درویش فقیری در آتش فقر می سوخت وصله بر لباسش می دوخت و با خود زمزمه می کرد:
به نان خشک، قناعت کنیم و جامه دلق
که بار محنت خود، به که بار منت خلق.
یکی به او گفت: چه نشسته ای که فلانی در این شهر، طبع کریم دارد و سخاوتی فراگیر. اگر از حال تو باخبر شود، حتماً احسان و کمک می کند.
گفت: خاموش که به درویشی مردن، به که حاجت پیش کسی بردن.
#گلستان_سعدی
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
هارون الرشید به بهلول گفت:
می خواهم که روزی تو را مقرر کنم،
تا فکرت آسوده باشد. بهلول گفت:
مانعی ندارد ولی سه عیب دارد.
اول: نمی دانی به چه چیزی محتاجم،
تا مهیا کنی.
دوم: نمی دانی چه وقت می خواهم.
سوم: نمی دانی چه قدر می خواهم.
ولی خداوند اینها را می داند،
با این تفاوت که اگر خطائی از من سر بزند
تو حقوقم را قطع خواهی کرد،
ولی خداوند هرگز روزی بندگانش
را قطع نخواهد کرد.
#بهلول
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
#طنز_جبهه
🧐نماز قضا خوردن🤨
دو سه روز پیادهروی با آن وضع آب و غذا، صدای همه را در آورده بود.😩
بدتر از همه شوخیهای بیمزه بعضی از دوستان بود.☹️
میگفتند:
کی خیلی گرسنه است؟😃
هیچ کس حال جواب دادن نداشت. 😖
آن وقت توضیح میدادند:
فعلاً برادران اگر نماز قضا (غذا) دارند همان را بخورند تا بعد ببینیم چه دستور میرسد؟😉😆😁😕😐
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
گویند سیصد نفر را سه نفر سرباز لاغر اندام به اسارت گرفته و به صف کرده و می بردند .
تعدادی نظاره گر بر این جماعت اسیر می خندیدند .
یکی از تماشاچیان به آنان گفت :
ای بیچاره ها ! چگونه است این سه نفر نحیف برشما چنین چیره گشته و این چنبن خوار شدید ؟؟
یک جهاندیده درمیان آن اسیران فریاد زد که:
ای مردم ! بر ما نخندید که آن سه نفر با هم هستند و ما سیصد نفر، تنها !!
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
هدف زندگیتو گم نکن
از تلاش خسته نشو
زندگی هر کس با هدفاش
معنی دار میشه..✌🏻♥️🌱
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
✅یه #پیشنهاد_ویژه
بهترین کانال #گلدوزی ایتا😍
یه کانال پر از کارای تک و شیک گلدوزی شده😍😍😍
¤دیوارکوب منظره🏞
♡دیوارکوب عروس و داماد💍
♡دیوارکوبهاے عاشقانه💑
♡تقویم ازدواج و تولد📆
♡رومانتویےهاےدلبر👑
♡کلے گلدوزےِ دخترونه🎀
تازه لباساتون 👚👗رو کلی خوشگل میکنه با گلدوزی،نمونه ها توی کانال هست
یه عالمه ایده برا هدیه دادن 😍که خیلی خاصه و موندگار👌
🌹شما لایق بهترین ها هستید🌹
https://eitaa.com/joinchat/3571384459Cee404fadbf
👇💜👇💜👇💜👇💜👇💜👇
https://eitaa.com/joinchat/3571384459Cee404fadbf
💎 بشارت به مردم ایران🇮🇷
بشارتی صریح از قرآن کریم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای مردم ایران🇮🇷 در عصر غیبت و در نزدیکی ظهور امام زمان علیه السلام.
