eitaa logo
پسرفاطمه(عج)
6.3هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
15.1هزار ویدیو
82 فایل
﷽ ❤ #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ ‍ ⚠️ تبادل فقط باکانالهای مذهبی وآموزشی بالای 2 کا ادمین نظرات ، پیشنهادات و تبادل ⬅️ @SeydAli_Alavi تبلیغات ارزان ⬅️ @tabtarefe
مشاهده در ایتا
دانلود
پسرفاطمه(عج)
" ﷽ #تـشـرفـات ✅ داستانی زیبا از #تشرف خدمت آقا امام زمان(عج) #قسمت2⃣ 🔹گفت
" ﷽ ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ ✅داستانی زیبا از خدمت آقا امام زمان(عج) 🔹به مجردگفتن این کلمه یعنی به رحمت خداواصل خواهی شدازنظرم غایب گشت من هم منتظر وعده شدم.سید تقی که ناقل این جریان است مي گويد: يك روزديدم شيخ حسن درنهايت مسرت و خوشحالي ازحرم حضرت رضا(ع )به طرف منزل برمي گشت.سؤال كردم:آقا شيخ حسن! امروزشما راخيلي مسرور مي بينم؟ گفت:من همين يك هفته بيشتر ميهمان شما نيستم هرطوركه مي توانيدمهمان نوازي كنيد.شبهاي اين هفته به كلي خواب نداشت مگر روزهاكه خواب قيلوله مي رفت ومضطرب بيدارمي شدپيوسته درحرم مطهرحضرت رضا(ع )ودرمنزل مشغول دعا خواندن بود.تا روز پنج شنبه همان هفته كه حنا گرفت وپاكيزه ترين لباسهاي خودرا برداشته وبه حمام رفت خودرا كاملاشستشو داده ومحاسن ودست وپا راخضاب نمودوخيلي دير ازحمام بيرون آمد.آن روز وشب راغذا نخورد چون دراين هفته كلاروزه بودبعدازخارج شدن ازحمام به حرم حضرت رضا(ع )مشرف شد ونزديك دوساعت ونيم ازشب جمعه گذشته بود كه از حرم بيرون آمد وبه طرف منزل روانه گرديد وبه من فرمود: تمام اهل بيت وبچه ها را جمع كن.همه راحاضرنمودم قدري باآنها صحبت كرده ومزاح نمودوفرمود:مرا حلال كنيدصحبت من باشماهمين است ديگرمرا نخواهيد ديدو اينك باشماخداحافظي مي كنم. بچه ها واهل بيت رامرخص نمود وفرمود: همگي رابه خدامي سپارم.تمامي بچه ها از اتاق بيرون رفتند بعدبه من فرمود:سيد تقي شما امشب مراتنهانگذاريد ساعتي استراحت كنيد،امابه شرط اينكه زودتر برخيزيد. بنده(سيد تقي)كه خوابم نبردو ايشان دائما مشغول دعا خواندن بودند. چون خوابم نبردبرخاستم وگفتم:شماچرا استراحت نمي كنيد اين قدرخيالات نداشته باشيدشماكه حالي نداريد،اقلاقدري استراحت كنيد.به صورت من تبسمي كرد وفرمود:نزديك است كه استراحت كنم واگرچه من وصيت كرده ام بازهم وصيت مي كنم اشهد ان لااله الا اللّه واشهد ان محمدا رسول اللّه(ص)و اشهدان عليا و اولاده المعصومين حجج اللّه بدان كه مرگ حق است وسؤال نكيرين حق و ان اللّه يبعث من في القبور(خداي تعالي هر آن كه رادر قبرهاباشد زنده مي كند وبرمي انگيزاند).وعقيده دارم كه معادحق است وصراط وميزان حق است و اما بعدقرض ندارم حتي يك درهم ويك ركعت از نمازهاي واجب من درهيچ حالي قضانشده ويك روز روزه ام راقضا نكرده ام ويك درهم ازمظالم بندگان خدابه گردن من نيست وچيزي براي شماباقي نگذاشته ام مگر دو ليره كه درجيب جليقه من است آن هم براي غسال وحق دفن من است وبراي مختصرمجلس ترحيم كه براي من تشكيل مي دهيد وهمه شما رابه خدا مي سپارم والسلام.