eitaa logo
شهیدمدافع حرم سردارحاج حمیدمختاربند
120 دنبال‌کننده
227 عکس
186 ویدیو
0 فایل
🌹شهیدمدافع حرم #سردار_حاج_حمید_مختاربند 💠از فرماندهان سپاه خوزستان در دفاع مقدس 💠مدیرعامل بانک انصاراستان خوزستان وقم 🍃ولادت:مهرماه۱۳۳۵ شوشتر،استان خوزستان 🌹شهادت:مهرماه۱۳۹۴ #قنیطره #سوریه ارتباط با ادمین @T_mokhtarband تبادل @Abo_vesal_74
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 خاطرات همسر شهید مدافع حرم از سفر به سوریه حاج آقا از فرمانده قرارگاه زینب(س) خواسته بود که در ضمن مسئولیت امور مالی قرارگاه، موقع عملیات در خط مقدم و در کنار نیروهای عملیاتی حضور داشته باشد. فرمانده ی ایشان ابتدا قبول نمی کردند که حاج حمید در عملیاتها شرکت کند چون به تخصص ایشان در امور مالی بسیار نیاز داشتند و از طرفی گفته بودند حاج حمید برای من مثل آچار فرانسه می ماند و هرجا مشکلی پیش بیاید، آن را حل می کند. اما حاج حمید به ایشان گفته بود من مرد جنگم و می خواهم حتما در عملیاتها شرکت کنم. اوایل اسفندماه بود که یک روز فرمانده قرارگاه با ایشان تماس گرفت و حاج حمید پس از اتمام صحبت با فرمانده در حالی که بسیار خوشحال بود گفت: عملیاتی در پیش است که قرار شده در آن حضور داشته باشم. بعدها فهمیدم آن عملیات دیرالعدس نام داشته و در استانهای درعا و قنیطره که در جنوب سوریه قرار دارند، انجام شده بود. این استانها، هم مرز با منطقه جولان اشغالی و به تبع آن سرزمین‌های اشغالی است که آن زمان، عرصه فعالیت و حضور گروه‌های تروریستی تکفیری از جمله «جبهه النصره» بود که روابط آشکار و علنی با رژیم صهیونیستی داشت و مورد حمایت نظامی و لجستیکی ارتش این رژیم قرار داشت. در این عملیات تعدادی از شهرک ها و تپه های استراتژیک مثل شهرک دیرالعدس و الهباریه و تپه قرین و تپه المصیح آزاد شده بود. چند روز گذشت و عملیات به خاطر شرایط آب و هوای برفی به تأخیر افتاد. بالاخره بعد از چند روز حاج آقا گفت: حاج خانم من چند روزی برای شرکت در عملیات به منزل نمی‌آیم. قلبم خیلی گرفت. در این مدت روزها را به امید دیدار ایشان در هنگام غروب سپری می‌کردم و از اینکه قرار بود شب‌ها به منزل نیاید خیلی دلتنگ شدم. در این چند شب نه خواب بودم نه بیدار، هم فکر سلامتی حاجی بودم و هم قدری از تنهایی می‌ترسیدم. مهمان سرا، پنجره‌های بزرگ و بدون حفاظ داشت و همین باعث ترس من می‌شد. حاج حمید هر روز با من تماس تلفنی می‌گرفت و خبر سلامتی‌اش را به من می‌داد. در این تماس‌ها نخستین جمله‌اش قبل از سلام و احوال‌پرسی، ذکر شریف لا حول و لا قوه الا بالله به تأسی از مقتدا و سرور شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) بود که خبر سلامتی اش را اینطور به اهل بیتش اعلام می کرد. بالاخره بعد از چند روز حاج حمید برگشت. گویا بعد از اتمام عملیات و هنگام پایین آمدن از تپه ای با شیب زیاد پایش از روی سنگی لیز خورده و به شدت از پشت زمین خورده بود. شب گذشته را در بیمارستان سپری کرده بود و دکتر تا چند روز به او استراحت داده بود، واژه‌ای که در قاموس حاجی بی‌معنا بود.... 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 @mokhtareharam