❄️ برای دیدن این بشارت به کانال 👇 مراجعه فرمایید.
http://eitaa.com/joinchat/3440181265Cd19ddafce4
http://eitaa.com/joinchat/3440181265Cd19ddafce4
❄️🌸❄️🌸❄️🌸❄️🌸❄️🌸
🌷صبح را آغاز می کنیم
🌿با یگانه خدایی
🌷که در دلهای ماست
🌿و در اعماق وجودمان منزل دارد
🌷خدای عاشقی که
🌿هر روز عشق را
🌷ترویج می کند برکل جهان
🌿سلام صبح بخیر
🌷امروزتون سرشار از مهر خدا
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
شنیدم که خروسی بود جهان گردیده و دام های مکر، دریده.
روزی پیرامُن ده به تماشای بوستانی می گشت، بانگی بکرد.
روباهی در آن حوالی بشنید.
طمع در خروس کرد و به حرصی تمام دوید تا به نزدیک خروس رسید.
خروس از بیم بر دیوار جست.
روباه گفت از من چرا می ترسی، پادشاه وقت فرموده است که هیچ کس مبادا بر کس بیداد کند، چنان که کبوتر هم آشیانه عقاب باشد و سگ در پوستین روباه نیفتد.
خروس در میانه سخن او گردن دراز کرد و سوی راه می نگرید.
روباه گفت چه می نگری؟
گفت جانوری می بینم که از جانب این دشت می آید، با دم و گوش های بزرگ، چنان می آید که باد به گردش نرسد.
روباه را از این سخن، سنگ نومیدی در دندان آمد، ناپروا و سراسیمه پناهگاهی می طلبید.
خروس گفت بیا تا بنگریم که این حیوان باری کیست؟
روباه گفت این علامات که تو شرح می دهی، دلیل آن می کند آن سگ تازی است و مرا از دیدار او خرمی نباشد.
خروس گفت پس نه تو می گویی که پادشاه ندا در داده است که کس را بر کس دشمنی نرسد.
روباه گفت بلی، اما امکان دارد که این سگ نشنیده باشد.
#مرزباننامهسعدالدينوراميني
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
*لطیفه 😅وحکم شرعی*👇👇
دوتا چیزه که آدم وقتی میخوره میفته!
یکی *گلوله*
یکی هم *افطاری!* 😂😜😂
🌹🌹🌹🌷🌷🌷
احکام_روزه 👇👇
*گروه اول* : کسی که بخاطرمریضی نمیتواندروزه بگیرد مجازست از اول نیت روزه نکرده وسحری هم نخورد.💠
*گروه دوم :* ولی کسی که بخاطر مثلا شغل سخت😞 نمیتواندروزه بگیرد بایدسحری بخورد و نیتروزه کند و در بین روز اگر ناچار شدروزه را بخورد. نه اینکه مثل مریض از ابتدا نیت نکند.😳
❗️👇❗️
فرق این دو اینست که در گروه اول از ابتدای روزعذر برای روزه خوردن وجود دارد( مریضی).👌👌 ولی گروه دوم عذرش از بعد از ظهر یا حتی دیرتر ممکن است پیدا شود که شخص بعد از آن شاید طاقت گرسنگی را از دست بدهد
و شایدخدا هم کمک کرد و توانست روزه اش را به پایان برساند.
🌹🌺💐🌺
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
روزی کلانتر با یکی از نیروهاش صحبت میکرد از او پرسید چه خبر؟
گروهبان گفت دوتا خبر دارم
یه خبر خوب یه خبر بد..!!
کلانتر گفت اول خبر بد رو بگو گروهبان گفت؛فقط یک گلوله دیگه باقی مونده
کلانتر گفت خبر خوب چیه ؟
گروهبان گفت ؛هنوز یک گلوله دیگه باقی مونده.
دیدگاه ما به مسائل میتواند متفاوت باشد دیدگاه خوب بسازیم
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
این قسمت: چندین وجیهه
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
🌸🍃🌸🍃
دو برادر هر وقت کفشی میخریدند یکی از دیگری زودتر آن را پاره میکرد با اینکه هر دو فقط به مدرسه میرفتند و برمیگشتند.