وديگر ازحالابه بعدبامن صحبت نكنيدو آنچه دركفنم هست با من دفن كنيد وورقه اي راكه ازسيدگرفته ام دركفن من بگذاريد والسلام علي من اتبع الهدي. پس به اذكاري كه داشت مشغول شد و به عادت هرشب نمازشب راخواند بعدازنماز شب،روي سجاده اي كه داشت نشست وگويا منتظرمرگ بود. يك مرتبه ديدم ازجابلند شد و درنهايت خضوع وخشوع كسي راتعارف كرد وشمردم سيزده مرتبه بلند شدودرنهايت ادب تعارف كردو يك مرتبه ديدم مثل مرغي كه بال بزند خود رابه سمت دراتاق پرتاب كردو ازدل نعره زدكه يامولاي ياصاحب الزمان و صورت خودراچند دقيقه برعتبه درگذاشت.من بلند شدم و زير بغل او راگرفتم درحالي كه اوگريه مي كردبعد گفتم:شمارا چه مي شوداين چه حالي است كه داريد؟گفت:اسكت.(ساكت باش)وبه عربي فرمود:چهارده نور مبارك همگي اين جاتشريف دارند.من با خودگفتم :ازبس عاشق چهارده معصوم(ع )است اين طوربه نظرش مي آيدفكرنمي كردم كه اين حال سكرات باشدوآنها تشريف داشته باشندچون حالش خوب بودوهيچ گونه دردومرضي نداشت وهرچه مي گفت صحيح و حالش هم پريشان نبود.فاصله اي نشد كه ديدم تبسمي نمود واز جاحركت كردوسه مرتبه گفت:خوش آمديد اي قابض الارواح وآن وقت صورت را اطراف حجره برگردانيد درحالتي كه دستهايش رابرسينه گذاشته بودوعرض كرد: السلام عليك يارسول اللّه اجازه مي فرماييدوبعد عرض كرد:السلام عليك يااميرالمؤمنين اجازه مي فرماييدوهمين طور تمام چهارده نورمطهرراسلام عرض نمودو اجازه طلبيدوعرض كرد:دستم به دامنتان.آن وقت روبه قبله خوابيدوسه مرتبه عرض كرد:يا اللّه به اين چهارده نورمقدس بعد ملافه را روي صورت خود كشيد ودستهارا پهلويش گذاشت چون ملافه راكنارزدم ديدم ازدنيا رفته است بچه هارابراي نمازصبح بيدار كرده وگريه مي كردم كه ازگريه من مطلب رافهميدند.صبح جنازه ايشان رابا تشییع کنندگان زیادی برداشته و درغسالخانه قتلگاه غسل داديم وبدن مطهرش راشب در دارالسعاده حضرت رضا(ع)دفن كرديم. 📚 كمال الدين ج 1،ص 124،س 22 🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرج 🆔 @montazar
پسرفاطمه(عج)
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت۱۰۰ در دوران دفاع مقدس با همسرم راهي جبهه شديم. شوهرم در گروه شهيد .اندرزگو
خواهر شهید .بعد از ابراهيم حال و روز خودم را نمي فهميدم. ابراهيم همه زندگي من بود .خيلي به او دلبسته بوديم. او نه تنها يک برادر، که مربي ما نيز بود بارهــا با من در مورد حجــاب صحبت مي کرد و مي گفــت: چادر يادگار حضرت زهرا اســت، ايمان يک زن، وقتي کامل مي شود که حجاب را ...کامل رعايت کند و وقتي مي خواستيم از خانه بيرون برويم يا به مهماني دعوت داشتيم، به ما در ...مورد نحوه برخورد با نامحرم توصيه مي کرد و اما هيچگاه امر و نهي نمي کرد! ابراهيم اصول تربيتي را در نصيحت کردن .