eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
249.2هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
59 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️سخنان امام حسین علیه السلام در شب عاشورا ▪️امام حسین علیه السلام پس از مهلت یک شبه، یاران را جمع کرده و فرمودند که دور خیمه‌ها گودالی همچون خندق حفر کنید و در آن آتش روشن کنید تا از یک طرف درگیر باشیم و به حرم پیامبر دست‌درازی نکنند. یاران خار‌ها و هیزم‌های بیابان را جمع کردند و در خندق انداختند تا صبح عاشورا آتش زنند. 🔺سپس فرمودند: « من یاران و همراهان وفادار و بهتر از یاران خودم و خانواده‌ای نیکوکارتر و دل‌بسته‌تر از خانواده خودم سراغ ندارم. خدایتان پاداش نیک عنایت کند. آگاه باشید که فرجام فردایتان را با این دشمنان به‌خوبی می‌دانم. شما را آزاد می‌گذارم، همه با فراغ خاطر بروید که من بیعت خویش را از شما برداشتم. شب همه‌جا را پوشانده است، این تاریکی را مرکب راهوار خویش بسازید و بروید.» 🔻همچنین فرمودند: «هر کس دست دیگری یا یکی از مردان ما را بگیرید و در این تاریکی شب بروید و من را با این گروه (دشمن) تنها بگذارید که آنان جز مرا اراده نکرده‌اند و اگر بر من دست بیابند از پی شما نخواهند آمد.» ♦️پس از خطبه امام حسین علیه السلام و دعوت به بازگشت، خون غیرت در رگ یاران جوشید. آن‌ها یکی‌یکی بلند شدند و اعلام وفاداری کردند. امام حسین ع در پاسخ یاران فرمودند: «پس بدانید همه شما کشته خواهید شد و هیچ‌کس باقی نخواهد ماند. خداوند به همه شما پاداش خیر عنایت فرماید.»
هدایت شده از قاصدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀مستقیم از چــــــــین خرید کن!😳 میدونستی تو هم با یه سرمایه کم میتونی از چین محصولات با سود بالا وارد کنی توی سنجاق کانال صفر تا صدشو توضیح دادم فرصتُ از دست نده🥳 🙋🏻بیا اینــجا تا بهت بگم از کی و کجا خرید کنی تا بتونی سود داشته باشی همه آموزشا اینجاست 👇 https://eitaa.com/joinchat/2217279826Cce41f12cdc 💎 بیا اینجا سودها رو💵 خودت ببین👆
⁉️ چگونه می شود با یک قطره اشک بر سیدالشهداء(ع)،گناهان بخشیده شود... 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 🐫 سيد بحرالعلوم به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در بين راه راجع به اين مساله، كه گريه بر امام حسين (ع) گناهان را مى آمرزد، فكر مى كرد. 🐎 همان وقت متوجه شد كه شخص عربى كه سوار بر اسب است به او رسيد و سلام كرد. بعد پرسيد: جناب سيد درباره چه چيز به فكر فرورفته اى؟ و در چه انديشه اى؟ اگر مساله علمى است بفرماييد شايد جواب را بدانم. 🤔 سيد بحرالعلوم فرمود: در اين باره فكر مى كنم كه چطور مى شود خداوند، اين همه ثواب به زائرين و گريه كنندگان بر حضرت سيدالشهداء(ع) مى دهد؟ 👣 مثلا در هر قدمى كه در راه زيارت برمى دارد، ثواب يك حج و يك عمره در نامه عملش نوشته مى شود و براى يك قطره اشك، تمام گناهان صغيره و كبيره اش آمرزيده مى شود. 👑 آن سوار عرب فرمود: تعجب نكن! من براى شما مثالى مى آورم تا مشكل حل شود. سلطانى به همراه درباريان خود به شكار رفت. در شكارگاه از همراهيانش دور افتاد و به سختى فوق العاده اى افتاد و بسيار گرسنه شد. 🐑 خيمه اى را ديد و وارد آن خيمه شد. در آن سياه چادر، پيرزنى را با پسرش ديد. آنان در گوشه خيمه، گوسفندی داشتند و از راه مصرف شير اين گوسفند، زندگى خود را مى گرداندند. 🍖 وقتى سلطان وارد شد او را نشناختند، ولى به خاطر پذيرايى از مهمان، آن گوسفند را سربريده و كباب كردند، زيرا چيز ديگرى براى پذيرايى نداشتند. سلطان شب را همان جا خوابيد و روز بعد، از ايشان جدا شد و به هر طورى كه بود خود را به درباريان رسانيد و جريان را براى اطرافيان نقل كرد. ⁉️ در نهايت از ايشان سؤال كرد: اگر بخواهم پاداش ميهمان نوازى پيرزن و فرزندش راداده باشم، چه عملى بايد انجام بدهم؟ 