5.mp3
6.47M
#فایل_صوتی🎙
#دکتر_علی_تقوی
پاسخ به #شبهه
🔴 ما از هر جهت، آزاد آفریده شدهایم⁉️
💎 مرڪز تخصصـی آمـوزش و احیـاء واجـب فرامـوش شـده ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ سخنان پدر شهید مدافع حرم باب الخانی در بین فعالان رسانه ای: پسرم هزاران کیلومتر آن طرف تر سختی و بی خوابی کشید که دشمن نزدیک مرزهای ما نشود بعد در شهر خودش اصفهان، همسر شهید را کتک بزنند؟! مادرش گفت همسر شهید است نزن، ولی گفت حقشه و بدتر کرد...
🔹 همسر شهید باب الخانی چندی پیش در جریان تذکر به یک خانم قانون شکن در اصفهان، توسط او و همراهانش مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
🚨 به لشکر سایبری قدس بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/542441666C7e7c280a3b
با سلام دلیل شرایط جوی برنامه اجتماع حریم خانواده در روز چهارشنبه 21تیرماه لغو شد
21.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وحشتناکتر از وحشتناک😳 حتماتاآخر گوش کنید
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام سروران وبزرگواران این کلیپ توسط اینستا حذف شد لطفانشر بدید تو همه گروهها
#زندگینامه 🌸🍃
دست بسته، هر چند با زنجیر هم بسته شده باشد، باز، دستی را که مشکل گشا باشد، از مشکل گشایی نمیاندازد. دستهای غُل و زنجیر شدهی «غلام حسین خزاعی» راهنمای خوبی است که تاریخ را تا ابد از ضلالت، به روشنایی راهنمایی کند. دستهای او که وقتی بود، استاد نزدیکانش بود و حالا که شهید شده، استاد بشریت است برای همهی اعصار. روایتهای زیر بیان خاطرات زندگی شهید خزاعی از زبان دوستان و همرزمانش است. شهیدی که به وصیت خودش با غُل و زنجیر دفن شد و به دیدار حضرت حق رفت.
همهی قدرتها مال خداست
راننده کنار ماشینش نشسته بود و انتظار میکشید کسی کمکش کند و آن را هل بدهد. غلامحسین رفت و ماشین را هل داد تا روشن شد.
چند متر جلوتر، دوباره خاموش شد. دوباره برگشت و هلش داد تا روشن شود؛ این بار رفت. گفت: میدونی چرا دفعهی اول ماشین خاموش شد؟ گفتم: نه، چرا؟ گفت: وقتی هلش میدادم وروشن شد، مغرور شدم که تونستم تنهایی این کار رو بکنم، خدا خاموشش کرد تا بهم فهمونه همهی قدرت مال خودشه و من کارهای نیستم.
قرار اول وقت با خدا
داشتیم با هم حرف میزدیم که نگاهی به ساعتش کرد و با عجله از خانه زد بیرون. پرسیدم: کجا با این عجله؟ گفت: قرار ملاقات دارم. ورفت. از برادرش پرسیدم: با کی قرار ملاقات داشت؟
گفت:خدا، رفت مسجد جامع تا نمازش رو اول وقت بخونه.
کمک به پیرزن
به شرط اینکه به کسی چیزی نگویم، دنبالش راه افتادم تا بفهمم چهار لیتری نفت را برای چه میخواهد. وارد گاراژ متروکهای میشد و به طرف اتاق مخروبهی انتهای آن رفت. چراغ نفتی توی اتاق را پر کرد و ظرف نفت را گوشهی اتاق گذاشت و آمد بیرون. گفت: یک پیرزن توی این اتاق زندگی میکنه که من هر چند روز یک بار چراغش رو نفت میکنم. حالا که تو فهمیدی، از این به بعد نوبتی بهش کمک میکنیم، به شرط اینکه به کسی چیزی نگی.
