روزگارم این است : دلخوشم با غزلی ، تکه نانی ، آبی ، جملهی کوتاهی ، یا به شعر نابی ...
و اگر باز بپرسی گویم : دلخوشم با نفسی ، حبه قندی چایی ، صحبت اهل دلی ، فارغ از همهمهی دنیایی ...
دل خوشیها کم نیست ، دیدهها نابیناست !
سهراب سپهری
👳 @mollanasreddin 👳
کیم من؟ آرزو گم کردهای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی
#رهی_معیری
👳 @mollanasreddin 👳
#حکایت
💎 روزی در نماز جماعت موبایل یک نفر زنگ خورد
زنگ موبایل آن مرد ترانه ای بود
بعد از نماز همه او را سرزنش کردند
و او دیگر به نماز نرفت.
.
همان مرد به کافه ای رفت
و ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست.
مرد کافه چی با خوشرویی گفت اشکال نداره،
فدای سرت...
و او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد.
.
حکایت ماست:
جای خدا مجازات می کنیم جای خدا می بخشیم...
👳 @mollanasreddin 👳
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدای من نه آن قدر پاکم که کمکم کنی
و نه آن قدر بدم که رهایم کنی
میان این دو گُمم...
هم خود را و هم تو را آزار میدهم
هر چه قدر تلاش کردم
نتوانستم آنی باشم که تو خواستی...
و هرگز دوست ندارم آنی باشم
که تو رهایم کنی .
آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی
“هیچ” یعنی “پوچ”
خدایا هیچ وقت رهـــایم نکن...
👳 @mollanasreddin 👳
مقصود از زندگی کیف و لذت است.
تا می توانیم باید غم و غصه را
از خودمان دور بکنیم
معلوم را به مجهول نفروشیم
و نقد را فدای نسیه نکنیم.
انتقام خودمان را از زندگی بستانیم
پیش از آن که در چنگال او خرد بشویم
👳 @mollanasreddin 👳
مجلــس عــزا تــوی محلــۀ خواجــو تمــام شــده بــود. جمعیــت زیــادی از کاســبها که همیشــه به این روضــه میرفتند،ازمجلــس بیرون آمدند
ودر حــال متفرق شــدن بودنــد.ناگهان دیدند ماشــینی در حال حرکت
است وجوانی که لباسش لای در گیر کرده،روی زمین کشیده میشود.
ســرعت ماشــین زیاد بودوتا آمدند راننده را نگه دارند، جوان تکه تکه شده بود.
بــا دیــدن ایــن صحنــه، همــه فقــط یــک جملــه میگفتنــد:بــه نفرین سیدصمصام گرفتار شد.
آن شب توی همان جلسه وقتی جناب صمصام با آن لباس مندرس و ریشهایی که پایینش رادو شــقه کرده بود، خواســت منبربرود یکی از خدمتکاران جلسه جلویش را گرفت. اوبه خاطر منبر سیاسی وضدشاه آقا، با توهین بسیار زشتی ایشانرا از جلسه بیرون کرد.
موقع خارج شــدن، جناب صمصام رو کردبه جوان و
گفت:»الهی تکه تکه شوی.
#صمصام
👳 @mollanasreddin 👳
بسازیم خانه ی دل را ٬
ز خوبی ها و نیکی ها....
ببخشیم کج روی ها را ،
در این دنیا و بازی ها....
بیا جشنی بزرگ گیریم ،
که در آن میشود خندید ،
به دنیا و به سختی ها....
👳 @mollanasreddin 👳
#ضرب_المثل
دست شستن از کاری
این اصطلاح که به معنی کنارهگیری کردن از کاری، استعفا دادن و از خود سلب مسئولیت کردن است اصطلاحی فارسی نیست و از تاریخ مسیحیت و ماجرای به صلیب کشیدن مسیح وارد زبانهای جهان، از جمله زبان فارسی شده است.
در تاریخ مسیحیت آمده است که ملایان یهودی (فریسیان) چون از هیچ راهی نتوانسنتند زبان عیسای مسیح را خاموش کنند، به "پونتیوس پیلاتس" حاکم رومی شهر اورشلیم شکایت بردند و ادعا کردند که عیسا افزون بر "کافر بودن" بر حکومت شوریده است و دعوی سلطنت نیز دارد. پونتیوس پیلاتس در آغاز زیر بار نرفت ولی چون میترسید که در نتیجهی اقامت مسیح در اورشلیم شورشی بر پا شود، وی را بازداشت کرد و قصدش این بود که پس از چند روز او را آزاد کند. فریسیان چون به قصد و نیت حاکم پی بردند، به شدت پافشاری کردند و آن قدر کوشیدند تا عیسا را به مرگ محکوم کردند.
در آن روزگار در میان یهودیان رسم بر آن بود که حاکم شهر در روز عید پاک (عید فصح، روز یادبود خروج بنی اسراییل از مصر) یکی از محکومان به مرگ را به انتخاب مردم میبخشید و آزاد میکرد. پس چون روز عید پاک فرا رسید و به جز عیسا، مرد شرور و بد سابقهای نیز به نام "باراباس" محکوم به مرگ شده بود قرار شد یکی از آن دو بخشیده شده و آزاد گردد، که به تحریک و تبلیغ فریسیان سرانجام مردم یهودی اورشلیم نیز آزادی باراباس را بر آزادی مسیح ترجیح دادند. پیلاتس که عیسا را شایستهی مجازات نمیدانست در حالی که دست ها را به آسمان بلند کرده بود به فریسیان و یهودیان اورشلیم که او آنان را مسئول سرانجام عیسا میدانست گفت: «من در مرگ این مرد درستکار بیتقصیرم و این شمایید که او را به مرگ میسپارید».
آن گاه برای سلب مسئولیت از خود دستور داد آب آوردند و دست هایش را در آب شست و از آن جا است که اصطلاح "دست شستن از کاری" در زبان های لاتینی به معنی سلب مسئولیت کردن از خود نیز به کار میرود.
اصطلاح فرانسوی این اصطلاح عبارت هم به معنی "سلب مسئولیت کردن از خود" و هم به معنی "از چیزی چشم پوشیدن" است و در فارسی بیشتر معنی دوم آن به کار گرفته میشود.
👳 @mollanasreddin 👳
▪️عارفی گفت :
آنچه ازسر گذشت ؛ شد سرگذشت!!!
حيف بی دقت گذشت؛ اما گذشت!!!
تا که خواستيم يک «دو روزی» فکر کنيم...
بر در خانه نوشتند : درگذشت...
👳 @mollanasreddin 👳
#داستانک
سعدی در یکی از خاطرات کودکی خود می گوید:
یاد دارم که در ایام کودکی ، اهل عبادت بودم و شب ها برمی خاستم و نماز می گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم .
شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته ، می خواندم . در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده اند .
پدر را گفتم : از اینان کسی سر بر نمی دارد که نمازی بخواند. خواب غفلت ، چنان اینان را برده است که گویی نخفته اند، بلکه مرده اند .
پدر گفت : تو نیز اگر می خفتی ، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی!
👳 @mollanasreddin 👳
غم که از حد بگذرد
دل حس پیری می کند
سن هر کس را
غمش اندازه گیری می کند
👳 @mollanasreddin 👳
ســـلام👋
یک روز جدید برایت خلق شده که در آن
می توانی آن چه دیروز انجام ندادی را انجام دهی
و فرصت خلق فرداهای بهتر را داری.
صبحتون پرانرژی 👌
👳 @mollanasreddin 👳