👈 يكى از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهيد. 👈 ديگرى كه از وزراء بود، گفت: صد گوسفند و صد اشرفى بدهيد. 👈 يكى ديگر گفت: فلان مزرعه را به ايشان بدهيد. 😐 سلطان گفت: هر چه بدهم كم است، زيرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم، آن وقت مقابله به مثل كرده ام. چون آنها هر چه را كه داشتند به من دادند، من هم بايد هرچه را كه دارم به ايشان بدهم تا سر به سر شود. 👌 بعد سوار عرب به سيد فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سيدالشهداء (ع) هرچه از مال و منال و اهل و عيال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پيكر داشت همه را در راه خدا داد. 👈 پس اگر خداوند به زائرين و گريه كنندگان، آن همه اجر و ثواب بدهد نبايد تعجب نمود. چون خداوند كه خدائيش را نمى تواند به سيدالشهداء(ع) بدهد، پس هر كارى كه مى تواند انجام مى دهد. ⚠️ يعنى باصَرف نظر از مقامات عالى خودش، به زوار و گريه كنندگان آن حضرت درجاتى عنايت مى كند و در عين حال اينها را جزاى كامل براى فداكارى آن حضرت نمى داند. چون شخص عرب اين مطالب را فرمود، از نظر سيد بحرالعلوم غايب شد. 📗 منبع:‌ العبقرى الحسان، ج۱، ص۱۱۹. 👳 @mollanasreddin 👳
💎خیلی سال پیش از یکی پرسیدم بزرگ ترین اشتباهی که تو زندگی انجام دادی چیه؟ فکر کرد. خیلی فکر کرد و گفت مفت از دست دادم. گفتم چی رو از دست دادی؟ گفت چیزی که فکر می کردم همیشه دارم. می دونی آدم وقتی چیزی رو داره حواسش پرت نداشته هاش میشه. میگه اینکه هست. بذار برم سراغ باقی چیزا ... حواسش نیست چیزی که داره شاید با ارزش تر از تمام چیزایی باشه که دنبالشونه. یه نگاه بهش کردم و گفتم نمی شد دوباره به دستش آورد؟ یه لبخند تلخ زد و گفت نه ... برای من نمی شد. شاید خیلی چیزا رو بشه بعد از دست دادن دوباره داشت ولی دل آدمیزاد رو نمیشه. اینکه خیلی ساده دل کسی رو به دست آوردیم دلیل بر بی ارزش بودنش نیست. بعضی چیزا رو وقتی نداشته باشی تازه ارزش شون مشخص میشه! پس بذار خیلی راحت بهت بگم... بعضی وقتا همین که چیزی رو از دست ندی کافیه. 👳 @mollanasreddin 👳
💠 🔊 🔰 پاسخ به شبهه «عزاداری و بررسی روایات نهی از آن» 🔻"ردّیه" پاسخی به شبهات بنیادین، اساسی و پایه‌ای است؛ شبهاتی که سبب ایجاد شک و تردید در مبانی و بنیادهای اعتقادی، باورهای مهم و تأثیرگذار دینی شده و ذهن و عاطفه‌ مخاطبان را با چالش روبرو می‌کند. 🔻عزاداری و تشکیل مجالس عزا بویژه برای اولیاء الهی و شهدا، در روایات شیعه امری جایز، ‌پسندیده و همراه با فضیلت‌های بسیار است و بسیاری از مضامین روایات اهل‌سنت نیز بر مشروعیت آن گواه است. لیکن برخی تلاش دارند که بر محور بعضی از روایات ضعیف، شبهاتی در زمینه مشروعیت آن مطرح کنند که در این متن با عنوان «عزاداری و بررسی روایات نهی از آن» ضمن بررسی تفصیلی روایات، به این شبهات پاسخ داده خواهد شد. 🖇دانلود رایگان ردیه جلد 2 پاسخ به شبهه «عزاداری و بررسی روایات نهی از آن» ◄مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات (حوزه‌های علمیه) 📚 @ketab_Et
💎توی شهربازی، باید نیم ساعت سه ربعی بایستی توی صف، برای اینکه سه دقیقه توی هوا تاب بخوری، دور تا دور بچرخی و جیغ بکشی. تا بیایی کیفش را ببری، می بینی بازی تمام شده است. درها را باز می کنند که خوش گلدی. آن وقت از آن بالا نگاه می کنی به جمعیت مشتاق توی صف که با چشم های وق زده شان دارند دقیقه شماری می کنند که نوبتشان برسد و تازه می فهمی که پاهایت دارد از خستگی ذوق می زند. به گمانم عشق، همین است. یک صف طولانی در شهربازی، سه دقیقه شادی و یک عمر درد. سهم آدم هایی می شود که توی صف اش ایستاده باشند یا حداقل یکی برایشان جا گرفته باشد. بعد که نوبت شان شد، بعد که چیزی توی قلب شان تپید، بعد که سه دقیقه زندگی شان به جیغ و شادی چرخید، می شود درد. دردی که به عطر ها حساس است. به تصاویر حساس است. به قصه ها حساس است. عشق درد است. دردی که درمان نمی شناسد.... 👳 @mollanasreddin 👳
. توی مترو، زن دستفروش شتابان و پرانرژی ساک سنگین جوراب‌ها را گذاشت زمین، بعد ناخن کشید به جوراب نازکی که دستش را در آن فرو کرده‌ بوده که نشان بدهد جنس جوراب خوب است و به‌این سادگی تن نمی‌دهد به پارگی و دررفتگی. اما... جوراب پاره شد، در رفت! دقیقا همان خراش ناخن، جوراب را توی دست زن سوراخ کرد. زن یک نگاه به جوراب کرد، یک نگاه به بقیه، هول‌هول جوراب را از تن دستش درآورد. خواست ساک را بردارد و از در باز مترو بپرد پایین که زنی گفت: "دو جفت" و مکث کرد "از همون!" دستفروش برگشت. مردد دو جفت جوراب‌ از توی ساک درآورد و داد به زن. زن خریدار با خنده گفت: "لااقل از این بیشتر عمر می‌کنم." یاد گرفتم. توی بازار، پسرکی ظرف شیشه‌ای را کوبید به ستونی حلبی که نشان بدهد نمی‌شکند. شکست. خریدم. خریدم که بدانم مقاوم‌ترم از ظرف، که بگویم در دنیایی که ظرف‌ها نمی‌شکنند و جوراب‌ها درنمی‌روند آدم‌ها خیلی ضعیف، شکننده، از هم‌وارَونده به‌ نظر می‌رسند. پس چه خوب که ظرف‌ها می‌شکنند! توی یکی از بدترین روزگاران زندگی‌ام بودم. حالم خراب بود، خراب. ظرف را خریدم و به خودم گفتم این ظرف یک روز می‌شکند و اگر تو قبل از آن نشکستی، جایزه داری پیش خودم! "آخرین برگ" قصه دخترکی بود که فکر می‌کرد با افتادن آخرین برگ از درخت بیرون از پنجره خواهد مرد، نقاش یک برگ روی دیوارِ پشت درخت کشید، امید برگشت به دخترک. بحث، بحث دوام است. در دنیایی که همه سعی می‌کنند جنس پردوام و عُمری بسازند و بدهند توی بازار، آدمیزاد باید روی خودش کار کند و آخرین سامورایی بماند. آدمیزاد باید جنسش را مرغوب کند، باید پوستش را کلفت کند، باید دلش را دریا کند. "دووم بیار عزیز!" اگر مدام ناخن می‌کشند روی تنت، اگر مدام روحت را می‌کوبند به ستون حلبی، اگر می‌خواهند محکت بزنند... دوام بیاور، تو مقاوم‌تری. این بهار را بجنگ، تابستان را تاب بیاور... بعد به خودت جایزه بده که بیشتر مانده‌ای از خیلی چیزها. 👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 چهار شهید ایرانی عاشورا ▪️ عاشورا صحنه دلاوری مردان بزرگی در رکاب سیدالشهدا علیه‌السلام بود، روایت شده در میان یاران حضرت، ۴ ایرانی نیز حضور داشتند، چهار ایرانی که هرکدام به نوعی مسیرشان به کربلا افتاده بود.
صدقه دادن برای سلامتی امام زمان در شب عاشورا(1).mp3
4.11M
🔘 صدقه دادن برای سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در شب و روز عاشورا 🏴 امشب و فردا که فشار بر قلب مقدس امام زمان (عج) به حداکثر می‌رسد، برای سلامتی ایشان صدقه کنار می‌گذاریم. ☑️ نقل شده است که علامه امینى صاحب کتاب ارزشمند الغدیر، در شب‌های تاسوعا و عاشورا مدام صدقه می‌داده و می‌فرمودند: 🔸 در این ایام فشار زیادی بر قلب حضرت صاحب(عج) وارد می‌شود. 🏷 عجل الله تعالی فرجه
. چند سال پیش، توی یک خانه‌ی قدیمی زندگی می‌کردیم و همان هفته اولِ ساکن شدن فهمیدیم که قرار نیست از شرِ سوسک‌های ریز قهوه‌ای که ساکنان اصلی خانه هستند نجات پیدا کنیم. سمّی که برای سوسک‌ها می‌خریدیم، خودمان را مسموم می‌کرد و سوسک‌ها را فقط مست و نشئه. طوری که فردا، دریده‌تر، شبیه یک لات قمه‌کش، روی سرامیک سفید خانه رفت‌وآمد می‌کردند. ناچار خانه را خالی کردیم و رفتیم خانه‌ی جدید؛ بی‌خبر اینکه لای درز کارتن‌های اسباب‌کشی، توی ظرف‌ها، لای لباس‌ها با خودمان سوسک قاچاق کرده‌ایم. و خانه‌ی جدید، شد همان قبلی... تازه دلگیرتر، چون ما احساس بازنده بودن داشتیم، احساس اینکه دوباره و دیگر توان و جان تغییر و جابجایی نداریم و باید بسازیم.... راستش من آدم‌های زیادی را دیده‌ام که از رابطه‌ای بیرون می‌آیند، به رابطه‌ی جدیدی وارد می‌شوند و همان مشکلاتی را با این‌یکی دارند که با آن قبلی داشته‌اند؛ کسانی را دیده‌ام که با دادوبیداد از شرکتی بیرون می‌زنند و در محل کار جدید همان ناکامیِ شرکت قبلی دارند؛ کسانی که مهاجرت کرده‌اند، رفته‌اند؛ و همان دردِ اینجا را به آنجا برده‌اند... حس می‌کنم گاهی درد، رابطه‌ی قبلی، شرکت قبلی، سرزمین قبلی نیست؛ درد منم که ناخوشی را با خود حمل می‌کنم؛ درد منم که از بیرون آمدن از یک وضعیت؛ خودم را بازنگری نمی‌کنم؛ آنالیز نمی‌کنم، دنبال ردّپای خودم توی کاستی‌های موقعیت قبلی نمی‌گردم، چمدانمان را سره و ناسره نمی‌کنیم... اگر امکان تغییر در رابطه، در کار، در محل زندگی دارید، حتما تغییر کنید. تغییر دریچه‌های تازه‌ای رو به آدم باز می‌کند؛ اما در آستانه‌ی ورود به موقعیت تازه، کمی مکث کنید، خودتان را بجورید، آن اخلاق مخرب، آن عادت ویرانگر، آن طرز فکر بنیان‌کَن را از خودتان بتکانید و بعد وارد شوید... آدم عاقل از سوسک فرار نمی‌کند که بعد، با خودش سوسک سوغات ببرد. ما عاقل نبودیم؛ شما باشید! 👳 @mollanasreddin 👳
آغاز ما تویی و سر انجام ما تویی بی تو مسیر عشق به آخر نمیرسد بر سر در سرای محبت نوشته اند با سر کسی به محضر دلبر نمیرسد 🏴 فرا رسیدن عاشورای حسينی تسليت باد صبح بخیر 👳 @mollanasreddin 👳
خدایا، ما هیچ‌گاه رفیق خوبی برایت نبودیم؛ اما در عوض آکنده از خواسته و تمنا و آرزو. ممنونیم که بی‌وفایی‌مان را به رو نمی‌آوری و هر وقت صدایت می‌زنیم، در رگ گردنمان، به تپش می‌افتی. خدایا شکرت؛ بابت زخم‌های‌مان، بابت روزهای هول‌آوری که به سلامت گذراندیم، بابت فقدان‌ها و البته تسکینی که به قلب‌های ترسیده‌ی‌مان بخشیدی. حالا هم نه اینکه بخواهیم شما را توی رودربایستی بگذاریم، اما اگر روزگار بهتری هم بدهی، ما مشتاقیم تا زندگی‌اش کنیم. چرا که ما حریصیم به بوسیدن بی‌وقفه‌ی انگشت‌های باریک دلبر. به پهن شدن سفره‌ای طولانی در کنار آن‌ها که دوست‌شان می‌داریم. به داشتن مسئولینی که با همه‌ی وجود باورشان داشته باشیم. خدایا شما از عرش آسمانی‌ات ما را در سختی، هجران، بی‌وفایی، بدعهدی، دروغ، فریب، ناکامی و ناامیدی تماشا کرده‌ای. مامان بزرگ همیشه به من می‌گفت هر چقدر بقیه بد بودند، تو خوب باش. حالا شما هم بیا و به بدی ما نگاه نکن. خوبی خودت را ببین. خوشگلی‌ات را. سر کیسه را شل‌تر کن قربان جبروت‌ات. شادی و نور و قشنگی را به قلب‌های ما باز گردان. اگر دست به خاک زدیم، خودت طلا کن. انگشت‌های ضدعفونی شده‌ی ما را بگیر. چیزهایی که از ما می‌دانی به کسی نگو. کرونا را تا پیش از شروع مهمانی‌ات، سر به نیست کن. و اگر قرار است این دعاهای‌‌مان برود توی نوبت استجابت، لطفا خواسته‌ی قدیمی‌ترها را برآورده کن و سرزمین‌مان را از بیگانه، دروغ و خشکسالی در امان بدار. 👳 @mollanasreddin 👳
دنبال فروشگاهی می‌گردم که در آن کمی «خاطرجمعی» بفروشند. همان که شما به آن می‌گویید: خیال راحت! دو مثقال خیال راحت می‌‌خواهم. حتی اگر از زعفران و طلا هم گرانتر باشد، می‌ارزد! می‌ارزد که صبح با خیال راحت بیدار شوم. وقتی سر کارم، یا وقتی قرمه‌سبزی درست می‌کنم، خیالم راحت باشد. شبها، با خیال راحت چشمهایم را ببندم و بخوابم. می‌دانید؟ آدمها دوست دارند خاطرشان جمع باشد ! زن و مردش فرقی نمی کند ! آدم دلش می‌خواهد از دوستش، کارش ، یارش خاطرش جمع باشد ، آدم دلش به این خاطرجمعی ها ، گرم است دیگر . زندگی با دوستت دارم های خاطرجمع ، بهتر از گلوی آدم پایین می رود. 👳 @mollanasreddin 👳