رعايت مي نمود در مورد نماز هم بارها ديده بودم که با شوخي و خنده، ما را براي نمازصبح »صدا مي زد و مي گفت: »نماز، فقط اول وقت و جماعت هميشــه به دوستانش در مورد اذان گفتن نصيحت مي کرد. مي گفت: هرجا هستيد تا صداي اذان را شنيديد، حتي اگر سوار موتور هستيد توقف کنيد و با .صداي بلند، پروردگار را صدا کنيد و اذان بگوئيد زماني که ابراهيم مجروح بود و به خانه آمد از يک طرف ناراحت بوديم و !از يک طرف خوشحال .ناراحت براي زخمي شدن و خوشحال که بيشتر مي توانستيم او را ببينيم خــوب به ياد دارم که دوســتانش به ديدنش آمدند. ابراهيم هم شــروع به :خواندن اشعاري کرد که فکر کنم خودش سروده بود اگر عالم همه با ما ســتيزند اگر شــويند با خون پيکرم را اگر با آتش و خون خو بگيرم اگر با تيغ، خونم را بريزند اگر گيرند از پيکر سرم را ز خط سرخ رهبر بر نگردم بارها شنيده بودم كه ابراهيم، از اين حرف که برخي مي گفتند: فقط مي ريم !جبهه براي شهيد شدن و... اصاً خوشش نمي آمد به دوستانش مي گفت: هميشه بگيد ما تا لحظه آخر، تا جائي که نفس داريم براي اسام و انقاب خدمت مي کنيم، اگر خدا خواست و نمره ما بيست شد .آن وقت شهيد شويم .ولي تا اون لحظه اي که نيرو داريم بايد براي اسام مبارزه کنيم مي گفــت بايد اينقدر با اين بدن کار کنيم، اينقدر در راه خدا فعاليت کنيم .که وقتي خودش صاح ديد، پاي کارنامه ما را امضا کند و شهيد شويم اما ممکن هم هســت که لياقت شهيد شدن، با رفتار يا کردار بد از ما گرفته .شود ٭٭٭ ســال ها از شهادت ابراهيم گذشــت. هيچکس نمي توانست تصور کند که ...فقدان او چه بر سر خانواده ي ما آورد. مادر ما از فقدان ابراهيم از پا افتاد و ،تا اينکه در ســال 1390 شــنيدم که قرار است سنگ يادبودي براي ابراهيم .روي قبر يکي از شهداي گمنام در بهشت زهرا ساخته شود ابراهيم عاشق گمنامي بود. حالا هم مزار يادبود او روي قبر يکي از شهداي .گمنام ساخته مي شد در واقع يکي از شــهداي گمنام به واسطه ابراهيم تکريم مي شد. اين ماجرا .گذشت تا اينكه به كنار مزار يادبود او رفتم روزي که براي اولين بار در مقابل ســنگ مزار ابراهيم قرار گرفتم، يکباره !بدنم لرزيد! رنگم پريد و باتعجب به اطراف نگاه کردم چند نفر از بســتگان ما هم همين حال را داشتند! ما به ياد يک ماجرا افتاديم !که سي سال قبل در همين نقطه اتفاق افتاده بود درســت بعد از عمليات آزادي خرمشهر، پســرعموي مادرم، شهيد حسن .سراجيان به شهادت رسيد آن زمــان ابراهيــم مجروح بود و با عصا راه مي رفت. اما به خاطر شــهادت .ايشان به بهشت زهرا آمد ،وقتي حسن را دفن کردند، ابراهيم جلو آمد و گفت: خوش به حالت حسن چه جاي خوبي هستي! قطعه26 و كنار خيابان اصلي. هرکي از اينجا رد بشه يه .فاتحه برات مي خونه و تو رو ياد مي کنه بعد ادامه داد: من هم بايد بيام پيش تو! دعا کن من هم بيام همينجا، بعد هم !با عصاي خودش به زمين زد و چند قبر آن طرف تر از حسن را نشان داد چند ســال بعد، درست همان جائي که ابراهيم نشــان داده بود، يک شهيد .گمنام دفن شد و بعد به طرز عجيبي ســنگ يادبــود ابراهيم در همان مــکان که خودش !!دوست داشت قرار گرفت 💕join ➣ @montazar 🔹 🔹 ❣ سهم تبلیغی شما: حداقل ارسال به یک نفر❣👆
