🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#سفرنامه_دمشق
خاطرات همسر شهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
#قسمت_بیست_و_سوم
نیمه شهریور ماه بود که عازم سوریه شدم. حال و هوای آن سفر با سفرهای قبلی متفاوت بود و همهی صحبتها و رفتارهای حاج حمید بوی وداع میداد. منِ غافل ناباورانه می شنیدم و می دیدم ولی در دل قبول نمی کردم.
بارها از شهادت می گفت و هردو با هم گریه می کردیم.
من از غم جدایی اشک می ریختم ولی او را نمی دانم، چون گریه ی حاج حمید را جز برای مصیبت اهل بیت و مناجات با خدا ندیده بودم.
حتما می دانست که تحملِ داغ رفتنش چقدر برای من، مادرش، دخترها و خواهرانش سخت است.
شاید دلش به حالمان می سوخت، برای غم سنگینی که تا سالها باید به دوش می کشیدیم...
نمی دانم ولی هرچه بود؛ باز هم حاج حمید مرا آرام می کرد و می گفت به فضل خدا در آن دنیا، کنار هم خواهیم بود.
شبها با صدای گوشی حاج آقا که او را برای نماز شب بیدار می کرد، من هم از خواب بیدار می شدم. زنگ هشدار گوشی حاج آقا، شعری احساسی در وصف دلتنگی از غیبت امام زمان(عج) بود که می گفت:
گل با صفاست اما بی تو صفا ندارد
گر بر رُخت نخندد در باغ جا ندارد
پیش تو ماه باید رخ بر زمین بساید
بی پرده گر برآید شرم و حیا ندارد
ای وصل تو شکیبم ای چشم تو طبیبم
بازآ که درد هجران بی تو دوا ندارد...
با شنیدن این مداحی، غمی بر دلم می نشست. انگار این شعر زبان حال آینده مرا در ذهنم تداعی می کرد ،آینده ای که در آن پس از شهادت حاج حمید دیگر صفایی باقی نخواهد ماند.
در تمام این سالها نماز شبش ترک نشده بود؛ نماز شب هایی که تجلی اوج روح بلندش بود و همیشه با گریه و طلب شهادت سپری می شد.
عادت داشت در قنوتهای عاشقانهاش فرازهایی از مناجات شعبانیه را بخواند بهویژه فراز:
«اِلهي هَبْ لي كَمالَ الاِنْقِطاعِ اِلَيْكَ وَاَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها اِلَيْكَ حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النّورِ فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصيرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ»
«بارالها! كاملترين انقطاع به سوی خودت را نصيب من گردان؛ و چشمان قلبهاى ما را به روشنىِ نگاه به خودت روشن كن، تا بدانجا كه چشمان قلبها، حجابهاى نور را پاره كند و به معدن عظمت واصل شود و جانهاى ما به عزت بارگاه قدسىات آويخته گردد.» .....
ادامه دارد
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
@mokhtareharam