⭕️وقایع روز عاشورا_ قسمت اول 🔹صبح عاشورا امام حسین(ع) پس از اقامه نماز صبح، صفوف نیروهای خود که۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده بودند را منظم کرد. سپس برای اتمام حجت، سوار بر اسب شد و همراه با گروهی از یاران به سوی لشکر دشمن پیش رفت و آنان را موعظه نمود. 🔸پس از سخنان امام، زهیر بن قین آغاز به سخن کرد و از فضایل حسین(ع) گفت و به موعظه پرداخت. قبل از آغاز جنگ حر بن یزید ریاحی از لشکر عمر بن سعد جداشد و به اردوگاه حسین(ع) پیوست. 🔻سپس با فرمان عمر بن سعد حمله به لشگر امام حسین علیه السلام با تیرباران کردن اصحاب آغاز شد. طبق بعضی روایات تاریخی، تا ۵۰ تن از یاران امام، در این حمله به شهادت رسیدند. پس از آن، یاران امام به صورت فردی و یا دو نفری به مبارزه رفتند. 🔺اصحاب اجازه نمی‌دادند کسی از سپاه دشمن به حسین(ع) نزدیک شود. ظهر عاشورا و در بحبوحه تیرباران دشمن حضرت نماز ظهر را به جماعت برگزار کردتد. پس از شهادت یاران غیر بنی هاشم امام حسین(ع) در صبح و بعداز ظهر عاشورا، یاران بنی‌هاشمی امام برای نبرد پیش آمدند. ♦️اولین کسی که از بنی هاشم از حسین(ع) اجازه میدان طلبید و به شهادت رسید، علی اکبر بود. پس از او دیگر خاندان امام نیز به میدان رفتند و به شهادت رسیدند. پس از شهادت بنی‌هاشم، امام حسین(ع) عازم نبرد شد اما از سپاه کوفه تا مدتی کسی برای رویارویی با آن حضرت پا پیش نمی‌نهاد. ✅علیرغم تنهایی حسین(ع) و زخم‌های سنگینی که بر جان و بدن او وارد شده بود، امام بی‌مهابا دشمن را تارومار می‌کرد، تا آنکه از شدت جراحات بی رمق از اسب بر زمین افتاد .
⭕️وقایع روز عاشورا_ قسمت دوم 🔹پس از آن ذوالجناح بر بالین او آمد و به دور پیکر امام می‌چرخید و او را می‌بویید. سپس پیشانی‌اش را به خون بدن امام حسین آغشته کرد و در حالیکه پاهایش را بر زمین می‌کوبید و شیهه سر می‌داد به سوی خیمه‌گاه رفت . ♦️وقتی که اهل بیت امام حسین ذوالجناح را به آن حال دیدند از خیمه‌ها بیرون آمده و دور ذوالجناح گرد آمدند و دست بر سر و صورت و پای او می‌کشیدند. ام کلثوم دو دست خود را بر بالای سر خویش گذاشت و گفت: وامحمداه واجداه وانبیاه 🔸پس از شهادت حسین(ع)، سپاه دشمن به خیمه‌ها هجوم بردند و آنچه بود به غنیمت گرفتند. آنان در این امر بر یکدیگر سبقت می‌رفتند. شمر به قصد کشتن امام سجاد(ع) همراه گروهی از سپاهیان، وارد خیمه‌گاه شدند که زینب(س) مانع این کار شد. 🔻به دستور عمر بن سعد و برای اجرای فرمان ابن زیاد، ده نفر داوطلب از سپاهیان کوفه، با اسبان‌شان بدن امام حسین(ع) را لگدکوب کردند و استخوان‌های سینه و پشت آن حضرت را درهم شکستند. 🔺عمر بن سعد در همان روز سر حسین(ع) را به همراه سر شهدای کربلا که 72 سر بود با شمر و خولی و روانه کوفه کرد. امام سجاد(ع) که بیمار بود، به همراه حضرت زینب(س) و بقیه بازماندگان، به اسارت گرفته و به کوفه نزد ابن زیاد و سپس به دربار یزید در شام فرستاده شدند. 💠به دستور عمر بن سعد اجساد لشکریان کوفه دفن شدند؛ اما پیکرهای حسین(ع) و یارانش بر زمین ماند. سه روز بعد جماعتی از بنی‌اسد که در نزدیکی کربلا منزل داشتند، بر امام حسین(ع) و یارانش نماز گزاردند و آنان را دفن کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پای‌سیب انصافا شیرینی خوشمزه‌ای‌ست. خیلی می‌چسبد مخصوصا با چای داغ. کشف یک برگه سیب لای کیک اسفنجی که زیر دندان قرچ‌قرچ کند لذت‌بخش است. کاغذ روغنی ته پای سیب هم آدم را یاد کاغذهای خوشمزه‌ی کیک‌یزدی می‌اندازد که توی بچگی می‌جویدیم و طعم آن از خود کیک‌یزدی بهتر بود. و خاک‌قند شیرین روی آن... وای وای وای امروز یاد قندخردکردن‌های مادرم افتادم. آن‌موقع‌ها قند حبه‌ای و خردشده نمی‌فروختند. فقط کله‌قند بود. مادرم سفره‌ی بزرگی پهن می‌کرد وسط اتاق و کله‌قندها را با تیشه خرد و تکه‌قندها را با انبر ریز ریز می‌کرد. می‌نشستم کنار دستش و آن تکه‌های سفید قند را که مزه‌ی شکرپنیر می‌داد با وسواس جدا می‌کردم و می‌خوردم و مادرم برایم حرف می‌زد. انگشتم را خیس می‌کردم و می‌زدم به خاک‌قندها و می‌گذاشتم توی دهنم. چقدر شیرین بودند قندهای کودکی. شیرین‌تر از تمام قندهای این‌روزها. نمی‌دانم شاید حرف‌های مادرم آن‌قدر شیرینشان می‌کرد. این‌روزها قندهای حبه‌ای فقط چای را شیرین می‌کنند. راحت به‌دست می‌آیند و زود هم آب می‌شوند اما نمی‌شود با آنها خاطره‌ی شیرین ساخت... 👳 @mollanasreddin 👳
تو فامیل، یه حاج عمو داشتیم که قصه‌ی دلدادگیشو همه میدونستن🌱 اینکه دلیلِ عذب موندگی حاجی، عشق نافرجامش به دختری بوده که صداش میزده انار 🥹 ولی هیشکی از اصلِ قضیه خبر نداشت. تا اینکه حاج عمو دمِ مرگش، همه رو تو خونه باغش جمع کرد و سرِ صحبت باز کرد ازین کلاف دلدادگی❣ انار؛ ثمرِ رسیده‌ی باغِ دلِ من بود که افتاد دست مشتری.. دخترِ شاه پریونِ محله که دل منو برد و دیگه هیچ وقت پسش نداد.. انار، انار نبود، منیژه نامی بود من صداش میکردم انار🫠 از بس خوش‌بر و رو بود، قشنگ می‌خندید، قشنگ دل می‌برد، عینهو انار، صد دانه یاقوت، تو نگاهش داشت🥰 اون انار رو من انارش کردم.. بغض کرده از غمِ صدای حاج عمو، اشک می‌ریختیم، و عمو غمگین تر از همیشه گفت: دلش با من نبود🩶 انار ثمرِ رسیده‌ی باغِ دل من بود، ولی افتاد دست مشتری.. بعد هم شعر وحشی بافقی رو با خودش زمزمه کرد: اول آنکس که خریدار شدش من بودم باعث گرمی بازار شدش من بودم.. ‌ حالا بعد از ۴۶ سال، انار برگشته و میگه: حلال کن، ندیدم عشقِ تو چشاتو، نشنیدم التماسِ صداتو🍂 انار برگشته اما ترک خورده.. ولی ترک خورده تر از اون منم، و دلم که چوب خطِ حیاتمون پر شده❗️ زن و زندگی ندارم.. اولاد ندارم.. هرچی ازم باقی بمونه سلامتیِ سرتون.. فقط یه حلقه‌ی طلا هست که بعد از مرگم بدید به انار و بهش بگید، ۴۶سال عاشقت بودم .. همون شب حاج عمو تو بُهت و غصه‌ی ما از دنیا رفت🥺 ما هم هرگز انار رو ندیدیم تا امانتیشو بدیم، فقط همیشه قبل از ما، سرِ خاکِ حاج عمو ،یه دسته گل بود💐 میخوام بگم، همه‌ی ما تو زندگیمون یه انار داریم که دیر یا زود برمیگرده، یا رسیده و تازه، یا ترک خورده و رنجور.. اما امان ازون روز که ۴۶سال‌های زیادی از رفتنش گذشته باشه و دیگه نشه مشتاق به بازگشتش بود...):🌱❣ 👳 @mollanasreddin 👳
🏴 فرازهایی از ترجمه ی زیارت «ناحیه مقدسه»، سوگنامه تأثرانگیز و مرثیه سوزناک امام مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) برای جد بزرگوارشان حضرت سیدالشهدا (علیه‌السلام): 🏷 (بخش اول) سلام بر حسین که جانش را تقدیم نمود، سلام بر آن کسی که در نهان و آشکار خدا را اطاعت نمود، سلام بر آن کسی که خداوند شفا را در خاکِ قبرِ او قرار داد، سلام بر آن کسی که (مکان) اجابتِ دعا در زیرِ بارگاه اوست، سلام بر آن کسی که امامان از نسل اویند، سلام بر فرزندِ خاتم پیامبران، سلام بر فرزند سرور جانشینان، سلام بر فرزند فاطمه زهراء، سلام بر فرزند خدیجه کبری، سلام بر فرزند سدره المنتهی، سلام بر فرزند جنّه المأوی، سلام بر فرزند زمزم و صفا، سلام بر آن آغشته به خون، سلام بر آن‌که (حُرمت) خیمه گاهش دریده شد، سلام بر پنجمینِ اصحاب کساء، سلام بر غریب غریبان، سلام بر شهید شهیدان، سلام