مونسی نیست مرا بعد سفر کردن تو
همدم دردم و این درد کشیدن دارد..
شهریار
👳 @mollanasreddin 👳
📚داستان ضرب المثل
✍از کوره در رفتن
ريشه اصطلاح از کوره در رفتن:
وقتی کوره های آهنگری برای جدا کردن آهن از سنگ آهن و یا گداختن آهن روشن می شود، لازم است که درجه حرارت کم کم بالا برود تا آهن سرد به تدریج گرم و گداخته و مذاب شود، زیرا آهنی که ناگهان در حرارت شدید قرار بگیرد سخت گداخته شده و سپس با صداهای مهیبی منفجر و به بیرون کوره پرتاب می شود، یعنی " از کوره در می رود "
از این رو برای توصیف رفتار افرادی که ناگهانی و به سختی خشمگین میشوند از این اصطلاح آهنگری استفاده می شود.
👳 @mollanasreddin 👳
'' مشکل دنــیــا این نیست که مردم کــم می دانند.
مشکل این است که آن ها چیزهای زیادی را می دانند که اهمیتي ندارنــد.
📖برتری خفیف
مارک تواین
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبح بخیر 🌱✨
👳 @mollanasreddin 👳
ﻗﻠﻤﯽ ﺍﺯ ﻗﻠﻤﺪﺍﻥ ﻗﺎﺿﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﻔﺖ :
ﺟﻨﺎﺏ ﻗﺎﺿﯽ ﮐﻠﻨﮓ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ
ﻗﺎﺿﯽ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :
ﻣﺮﺩﮎ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﻢ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﮐﻠﻨﮓ
ﺗﻮ ﻫﻨﻮﺯ ﮐﻠﻨﮓ ﻭ ﻗﻠﻢ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ؟!
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ :
ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺗﻮ ﺧﺎﻧﻪ ی ﻣﺮﺍ
ﺑﺎ ﺁﻥ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩﯼ ..
(مراقب قضاوتهاي خود باشيم )
👳 @mollanasreddin 👳
❌ لحضه رسیدن آب به سی و سه پل
✅ لحظه رسیدن آب به سی و سه پل
❌ لحضه
✅ لحظه
#غلط_ننویسیم
#درست_بنویسیم
👳 @mollanasreddin 👳
خدای مهربانم،
در اوج ناامیدی از آدم ها
تنها امیدم تویی
تویی که هوای منو داری
و هرگز رهایم نمی کنی
هزاران مرتبه شکرت 🙏🌹
👳 @mollanasreddin 👳
شبیه یکدگریم و چقدر دلگیر است
شبیه بودن گلهای بی شمیم به هم
فاضل نظری
👳 @mollanasreddin 👳
دیوار پیش ساخته می سازند، انگار می دانند آخر رابطه ها را
علیرضا جمشیدی
#کاریکلماتور
👳 @mollanasreddin 👳
#خاطرات_شهدا
سال 1376 یکی از زیباترین خاطرات زندگیم رقم خورد . و ما عقد کردیم،یک هفته از عقد مان گذشته بود،زنگ خانه به صدا در آمد و جلیل با کاغذی در دست به منزلمان آمد
خیلی ناراحت بود،پرسیدم چه شده؟ گفت: ماموریتی به من محول شده و باید به جزیره بروم ،ما آن زمان خیلی وابسته هم بودیم و این خیلی ناراحت کننده بود،چهل روز ماموریت جلیل برای من 40 سال گذشت هر روزم پر می شد از دلتنگی های عاشقانه ، بغض ، اشک های بی دلیل... مثل الان
اصلا انگار باید از همان اوایل زندگیم به این دور بودن ها خودم را وفق میدادم تا در این روزها کمتر نبودنش را بهانه کنم و صبور باشم
شهید #جلیل_خادمی
#عاشقانه_شهدایی😍
👳 @mollanasreddin 👳
کوچیک بزرگ نداره، ماها مردیم
صهیونا رو قِلِفتی لوله کردیم
شاخ نشو واسمون جوجو که از روت
با رورووئک میریم و برمیگردیم
✍ زهرا آراستهنیا
#شعرطنز
👳 @mollanasreddin 👳
به داشتهها، موقعیتها
و آدمهایِ خوبِ زندگیام فکر میکنم
به هر چیز یا هر کسی که دنیایِ مرا
زیبا و حالِ مرا خوب میکند.
و میخندم؛به رویِ تمامِ
روزهایِ خوبی که در راهند،
اتفاقاتِ خوبی که خواهند افتاد،
و آرزوهایی که برآورده خواهند شد.
خوشبختی یعنی همین؛
که زندگی را سخت نگیرم،
که حالِ من خوب باشد.
👳 @mollanasreddin 👳
❇️ اگر نماز را حفظ کردید، همه چیزتان محفوظ میماند
✅ قسمتی از وصیت نامه عالم و عارف بزرگ آیت الله سید علی قاضی (ایشان استاد بزرگان بینظیری مثل آیت الله بهجت و علامه طباطبایی بودند):
💎 نماز را بازاری نکنید،
اول وقت به جا بیاورید
با خضوع و خشوع!
اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ میماند؛
و تسبیحه صدیقه کبری سلام الله علیها و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود؛
🏷 #تهذيب_نفس #خودسازی #نماز_اول_وقت
👳 @mollanasreddin 👳
پاسخ عبرت انگيز انوشيروان
🌴شخصی نزد انوشيروان (شاه معروف ساسانی )آمد و گفت: مژده باد به تو که خداوند فلان دشمن تو را از ميان برداشت و هلاک کرد.
🌴انوشيروان به او گفت: اگر خدا او را از ميان برد، آيا مرا باقی می گذارد؟
🍂اگر بمرد عدو جای شادمانی نيست
🍂که زندگانی ما نيز جاودانی نيست
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبح بخیر 🌱✨
👳 @mollanasreddin 👳
حاج امین در خانه را کاملا باز کرد. تاکسیاش را از خانه بیرون آورد. به خیابان اصلی رفت . با حرکت آرام به کنارهی خیابان نگاه می کرد و مسافران را سوار می کرد. مسافرِ اول پیاده شد و گفت : آقا ! چقدر باید بدهم ؟
حاج امین به بالای شیشهی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر رو کرد و گفت: 100 تومان.
تاکسی پولش را گرفت و حرکت کرد.
اندکی بعد، مسافر دوم گفت: «آقا اینجا پیاده می شم. چقدر میشه »
دوباره حاج امین به بالای شیشهی جلو نگاهی کرد . زیر لب چیزی گفت. بعد به مسافر گفت: 125 تومان.
مسافر از قیمت منصفانه اش تعجب کرد. آرام به شیشهی جلو نگاهی کرد. روی کاغذ سادهای با خط زیبا نوشته بود:
امان ز لحظهی غفلت که شاهدم باشی یا بن الحسن
👳 @mollanasreddin 👳
دست و پا بریدهای، هزارپایی را بکشت.
صاحبدلی برو گذر کرد و گفت:
سبحان الله!
با هزارتا پایی که داشت،
چون اجلش فرا رسید، از بی دست و پایی گریختن نتوانست!!!
گلستان سعدی
👳 @mollanasreddin 👳
زندگی حکایت
قدیمی کوهستان است
صدا میکنی ومیشنوی
پس به نیکی صدا کن
تا بـه نیکی به تو پاسخ دهد...
👳 @mollanasreddin 👳
کاغذ خط دار را به جرم خط دادن به قلم پاره کردند.
سیدحسین محفوظی
#کاریکلماتور
👳 @mollanasreddin 👳
#خاطرات_شهدا
وابستگیمان آنقدر زیاد بود که زمانی که من ساعت را نگاه میکردم و متوجه میشدم نزدیک است از سر کار به خانه برسد، تپش قلبم شروع میشد. وقتی در خانه را میزد تپش قلبم بیشتر میشد و این یعنی اشتیاق من برای دیدنش بی نهایت بود.
همسر شهید #سید_یحیی_سیدی
#عاشقانه_شهدایی😍
👳 @mollanasreddin 👳
فراغت شیخ ابوحازم از خلق تا حدی بود که به قصابی بگذشت که گوشت فربه داشت. گفت: از این گوشت بستان.
گفت: سیم ندارم.
گفت: تو را زمان دهم.
گفت: من خویشتن را زمان دهم نکوتر از آن که تو مرا زمان دهی، و من خود آراسته گردانم.
قصاب گفت: لاجرم استخوانهای پهلوت پدید آمده است.
گفت: کرمان گور را این بس بود؟
تذکره الاولیاء
👳 @mollanasreddin 👳
بعضی وقت ها آدمی پیدا می شود که می خواهد چیز ناشناخته ای را به مردم بشناساند و همیشه هم مردم به ریشش می خندند و حتی گاهی هم اتفاق می افتد که او را به زندان می اندازند و سرانجام پس از مرگ آن فرد است که مردم متوجه می شوند حق با او بوده. آن وقت مجسمه اش را می سازند و این همان کسی است که به او می گویند؛ نابغه.
📖کتاب : تیستوی سبزانگشتی
موریس دئورون
👳 @mollanasreddin 👳
سه شناگر دروغگو
سه شناگر کنار هم نشسته و صحبت از شناگران و غواصان ماهر میکردند.
اولی گفت: من در جزیره ای غواصی را دیدم که برای صید مروارید به پنجاه متری آب دریا فرو رفته و بعد از بیست دقیقه از آنجا بیرون آمد.
دومی گفت: اینکه نقلی ندارد. من کسی را دیدم که صبح به زیر دریا رفت و هنگام ظهر از آب بیرون آمد و بعدا معلوم شد که زیر آب خوابش برده بود.
سومی گفت: اینهم تعجبی ندارد. من سه سال قبل با چشم خود شناگری را دیدم که به دریا فرو رفت و هنوز هم که هنوز است بیرون نیامده.
📚هزار و یک حکایت
👤خلیل خان ثقفی
👳 @mollanasreddin 👳