eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
245.2هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
63 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی قشنگہ : در معبدی گربه ای زندگی می کرد که هنگام عبادت راهب ها مزاحم تمرکز آن ها می شد. بنابراین استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه می رسد یک نفر گربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد. این روال سال ها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد. سال ها بعد استاد بزرگ درگذشت. گربه هم مرد.راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام عبادت به درخت ببندند تا اصول عبادت را درست به جا آورده باشند. سال ها بعد استاد بزرگ دیگری رساله ای نوشت درباره ی اهمیت بستن گربه هنگام عبادت!! بسیاری از باورهای ما اینگونه به اصل و قانون تبدیل می شوند. اگر نتوانی روی زمین بهشت را پیدا کنی ، در آسمانها نیز نمی توانی آن را بیابی … خانه خدا همین نزدیکی است و تنها اثاث آن مهربانی است .... ♡ 👤حسین پناهی 👳 @mollanasreddin 👳
✍ کور خود و بینای مردم 🔹روزی از روزهای بهاری باران به‌شدت در حال باریدن بود. خب در این حالت هرکسی دوست دارد، زودتر خود را به جایی برساند که کمتر خیس شود. 🔸رندی از پنجره به بیرون نگاه کرد و همسایه خودش را دید. او می‌دوید تا زودتر خودش را به خانه برساند. 🔹رند پنجره را باز کرد و فریاد زد: آهای همسایه! چیکار می‌کنی؟ خجالت نمی‌کشی از رحمت خدا فرار می‌کنی؟ 🔸مرد همسایه وقتی این حرف رند را شنید، دست از دویدن کشید و آرام‌آرام به‌سمت خانه رفت. در حالی که کاملا موش آب‌کشیده شده بود. 🔹چند روز گذشت. این بار رند خود در میانه باران گرفتار شد. 🔸به‌سرعت در حال دویدن به‌سوی خانه بود که همسایه سرش را از پنجره بیرون آورد و گفت: آهای! خجالت نمی‌کشی از رحمت خدا فرار می‌کنی!؟ چند روز قبل را یادت هست به من می‌گفتی چرا از رحمت خدا فرار می‌کنی؟ حال خودت همان کار را می‌کنی؟ 🔹رند در حالی که سرعت خودش را زیادتر کرده بود، گفت: چرا یادم هست. به همین خاطر تندتر می‌دوم که زیادتر رحمت خدا را زیر پایم نکنم. 🔸هستند کسانی که از زمین و زمان ایراد می‌گیرند، اما برای رفتارهای خودشان هزار و صد توجیه ذکر می‌کنند. 👳 @mollanasreddin 👳
❖ می ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺷﺨﺼﯽ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺭﯾﺎﺿﯽ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺭﺍ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ، ﺑﺎﻋﺠﻠﻪ ﺩﻭ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺗﮑﻠﯿﻒ ﻣﻨﺰﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﺁﻥ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻫﯿﭽﯿﮏ ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮐﻮﺷﺶ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻼﺱ ﺁﻭﺭﺩ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﮑﻠﯽ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺷﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺩﻭﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺣﻞ ﺭﯾﺎﺿﯽ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ك ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ك ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻً ﺁﻧﺮﺍ ﺣﻞ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺗﻠﻘﯿﻦ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺣﻞ ﺍﺳﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺘﻤﺎً ﺁﻥ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻞ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﯾﺎﻓﺖ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻛﺴﻲ ﺟﺰ ﺁﻟﺒﺮﺕ ﺍﻧﻴﺸﺘﻴﻦ ﻧﺒﻮﺩ ... ﺣﻞ ﻧﺸﺪﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻩ 👳 @mollanasreddin 👳
