.
♨️روانشناسی خنده به رئیس جمهور
در نخستین نشست خبری دکتر پزشکیان، در موارد متعددی حاضران به حرفها و واکنشهای ایشان خندیدند و کف زدند؛ اما چرا؟ روانشناسان در پاسخ به این پرسش که اساساً ما چرا میخندیم، نظریههای گوناگونی مطرح کردهاند که به سه تا از آنها اشاره میکنم:
۱_ تناقض:
یعنی ناسازگاری بین چیزی که مخاطب انتظار دارد و چیزی که اتفاق میافتد؛ مثلا کسی انتظار ندارد که رئیس جمهور مملکت از نظر اطلاعات تاریخی و سیاسی و یا دستکم دقت و حضور ذهن، در حدی باشد که پس از گذشت سالها از فروپاشی شوروی، به جای روسیه بگوید شوروی. در اینجا چون مخاطب با چنین چیز غیرمنتظرهای روبرو میشود خندهاش میگیرد.
۲_ تخلیه روانی:
چیزهایی هست در جامعه که بیان کردنشون عرفاً یا شرعاً یا قانوناً ممنوع است و به تعبیری تابو هستند؛ ولی خب برخی افراد دوست دارند آنها را ابراز کنند؛ با این حال به خاطر ترس از عواقبش آنها را در خود سرکوب میکنند و این کار از آنها انرژی روانی میگیرد و به تعبیری این انرژی در درون آنها مثل فنری جمع میشود؛ حال اگر کسی مکنونات قلبی آنها را به زبان بیاورد انگار آن فنر آزاد و آنها راحت میشوند و این احساس راحت شدن، همان انبساط خاطری است که سبب خنده میشود.
برای مثال افرادی دوست دارند که به هر قیمتی شده بیحجابی در جامعه شیوع پیدا کند و نیروی انتظامی را مخالف این خواسته خود مییابند و لذا دوست دارند به هر قیمتی شده مقابلهی نیروی انتظامی با این جرم تعطیل شود؛ ولی نه قدرتش را دارند و نه شرع و عرف و قانون پشتیبان آنهاست که بخواهند مقابله علنی و جدی بکنند؛ لذا مجبورند این تمنا را در درون خود سرکوب کنند؛ حال وقتی کسی مثل آقای پزشکیان که به لحاظ جایگاهش، اختیارات و قدرت زیادی پیدا کرده، در جلسهای رسمی و جلوی چشم دوربینها با گشت ارشاد مخالفت میکند و آن را به سخره میگیرد در واقع حرف دل آنها را به زبان آورده است و آنها از این بابت خوشحال میشوند و میخندند.
۳_ احساس برتری:
وقتی کسی سوتی میدهد به او میخندیم؛ چون احساس میکنیم از او بهتر و بالاتریم؛ چون آن لغزش از ما سر نزده یا نمیزند؛ مثلاً آنجا که آقای پزشکیان نتوانست جملهی مرتبی برای بیان منظورش دربارهی موشک هایپرسونیک سر هم کند و دست آخر هم با کلی تامل و تقلب رساندن حاضران میگوید "پرتابی که فرستادیم آسمان"! حاضران خندیدند چون تا قبل از آن خود را فروتر از تو میدیدند؛ چون به هر حال او رئیس جمهور است و آنها افراد عادی؛ ولی با این سوتی برای دقایقی هم که شده این فاصله پر شد و آنها خود را در جایگاه فراتری دیدند.
تا اینجا اسباب روانشناختی خنده روشن شد؛ اما چرا دیگر کف میزدند؟ پاسخش روشن است اگر کسی باعث شود شما تخلیه روانی بشوی یا احساس برتری پیدا کنی، شما قدردان او نخواهی بود و به او پاداش نمیدهی؟
البته یه تعداد هم اصلا نفهمیدند موضوع چیست هم در خنده و هم در کف زدن مشارکت داشتند به اینها میگوییم بادمجان دور قاب چین...
#خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
📌ترور ناموفق سفیر ایران در بیروت و زخمی شدن ایشان این قدر بی اهمیت بود که حاضر به تهدید لسانی اسرائیل هم نشدید؟
حذف فیزیکی مقامات سیاسی و نظامی برای اسرائیل تقریبا بی هزینه شده است
ابوقاسم
https://eitaa.com/aboghasm
•••
⭕️ حمله پانیک چیست ؟!
+ اول از هر چیزی هیچ وقت رنج کسی رو انکار نکنید، شما باید از خودتون همدلی نشون بدید و برای همدلی بهتر باید این اختلال رو کامل بشناسید:
منظور از حمله پانیک افزایش ناگهانی ترس یا ناراحتی شدید است که در عرض چند دقیقه به اوج خود می رسد.
این حملات که معمولا بیش از چند دقیقه طول نمی کشند، با علایمی چون تپش قلب، عرق کردن، احساس تنگی نفس و
فشردگی در سینه، احساس از دست دادن تعادل یا گیجی همراه
است.
- این علایم آنقدر گسترده هستند که افراد فکر می کنند دچار سکته قلبی شده اند و می ترسند که بمیرند. با وجودی که
خود بیمار فکر می کند که مرگ یا آسیب جسمی قریب الوقوع
است اما حمله پانیک باعث عوارض جسمانی همانند مرگ یا
سکته قلبی نمی شود؛
بنابراین پانیک مدت محدودی دارد.
#روانشناسی
⌛️
راستی آقای علیمی دیگه نمیخوای زیر توییت پزشکیان مثل توییت شهید رییسی نمک بریزی؟
خوشحالی دیگه؟
کانال سرباز جنگ رسانه#احمد_نوایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهار ماه گذشت...
عجیبی این سه ماه این بود که هر روز بیشتر حسرت خوردیم💔
♦️ #رسول_علیخانی / #سعیدیسم
چطوری شیر بادام درست کنیم؟
✍بادام را در آب جوش بیندازید تا پوست قهوهای آن جدا شود، این جوری هم هضم آن راحتر است و هم ظاهر شیر را حفظ میکند.
حالا بادامهای پوست کنده را همراه با آب، شکر و کمی گلاب (دلخواه) داخل مخلوط کن بریزید و ۵ دقیقه بهم بزنید. بسته به غلظت و ذائقه، مقدار بادام و آب را مشخص کنید، یک بار درست کنید دستتون میاد ( مثلاً ۱۰ تا ۱۵ عدد بادام و یک لیوان آب برای یک فرد بزرگسال)
مدت زمان همزدن هم حتماً باید ۵ دقیقه باشد تا ترکیب یکدست شود و به صورت شن ته ظرف ته نشین نشود
سعی کن تازه درست کنید و میل کنید، در یخچال کمی تغییر رنگ و بو میدهد.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
آورده اند كه سه شخص از بنى اسرائيل در طريقى با هم رفيق بودند، راهى سخت و مقصدى دور فرا پيش گرفته بودند. ناگاه ابرى برآمد و بادى سخت سرد، برخاست و باران درايستاد . ايشان پناه با غارى دادند و التجا به كهفى كردند. ندانستند كه به سبك پايى از قضا نتوان گريخت و به گران دستى با قدر نتوان آويخت : لامرد لقضاء الله و لا مفر من قدره . القصه در آن غار هنوز از حركت ساكن نشده بودند و از باران و زحمت او نياسوده كه زلزله اى در كوه افتاد و سنگها فرا افتادن گرفت . ناگاه از آن سنگها يكى بر در غار نشست چنانكه مخرج غار بر ايشان بسته شد و در محنت گشاده گشت . هر چند انديشيدند، جز فضل حق تعالى دستاويزى و جز رحمت ايزدى جاى گريزى ، ندانستند. گفتند: اين آن ساعت است كه جز اخلاص در دعا، موجب خلاص نشود، و جز وسليت به محمد و آلش عليهم السلام از اين ورطه نرهاند - كه موسى بن عمران وصيت كرده است كه هر گاه داهيه اى به شما رسد، حق تعالى را به اخلاص بخوانيد و محمد و آلش عليهم السلام را به شفيع آريد تا خلاص و نجات يابيد - پس بياييد تا هر يكى خداى را به تضرع و استكانت و خضوع و خشوع بخوانيم و فاضلترين طاعتى ، و با اخلاص ترين عملى كه در مدت عمر بدان قيام نموده ايم ، وسيلت استجابت دعوات خود سازيم و آن بزرگان را شفيع آريم . باشد كه به خلاص و نجات ، راه يابيم .
