💜✨سلام برقلب هایی که جز 🌸✨دوست داشتن چیزی نیاموخته اند 💜✨سلام بر روح های پاکی که 🌸✨که جزسادگی قالب دیگری ندارند 💜✨سلام برتن هایی که 🌸✨محبت لباس آنهاست 💜✨سلام برنگاههایی که 🌸✨صداقت زینتشان است 💜✨سلام بر مهر و تواضع آدمی که 🌸✨بالاترین سرمایه اوست 💜✨سـلام " صبح زیباتون بخیر 🌸✨روزتون پراز خیر و برکت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌👳 @mollanasreddin 👳

مادر ربیع بن خثیم وقتی او را درگریه و بیـداري دید، گفت: «اي پسـرکم! تو را چه میشود؟ مباد که کسـی را کشـته باشـی!» گفت: «آري مادر!» گفت: «او کیست ؟! تا از خاندانش، عفو تو بخواهم به خدا سوگند، اگر حال تو را بدانند، بر تو عفو کنند گفت: «مادر، او نفس من است» 👳 @mollanasreddin 👳

💬 | #پیام_جدید متن پیام: سلام لینک کانال وکیل رو میخام ✍️سلام @vakil_et

به مردي گفتند: «تاکی سـیاحت میکنی و در اطراف جهان میگردي؟» گفت: «چگونه یکجا بمانم، درحالیکه اگر آب یکجا بماند، گندیده میشود. عارفی گفت: دریا باش که متعفن نشوی 👳 @mollanasreddin 👳

مردي گردکعبه طـواف می کرد و میگفت: «اللهَّم اصـَلح اِخـوانی ؛ الهی! تـو برادران مرا نیـک گردان و اصـلاح فرمـا». به او گفتند: «به این مکان شـریف رسـیده اي، چرا خود را دعایی نکنی؟» گفت: «مرا یارانی است. اگر ایشان اصـلاح شوند، من هم اصلاح میشوم و اگر فاسد شوند، من هم فاسد میشوم» 👳 @mollanasreddin 👳

اُّم حسـان، بـانوي زاهـدي بـود کـه درخـانه اش جز یـک پـاره حصـیر کهنه چیز دیگري یـافت نمیشـد. به او گفتنـد : «اگر از بسـتگانت درخواست کنی، کمـک خواهنـد کرد.» گفت: «من دنیا را از مالک آن درخواست نمیکنم، چگونه از دیگران که قدرتی ندارند، درخواست کنم» 👳 @mollanasreddin 👳

مرد دانا صبح زود از مقابل مغازه نانوایی عبور می کرد. دید نانوا عمدا مقداری آرد ارزان جو را با آرد مرغوب گندم مخلوط می کند ، تا در طول روز به مردم به اسم نان مرغوب گندم بفروشد و سود بیشتری به دست آورد. مرد دانا از مرد نانوا پرسید:" آیا دوست داری با آن بخش از وجودت که به تو دستور این کار را داد و الآن مشغول انجام این کار است تمام عمر همنشین باشی!؟" مرد نانوا با مسخرگی پاسخ داد:" من فقط برای مدتی اینکار را انجام خواهم داد و بعد که وضع مالی ام بهتر شد اینکار را ترک می کنم و مثل بقیه نانواها آدم درست و صادقی می شوم!؟" مرد دانا سری تکان داد و گفت: " متاسفم دوست من!! هر انسانی که کاری انجام می دهد بخشی از وجود او می فهمد که قادر به این کار هست. این بخش همه عمر با انسان می آید. در نگاه، چهره، رفتار و گفتار خودش را نشان می دهد. کم کم انسان های اطراف ات هم می فهمند که چیزی در وجود تو قادر به این جور کارهای خلاف است و به خاطر آن از توفاصله می گیرند. تو کم کم تنها می شوی و این بخش که تو دیگر دوستش نخواهی داشت همچنان با تو همراه خواهد شد و نهایتا وقتی همه را از دست دادی فقط این بخش از وجودت یعنی بخشی که قادر به فریب است در کلک زدن مهارت دارد با تو می ماند و تو مجبوری تمام عمر با تکه ای که دوست نداری زندگی کنی و حتی در آن دنیا با همان تکه همراه شوی! اگر آنها که محض و امتحان به کار خلافی دست می زنند و گمان می کنند بعد از این تجربه قادر به بازگشت به حالت پاکی و عصمت اولیه نیستند و بخشی از وجود آنها نسبت به توانایی خود در خطاکاری آگاه و بیدار می شود و همیشه همراهشان می آید، شاید از همان ابتدا هرگز به سمت کار خلاف حتی برای امتحان هم نمی رفتند. 👳 @mollanasreddin 👳