. چنان ترسد دل از هجر تو گویی شب هجران تو روز وفاتست 🍃 👳 @mollanasreddin 👳
. پادشاهی به درویشی گفت: "آن لحظه که تو را به درگاه حق تجلی و قُرب باشد، مرا یاد کن." گفت: "چون من در آن حضرت رسم و تابِ آفتاب آن جمال بر من زند، مرا از خود یاد نیاید؛ از تو چون یاد کنم؟" اما چون حق تعالی بنده ای را گزید و مستغرق خود گردانید، هرکه دامن او بگیرد و از او حاجت طلبد، بی آن که از آن بزرگ نزد حق یاد کند و عرضه دهد، حق آن را برآرد. 👌🌿 🔸 از کتاب "فیه مافیه" مولانای جان 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرق آرامش و آسایش چیست؟ آسایش یک امر بیرونی و آرامش یک پدیده ی درونیه مردم ممکنه خیلی تو آسایش باشند اما معدود افرادی هستن که درآرامش زندگی میکنن آسایش یعنی راحتی در زندگی که با امکانات و ثروت خوب و زیاد به دست میاد هرچی دلشون بخواد میخرن هر کجا خواستن میرن و آرامش رو کسانی دارن که از درون سالم و سلامتند شاید بی چیز باشن امادلشون خوشه به اونچه دارن راضین چه خوب میشد که ما در عین آسایش آرامشم همرامون بود آرامش+آسایش=خوشبختی آرامش سهم دلهای مهربونتون💚 👳 @mollanasreddin 👳
الهی، صبح امروزت ز غم دور🪴💫 دلت ازحسرت هر بیش و کم دور🪴💫 خدا یارت، نگهدارت، به هرجا🪴✨ از اقبالت، دو چشم پر زِ نَم دور🪴✨ نصیبت حال خوش، شادی و لبخند🪴✨ لبت از ناله های دم به دم دور🪴✨ صبح بخیر 👳 @mollanasreddin 👳
هيچ مگو لقمان حكيم رضى الله عنه پسر را گفت: ((امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان راندى، بنويس . شبانگاه همه آنچه را كه نوشتى، بر من بخوان؛ آن گاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور .)) شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند . دير وقت شد و طعام نتوانست خورد . روز دوم نيز چنين شد و پسر هيچ طعام نخورد. روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هيچ طعام نخورد . روز چهارم، هيچ نگفت . شب، پدر از او خواست كه كاغذها بياورد و نوشته‏ها بخواند. پسر گفت: امروز هيچ نگفته‏ام تا برخوانم. لقمان گفت: ((پس بيا و از اين نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قيامت، آنان كه كم گفته‏اند، چنان حال خوشى دارند كه اكنون تو دارى . )) ? 👳 @mollanasreddin 👳
زندگی سازِ دل است تو نوازنده‌ٔ این سازی و بس تو اگر شاد زنی شاد شوی گرچہ باشی چو قناری به قفس !! ساز زندگیتون همیشه کوک 👳 @mollanasreddin 👳
یک قطره چشیدیم ز مینای محبت گشتیم فنا در دل دریای محبت از خویش رهیدیم و به دلدار رسیدیم تا گام نهادیم به صحرای محبت گر اهل مجازند خراب از می انگور ما سرخوش و مستیم ز صهبای محبت جان خنده زند چون نفس صبحدم از مهر دل زنده شود از دم عیسای محبت از عشق عجب نیست اگر خاطر مجنون آشفته شد از طرّه لیلای محبت یوسف که در آغاز حذر کرد ز تسلیم آخر دل ازو برد زلیخای محبت ای دوست اگر در طلب گنج مرادی سود دو جهان است ز سودای محبت 👳 @mollanasreddin 👳
همه ی ما در زندگی منتظر رسیدن به یک نقطه هستیم. تمام شدن مدرسه تمام شدن دانشگاه قبول شدن در بورسیه پیدا کردن ‌کار ازدواج کردن در حالی که تمام زندگی همین مسیریست که برای رسیدن به این اهداف طی میکنیم. تقریبا تمام انسان ها زندگی را ادامه میدهند چون عمیقا باور دارند بهترین روز های زندگیشان هنوز از راه نرسیده است. در صورتی که اگر معنای زندگی کردن را درک کرده باشیم هر لحظه از زندگی بهترین و زیباترین لحظه ی زنده بودن ماست 👳 @mollanasreddin 👳