پس يكى از ايشان گفت : خداوندا! تو مى دانى كه مرا دختر عمى بود و مدتها عاشق جمال با كمال او بودم و مال بسيار بدان صرف كردم ، روزگارى در مشقت گذرانيدم و روزى بر مراد خود قادر گشتم و او را تنها در موضعى بى زحمت اغيار يافتم . خواستم كه مراد خود از وى حاصل كنم و خانه بسته را در بگشايم و كيسته مختوم را مهر بيندازم . آن دختر گفت : اى پسر عم ! از خدا بترس و بدمهرى مكن و مهر مرا برمگير. چون گفت : از خداى بترس ، من از خداى بترسيدم و از سر آن مردانه برخاستم و پا بر سر هواى نفس نهادم و از آن معصيت دست كوتاه كردم . خدايا! اگر مى دانى كه آن ترك معصيت ، خشية منك و ابتغاء لمرضاتك بوده است ، به حق محمد افضل اكرم كه سيد اولين و آخرين است و آل او كه بهترين آل پيغمبران است ، كه ما را از اين تاريكى ، فرجى و از اين ورطه ، مخرجى به ارزانى دار. هنوز اين سخن در دهان داشت كه پاره اى از سنگ بيفتاد و منفذى در آن سنگ پيدا شد.
شخص دويم ، گفت خداوندا! تو مى دانى كه پدر و مادرى داشتم كه به غايت پير شده و از كسب باز مانده و از حركت عاجز گشته ، من شب و روز به خدمت ايشان مشغول بودمى و از آن خايف كه مبادا بركات وجود ايشان را زوالى باشد، طعمه شام و چاشت ايشان خود به خدمت بردمى . يك شب طعام بيگاه تر مرتب شد، چون به خدمت ايشان شدم به آسايش مشغول شده بودند، نخواستم كه خواب بر ايشان مشوش گردانم و آن بى ادبى از من نپسندند و دلم نمى دارد كه باز گردم كه مبادا از خواب بيدار شوند و محتاج قوتى باشند و چون معد نباشد، آثم بزه مند شوم . آن شب تا به روز غذاى ايشان بر دست گرفته پيش ايشان بايستادم تا كه بيدار گشتند. خداوندا! اگر مى دانى كه اين خدمت ، خاص براى تو كردم ، به حق محمد افضل اكرم كه سيد اولين و آخرين است ، و آل او كه بهترين آل پيغمبران است كه اين در بسته بر ما گشاده گردان . در حال ثلثى ديگر از آن سنگ بيفتاد.
شخص سيم گفت : من اجيرى داشتم . چون مدت اجارتش منقضى شد، اجرتش مى دادم ، گفت : اجرت عمل من بيشتر از اين است ، قبول نكردم و او گفت : بينى و بينك يوم يؤ خذ للمظلوم من الظالم . (يعنى ): ميان من و تو روزى خواهد بود كه حق مظلومان از ظالمان بستانند. اين بگفت و برفت . من از خدا بترسيدم و با آن اجرت گوسفندى خريدم و رعايت و محافظت آن به جاى آوردم تا در مدت اندك بسيار گشت . بعد از مدتى آن شخص بيامد و گفت : از خدا بترس و آن حق به من ده . اشارت بدان گله كردم و گفتم : حق تو اين است ، فرا پيش گير. آن را استهزا و افسوس پنداشت . گفت : اى مرد! از حق امتناع مى كنى ، كفايت نيست ، كه استهزا و سخريه به آن بار مى كنى ؟ گفتم : ظن (809)بد مبر و يقين دان كه تمامت اين گوسفندان تو راست . حال با وى بگفتم و تسليم وى كردم . خدايا! اگر مى دانى كه اين سخن صدق است و نيت من در اين عمل و عقيدت از ريا پاك بوده است ، به حق محمد و آل او كه اما را از اين شدت ، فرجى و از اين مضيق ، مخرجى ارزانى دار. تمامت آن سنگ از مخرج غار برخاست و ايشان را از ورطه مخرجى حاصل آمد تا بدانى كه هيچ دستگيرى در وقت بليت و محنت ، بهتر از نيت خالص و عمل صالح و وسيلت جستن به محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله نيست .