کعبهی من جبهه است
چون پدر و مادر میخواستند به حج بروند، نامه نوشته بودیم که فوری خودش را از منطقه به خانه برساند. در جواب نوشت، لباس بسیجی من مثل همان لباس احرامی است که تو بر تن میکنی و به مکه میروی. تیری که از سلاح من به سوی دشمن شلیک میشود، مثل سنگی است که تو در منا به شیطان میزنی. همانطور که تو باعشق و علاقه به طواف کعبه میروی، من هم با همان عشق به جبهه آمدم. کعبهی تو آنجاست، کعبهی من این جاست.
موتورسواری برای رضای خدا
به سرعت از وسط تپهها عبور میکردیم. ناگهان موتور را متوقف کرد و گفت: توهم رانندگی کن. نشستم پشت فرمان و همان طور که حرکت میکردم،پرسیدم: چرا من برونم؟ گفت: احساس میکنم دچار غرور شدم.
تعجب کردم، وسط تپهها کسی نبود که ما را ببیند، حالا چه طوری احساس غرور کرده بود، خدا میداند.
به تپهی کوچکی که پشت سرمان بود، اشاره کرد و گفت: وقتی به اون تپه رسیدیم،.یک کم گاز دادم و از موتورسواری لذت بردم. معلوم میشه دچار هوای نفس شدم، در حالی که به خاطر خدا سوار موتور شده بودم.
برگردیم
از منطقهی عملیاتی خیبر، همراهم آمد اهواز، تا به خانوادهاش تلفن بزند. همین که جلوی مخابرات ایستادم، نگاهی به خیابان انداخت و گفت: پشیمون شدم، برگردیم. نمیدانستم برای حرفش چه دلیلی دارد، برای همین قبل از حرکت نگاهی به اطراف انداختم. دلیل برگشتنش را فهمیدم؛ چند زن بدحجاب، گوشهی خیابان.
نماز شب
می لرزید، گریه میکرد و اشک میریخت. بعد از مدت زیادی که نماز شبش تمام شد، راه افتاد به طرف چادر. اگر نرسیده به چادر چفیهاش را باز نمیکرد، نمیشناختمش، مثل شبهای گذشته، ناشناس میماند.
قبله
از آسمان گلوله میبارید. عراقیها به شدت مقاومت میکردند. توی انفجار نارنجکی که مقاومت آخرین سنگرشان را شکست، صورتش را دیدم. رفتم به طرفش. گفت: نماز صبح خوندی؟ گفتم: نه، هنوز نخوندم. با دست قبله را نشان داد و گفت: قبله این طرفه، بخون.
جمجمهات را به خدا قرض بده
از وقتی شنیدم شهید شده، حالم دست خودم نبود. نیمه شب رفتیم که جنازهاش را بیاوریم. تیر خورده بود وسط پیشانیاش؛روی پیشانی بند، همان جایی که نوشته بود "اعرالله جمجمتک"
وصیت
وصیت نامههایمان را قبل از والفجر هشت، با هم نوشتیم. بعد از شهادتش، وصیت نامهاش را به دستم دادند و گفتند خط آخر را بخوانم.
«زنجیرهایی را که خریدهام. به دست وپایم ببندید و در قبر قرار دهید»
قاسم سلیمانی: حسین عاشقی بود که همه عاشقش بودند
حاج قاسم رفته بود پیش پدر و مادرش، گفته بود: حسین عاشقی بود که همه عاشقش بودند. حسین عاشق اباعبدالله الحسین علیه السلام بود. برای امام حسین علیه السلام میسوخت و با تمام وجود اشک میریخت. از روی سوز و از روی اعتقاد اشک میریخت و وقتی دعا میخواند و قبل از همه و بیشتر از همه، خودش گریه میکرد.
شهید غلامحسین خزاعی دراردیبهشت 1345 در راور متولد شد و دربهمن ماه سال 1364 در عملیات والفجر هشت به شهادت رسید.
