eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
258.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
50 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
💎در زمان های قدیم مرد جوانی در قبیله ای مرتکب اشتباهی شد .به همین دلیل بزرگان قبیله گرد هم آمدند تا در مورد اشتباه جوان تصمیم بگیرند در نهایت تصمیم گرفتند که در این مورد با پیر قبیله که تجربه بسیاری داشت مشورت کنند و هر چه که او بگوید عملی کنند. پیر قبیله از انجام این کار امتناع کرد .بزرگان قبیله دوباره فردی را به دنبال او فرستادند و پیام دادند که شما باید تصمیم نهایی را در مورد اشتباه این جوان بگیرید . پیر قبیله کوزه ای سوراخ را پر از آب کرد سپس آن را از پشت خود آویخت و به سمت بزرگان قبیله حرکت کرد . بزرگان قبیله بادیدن او پرسیدند : قصه این کوزه چیست؟ پیر قبیله پاسخ داد : گناهانم از پشت سرم به بیرون رخنه می کنند بی آنکه به چشم آیند و امروز آمده ام که درباره گناه دیگری قضاوت کنم. بزرگان قبیله با شنیدن این سخن چیزی بر زبان نیاوردند و گناه مرد جوان را بخشیدند. عیب مردم فاش کردن بدترین عیب هاست عیب گو اول کند بی پرده عیب خویش را 👳 @mollanasreddin 👳
🔴 تجربه نزدیک به مرگ از همان روز بلوغ، تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچک ترین کارها. حتى ذره‌ای کـار خـوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده‌بودند. تازه فهمیدم که «فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره» یعنی چه. هر چی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم، آن‌ ها جدی نوشته بودند؛ در داخل این کتاب، در کنار هر کدام از کارهای روزانه من، چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی به آن خیره می‌شدیم، مثل‌فیلم به نمایش در می‌آمد. درست مثـل قسمت ویدئو در موبایل هـای جدید، فـیلـم آن مـاجـرا را مشاهده می کردیم. آن هم فیلم سه بعدی با تمام جـزئیات! یعنی در مواجـه بـا دیگران حتی فکر افراد را هم می‌دیدیم. لذا نمی‌شد هیچ کدام از آن کارها را انکار کرد. غیر از کارها، حتی نیت های ما ثبت شده بود. آن‌ها همه چیز را دقیق نوشته بودند. جای هیچگونه اعتراضی نبود... 📚# کتاب سه دقیقه در قیامت 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨✨✨✨✨ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَة السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللَّه السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر يَا فَاطِمَةُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ ✨✨✨✨✨✨✨ 🌟 روزمان را با سلام به حضرت فاطمه معصومه (س) منور و متبرک کنیم. ... روزتون پر از خیر و برکت🙏🌹 👳 @mollanasreddin 👳
🔵حکایتهایی از جناب سید محمد صمام از بالا تا پایین جلســه،مدیران ارشــد شهرداری وشهربانی و استانداری نشســته بودند.نوبت به ســخنرانی استاندار که رســید،دیدند مردی با قبایی ســفید،عبایی مشکی وعمامه ای سبزرنگ واردشد.محاسنش یک دســت ســفید بودوبلند.پایین ریشــش را به دوقســمت کرده و سر هرقسمت را نوک تیزبه طرف پایین شانه زده بود. بــا نعلینهــای کهنــه اش ازوســط صندلیهــاعبــور کــردورفــت ســمت تریبون. بلندگورا گرفت دستش. - آهای مردم، همۀ شمامیدانید که من از داردنیا تنها یک زیلودارم،یــک قلیــان شکســته ودوتــا ظرف.امــروزآمــده ام اینجــاده هزارتومان بگیرم برای چند نفری که آبرویشان در خطراست. پس کارمن رازودتر راه بیندازید تاوقت شما را هم بیشترنگیرم. بلندگــو را گذاشــت روی تریبــون و ایســتاد کنــار. اســتاندار بلنــد شــد پول هایــی از جیبــش درآورد،مقــداری هــم از اطرافیان گرفت ودســته کرد. بعد آمد جلو و دودستی دادبه جناب صمصام. 👳 @mollanasreddin 👳