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
بازآ که بیرویت شدم سیر از جهان و جان خود
یا رب مبادا هیچ جان دور از بر جانان خود
تعجیل در ظهورش صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
11.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شجاع باشید!
مرگ یکبار به سراغتان میآید...
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
زندگینامه شهید علیرضا بریری
عليرضا بريری يكي از شهدای دلاور خان طومان است كه در پي پيمانشكنی تروريستها به همراه چند تن از همرزمانش در شرايط آتشبس به شهادت رسيد. نام خانوادگی او ما را به ياد برير بن خضير يكي از ياران اباعبدالله الحسين(ع) در كربلا مياندازد كه تا پاي جان بر سر عهدش با جانان ماند و كربلايي شد. عليرضا متولد 30 فروردين ماه سال 1366بود. پاسدار نيروي زميني لشكر25 كربلا مازندران كه نداي هل من ناصر ينصرني امام زمانش را لبيك گفت و در خان طومان سوريه به شهادت رسيد و مفقودالپيكر شد. عليرضا حقيقتاً عاشق شهادت بود نه به حرف كه با عمل هم اين را به همگان ثابت كرد. همسر شهید: من و عليرضا هر دو در یک محله زندگی میکردیم؛ «سادات محله» كه يكی از محلههای قديمي بابلسر است. عليرضا متولد 30/1/66 بود. شناخت زيادي نسبت به هم نداشتيم، اما با ايشان از طرف يكي از دوستانشان كه هممحلي ما بود به هم معرفي شديم. از آنجايي كه پدر ايشان و پدر من با هم همكار بودند، مراحل آشنای و خواستگاري به فاصله حدود دو ماه برگزار شد. زمان آشنايی من و عليرضا ايشان دانشجوی دانشكده افسری بود و مهمترين حرفش اين بود كه شغلش پر از مشغله و بسيار پرمخاطره است و سختیهای زيادی در زندگی آينده خواهيم داشت. او از سختی و نبودنهايش در زندگي برايم گفت. البته از آنجايي كه پدر من هم نظامی بودند تقريباً به اين سختیها واقف بودم. عليرضا در همان صحبتهاي ابتدايي از قناعت برايم گفت و اينكه بايد قناعت را در زندگیمان همواره مد نظر داشته باشيم. ما در تاريخ 10 فروردين ماه سال 1387 عقد كرديم. آن زمان 19 سال داشتم. در دوران عقد خيلي كم حضور داشت، اما وقتی كه بود در واقع نبودنش را جبران میكرد. عليرضا ارادتي خاص به شهدا داشت. همواره به شهدا و سعادتشان غبطه ميخورد. علاقه زيادي به شهداي غرب كشور داشت. هميشه هم ميگفت شهداي جنگ كه در مناطق غرب به شهادت رسيدند مظلومترين شهداي ما بودند. از همان ابتدا حرف از شهادت در خانواده ما بود. هميشه وقتي به مزار عمويشان ميرفت ميگفت فكر كن عكس من را روزي بر سنگ مزار حك كنند و بنويسند شهيد عليرضا بريري. وقتي اين صحبتها را ميكرد بسيار شاد و خوشحال بود. همواره ميگفت دعا كن كه من به آرزوي خود كه شهادت است برسم. من هم ميگفتم دعا ميكنم هميشه باشي و