- دريا باش مردى پيش بايزيد بسطامى آمد و گفت: ((چرا هجرت نكنى و از شهرى به شهرى نروى تا خلق را فايده دهى و خود نيز پخته‏تر گردى كه گفته‏اند: بسيار سفر بايد تا پخته شود خامى - - صوفى نشود صافى تا در نكشد جامى بايزيد گفت: (( در اين شهر كه هستم، دوستى دارم كه ملازمت او را بر خود واجب كرده‏ام . به وى مشغولم و از او به ديگرى نمى‏پردازم . )) آن مرد گفت: آب كه در يك جا بماند و جارى نگردد، در جايگاه خود بگندد.)) بايزيد جواب داد: (( دريا باش تا هرگز نگندى .)) ? چنان كه رابعه را از زنان عارفه بود، كسى گفت: از خلوت بيرون آى تا شگفتى‏هاى خلقت بينى . رابعه گفت: (( به خلوت در آى تا عجايب خالق بينى .)) 👳 @mollanasreddin 👳
‌📚حکایت‌های پندآموز «پاداش دسته گل اهدایی» یکی از کنیزان امام حسین علیه السلام خدمت حضرت رسید،سلام کرد و دسته گلی تقدیم آن حضرت نمود. حضرت هدیه آن کنیز را پذیرفت و در مقابل به او فرمود:تو را در راه خدا آزاد کردم. انس که ناظر این برخورد انسانی بود از آن حضرت با شگفتی پرسید:چگونه در مقابل یک دسته گل بی ارزش او را آزاد کردی؟! چون ارزش مادی یک کنیز به صدها دینار طلا می رسید. حضرت با تبسمی حاکی از رضایت خاطر بود فرمود:خداوند اینگونه ما را ادب کرده،چون در قرآن کریم می فرماید:وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا اگر کسی به شما نیکی کرد او را نیکی و با رفتار شایسته تری پاسخ دهید. 📖سوره نساء آیه۸۶ و من فکر کردم،از هدیه این کنیز بهتر این است که در راه خدا آزادش کنم. 📚بحار جلد۴۴ صفحه۱۹۴ 👳 @mollanasreddin 👳
✨رمز موفقیت روزی مرد جوانی از یک حکیم رمز موفقيت را پرسيد که چيست. حکیم به مرد جوان گفت که صبح روز بعد به نزديکی رودخانه بيايد. هر دو حاضر شدند. حکیم از مرد جوان خواست که همراه او وارد رودخانه شود. وقتی وارد رودخانه شدند و آب به زير گردنشان رسيد ،حکیم با زير آب بردن سر مرد جوان، او را شگفت زده کرد. مرد تلاش می کرد تا خود را رها کند اما حکیم قوی تر بود و او را تا زمانی که رنگ صورتش کبود شد محکم نگاه داشت. حکیم سر مرد جوان را از آب خارج کرد و اولين کاری که مردجوان انجام داد کشيدن يک نفس عميق بود. حکیم از او پرسيد، " در آن وضعيت تنها چيزی که می خواستی چه بود؟" پسر جواب داد: "هوا" حکیم گفت:" اين راز موفقيت است! اگر همانطور که هوا را می خواستی در جستجوی موفقيت هم باشی بدستش خواهی آورد" رمز ديگری وجود ندارد. 👳 @mollanasreddin 👳
💬 | متن پیام: سلام اگه میشه کانالمو تبلیغ کنید اموزش زبان ترکیه ای 🇹🇷🇹🇷🇹🇷 ✍️سلام مخاطب گرامی! برای تبلیغات به کانون تبلیغاتی قاصدک که در بیوی کانال هست مراجعه کنید. 🌹🌹🌹🌹🌹
🌸 پشتِ هر پنجره باشم نظرم خیره به توست در نگاهم تو فقط منظره دلخواهی 👤 👳 @mollanasreddin 👳
زهر، خوش‏تر آورده‏اند كه يكى از حجاج در راه مكه، از كاروان بازماند و در بيابان تنها شد . در آن باديه مى‏رفت با به جايى رسيد . خانه‏اى كهنه ديد . بدان سو رفت . در زد . پيرزنى در خانه گشود . حاجى سلام كرد و زن او را خوشامد گفت. حاجى گفت: من مردى در راه مانده‏ام و چند روز است كه غذا نخورده‏ام . اگر طعامى دارى، مراد ده تا بخورم . زن گفت: در اين وادى، ماران بسيارند . برو و يك دو مار بگير و بياور تا من بپزم و بخوريم . مرد متحير شد و گفت: من مار ندانم گرفت. زن گفت: بيا تا با هم برويم و من مار گيرم . ساعتى در وادى بگشتند؛ چهار مار بزرگ گرفت و آورد و سر و دم آن‏ها بزد و آتش بيفروخت و مار بر آتش نهاد . مرد از غايت گرسنگى، آن را خورد . پس به آب محتاج گشت. زن گفت در اين نزديكى‏ها، چشمه‏اى است؛ برو و همان جا آب بنوش . آن مرد، بر سر آن چشمه آمد . آبى ديد بسيار نامطبوع و بدبو و گل آلود. چاره‏اى جز نوشيدن نديد . چون باز آمد، زن را گفت:اى مادر!