- یه چیزی که اکثرا دربارم میدونن اینکه دوس داشتم تو دهه ۵۰ زندگی میکردم .
- مخاطبِ خاص
اتحاد و وحدت مردم برای از پا درآوردن ظلم .
شجاعت ، شجاعت و شجاعت .
عقب نکشیدن از اعتقادشون .
پشتِ هم بودنشون .
سیل عظیمِ اعتراضات .
نیمه های شب مرگ بر شاه روی دیوار نوشتن .
رادیو گوش دادن برای شنیدنِ صحبت های امام و نوشتن حرفاشون و انتقال دادنش به بقیه .
اعلامیه چاپ کردن .
کتاب فروشی ها ، دکه های روزنامه فروشی .
جمع شدن همه محل خونه یکی که تلوزیون داره برای دیدن فیلم اونم وقتی فقط یه شبکه میگیره .
باخبر بودن از حالِ همسایه .
آش نذری دادن .
پای تلفن عمومی یواشکی با یار حرف زدن .
شام خوردن دسته جمعی تو بشقاب گل قرمزی های مامان کفِ حیاط .
بالای پشت بوم خوابیدن .
قرار گذاشتن تویِ فلافلی یا سینما .
برگزاری پرشور مراسمات و هیئات با وجود ممنوع بودن .
و خیلی خیلی چیزای دیگه ..
من شیفته تک تک اینام .
من مثلِ چایِ تلخ و تو شیرین شبیه قند
ما را خدا به نیتِ پیوند آفرید ..
پیروزی های چشمگیری ندارم ، اما از شکست هایی سالم بیرون اومدم که میتونم غافلگیرت کنم :)
بین این همه سوءتفاهم های ُعاطفی
دوست داشتن اباعبدالله حقیقی ترین
محبتیه که هممون تجربه میکنیم .
هدایت شده از خانۀانتهایخیابان۲۴۵؛
من برای آن که
چیزی از خود به تو بفهمانم،
جز چشمهایم
چیزی ندارم.. .
- احمد شاملو