نگذارید مدرسه جلوی تحصیلتان را بگیرد... حکایتی تلنگری از مثنوی معنوی 👳 @mollanasreddin 👳

پارسـایی نزد فروشـنده اي رفت تـا از او پیراهنی بخرد. یکی از حاضـران، به فروشـنده گفت: «این فلان پارسـاست از او کمتر بگیر!» زاهد گفت: «ما آمده ایم تا با پولمان پیراهن بخریم، نه به زهدمان» و از آنجا رفت. 👳 @mollanasreddin 👳

شخصـی نامه اي براي امام حسـین علیه السـلام فرستاد و در آن نوشت: «مرا با دو حرف موعظه کن!» امام حسین علیه السلام در پاسخ نوشت: «هرکه کاري را با نافرمانی خدا بجوید، آنچه امید دارد، زودتر از دستش می رود و از آنچه می گریزد، زودتر به سرش می آید » 👳 @mollanasreddin 👳

ﭘﺎﺭﻩ ﺷﺪﻥ ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ( ﻉ ) ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺸﺎﻭﻧﺪﺍﻥ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ . ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ( ﻉ ) ﭘﺎﺭﻩ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﻔﺶ ﺑﻪ ﭘﺎﺑﻨﺪ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ . ﺍﻣﺎﻡ ﮐﻔﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﭘﺎﯼ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ . ﺍﺑﻦ ﺍﺑﯽ ﯾﻌﻔﻮﺭ - ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺻﺤﺎﺑﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻮﺩ ﻓﻮﺭﺍ ﮐﻔﺶ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ , ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺍﻣﺎﻡ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺑﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﺪﻫﺪ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎ ﮐﻔﺶ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﻃﯽ ﮐﻨﺪ . ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺖ ﺧﺸﻤﻨﺎﮎ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﺒﺪﺍﻟﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﺟﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺸﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ : « ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺶ ﺁﯾﺪ , ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺗﺠﻤﻞ ﺁﻥ ﺳﺨﺘﯽ ﺍﻭﻟﯽ ﺍﺳﺖ . ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﭘﯿﺶ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﺘﺤﻤﻞ ﺭﻧﺞ ﺑﺸﻮﺩ 👳 @mollanasreddin 👳

پادشاهی، سنگی یافت که نقش هایی بر آن بود. فرمان داد تا بخوانند. شخصی آن را چنین خواند: «اي آدمیزاد! اگر مسیر بازمانده عمرخود بدانی، از آرزویی که به آن امیدبسته اي، پرهیز میکنی و از این که در رستاخیز بلغزي، پشیمانی میخوري. پس زمـانی که زن و فرزنـد و خـدمت کـارانت بر تو جفـا کننـد و دوست از تو بیزار شود و نزدیکـان بر تو سـتم کننـد و دچار حسرت و ندامت شوي، برای قیامت کار کن. 👳 @mollanasreddin 👳

✨مهم نیست ✨چقدر شب تاریڪ است ✨خورشید ✨ دوباره طلوع خواهد ڪرد ✨مهم نیست ✨چقدر اندوهت عمیق است ✨دلت ڪه به نور خدا روشن باشد ✨قلبت دوباره لبخنـد خـواهد زد شبتون بخیر و آرام 🌙✨ 👳 @mollanasreddin 👳

ان شـاءالله امروز با یک انرژی مثبت🕊 با یک اتـفـاق خــوب🕊 با یک خبر خوش با یک رونق کاری 🕊 با یک نـگــاه زیـبـای خــــــــدا 🕊 زندگیتون عالی بشه صبحتون بخیر🕊 👳 @mollanasreddin 👳

پادشـاهی بـه دانشـمندي گفت: «مرا پنـدي بـده تـا به وسـیله آن رضـاي خـالق و مخلـوق را به دست آورم.» گفت: «در روز به گدایان بپرداز تا مردم از تو راضی باشند و درشب به درگاه خدا اظهار نیاز کن تا خدا از تو راضی باشد 👳 @mollanasreddin 👳