چنين جاى بدين ناخوشى، چرا ماندى و عمر تباه مى‏كنى؟ پير زن گفت: در جهان بهتر از اين بيابان، جايى براى زيستن نيست. مرد گفت: در شهر ما، آب‏هاى فراوان و باغ‏هاى پر نعمت هست و انواع ميوه‏ها و درختان و غذاهاى مطبوع. ما هرگز ندانسته بوديم كه ماران را بتوان خورد. پيرزن گفت: در آن جا كه شما روزگار مى‏گذرانيد و نعمت و آسايش آن بسيار است، آيا كسى بر كسى ستم هم مى‏كند؟ گفت: شاهان و ملوك، ستم‏هاى بزرگ مى‏كنند و مردمان، بر يكديگر ستم‏هاى خرد، گاه روا مى‏دارند. زن گفت: (( آن نعمت‏ها كه گفتى در چنان جايى، بتر از زهر باشد و اين زهر در دامن فراغت، خوش‏تر از همه نعمت‏ها است . )) 👳 @mollanasreddin 👳
از نمک نشناس ها آزار دیدن سخت نیست!!! درد دارد خوردن زخم از نمک پرورده ای... دو رنگی و دورویی کار ما نیست عجب دنیاییه مهرو وفا نیست رفیقان با رقیبانم نشستند نمک خورها نمکدان را شکستند خوشا روزی که دنیا مال ما بود رفیقی در پی دیدار ما بود.. 👳 @mollanasreddin 👳
يار در خانه و ... كسى از خدا گنج بى‏رنج خواست . بسى التجا كرد و دعا خواند و اشك ريخت. شبى در خواب ديد كه فرشته‏اى به او مى‏گويد: ((فردا به گورستان شهر رو . آن جا بر مزار فلان آدم بايست و رو جانب مشرق كن . تيرى در كمان بگذار و بينداز. هر جا تير افتد، آن جا گنج است . )) از خواب برخاست و چنان كرد كه در خواب ديده بود؛ اما گنجى نيافت. خبر به پادشاه رسيد . او نيز تيراندازانى گمارد تا تير به مشرق اندازند و هر جا تيرها مى‏افتاد، مى‏كندند؛ باز گنجى يافت نشد. مرد فقير به خانه آمد و به درگاه خدا ناليد كه (( پس از عمرى، مرا گنجى نمودى، اما باز ندادى . گنج نيافتم و رسواى شهر نيز شدم .)) خوابيد و دوباره همان فرشته را به خواب ديد . گفت: آنچه گفتى به جا آوردم، اما گنج نيافتم. فرشته گفت: (( نه؛ آنچه ما گفتيم به جا نياوردى . آنچه خود پنداشتى، كردى . ما گفتيم كه تير در كمان بگذار، نگفتيم كمان را بكش . اگر تير در كمان مى‏گذاشتى و رها مى‏كردى، تير پيش پاى تو مى‏افتاد و تو گنج را زير پاى خود مى‏يافتى .)) صبح برخاست و اين بار همان كرد كه در خواب به او الهام شده بود. گنج يافت و دانست كه هر چه از خير و نيكى است، نزديك است و مردمان بى‏سبب به راه‏هاى دور مى‏روند تا خيرى كسب كنند يا توشه‏اى براى آخرت بيندوزند 👳 @mollanasreddin 👳
گویند روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد. او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها بود. ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر می‌رسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد. کسی از او پرسید: «این وسیله چیست؟» شیطان پاسخ داد: «این نومیدی از توانایی‌های خود و رحمت خدا است.» آن مرد با حیرت گفت: «چرا این قدر گران است؟» شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: «چون این مؤثرترین وسیله من است. هرگاه سایر ابزارم بی‌اثر می‌شوند، فقط با این وسیله می‌توانم در قلب انسان‌ها رخنه کنم و کاری را به انجام برسانم. اگر فقط موفق شوم کسی را به احساس نومیدی، دلسردی و اندوه وا دارم، می‌توانم با او هر آنچه می‌خواهم بکنم. من این وسیله را در مورد تمامی انسان‌ها به کار برده‌ام. به همین دلیل این قدرکهنه است!» ‎‎‌‌‎‎ 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷ســــــلام روز قشنگتون بخیر ❤️حال دلتون خوب 🌷وجودتون سلامت ❤️زندگیتون‌غرق‌درخوشبختی 🌷ایام به کامتون ❤️و روز و روزگارتون شاد 👳 @mollanasreddin 👳
