eitaa logo
آیت الله مجتهدی ( تهرانی) ره
4هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
7.1هزار ویدیو
61 فایل
کپی مطالب کانال ممنوع🛇 👈 زندگیتان را با سخنان ناب آیت الله مجتهدی (ره) خدایی کنید. 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 @mojtahedie71 -
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃🌹🍃🌹 در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبریست ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیزگار @mojtahedie71 کلیک کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🔦📿🔦📿🔦📿🔦📿🔦 📝داستان شیطان و مرد نماز گزار مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا 🕌(مسجد) بخواند. 👕لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد!😳 او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.🌹 در راه به مسجد، با مردی که چراغ🔦 در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.😊 مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند🌹 و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند. 👤مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهی وارد مسجد شوی و نماز بخوانی؟ 👤مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.😳 👹 شیطان در ادامه توضیح می دهد: ((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید.🌷 من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.🌷 ▫️بنابراین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم. ❤️کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد. این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید. _____________________ کانال آیت الله مجتهدی(ره) @mojtahedie71
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀 آیت الله مجتهدی تهرانی(ره): اگر سر ظهر پدرت تو را صدا بزند 🗣 و تو همان موقع بگویی بله می گوید : بیا پدرجان کارت دارم 💚ولی اگر بعداز ظهر بروی بگویی : پدرجان ظهر مرا صدا کردید چه کار داشتید؟ پدر می گوید : الان جواب می دهی؟! من ظهر صدایت زدم😒 💟نماز هم، چنین است یعنی خداوند اول ظهر صدا می زند قد قامت الصلوه ولی تو بعد بروی بگوئی الله اکبر😞 🍃💥🍃💥🍃💥🍃💥🍃💥 کانال آیت الله مجتهدی(ره) @mojtahedie71
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🍃💥🍃💥🍃💥🍃💥🍃💥 《ثواب بردن نام خدا به هنگام وضو》 ▪️حدثنى جعفر بن محمد بن مسرور رضى الله عنه قال حدثنى الحسین بن محمد بن عامر عن عمه عبدالله عامر عن محمد بن اسماعیل عن على بن الحکم عن داود العجلى عن ابى بصیر عن ابى عبدالله علیه السلام قال من توضا فذکر اسم الله طهر جمیع جسده و کان الوضوء الى الوضوء کفاره لما بینهما من الذنوب و من لم یس لم یطهر من جسده الا ما اصابه الماء 💟 امام صادق علیه السلام فرمودند: کسى که هنگام وضو نام خدا را ببرد، تمام بدنش پاک مى شود و این کار کفاره گناهان بین دو وضو خواهد بود. و کسى که نام خدا را نبرد، فقط آن مقدار از بدنش که آب به آن مى رسد پاک مى شود. ✅کانال آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) @mojtahedie71
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۵) ◾️عجب پرونده‌ای! کوچک‌ترین عمل خوب یا زشت مرا در خود جای داده بود. در آن لحظه تمام اعمالم را حاضر و ناظر می‌دیدم... 💠در فکر سبک و سنگین کردن اعمال خوب و بد بودم که رومان پرونده اعمالم را بر گردنم آویخت، بطوریکه احساس کردم تمام کوه‌های عالم بر گردنم آویخته‌اند. 💥چون خواستم سبب این کار را بپرسم گفت: اعمال هرکسی طوقی است بر گردنش. گفتم تا چه زمان باید سنگینی این طوق را تحمل کنم؟ گفت: نگران نباش. بعد از رفتن من نکیر و منکر برای سؤال کردن می‌آیند و پس از آن شاید این مشکل برطرف شود. 🍀رومان این را گفت و رفت.. ✅هنوز مدت زیادی از رفتن رومان نگذشته بود که صداهای عجیب و غریبی از دور به گوشم رسید. صدا نزدیک و نزدیک تر می‌شد و ترس و وحشت من بیشتر... 🔘 تا اینکه دو هیکل بزرگ و وحشتناک در جلوی چشمم ظاهر شدند. اضطرابم وقتی به نهایت رسید که دیدم هر یک از آن‌ها آهنی بزرگ در دست دارند که هیچ‌کس از اهل دنیا قادر به حرکت آن نیست، پس فهمیدم که این دو نکیر و منکراند. ☑️در همین حال یکی از آن دو جلو آمد و چنان فریادی کشید که اگر اهل دنیا می‌شنیدند، می‌مردند. ✨ لحظه‌ای بعد آن دو به سخن آمده و شروع به پرسش کردند: پروردگارت کیست؟ پیامبرت کیست؟ امامت کیست؟ ⚜ از شدت ترس و وحشت زبانم بند آمده بود. و عقلم از کار افتاده بود.، هرچند فهم و شعورم نسبت به دنیا صدها برابر شده بود، اما در اینجا به یاریم نمی‌آمدند. ⚡️ سرم به زیر افتاد، اشکم جاری شد و آماده ضربت شدم. 💥درست در همین لحظه که همه چیز را تمام شده می‌دانستم، ناگهان دلم متوجه رحمت خدا و عنایات معصومین علیهم سلام شد و زمزمه کنان گفتم: ای بهترین بندگان خدا و ای شایسته‌ترین انسان‌ها، من یک عمر از شما خواستم که شب اول قبر به فریادم برسید، از کرم شما به دور است که مرا در این حال و گرفتاری رها کنید. 💠و این بار آن‌ها با صدای بلندتری سؤالشان را تکرار کردند. چیزی نگذشت که قبرم روشن شد، نکیر و منکر مهربان شدند، 🌺دلم شاد و قلبم مطمئن و زبانم باز شد. با صدای بلند و پر جرأت جواب دادم: پروردگارم خدای متعال(الله)، پیامبرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، امامم علی و اولادش، کتابم قرآن، قبله‌ام کعبه می‌باشد... 🔷نکیر و منکر در حالیکه راضی به نظر می‌رسیدند از پایین پایم دری به سوی جهنم🔥 گشودند و به من گفتند: اگر جواب ما را نمی‌دادی جایگاهت اینجا بود، 💐 سپس با بستن آن در، در دیگری از بالای سرم باز کردند که نشان از بهشت داشت. آنگاه به من مژده سعادت دادند. با وزش نسیم بهشتی قبرم پر نور و لحدم وسیع شد. حالا مقداری راحت شدم.🍀 🍂از اینکه از تنگی و تاریکی قبر نجات یافته بودم، بسیار مسرور و خوشحال بودم. سرور و شادمانیم ار اینکه در اولین امتحان الهی سربلند بیرون آمدم، چندی نپایید و رفته رفته نوعی احساس دلتنگی و غربت به من روی آورد. ❄️ با خود اندیشیدم: من کسی بودم که در دنیا دوستان، اقوام و آشنایان فراوانی داشتم؛ با آن‌ها رابطه و انس فراوان داشتم. اما اینک دستم از همه آن‌ها کوتاه است. ♦️سر به زیر گرفتم و بی اختیار گریه را آغاز کردم. چندی نگذشت که عطر دل انگیز و و روح نوازی به مشامم رسید، عطر بیشتر و بیشتر می‌شد. ✨در حالیکه پرونده اعمال بر گردنم سنگینی می‌کرد با زحمت سرم را بلند کردم و ... ✍ادامه دارد.. @mojtahedie71
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا