📚 غــیــــرت در جنگ ترافالگار که در اکتبر ۱۸۰۵ میان انگلیس و فرانسه رخ داد نلسن دریادار انگلیس به تنگنا آمد و از چاره‌گری درماند در آن دقایق بیم انگیز هرچه اندیشید راه رهایی و پیروزی بر خصم (دشمن) را نیافت ناچار خطاب به ناوبان (کشتی بان) و سپاهیان فرمان خود گفت که: ای هم رزمان سخت گوش و دلیر و غیرتمند، چنین پندارید که فرمانده شما در جنگ با دشمن کشته شده و هر کدام باید جانانه وظیفه خود را به وطن ادا کنید من نظامات و مقررات جنگی را از میان برداشتم شما دانید و همت و غیرتتان. بدین گفتار کوتاه و شور انگیز خون در تن مردان جنگی جوشیدن گرفت و چنان دلیرانه به دشمن حمله بردند که پیروز شدند. 👳 @mollanasreddin 👳

ابن داوود کوفی را گفتنـد: بـا مـا براي فلان کـار به نزد پادشـاه بیـا! برخـاست، در حـالی که جـامه هایی کهنه بر تن داشت. گفتنـدش: چرا این جـامه هـا بیرون نکنی تـا جامه اي پوشـی که تو را بیارایـد؟ گفت: آن جامه ها را در مناجات با خـدا می پوشم. 👳 @mollanasreddin 👳

📔حکایت دو برادر و مادر پیرشان 👳 @mollanasreddin 👳

چه کاریه آدم ظاهرسازی کنه!؟ حکایتِ «مردی که سبیلش را چرب می‌کرد» 👳 @mollanasreddin 👳

💐شبها آرامشی دارند 🌹از جنــس خدا♡ 💐پروردگار همواره با تو 🌹همراه اسـت،امشب از 💐خداوند میخواهم♡ 🌹کہ دلی خوش 💐وشبی پراز ارامش داشته باشید 🌹شبتون بخیر 👳 @mollanasreddin 👳

🌷سلام صبح زیباتون بخیر براتون صبحی دلنشین روزی خوب و بی نظیر، پراز خیر و برکت و نگاه لطف خدا وهزاران آرزوی زیبا همراه با موفقیت و سربلندی آرزومندم 🌷شروع روز تون عالی ‌‌‌👳 @mollanasreddin 👳

📚 جواب نوجوان ابن سینا روزی به سببی در کنار نانوایی ایستاده بود. تازه جوانی داخل دکان شد و از کسی که مسئول تافتن تنور(گرم کردن تنور) بود آتش طلبید. آن کس به تمسخر گفت: تو که ظرفی نیاورده‌ای دامنت را بگیر تا آتش در آن بریزم تازه جوان گفت: چرا دامنم را بگیرم! بی درنگ مشتی خاکستر بر کف دست خود افکند و گفت: خانه نزدیک است آتش را در دستم بریز ابن سینا که شاهد چاره گری طفلانه نوجوان بود، از هوشمندی او در شگفت ماند، و بی‌اختیار آهسته بر زبان راند که: چه استعدادهای پرمایه‌ای! که ناشناخته می‌ماند و نشکفته، تباه می‌شود جوان شنید و جواب داد: اگر استعدادهایی چون من و صدها مانند من تباه و پژمرده نگردد کسانی چون تو و امثال تو به دانش و فضل شهره زمان نمی‌شود! 👳 @mollanasreddin 👳

ناصرالدین شاه به سفر فرنگ رفته بود.‌ برای ملا علی کنی از مجتهدان آن روز تهران تعریف کرد که: «اسلحه‌ای از اروپا آورده‌ام که از صد متری، آدم‌ میکشد!» ملا علی در جواب شاه گفت: «اسلحه‌ای می‌شناسم که از کیلومترها راه، آدم می‌کشد؟» شاه با تعجب پرسید: «چه مدل اسلحه ای است؟» جواب داد: «آه مظلوم!» 👳 @mollanasreddin 👳

💬 | #پیام_جدید متن پیام: سلام من تو روبیکا یه گروه دارم ۲۰ نفر ایناییم گروه پایگاه بسیج من نمیتونستم داستان های شمارو فوروارد کنم برا همین کپی میکردن تورو خدا حلال کنید یا بگید من چه کاری انجام بدم که راضی باشید. ✍️سلام استفاده از مطالب کانالهای ما بی قید و شرط مجاز است.برای تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی روح شهدا صلوات

✍ داستان کاسبی که عارف بود 👳 @mollanasreddin 👳

روزي در مجلس منصور دوانیقی، مگسـی چنـد بـار بر صورت او نشـست و آزارش داد. رو به امام صادق علیه السـلام کرد و گفت: چرا خداونـد مگس را آفریـد؟ امام پاسخ داد: براي آن که سـتمگران را به وسـیله آن خوار کند. منصور از این کلام کوبنده یکه خورد(متحیر شد) و ساکت ماند. 👳 @mollanasreddin 👳

✍ اگر چرخ و فلک روزی ز چرخیدن رها گردد 👳 @mollanasreddin 👳