فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح شد و باز آبی بزن به روی امروز
تا خوشیها تازه شود
تو میتوانی اشک را شیرین کنی،
خنده را مشعل
و آفتاب را بی تاب
برای خودت دست بزن
پای بکوب
تو محتاج کسی نیستی
فقط
دست خوشبختی را بگیر... 🌿
صبحتون بخیر🦋
👳 @mollanasreddin 👳
🔅#مجد_همگر🔅
در عشق هیچ درد چو درد فراق نیست
بر دل غمی بتر ز غم اشتیاق نیست
از من مخواه صبر و مفرمای دوریم
کم طاقت صبوری و برگ فراق نیست
در عشق طاق ابروی آن جفت نرگست
یک دل به من نمای که از صبر طاق نیست
گفتی که وصل ما و ترا اتفاق هست
ما متفق شدیم و ترا اتفاق نیست
عمری چو حلقه بر در وصل تو سر زدیم
عشقت جواب داد که کس در وثاق نیست
👳 @mollanasreddin 👳
مردی با لباس و کفشهای گرانقیمت به دیواری خیره شده بود و میگریست.
نزدیکش شدم و به نقطه ای که خیره شده بود با دقت نگاه کردم , نوشته شده بود .
این هم میگذرد!
علت اش را پرسیدم گفت! این دست خط من است که چندین سال پیش در این نقطه هیزم میفروختم..... حال صاحب چندین کار خانه ام .
پرسیدم, پس چرا دوباره اینجا برگشتی ؟
گفت آمدم تا باز بنویسم : این هم میگذرد.
گر به دولت برسی مست نگردی مردی
گر به ذلت برسی پست نگردی مردی
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی مردی
👳 @mollanasreddin 👳
لبخند بزن تازه کنی بغض (بنان) را
بخرام برآشفته کنی (فرشچیان) را
تلفیق سپیدو غــزل و پست مدرنی
انگشت به لب کرده لبت منتقدان را
معراج من این بس که دراین کوچه ی بن بست
یک جرعــــــــــــــــه تنفس بکنـــــم چادرتان را
دلتنگی حزن آور یک کهنه سه تارم
برگیرو برآشوب وبزن "جامه دران" را
ای کاش در این دهکده ی پیربسوزند
هرچه سفرو کوله و راه و چمدان را
شاید تو بیایی و لبت شــربت گیلاس
پایان بدهد این تب و تاب این هذیان را
عاروس غزل های منی بی برو برگرد
نگذارکسی بـــو ببرد این جــــریان را
#حامد_عسکری
👳 @mollanasreddin 👳
نامِ بعضی نفرات
رزق روحم شده است
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
یادِ بعضی نفرات
جرأتم می بخشد
روشنم می دارد ....
#نیما_یوشیج
👳 @mollanasreddin 👳
💌ما به دست یار دادیم اختیار خویش را
💌حاصلی زین به ندانستیم کار خویش را
💌بر امید آن که روزی کار ما گیرد قرار
💌سالها کردیم ضایع روزگار خویش را
💌ریختی خون دلم شکرانه بر جان من است
💌گر تو بر فتراک میبندی شکار خویش را
💌خاک پایت شد وجودم تا نیابی زحمتی
💌مینشانم زاب چشم خود غبار خویش را
💌عکس روی چون نگار خود بین در آینه
💌تا بدانی قدرت صورت نگار خویش را
💌هست خاک آستانت سجده گاه اهل دل
💌سجده شکری بکن پروردگار خویش را
💌نیست خالی از خیال روی تو چشم همام
💌باغبان بی گل نخواهد جویبار خویش را
👳 @mollanasreddin 👳
🌸
این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست...
👤 #هوشنگ_ابتهاج
👳 @mollanasreddin 👳
روزی خواجهای در میان گروهی از عوام، اندر فواید سحرخیزی سخن میراند ڪه ای مردم همانند من ڪه همواره صبح زود از خواب برمیخیزم عمل ڪنید ڪه فواید بسیاری بر آن است.
بهلول ڪه در آن جمع بود گفت؛
ای خواجه ، تو از خواب بر نمیخیزی،
از رختخواب بر میخیزی و میان این دو،
تفاوت از زمین است تا آسمان.
«درڪ درست از یڪ پند، سرآغاز یڪ تغییر درست است»
سعی ڪنیم از فردا از خواب برخیزیم،
نه از رختخواب...
👳 @mollanasreddin 👳
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
#سعدی
👳 @mollanasreddin 👳
نفس نفس زنــان خــودش را بــه کوچه پس کوچه هــا رســاند. یک لحظه ایســتاد تا آب گلویش راقورت دهد. همان وقت چیزی به ســر شانه اش خورد و صدایی گفت:یا الله
بند دلش پاره شد.فکر کردطلبکارها پیدایش کرده اند.باترس برگشت و پشــت ســرش را نگاه کرد. جناب صمصام با یک دست دهانۀ اسب راگرفته بود و با دست دیگر چوب نازکی را در هوا تکان میداد.
دست گذاشت به سینه. سلام کرد. سرش را پایین انداخت.
هــم میخواهــی ورشکســت نشــوی؟!این بالهایی که ســر شــما می آیدحــق فقــرا را نمیدهی!حق مســتمندان را غصب میکنی!آخر دســت نتیجۀ یک عمر پدر سوختگی است.
مرد سرش را آورد بالا. نتوانست توی چشم های سید نگاه کند.
- یــا الله! یک چیزی نذر اســب من بکــن تادعایت کنم از این بدبختی نجات پیدا کنی.
#صمصام
👳 @mollanasreddin 👳
سخت نازک گشت جانم از لطافتهای عشق
دل نخواهم جان نخواهم آنِ من کو آنِ من
#مولوی
👳 @mollanasreddin 👳