بر مقتول دشمنان، سلام بر ساکن کربلا، سلام بر آن کسی که فرشتگان آسمان بر او گریستند، سلام بر آن کسی که خاندانش پاک و مطهرند، سلام بر پیشوای دین، سلام بر آن جایگاه‌های براهین و حجج الهی، درود بر آن پیشوایانِ سرور، سلام بر آن گریبآن‌های چاک شده، سلام بر آن لب‌های خشکیده، سلام بر آن جآن‌های مستأصل و ناچار، سلام بر آن ارواحِ (از کالبد) خارج شده، سلام بر آن جسدهای عریان و برهنه، سلام بر آن بدن‌های لاغر و نحیف، سلام بر آن خون‌های جاری، سلام بر آن اعضا قطعه قطعه شده، سلام بر آن سرهای بالا رفته (بر نیزه ها)، سلام بر آن بانوانِ بیرون آمده (از خیمه ها)، سلام بر حجت پروردگار جهانیان، سلام بر تو و بر فرزندان شهیدت، سلام بر تو و بر خاندان یاری دهنده ات (به دین الهی)، سلام بر تو و بر فرشتگان ملازمِ آرامگاهت، سلام بر آن کشته مظلوم، سلام بر برادر مسمومش، سلام بر علی اکبر، سلام بر آن شیر خوار کوچک، سلام بر آن بدن‌های برهنه شده، سلام بر آن خانواده ای که نزدیک (و همراه سَرورشان) بودند، سلام بر آن به خاک افتادگان در بیابان‌ها‌، سلام بر آن دور افتادگان از وطن‌ها، سلام بر آن دفن شدگان بدون کفن، سلام بر آن سرهای جدا شده از بدن، سلام بر آن حسابگر (اعمال خویش برای خدا) و شکیبا، سلام بر آن مظلومِ بی‌یاور، سلام بر آن جای گرفته در خاک پاک، سلام بر صاحب آن بارگاه عالی رتبه، سلام بر آن کسی که رب جلیل او را پاک و مطهر گردانید، سلام بر آن کسی که جبرئیل به او مباهات ‌می‌نمود، سلام بر آن کسی که میکائیل در گهواره با او تکلم ‌می‌نمود، سلام بر آن کسی که عهد و پیمانش شکسته شد، سلام بر آن کسی که پرده حُرمتش دریده شد، سلام بر آن کسی که خونش به ظلم ریخته شد، سلام بر آن‌که با خون زخم هایش شست و شو داده شد، سلام بر آن‌که از جام‌های نیزه‌ها جرعه نوشید، سلام بر آن مظلومی که خونش مباح گردید، سلام بر آن‌که در ملا عام سرش بریده شد، سلام بر آن‌که اهل قریه‌ها دفنش نمودند، سلام بر آن‌که شاهرگش بریده شد، سلام بر آن مدافع بی‌یاور، سلام بر آن محاسن بخون خضاب شده، سلام بر آن گونه خاک آلوده، سلام بر آن بدن جامه به غنیمت رفته، سلام بر آن دندان‌‌‌هایی که با چوب خیزران زده شده، سلام بر آن سر بالای نیزه رفته، سلام بر آن بدن‌های برهنه و عریانی که در بیابان‌ها (یِ کربلا) گرگ‌های تجاوزگر به آن دندان ‌می‌آلودند، و درندگان خون‌خوار بر گِرد آن ‌می‌گشتند، سلام بر تو ای مولای من و بر فرشتگانی که بر گِرد بارگاه تو پر ‌می‌کشند، و اطراف تربتت اجتماع کرده‌اند، و در آستان تو طواف ‌می‌کنند، و برای زیارت تو وارد ‌می‌شوند، سلام بر تو من به سوی تو رو آورده‌ام، و به رستگاری در پیشگاه تو امید بسته ام، سلام بر تو، سلام آن کسی که به حُرمت تو آشناست، و در ولایت و دوستی تو مخلص و بی‌ریا است، و به سبب محبت و ولای تو به خدا تقرب جسته، و از دشمنانت بیزار است، سلامِ کسی ‎که قلبش از مصیبت تو جریحه‌دار، و اشکش به هنگام یاد تو جاری است، سلامِ کسی که دردناک و غمگین و شیفته و فروتن است، سلام کسی که اگر باتو در کربلا ‌می‌بود، باجانش (دربرابرِ) تیزیِ شمشیرها از تو محافظت ‌می‌نمود، و نیمه جانش رابه خاطر تو بدست مرگ ‌می‌سپرد، و در رکاب تو جهاد می‌کرد، و تو را علیه ستمکاران یاری داده، جان و تن و مال و فرزندش را فدای تو ‌می‌نمود، و جانش فدای جان تو، و خانواده اش سپر بلایِ اهل بیت تو می‌بود، اگرچه زمانه مرا به تأخیر انداخت، و مُقدَّرات الهی مرا از یاریِ تو بازداشت، و نبودم تا با آنانکه با تو جنگیدند بجنگم، و با کسانی که با تو اظهار دشمنی کردند خصومت نمایم، (درعوض) صبح و شام بر تو گریه و شیون می‌کنم، و در مصیبت تو بجای اشک، خون می‌گریم، از روی حسرت و تأسّف و افسوس بر مصیبت هائی که بر تو وارد شد، تا جائی که از فرط اندوهِ مصیبت، و غم و غصّه شدّتِ حزن جان سپارم. ... 🏷 علیه السلام عجل الله تعالی فرجه