روزی هر دو همزمان برای خرید کفش به مغازه کفشفروشی رفتند. برادر اول، یک ساعت در قفسهها گشت و شیکترین کفش را انتخاب نمود. برادر دوم، از برادر اول خواست بیرون برود تا او کفش خود را انتخاب کند.
بعد از چند لحظه برادر دوم کفش خود را خرید و از مغازه بیرون آمد. برادر اول گفت: چه سریع کفش خود را انتخاب کردی؟
برادر اول گفت: من زمانِ انتخاب کفش قفسهها را نمیگردم، پای کفشفروش را نگاه میکنم و از او میخواهم یک جفت از کفشهایی که در پای خود دارد به من بدهد، چون ایمان دارم کفّاش، زمانی که کفش نیاز دارد بهترین و بادوامترین کفشاش را برای خود انتخاب میکند.
وقتی در مسیر معرفت قدم گذاشتیم و استادی برای خود انتخاب کردیم، دنبال سؤال و جواب زیاد و حاشیه نباشیم، راهی را برویم که استادمان میرود. هرگز به او نگوییم: استاد چه کنیم؟ بلکه بپرسیم: استاد چه میکنید؟!!!
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
تو صبر کن ...
شاید سخت باشد اما ممکن ست
بلاخره یک روز یک جایی کاکتوس زندگیت شروع به گل دادن می کند ..
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
💓صبح از راه رسید
🌸سبدش پر ز گل خور شید است
💓نگهش آینه ی امید است
🌸هم نفس با همه
💓مرغان خوش الحان سحر
🌸نغمه خوان غزل توحید است
💓صبح ، آغوش گشودست
🌸بپا خیز و ببین
💓با نگاهی که پر از مهر و صفاست
🌸بخدا صبح قشنگ است ،قشنگ
💓باغ پر نقش خدا ، رنگ به رنگ
🌸صبحتان باد بخیر
💓از غم و رنج به دور و پراز شادی و شور
ســلام 💐
صبحتون بخیر و روزتون 💐
سرشار از موفقیت و کامیابی 🍃💐
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
#طنز_منبر
💎آیتالله قرائتی:
❣در یڪی از دانشگاه ها
پیرامون حجاب🧕 سخنرانی میڪردم.
💎ناگهان دختری جوان از وسط جمعیت فریاد زد:
حاجاقااااااااااااااااا
چرا شما حجاب را ساختید؟!!!!😫
❣گفتم:
حجاب ، بافته ذهن ما نیست!
حجاب را ما نساختیم بلکه در کتاب خدا یافتیم🙂
💎گفت:
حجاب اصلا مهم نیست،
چون ظاهر مهم نیست دل پاڪ باشه کافیه.☹️
❣گفتم:
آخه چرا یه حرفی میزنی ڪه
خودت هم قبول نداری؟!!!!😏
💎گفت: دارم!😊
❣گفتم: نداری😌
💎گفت: دارم☺️
❣گفتم:
ثابت میڪنم
این حرفی ڪه گفتی رو خودت هم قبول نداری!😌😎
💎گفت: ثابت ڪن😊
❣گفتم: ازدواج ڪردی؟!😉
💎گفت: نه!😕
❣گفتم:
خدایا این خانم ازدواج نڪرده و
اعتقاد داره ظاهر مهم نیست دل پاڪ باشه،
پس یه شوهر زشت زشت زشت قسمتش بفرما...😉😅
💎فریاد زد: خدا نڪنه😟
❣گفتم: دلش پاڪه 😁
💎گفت:
غلط ڪردم حاجاقااااااا☹️😂😂😂
#با_هم_بخندیم 😂
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
🌴دانشمند مغرور 🌴
روزی دانشمندی که خود را بسیار عالم می دانست سوار کشتی شد، پس از حرکت نزد ناخدا رفت و به او گفت:
در این سال ها که زندگی کرده ای آیا چیزی از علم ریاضی می دانی؟ ناخدا پاسخ داد: نه چیز زیادی نمی دانم. دانشمند گفت: پس نیمی از عمرت را از دست داده ای. چند دقیقه ای بعد بار دیگر از ناخدا پرسید: ای ناخدا، آیا چیزی از علم صرف و نحو می دانی؟ ناخدا با شرمندگی جواب داد: به هیچ عنوان. دانشمند گفت: پس نیمی دیگر از عمرت را نیز از دست داده ای. در بین راه باران و باد شدیدی شروع و کشتی در طوفان گرفتار شد. این بار ناخدا به دانشمند مغرور گفت:
آیا شنا کردن بلدی؟ دانشمند جواب داد: نه، به هیچ عنوان. ناخدا گفت: پس کل عمرت را از دست داده ای چرا که کشتی در حال غرق شدن است. دانستن علم به تنهایی کافی نیست، گاهی لازم است از تجربه خود به خوبی استفاده کنیم.