در راه اسلام و امام زمان(عج) و براي رهبر و مملكت سربازي كني و از خاكمان دفاع كنيم. ميگفت اين خوب است، اما دعا كن به آرزويم برسم. پدر من و پدر عليرضا هر دو از رزمندگان و از جانبازان دفاع مقدس هستند. عمو و دايي عليرضا از شهداي دوران دفاع مقدس هستند. شهيد عليرضا بريري عموي عليرضا است كه نام عليرضا هم به ياد اين شهيد بزرگوار از ايشان گرفته شد. عموي خودم هم شهيد است و يكي از سرداران شهيد بابلسر. در جنگ در زندگي هردوي ما بود. هر دو بچه جنگ بوديم و بعد از آن به خاطر شغل پدرهايمان كه هر دو پاسدار بودند، بعد از جنگ باز هم زندگيمان يك سرش به جنگ ميرسيد. من و علیرضا هشت سال با هم زندگي كرديم و خداوند بعد از شش سال به ما فرزندي عطا كرد بنام محمدامين؛ پسرمان متولد 25 فروردين ماه 1393 است . محمدامين الان خيلي دلتنگ پدرش ميشود. اين روزها كه محمدامين را ميبينم متوجه شباهت زياد او با پدرش ميشوم. در مورد ويژگيهاي اخلاقي بايد به شجاعت، تقوا و توجه خاص ايشان به رزق حلال اشاره كنم؛ همواره ميگفت كه اين رزق روي محمدامين تأثير ميگذارد و بسيار روي اين موضوع حساس بود. مهمتر از همه فوقالعاده شوخطبع بود. اولين باري كه حرف از رفتن و مدافع حرم شدن به ميان آمد زماني بود كه بعد از 9 ماه اسمش براي اعزام در آمده بود. عليرضا 9 ماه قبل براي رفتن به سوريه ثبتنام كرده بود و كاملاً داوطلبانه براي دفاع از حرم رفت. بعضي از مردم ميپرسند همسرت را به اجبار بردند؟ ميگويم نه. كاملاً داوطلبانه و با خواست عميق قلبي رفت. وقتي به من گفت ميخواهم بروم سوريه، واقعاً شوكه شدم چون اصلاً حرفي از اسمنويسيشان به من نزده بود. به من گفت: يعني ناراضي هستي؟ گفتم ناراضي نيستم اما. . . قبل از تمام شدن حرفم به من گفت: فكر كن اينجا صحراي كربلا است. امروز روز عاشورا و آقا امام حسين(ع) هل من ناصر سر داده و تو ميخواهي جلوي من را بگيري؟ راستش ديگر حرفی براي گفتن نداشتم. همين براي مجاب شدن صد در صدم كافي بود و خوشحالم و خدا را شكر ميكنم از اينكه مانع رفتنش نشدم. سه روز بعد يعني دقيقاً 20 آبان ماه 94 عازم سوريه شد. مرتبه اول 49 روز طول كشيد و ايشان در 9 دي ماه 94 برگشت، وقتي برگشت كاملاً حالش منقلب بود. ميگفت شايد باور نكني اما من معني «شهدا شرمندهايم» را با تمام وجود حس كردم. از اينكه موقع برگشت همسنگرانش شهيد شده بودند و ايشان سالم مانده بود، واقعاً احساس شرمساري ميكرد.
#ادامه_دارد...
❤️🌱🌱🌱🌱🌱🌱❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🍃🔹🔹🔹🔹❤️❤️❤️❤️🌱🌱
⚡️ كسی كه در محيط ولايت دشمنان نبیاكرم(ص) زندگی میکند، او اهل دنيا و اهل لهو و لعب است؛
چه «لهو و لعب قديم» (در جاهلیت اُولیٰ) و چه «لهو و لعب جدید» (در جاهلیت مدرن).