ما را به راهِ راست راهنمایی کن (فاتحة الکتاب ۶) در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست 👳 @mollanasreddin 👳
گویند برو تا برود صحبتت از دل ترسم هوسم بیش کُنَد بُعدِ مسافت 👳 @mollanasreddin 👳
🔹الاغ دم بریده 🌳یک روز ملا الاغش را به بازار برد تا بفروشد, اما سر راه الاغ داخل لجن رفت و دمش کثیف شد, ملابا خودش گفت: این الاغ را با آن دم کثیف نخواهند خرید به همین جهت دم را برید. 🌳اتفاقا در بازار برای الاغش مشتری پیدا شد اما تا دید الاغ دم ندارد از معامله پشیمان شد. 🌳اما ملا بلافاصله گفت : ناراحت نشوید دم الاغ در خورجین است!؟ 👳 @mollanasreddin 👳
گم شدم در خود چنان كز خويش ناپيدا شدم شبنمي بودم ز دريا غرقه در دريا شدم 👳 @mollanasreddin 👳
🍁 ✅چه وقت باید احساس بزرگی کرد: هر گاه از خوشبختی همه، "حتى" کسانی که دوستمان ندارند هم خوشحال شدیم. هر گاه برای تحقیر نشدن دیگران از حق خود گذشتیم. هرگاه شادی را به کسانی که آن را از ما گرفته اند هدیه دادیم. هرگاه خوبی ما به علت نشان دادن بدی دیگران نبود. هرگاه کمتر رنجیدیم و بیشتر بخشیدیم. هرگاه به بهانه عشق از دوست داشتن دیگران غافل نشدیم. هرگاه اولین اندیشه ما برای رویارویی با دشمن انتقام نبود. هرگاه دانستیم عزیزخدا نخواهیم شد، مگر زمانی که وجودمان آرام بخش دیگران باشد. هرگاه بالاترین لذت ما شاد کردن دیگران بود. هرگاه همه چیز بودیم و گفتیم: "هیچ نیستیم" پس بیاییم بزرگ باشیم... و بزرگ شدن را تمرین کنیم... و بعدبزرگ شدن را تعلیم دهیم... 👳 @mollanasreddin 👳
دردتنهایی درون استخوان پیچیده است شرح درد از من مخواه این داستان پیچیده است 👳 @mollanasreddin 👳
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 سعدی یه جا میگه که : درد دل با سنگدل گفتن چه سود، باد سردی می‌دمم در آهنت حالا حکایت حرف زدن با بعضیا هم‌ همینه، سکوت بهترین کاره •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• 👳 @mollanasreddin 👳
💎در زمان های قدیم مرد جوانی در قبیله ای مرتکب اشتباهی شد .به همین دلیل بزرگان قبیله گرد هم آمدند تا در مورد اشتباه جوان تصمیم بگیرند در نهایت تصمیم گرفتند که در این مورد با پیر قبیله که تجربه بسیاری داشت مشورت کنند و هر چه که او بگوید عملی کنند. پیر قبیله از انجام این کار امتناع کرد .بزرگان قبیله دوباره فردی را به دنبال او فرستادند و پیام دادند که شما باید تصمیم نهایی را در مورد اشتباه این جوان بگیرید . پیر قبیله کوزه ای سوراخ را پر از آب کرد سپس آن را از پشت خود آویخت و به سمت بزرگان قبیله حرکت کرد . بزرگان قبیله بادیدن او پرسیدند : قصه این کوزه چیست؟ پیر قبیله پاسخ داد : گناهانم از پشت سرم به بیرون رخنه می کنند بی آنکه به چشم آیند و امروز آمده ام که درباره گناه دیگری قضاوت کنم. بزرگان قبیله با شنیدن این سخن چیزی بر زبان نیاوردند و گناه مرد جوان را بخشیدند. عیب مردم فاش کردن بدترین عیب هاست عیب گو اول کند بی پرده عیب خویش را 👳 @mollanasreddin 👳
روزی ملا خرش را گم کرده بود ملا راه می رفت و شکر می کرد. دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر می کنی؟ ملا گفت به خاطر اینکه خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم!؟ 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوشنبه تون عالی❤️ از خدا برایتان یک روز زیبا و سرشاراز موفقیت 🌷 همراه با دنیا دنیا آرامش سبد سبد خیر و برکت بغل بغل خوشبختی و یک دنیا عاقبت بخیری و یک عمر سرافرازی خواهانم دوشنبه تون زیبا و در پناه خدا 👳 @mollanasreddin 👳
داستان کوتاه یادمه وقتی پدرم خونه رو سفید کرد، مادرم همیشه مواظب بود که ما روی دیوار چیزی نکشیم. یک روز به مادرم گفتم : ارزش ما بیشتره یا این گچ و سفیدی؟! اون گفت : مادر جان، ارزش گچ و دیوار از شما بیشتر نیست اما ارزش زحمت و رنج پدرت خیلی بیشتر از اینهاست. وقتی پدرت چندسال کار کرده، زحمت کشیده تا ما تونستیم، با کم خوردن و کم پوشیدن این خونه رو سفید کنیم، حالا چرا ما کاری کنیم که دوباره پدرت مجبور باشه، چند روز، چند ماه، چند سال دیگه زحمت بیشتر بکشه که خونه رو بتونه رنگ کنه! این حرف مادرم از بچگی همیشه تو ذهنم بود و موند، حرفی که باعث میشد ما شیشه ها رو نشکنیم "تلویزیون رو الکی خراب نکنیم " یخچال رو بیهوده باز و بسته نکنیم " تا هیچوقت دلیل رنج و زحمت بیشتر واسه پدرمون نباشیم " نمیدونم چی برسر روزگار ما اومده که دیگه کمتر کسی پیدا میشه که به پیر شدن پدر خونه هم فکر کنه... اینروزا، بچه، ال سی دی ده میلیونی میشکنه ، میگن: بابا چکارش داری؟ بچه بوده شکسته. گوشی موبایل چهار - پنج میلیونی رو میزنه زمین چهل تیکه میشه، میگن : هیچی نگو بچه تو روحیه ش تاثیر بد میزاره. اما کمتر کسی میگه : این پدر خونه باید چند روز، چند ماه، چند سال دیگه کار کنه تا بتونه جبران خسارت کنه. ایکاش کمی بفکر چین و چروکهای پیشونی آدمی بودیم که داره واسه ما پیر میشه... جوانیش، عمرش، خوشیهاش، همه رو گذاشته واسه ما، که با بودن ما پیری رو از یاد ببره. اما گاهی وقتا دونسته و ندونسته، تنها، دلیل رنج بیشترش میشیم و یادمون میره که اونم تا یه حدی توان داره، تا یه جایی بدنش قدرت کار کردن داره.... در این روزای پایانی سال بیشتر هوای پدرا رو داشته باشیم اقتدار پدر احترام مادراست و احترام مادر شکوفایی خانواده❤️ 👳 @mollanasreddin 👳
عشقت بنای عقل به کلی خراب کرد جورت در امید به یک‌بار بر گرفت 👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از قاصدک
اگر دنبال راهکارهای ساده هستی تا بدن سالم داشته باشی کانال رو باید دنبال کرده باشی میدونی چرا بعضیا هرچی میخورن چاق نمیشن ولی بعضیا آب هم میخورن چاق میشن؟ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2554200426C4d3ed4364a میدونی نود درصد آدم ها طرز صحیح نفس کشیدن رو بلد نیستن؟ هیچ میدونی با چندتا راهکار ساده میتونی از سرطان جلوگیری کنی؟ آیا میدونستی میشه با راهکارهای سلامتی بسیاری از بیماری ها را پیشگیری کرد؟ وکلی چیزای دیگه که نمیدونی بعد از عضویت در این کانال یاد میگیری 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2554200426C4d3ed4364a
بعد از این شعر و غزل‌هایم نمی‌آید به کار او قرارم بود و بعد از او ندارد دل قرار همچو صیادی شدم در جستجوی صید خود پیر گشتم، صید هم هر لحظه در فکر فرار با زبان شاعران می‌گویمت: زیبای من 《بعد از این دست منو زلف چو زنجیر نگار》 من خزانی در خزانم، فارغ از شوق و امید با تو اما فصل پاییزم شود در دم بهار باز باران می‌زند بر خاطرات رفتن‌ات بوی عطرت پر شده در شهر، ای باران نبار! صبر ایوبم اگر من داشتم، کم بود و کم! همچو جسمی مانده‌ام من نیمه جان بالای دار قاصدک‌ها شعرهایم را برایت خوانده‌اند؟ بعد از این شعر و غزل‌هایم نمی‌آید به کار؟؟ 🍀 👳 @mollanasreddin 👳