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🎥 با دیدن این کلیپ دیگه هیچ دلیلی برای ناامیدی وجود نداره...
🍃🌹🍃
🌺 دیگه این مرد الهی چطوری باید بگه که پیروزی از آن ماست...
🆔 http://eitaa.com/meyarpb
🆔 http://rubika.ir/meyar_pb
✅فوق گناه» چیست؟
❌ما یک سری گناه به نام «فوق گناه» داریم که از گناه بدتر هستند. اینها خیلی خطرناک هستند.
🚨اگر یکی از اینها با کسی باشد، قرن ها در جهنم گرفتار میشود. مثلاً عاق والدین، بداخلاقی، حسود بودن، سوءظن داشتن. یعنی جهنم اخلاق، مهمتر از جهنم اعمال است.
🚨در مورد سوء خلق، پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمود:«سُوءُ الخُلقِ ذَنبٌ لا یُغفَر= بداخلاقی گناهی است که آمرزیده نمیشود.» یعنی باید آدم به خاطر این گناهان میلیون ها سال در جهنم عالم برزخ بماند. حسادت، بداخلاقی، بددهانی، زودرنجی و ... از این نوع گناهان هستند. اینها گناهان بزرگی هستند.
😱آنوقت آدم در قیامت میبیند بعضی ها را که در دنیا آنها را برای گناهان ظاهری شان سرزنش میکرده وضعشان خیلی بهتر از کسانی هستند که مرتکب چنین گناهانی شده اند.
#پای_درس_استادمحمدشجاعی
#زیبا_زندگی_کن 🦋👇
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
Join🔜 @mohandesi_fekr2
🌺🌿🌺
🔰خودم خفهاش میکنم | از عوامل شکل گیری واقعه گوهرشاد
🔺رهبر معظم انقلاب:
🔹ببینید اصلاً قضیهی مسجد گوهرشاد برای چه به وجود آمد؟ این را فراموش نکنیم.
نکتهی محوری، مرحوم حاج آقا حسین قمی است.
مرحوم حاج آقا حسین قمی سر مسئلهی کشف حجاب گفت من میروم با رضا شاه صحبت میکنم و مجبورش میکنم که گوش کند. با همین نیت از مشهد بلند شد رفت تهران. که البته وقتی رسید تهران، ایشان را از طرف دولتیها هدایت کردند به شاه عبدالعظیم و آنجا در یک جایی نگه داشتند و شاه هم ملاقات نداد.
🔹البته ایشان گفته بود میروم و به او میگویم؛ اگر گوش کرد که هیچی، اگر گوش نکرد همانجا خودم خفهاش میکنم، میکشمش مثلاً. با این نیت رفته بود و نشد که ملاقات کند و بعد هم از همانجا ایشان را تبعید کردند به عراق.
🔹وقتی که ایشان در تهران بود، علمای مشهد در مسجد گوهرشاد جمع شدند برای اینکه بگویند که اولاً آقای حاج آقا حسین برگردند به مشهد؛ ثانیاً حرفهایی که ایشان خواستهاند، باید تحقق پیدا کند.
🔹اصلاً اجتماع علما در کشیکخانهی مسجد گوهرشاد که بعد منجر به اجتماع مردم شد، برای این بود.
🔹یعنی عنصرِ مرحوم حاج آقا حسین قمی فراموش نشود؛ یک ملّای واقعاً مجاهدِ فیسبیلاللهِ نترسِ آمادهای که حاضر بود برود در دهان شیر دیگر، یعنی هیچ اِبایی نداشت. از اینجا هم که بلند شد رفت، تنها رفت؛ با خودش مثلاً حَشم و خَدم و اینها نبرد، فقط دوتا از پسرهایش ظاهراً رفتند. این نکتهی قابل توجهی است.
۱۳۹۶/۱/۸
🔸کانال اخبار عفاف و حجاب کشور