منبع: کتاب داستان های مثنوی.
👳 @mollanasreddin 👳
یکی از گذشتگان تعریف می کند که روزی به همسرم گفتم که برای شب مهمان دارم و باید تا شب که از سر کارم برمی گردم همه چیز را آماده و مرتب کرده باشی و غذا درست کرده باشی شرمنده مهمانها نشویم .
همسرم گفت : چشم
ومن سرکارم در مزرعه رفتم و تا مغرب سخت کار کردم و به طرف خانه به راه افتادم ....اما چشمم در آن تاریکی مغرب که باید همه چیز آماده می بود به همسرم افتاد گوشه ای خوابیده بود ...
من هم خسته و درمانده که این حالت را دیدم از حرص و ناراحتی تا توانستم با عصا کتکش زدم !
به تمام قوت ضرباتم را وارد می کردم ، ناگهان متوجه شدم که صدای همسرم نیست و اصلا خانه خودم نیست خانه همسایه است !!!
از شدت خجالتی و شرمندگی بیرون زدم و به سرعت به خانه خودم رفتم ،با چهره ای سرخ شده و پرآشوبم وقتی وارد خانه شدم دیدم همسرم همه چیز را آماده کرده و مهمانها منتظر من هستند ، به کسی از احوال خود چیزی نگفتم و نشستم ، و در دل هر آن منتظر بودم مرد همسایه بیاید و شکایت کند ....
آن شب گذشت و کسی نیامد ....
بعد از سه روز که از آن ماجرا گذشت و باز کسی نیامد و من دیگر طاقت نیاوردم و به بازار رفتم و تکه ای طلا گرفتم و به منزل همسایه رفتم و به مرد آن زن گفتم :
بخدا خیلی شرمنده ام این طلای ناقابل را آورده ام بلکه مرا به خاطر آزاری که به او رسانده ام ببخشد، خسته بودم و متوجه نشدم که خانه خودم نیست و چنین شد ...
مرد خنده ای کرد و گفت :
به خدا قسم که من الان این را از تو میشنوم همسرم چیزی به من نگفته است ، اما این سه روز چیزی که برایم خیلی عجیب بود تغییر حالت همسرم بود که هر بار که به منزل آمدم منزل تمیز و مرتب شده است و همه چیز آماده است !!!
ای کاش هر هفته یکبار می آمدی و این اشتباه را تکرار می کردی !
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
💧روزی ملا از صحرا که به خانه آمد زنش گفت: بهتر است فورا َ به حمام رفته زود برگردی چون عروسی خواهرم است و تو باید وظیفهَ پدری انجام دهی
💧ملا به حمام رفته با عجله خود را شسته وقت خارج شد
💧باران شدیدی می بارید حدس زد به این زودی باران آرام نمی شود ناچار لباسهایش را به دستمالی پیچیده و زیر بغل زد و عریان عازم محل عروسی شد
💧اهل خانه که همه منتظر آمدن ملا بودند او را دیدند عریان در هوای بارانی می آید پرسیدند این چه وضعی است؟
💧ملا گفت: هر کس بی موقع به حمام بروم استحمام سرد و گرم هر دو میکند.
😂😂😂
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️