از مردم افتاده مدد جوی که این قوم با بی‌پروبالی پر و بال دگرانند... 👳 @mollanasreddin 👳
حجی در کودکی شاگرد خیاطی بود. روزی استادش کاسه عسل به دکان برد، خواست که به کاری رود. حجی را گفت: درین کاسه زهر است، نخوردی که هلاک شوی. گفت: من با آن چه کار دارم؟ چون استاد برفت، حجی وصله جامه به صراف داد و تکه نانی گرفت و با آن تمام عسل بخورد. استاد بازآمد، وصله طلبید، حجی گفت: مرا مزن تا راست بگویم. حالی که غافل شدم، دزد وصله بربود. من ترسیدم که بیایی و مرا بزنی. گفتم زهر بخورم تا تو بیایی من مرده باشم. آن زهر که در کاسه بود، تمام بخوردم و هنوز زنده‌ام، باقی تو دانی. 👳 @mollanasreddin 👳
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران، ...وای به حال دگران 👳 @mollanasreddin 👳
گردی دگر بلند نمی‌گردد از نفس تعمیر می‌رمد ز بنای خراب ما 👳 @mollanasreddin 👳
حکایت خنده دار آزادی غلام یکی از بزرگان عصر با غلام خود گفت که از مال خود پاره ای گوشت بستان و زیره بایی معطّر بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم. غلام شاد شد زیره بایی بساخت و پیش آورد. خواجه اش آش بخورد و گوشت به غلام سپرد. روز دیگر گفت بدان گوشت نخود آبی مزعفر بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم. غلام فرمان برد و نخود آب ترتیب کرد و پیش آورد. خواجه اش آش بخورد و گوشت به غلام سپرد. روز دیگر گوشت مصمحل شده بود، گفت این گوشت بفروش و پاره ای روغن بستان و از آن طعامی بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم. غلام گفت ای خواجه بگذار تا من همچنان غلام تو می باشم و اگر البته خیری در خاطر می گذرد نیت خدای را این گوشت پاره را آزاد کن. 👳 @mollanasreddin 👳
ســیدمحمد صمصــام بــدون عمامــه وبــا ســربرهنــه واردمجلس شــد. یک راســت رفــت روی منبــر. تک ســرفه ای کــرد و گفــت: »مــردم،نمیخواهیــد ازمن بپرســید امــروزعمامه ام کجاســت؟« چند لحظه ای ســکوت کردوبعــد ادامه داد:»خودم علتش را به شــمامیگویم.وقتی رضاخان پهلوی مرد،اطرافیان هر کجامیخواســتند اوراخاک کنند،خــاک اوراقبــول نمیکــرد. چــاره ای نداشــتند،اورا برگرداندنــد ایران. اینجــا هــم همــان قصه بــودوقبــراورا بیــرون می انداخــت.بالاخره به این نتیجه رسیدند که تنها راه حل آن است که عمامۀ مبارک حضرت صمصام را بردارند و کفن رضاخان کنند تا زمین، جنازۀاوراقبول کند. حال، حضرت صمصام مانده است بی عمامه. مــردم پاییــن منبــر،ریزریــزمیخندیدنــد. ســید در ادامه گفت:»شــاید بپرســید کفن میت مســلمان که سفید اســت وعمامه حضرت صمصام سبز پس شرعا درســت نیســت کــه عمامــۀ من کفــن شــخصی چون رضاخان باشــد. ولی من در جواب به شــمامیگویم: کدام کار رضاخان به مسلمان ها رفته بود که کفنش مثل مسلمین باشد. 👳 @mollanasreddin 👳
دوستان ملا که خرش را به اندازه خودش می شناختند ، متوجه شدند که روز به روز ضعیف ترمی شود. روزی به ملا گفتند : ملا ، مگر به خرت غذا نمیدهی که اینقدر ضعیف شده!؟ ملا گفت : چرا ، شبی دو من جو از من جیره می گیرد. دوستانش گفتند : پس چرا اینقدر لاغر شده؟ ملا نصرالدین گفت : هی بسوزه پدر نداری . بیچاره خرم جیره یک ماهش را از من طلبکاراست.🙈😁 👳 @mollanasreddin 👳