🔰 #استاد_میرباقری:
«چه دنيای جاهليت اولی و چه جاهلیت مدرن، همه لهو و لعب است. لهو آن چيزی است كه انسان را از هدف بزرگتر، يعنی از خدای متعال، بازمیدارد.
اينكه میفرمايد: ای مؤمنين مالتان و فرزندتان، لهو شما نشوند، و شما را از ذكر الله باز ندارند («يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ»)، به آن معناست که هرچه ما را مشغول كند لهو است. «وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ». انسان اگر در حيات دنيا بود، پير هم كه شود باز كودك است و مشغول بازی و لعب است؛ ولو مشغول مهمترين امور مثل مديريت دنيا در قرن بيست و يكم باشد؛ هم لهو است و هم لعب. (قبلاً تیلهاش کوچک بود، حالا تیلهاش کره زمین است.)
انسان بايد از دار دنيا بيرون برود و به دار آخرت وارد شود؛ «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ». در روايت ذيل آيه سوره أعلي («بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا؛ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى») فرمودهاند: حيات دنيا، ولايت دشمنان ماست و آخرت ولايت ماست.
پس، كسی كه در محيط ولايت دشمنان نبیاكرم(ص) است او اهل دنيا و اهل لهو و لعب قديم و لهو و لعب جدید است؛ فقط بازيچهها عوض میشود و اشتغالات و دلمشغولیها فرق میكند!
انسان تا وارد محيط ولايت نشود، به فضای نور و حيات و بندگی خدای متعال و به دارالحيات نمیرسد؛ كأنّه دار دنيا، دار مردگی است، لذا اهل دنيا به حيات طيبه و به آن چيزی كه آنها را از لهو و لعب نجات میدهد و به خدای متعال میرساند، رو نمیآورند.»
☑️ @mirbaqeri_ir
⚡️ ما دنبال بسط مکتب اهلبیت علیهم السلام هستیم؛ منتها راه بسط مکتب اهلبیت را خود اهلبیت به ما یاد دادهاند که چطور باید این اتفاق در مسیر تاریخ بیفتد.
🔰 آیتالله میرباقری:
💥 امام راحل و رهبر معظم انقلاب اسلامی، بهدرستی بر اتحاد و وحدت دنيای اسلام تأکيد کردهاند. اگر بهسمت وحدت شیعه و سنی حرکت نکنیم، بدنه دنیای اسلام از دست میرود.
💥 ما بايد مواظب جنگهای فرقهای و مذهبیای که دشمنان ايجاد میکنند، باشيم؛ ما به آن دامن نزنيم. ما کاری نکنيم که جنگهای فرقهای و مذهبیای که دشمن دنبال میکند، شعلهور شود. برخوردمان با مسئله سقيفه برخورد مرحوم علامه امينی باشد. برخورد ایشان برخوردی است که مناقشهبردار نيست. بعضی به ایشان اعتراض میکردند که وحدت اسلامی را به هم زده. خُب، خيلی بزرگان از ايشان دفاع کردند. يک مقالهای مرحوم شهيد مطهری دارند: «الغدير و وحدت اسلامی» [در کتاب شش مقاله]. آن مقاله را ببينيد. آنجا تأکيد میکنند که اين نوع بحث، مبدأ وحدت جامعه اسلامی است.
💥 ما دنبال بسط مکتب اهلبیت علیهم السلام هستیم؛ منتها راه بسط مکتب اهلبیت را خود اهلبیت به ما یاد دادهاند که چطور باید این اتفاق در مسیر تاریخ بیفتد. با غفلت از این مسیر صحیح، یک نوع انحراف پیدا میشود و دشمنتراشیهای بیخود و درگیریهای غیرضرور ایجاد میکنند و ما را در یک میدان دیگری از چالشها قرار میدهند که نباید در آنجا تمرکز کنیم و افزودهای هم ندارد.
🔗 دیدگاه امام خامنهای دربارۀ علامه امینی(ره) و کتاب الغدیر و مسئله وحدت اسلامی
https://khl.ink/f/20219
☑️ @mirbaqeri_ir