•┈••✾❀🕊﷽🕊❀✾••┈
اباصلت که از یاران نزدیک امام رضا (صلوات الله علیه) بوده است، می گوید:
بعد از شهادت امام رضا (صلوات الله علیه) به دستور مأمون (لعنت الله عليه) زندانی شدم، و یک سال در زندان بودم و به هر دری می زدم خلاصی حاصل نمی شد.
عاقبت، شبی که بسیار دلتنگ شده بودم و به ستوه آمده بودم از زندان و دوری و تنهایی، متوسّل شدم به محمد و آل محمد (صلوات الله علیهم) و حضرت آقا امام جواد (صلوات الله علیه) را به یاری طلبیدم.
هنوز لحظاتی از این توسل نگذشته بود که حضرت جواد الائمه (صلوات الله علیه) را در زندان پیش روی خودم دیدم.
حضرت فرمودند :دلتنگ شده ای؟ نه؟
گفتم : آری، یابن رسول الله (صلوات الله علیه)
حضرت جواد (صلوات الله علیه) فرمودند: برخیز!
زنجیر از پاهای من گشوده شد. امام دست مرا گرفت و باهم از میان در های بسته و از مقابل چشمان باز مأمورین حکومت عبور کردیم.
مأمورین به روشنی مارا می دیدند، اما قدرت و توانی برای تحرک نمی یافتند.
وقتی از زندان و مأموران فاصله گرفتیم، امام فرمودند : دیگر دست آنها به تو نخواهد رسید و چشم تو در چشم مأمون (لعنت الله عليه) نخواهد افتاد.
و چنین شد
پیش از خداحافظی با حضرت جواد (صلوات الله علیه) از ایشان پرسیدم :چرا در تمام این یک سال به سراغ من نیامدید؟ در حالی که من شمارا بسیار طلب کرده بودم.
امام در قالب این سؤال، پاسخ فرمودند : تو کِی ما را به اخلاص طلب کردی و ما نیامدیم؟
پس از شنیدن پاسخ امام، به خودم و به یک سال گذشته ام نگاه کردم، دیدم که جز همان شب آخر در تمام یک سال گذشته، امام را به اخلاص طلب نکرده بودم. در ظاهر امام را می خواندم، اما چشم امیدم به دوستانی بود که در دربار مأمون (لعنت الله عليه) داشتم.
📚عيون اخبار الرضا (صلوات الله علیه) ج ٢ ص٢۴۵
📚بحارالانوار ج ۵٠ ص ۵٢
📚بحارالانوار ج ۴٩ ص٣٠٠
•┈┈••••✾•🌿یاجواد🌿•✾•••┈┈
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یانورالله
#یاامام_جواد_علیه_السلام
#سلطان
#شهادت_امام_جواد_علیه_السلام
#فضائل_اهلبیت_علیه_السلام
🆔https://eitaa.com/joinchat/140312928C773f282d1c
•┈••✾❀🕊﷽🕊❀✾••┈
اباصلت که از یاران نزدیک امام رضا (صلوات الله علیه) بوده است، می گوید:
بعد از شهادت امام رضا (صلوات الله علیه) به دستور مأمون (لعنت الله عليه) زندانی شدم، و یک سال در زندان بودم و به هر دری می زدم خلاصی حاصل نمی شد.
عاقبت، شبی که بسیار دلتنگ شده بودم و به ستوه آمده بودم از زندان و دوری و تنهایی، متوسّل شدم به محمد و آل محمد (صلوات الله علیهم) و حضرت آقا امام جواد (صلوات الله علیه) را به یاری طلبیدم.
هنوز لحظاتی از این توسل نگذشته بود که حضرت جواد الائمه (صلوات الله علیه) را در زندان پیش روی خودم دیدم.
حضرت فرمودند :دلتنگ شده ای؟ نه؟
گفتم : آری، یابن رسول الله (صلوات الله علیه)
حضرت جواد (صلوات الله علیه) فرمودند: برخیز!
زنجیر از پاهای من گشوده شد. امام دست مرا گرفت و باهم از میان در های بسته و از مقابل چشمان باز مأمورین حکومت عبور کردیم.
مأمورین به روشنی مارا می دیدند، اما قدرت و توانی برای تحرک نمی یافتند.
وقتی از زندان و مأموران فاصله گرفتیم، امام فرمودند : دیگر دست آنها به تو نخواهد رسید و چشم تو در چشم مأمون (لعنت الله عليه) نخواهد افتاد.
و چنین شد
پیش از خداحافظی با حضرت جواد (صلوات الله علیه) از ایشان پرسیدم :چرا در تمام این یک سال به سراغ من نیامدید؟ در حالی که من شمارا بسیار طلب کرده بودم.
امام در قالب این سؤال، پاسخ فرمودند : تو کِی ما را به اخلاص طلب کردی و ما نیامدیم؟
پس از شنیدن پاسخ امام، به خودم و به یک سال گذشته ام نگاه کردم، دیدم که جز همان شب آخر در تمام یک سال گذشته، امام را به اخلاص طلب نکرده بودم. در ظاهر امام را می خواندم، اما چشم امیدم به دوستانی بود که در دربار مأمون (لعنت الله عليه) داشتم.
📚عيون اخبار الرضا (صلوات الله علیه) ج ٢ ص٢۴۵
📚بحارالانوار ج ۵٠ ص ۵٢
📚بحارالانوار ج ۴٩ ص٣٠٠
•┈┈••••✾•🌿یاجواد🌿•✾•••┈┈
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یانورالله
#یاامام_جواد_علیه_السلام
#سلطان
#ولادت_امام_جواد علیه السلام
#فضائل_اهلبیت_علیه_السلام
🆔https://eitaa.com/joinchat/140312928C773f282d1c