22.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #در_مسیر_هلاکت ( #قسمت_آخر ) 🔸طرحی عظیم و سراسری در راستای پایان دادن به قرنها بدبختی. 👈 وعده همه منتظرین از شب اول زمستان تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها نیم ساعت قبل از اذان صبح دعا، اشک و توسل برای محقق شدن مهمترین امر عالم ✨ 👌اطلاع رسانی، کمترین وظیفه هر شیعه امیرالمؤمنین #حتما_ببینید #نشر_حداکثری ✅ @montazar
◾️🕊🍃◾️ ... ⚫️ ... 🍃 ◾️گریه های امام سجاد در طول زندگی: 🌹 امام سجاد علیه السلام پس از واقعه کربلا تا آخر عمر اشک چشمش خشک نشد. حدود چهل سال بر پدر بزرگوارش گریست در حالیکه روزها را روزه میگرفت و شبها را به عبادت میپرداخت. 🌾هنگام افطار غلام آن حضرت غذایش را حاضر میساخت و عرض میکرد :غذایتان را میل کنید. ▪️امام میفرمود: پسر پیغمبر را با شکم گرسنه و لب تشنه شهید کردند.. آنقدر تکرار میفرمود و گریه میکرد تا غذا با اشک چشمش مخلوط میگردید.. ☑️ یکی از غلامان حضرت گفت: امام سجاد روزی راه صحرا را در پیش گرفت،من در پی اش رفتم دیدم روی سنگ خشنی به سجده افتاده و صدای گریه اش بلند است و مکرر میفرماید: ✨ لا اله الا الله حقاحقا، لااله الا الله تعبدا و رقا،لااله الاالله ایمانا و تصدیقا و صدقا.. ❗️من تا هزار بار اذکار حضرت را شمردم! ▪️آنگاه سر از سجده برداشت در حالیکه تمام صورت و محاسنش از اشک به حدی خیس بود که انگار آنرا شسته باشد.. 🌿گفتم: مولای من،وقت آن نرسیده که اندوهتان به پایان برسد؟ 🌹فرمود: وای برتو، یعقوب پیغمبر دوازده تا پسر داشت خدا یکی از آنان را پنهان کرد موی سرش از اندوه سفید شد و کمرش از غم خمید و دیدگانش را به سبب گریه از دست داد، درحالیکه میدانست فرزندش زنده است. ⚫️من پدر و هفده نفر از بستگانم را دیدم که به خون آغشته روی زمین افتاده اند پس چگونه اندوهم پایان پذیرد و گریه ام بکاهد... 🏴أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ... ▪️ السلام علی الحسین ▪️وعلی علی ابن الحسین ▪️و علی اولاد الحسین ▪️و علی اصحاب الحسین ☑️ @montazar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رای بی رای | نمی‌خواد رای بده، میگه رای ما الکیه! رئیس جمهور از قبل مشخص شده. هر کسی رو که بخوان از صندوق در میارن اما... ✅ @montazar
Kamal podcast e4.mp3
21.74M
🎙 پادکست سریالی " کمال " _ 🔻 قسمت چهارم ( آخر ) _ ⚫️ موضوع : پسری جوان و اهل انگلستان که درگیر زندگی و روال‌ روزمره خود هست ؛ که در ادامه با نزدیک شدن به سالروز با فردی مسلمان آشنا شده و شخصیت مسلمان داستان به او هدیه ای میدهد که ذهن او را درگیر می کند ... 🌺🌺 ✅ @montazar