Poyanfar - To Ba Hame Fargh Dari (128).mp3
5.26M
▪️توباهمہ‌فرق‌دارے 🎙محمدحسین پویانفر
رویای سینما داشتم توی مجله تبلیغ داده بود برای تست بازیگری . روزی که می خواستم بروم برای تست یکی از رفقا هم همراهم آمد تا قوت قلب و اعتماد به نفس بدهد . آقایی که می خواست از ما تست بگیرد خودش بازیگر درجه سه سینما هم نبود . نه اسمش را شنیده بودم و نه قیافه اش آشنا بود . البته وقتی عکسش را توی چند تا پوستر روی دیوار نشانمان داد خیالمان راحت شد که حداقل خالی نبسته است . یک صحنه توی فیلم طوفان شن بازی کرده بود در نقش یک خلبان آمریکایی و یک صحنه هم توی یکی از فیلم های ایرج قادری روی اسب نشسته بود . خب جوان بودیم و سر پر شوری داشتیم . عقلمان نمی رسید برگردیم بگوییم پدر جان تو اگر رابطه ای با عالم سینما داری اول خودت را یک کاری بکن ، نخواستیم ما را کاره ای بکنی . دو هزارتومان دادم که شاید اندازه صدهزارتومان امروز ارزش داشت . دو تا هندوانه هم زیر بغل رفیقمان گذاشت که چقدر تو چهره ات سینمایی است و اون بنده خدا هم خر شد و دو هزارتومان هم از او گرفت . بعد هم یک دیالوگ یک خطی را برایش جلوی دوربین هندی کم اجرا کردیم و دستی به سر و گوش مخملی ما کشید و به بیرون در مشایعتمان کرد و قرار شد که تماس بگیرد . هفده سال گذشته و هنوز هم تماس نگرفته است . راستش قصدم بیان خاطره ای از همانروز تست بود که یکهو یاد آن بنده خدا افتادم و بد ندیدم در یک پست مجزا یادی از او کرده باشم . قرار بود ما را به عالم سینما ببرد تا مشهور و معروف بشویم . امشب توی اینترنت هرچقدر دنبال اسم و رسمش گشتم حتی توی لیست بازیگران آن دو تا فیلمی هم که بازی کرده بود اسمش را ننوشته بودند . خنده دارش اینجا بود که اسم خودم را که گوگل میکنم حداقل دو تا عکس و سایت محض خالی نبودن عریضه نشانمان می دهد . 👳 @mollanasreddin 👳
اونی كه الان ٣٠و خورده ای سالشه و از تو بلندتر و از ته دل تر قهقهه میزنه برای اینه كه از تو هم بیشتر آدم توی زندگیش ازدست داده برای اینه كه یادگرفته هروقت كسی خواست بره خودش درو براش بازكنه و بدرقه اش كنه به این باور رسیده كه گاهی آدمارو باید رهاكرد كه قبول كرده كه هیچكس تا ابد نخواهد موند، اون آدم دیگه از كسی انتظاری نداره نه توقعی كه هركی بهش بدی كنه یه لبخند میزنه و آروم میگه منتظر این اتفاق بودم؛ چیزی براش عجیب و غیر منتظره نیست، چیزای زیادی ازدست داده ولی آرامش اون سنشو به دست اورده؛ حالا توهم بابت از دست داده هات، بابت ترك شدنت، بابت بی معرفتی و بی ثباتی آدمای اطرافت نه اشك بریز نه گوشه گیری كن؛ ایناهمه پیش زمینه ی خنده های ٣٠و چند سالگیته باید ازدست بدی باید ترك بشی تا یروز بتونی راحت زندگی كنی رها كن بره! عادت همیشه هم بد نیست، یه روز عادت میكنی به این اتفاقات و اون وقت توهم بلند بلند میخندی! 👳 @mollanasreddin 👳
زوجی قرار گذاشتند تا از هم جدا شوند.هر دو بر سر جدایی‌شان توافق داشتند. به‌صورت عادلانه کتاب‌هایشان را تقسیم کردند، اما خیلی زود دریافتند کتابی را که یکی از آن‌ها می‌خواهد، آن یکی هم دوست دارد. این موضوع هنگام تقسیم کتاب‌های دیگر شدیدتر شد. بعد دریافتند که درمورد کتاب‌های دیگر هم همین طورند و یک‌دفعه هر دو متوجه شدند آنقدر نقطه مشترک دارند که جدایی‌شان دشوار و دردناک است. امروز هنوز باهم زندگی می‌کنند و به جدایی از هم به‌عنوان حادثه‌ای دردناک و “غیرضروری” می‌نگرند.گاهی در میان هزار دلیل برای رفتن، یک دلیل برای ماندن پیدا می‌شود. 👳 @mollanasreddin 👳