حکیمی هنگام مرگ در حسـرت بود. گفتند: «چه شده است؟» گفت: «چه می اندیشـید درباره کسـی که سـفري طولانی و بی توشه در پیش دارد ؛ و بی همدمی درگور خواهد ماند و به داوري عدل میرود و حجتی ندارد ؟ 👳 @mollanasreddin 👳

روزی روزگاری یک لاک پشت و یک خرگوش دعوا کردند که چه کسی سریعتر است. آنها تصمیم گرفتند بحث را با مسابقه حل کنند. آنها روی یک مسیر توافق کردند و مسابقه را شروع کردند. خرگوش به جلو شلیک کرد و برای مدتی سریع دوید. بعد با دیدن اینکه خیلی جلوتر از لاک پشت است، فکر کرد قبل از ادامه مسابقه کمی بنشیند و استراحت کند. زیر درختی نشست و زود به خواب رفت. لاک پشت که در حال حرکت بود، به زودی از او سبقت گرفت، از او گذشت، از خط پایان گذشت و در مسابقه پیروز شد. خرگوش از خواب بیدار شد و فهمید که باخت. وقتی داستان را می خوانم، احساس می کنم که درس واقعی اصلاً در مورد لاک پشت نیست، در مورد خرگوش است. خرگوش یک اشتباه بزرگ مرتکب شد، به توانایی خود ایمان داشت اما در واقع آن را ثابت نکرد. در زندگی واقعی، شما ممکن است آن مهارت فوق‌العاده را داشته باشید، چیزی که همه با آن موافق هستند، اما همچنان باید آن مهارت را برای برنده شدن در رقابت به نمایش بگذارید. 👳 @mollanasreddin 👳

از کنفوسـیوس پرسـیدند: «آیـا بـا یـک کلمه میتوان تمام زنـدگی را روشن و پاك نگه داشت؟» گفت: «بله.» پرسـیدند: «آن کلمه کدام است؟» گفت: «آن کلمه عبارت است از محبت به دیگران » 👳 @mollanasreddin 👳

زمانی که جالینوس درگذشت، درجیب او نامه اي یافتند که در آن نوشـته بود: «نادان ترین نادانان کسـی است که شکمش را به آنچه یابد، پرکند. آنچه میخوري، به جسمت میپیوندد و آنچه به صدقه میدهی، به روحت میپیوندد. 👳 @mollanasreddin 👳

گویند بزرگی شِکَر صدقه میداد به ایشان گفتند: «چرا شکر صدقه میدهی؟» گفت: «هیچ چیز بر من شیرین تر از آن نیست و دوست دارم تا به آنچه بیش از هم دوست دارم، صدقه دهم» 👳 @mollanasreddin 👳

بزرگ مهر گفت: «از اسـتاد خود پرسـیدم که در دنیا از خداوند چه بخواهم که همه چیز دنیایی راخواسـته باشم؟» گفت: «سه چیز: تندرستی، توانگري، ایمنی.» گفتم: «چه چیز است که به همه وقت سـزاوار تر است؟» گفت: «به کارخود مشـغول بودن.» گفتم: «درجوانی و پیري چه کـار بهتر؟» گفت: «درجوانی، دانش آموختن و در پیري، به کار بسـتن.» گفتم: «سـخاوتمند ترین مردم کیست؟» گفت: «آنکه وقتی می بخشد ، شاد است.» 👳 @mollanasreddin 👳

روزی شخصـی بـه معلـم فرزنـدش گفـت: «اگر از او سـخنی بی پرده شـنیدي، نزد دیگران او را نکـوهش نکـن! چه بسـا که به لغزش خویش آگاه شود و آن را زشت شمرد. تو آن را نگاه دار و زمانی که با او تنها بودی، او را آگاه کن. 👳 @mollanasreddin 👳

مردي نزد پادشاهی رفت و از مردم شـکایت کرد که او را بخیل می شـمارند، درحالی که تـدبیر و چاره اندیشـی او درکارها، هر یک به صـدهزار دینار می ارزد. پادشاه گفت: «نخستین مورد بخل تو این است که خود را برتر از دیگران میدانی و تدبیر خود را صد هزار دینار، ارزش می گذاری 👳 @mollanasreddin 👳

شنیدم که بغداد نیمی بسوخت! بوستان سعدی 👳 @mollanasreddin 👳

خدایا شب خود و دوستانم را به تو میسپارم آرزوهایم زیاد است اما ناب ترین آرزویم نعمت سلامتیست برای همه ی عزیزان شبتون بی غم 👳 @mollanasreddin 👳