رسد (و به انسان گفته شود:) اين همان است كه همواره از آن مىگريختى.
✅ فراموشی درد
✍ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را درد چشمی عارض شد، حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم به عیادت آن حضرت تشریف برد، دید او را که صیحه و فریاد میکشد.
فرمود که: آیا این صیحه از جزع و بی تابی است یا از شدّت درد است؟
امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: یا رسول اللَّه! من هنوز دردی نکشیدم که سخت تر از این درد باشد.
فرمود: یا علی! چون مَلَکُ الْمَوْت نازل شود به جهت قبض روح کافر با خود بیاورد سیخی از آتش، پس بیرون کشد روح او را با آن سیخ! پس صیحه کشد جهنم!
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام چون این را شنید برخاست و نشست و گفت: یا رسول اللَّه! اعاده فرما بر من این حدیث را، زیرا که دردِ مرا فراموشی داد.
پس گفت: آیا از امت شما کسی به این نحو قبض روح میشود؟
فرمود: بلی حاکمی که جَوْر کند، و کسی که مال یتیم را به ظلم و ستم بخورد، و کسی که شهادت دروغ دهد.
📚منازل الآخره
#مرگ
🎁 به کانال مسیر خوشبختی
بپیوندید👇👇👇
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@masirkhoshbakhti
7.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ مکاشفه عجیب!!!
👌 سی سال به عشق دیدار امیرالمؤمنین (ع) گناه نکردم!!!
👤 استاد دارستانی
#امام_علی_علیه_السلام
#مرگ
🎁 به کانال مسیر خوشبختی
بپیوندید👇👇👇
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
@masirkhoshbakhti
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت هجدهم : ۱۷ شهریور
✔️ راوی : امیر منجر
🔸صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال #ابراهيم. با موتور به همان جلسه #مذهبی رفتيم، اطراف ميدان ژاله (شهدا). جلسه تمام شد. سر و صدای زيادی از بيرون میآمد.
🔸 نیمههای شب حكومت نظامی اعلام شده بود. بسياری از مردم هيچ خبری نداشتند. سربازان و مأموران زيادی در اطراف ميدان مستقر بودند. جمعيت زيادی هم به سمت ميدان در حركت بود. مأمورها با بلندگو اعلام میکردند كه: متفرق شويد. ابراهيم سريع از جلسه خارج شد. بلافاصله برگشت و گفت: امير، بيا ببين چه خبره؟!
🔸آمدم بيرون. تا چشم کار میکرد از همه طرف جمعيت به سمت ميدان میآمد. شعارها از درود بر خمينی به سمت شاه رفته بود، فرياد #مرگ بر شاه طنینانداز شده بود. جمعيت به سمت ميدان هجوم میآورد. بعضیها میگفتند: ساواکیها از چهار طرف ميدان را #محاصره کردهاند و...
🔸لحظاتی بعد اتفاقی افتاد که کمتر کسی باور میکرد! از همه طرف صدای تيراندازی میآمد حتی از هليکوپتری که در آسمان بود و دورتر از ميدان قرار داشت. سريع رفتم و موتور را آوردم. از يک کوچه راه خروجی پيدا کردم. مأموری در آنجا نبود. ابراهيم سريع يکی از مجروحها را آورد. با هم رفتيم سمت #بيمارستان سوم شعبان و سريع برگشتيم. تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروحها را میرساندیم و برمیگشتیم. تقريباً تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود.
🔸يکي از مجروحين نزديك پمپ بنزين افتاده بود. مأمورها از دور نگاه میکردند. هيچکس جرأت برداشتن #مجروح را نداشت. ابراهيم میخواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم. گفتم: آنها مجروح رو تله کردهاند. اگه حركت كنی با تير میزنند. ابراهيم نگاهی به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو میگفتی!؟
🔸 نمیدانستم چه بگويم. فقط گفتم: خيلی مواظب باش. صدای تيراندازی کمتر شده بود. مأمورها کمی عقبتر رفته بودند. ابراهيم خيلی سريع به حالت سینهخیز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد هم دست مجروح را گرفت و آن #جوان را انداخت روی کمرش. بعد هم به حالت سینهخیز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبی از خودش نشان داد. بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامی شديدتر شد. من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوری بود برگشتم به خانه.
🔸عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبری از او نداشت. خيلی ناراحت بوديم. آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلی خوشحال شدم. با آن بدن قوی توانسته بود از دست مأمورها فرار کند. روز بعد رفتيم بهشت زهرا در مراسم تشييع و تدفين #شهدا کمک کرديم. بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه يکی از بچهها جلسه داشتيم برای هماهنگی در برنامهها. مدتی محل تشکيل جلسه پشتبام خانه ابراهيم بود. مدتی منزل مهدی و...
🔸در اين جلسات از همه چيز خصوصاً مسائل اعتقادی و مسائل #سياسی روز بحث میشد. تا اينکه خبر آمد حضرت امام به #ايران باز میگردند.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی🕊🌹
شادی روح پاکش صلوات
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