جشيش ديلمى كه از ايرانيان مسلمان يمن بود گويد: حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله براى ما نامه نوشتند كه با اسود كذّاب جنگ كنيم . فرمان پيغمبر اسلام براى فيروز، دادويه و جشيش صادر شده بود و اينان ماءمور شده بودند كه با دشمنان اسلام به طور آشكار و پنهان جنگ كنند و فرمان حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله را به همه مسلمانان برسانند. فيروز، دادويه و جشيش ديلمى فرمان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله را به همه ايرانيان رسانيدند. ديلمى گويد: ما شروع كرديم به مكاتبه و دعوت مردم كه خود را براى جنگ با اسود عنسى مهيا سازند. در اين هنگام اسود از جريان مطلع شد و براى ايرانيان پيامى فرستاد و آنها را تهديد كرد كه اگر با وى سر جنگ و ستيز داشته باشند چنان و چنين خواهد شد. ما در پاسخ وى گفتيم : هرگز سر جنگ با شما نداريم . ولكن اسود به سخنان ما اعتماد پيدا نكرد و همواره از ايرانيان بيم داشت كه امكان دارد وى را از پاى درآورند. در اين گير و دار نامه هايى از ((عامر بن شهر)) و ((ذى زود)) و چند جاى ديگر رسيد. مردم در اين نامه ها ما را به جنگ با اسود تشويق مى كردند و نويد مساعدت و همراهى مى دادند، سپس مطلع شديم كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله براى جماعتى ديگر نيز نامه نوشته اند و فرمان داده اند كه از فيروز و دادويه و ريلمى پشتيبانى كنند و آنان را در مقابل اسود كذّاب يارى نمايند. از اين رو ما در ميان مردم پشتيبام پيدا كرديم . 👳 @mollanasreddin 👳
خوشم كه عشق نكرد امتحان پروازم‌ شكسته‌بالی من در قفس نهان گردید 👳 @mollanasreddin 👳
نسبت عشق به من نسبت جان است به تن تو بگو من به تو مشتاق ترم یا تو به من؟ زنده ام بی تو همین قدر که دارم نفسی از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن بعد از این در دل من، شوق رهایی هم نیست این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن وای بر من که در این بازی بی سود و زیان پیش پیمان شکنی چون تو شدم عهد شکن باز با گریه به آغوش تو بر می گردم چون غریبی که خودش را برساند به وطن تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن 👤 فاضل نظری☔️ 💛🎼 ⌈ 👳 @mollanasreddin 👳
در دلم بنشسته‌ای بیرون میا نی برون آی از دلم در خون میا 👳 @mollanasreddin 👳
نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی شرمسار توام ای دیده ازین گریه خونین که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی ای اجل گر سر آن زلف درازم به کف افتد وعده هم گر به قیامت بنهی دیر نکردی وای از دست تو ای شیوه عاشق کش جانان که تو فرمان قضا بودی و تغییر نکردی مشکل از گیر تو جان در برم ای ناصح عاقل که تو در حلقه زنجیر جنون گیر نکردی عشق همدست به تقدیر شد و کار مرا ساخت برو ای عقل که کاری تو به تدبیر نکردی خوشتر از نقش نگارین من ای کلک تصور الحق انصاف توان داد که تصویر نکردی چه غروریست در این سلطنت ای یوسف مصری که دگر پرسش حال پدر پیر نکردی شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی 👳 @mollanasreddin 👳
مینشانمت به دل میسرایمت به غزل میخوانمت به باران باورت میکنم به عشق تکرارت میکنم به مهر یادت میکنم به مهتاب راستی تو مرا چگونه در دلت صرف میکنی؟ 👳 @mollanasreddin 👳
در جنگ احد جوانى ايرانى در ميان مسلمين بود، اين جوان مسلمان ايرانى ، پس از آنكه ضربتى به يكى از افراد دشمن وارد آورد، از روى غرور گفت : اين ضربت را از من تحويل بگير كه منم يكى از جوانان ايرانى . پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله احساس كرد كه هم اكنون اين سخن تعصبات ديگران را برخواهد انگيخت ، فورا به آن حوان فرمود: چرانگفتى منم يك جوان انصارى ؟ يعنى چرا به چيزى كه به آيين و مسلك مربوط است افتخار نكردى و پاى تفاخر قومى و نژادى را به ميان كشيدى 👳 @mollanasreddin 👳