eitaa logo
منتظران ظهور
558 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
9.2هزار ویدیو
80 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ها بخوانند: یه خانوم با کلاس پر خوری نمی کند هنگام راه رفتن و کردن از خوردن و آشامیدن اجتناب می کند و صدای شان هنگام صحبت کردن با اطرافیان مودبانه و سنجیده است موقعیت شناس است و نحوه برخورد درست با افراد مختلف را به خوبی می داند در جمع با صدای بلند نمی خندد خنده های تمسخر آمیز نمی کند کم حرف میزند و معمولا های مفید می زند... ✅
چرا مجید رضا رهنورد که بچه مذهبی بود شد😭 مراقب خود، اطرافیان و مان باشیم. 👇👇👇 امروز صبح که خبر اعدام را همراه عکسش دیدم یک حس عجیبی بهم ‏دست داد نشدم به چهره اش که نگاه کردم افسوس خوردم که چرا عاقبت این جوان باید این جوری بشه تا این که بعدازظهر به جلسه ای دعوت شدم، سخنرانش فردی بودکه از زندگی او تهیه کرده بود و در جریان باز جویی وی بود این مطلب از زبان ایشان است. مادرش به امام رضا علیه السلام نامش را ‏مجیدرضا گذاشت از کودکی و هیئتی بود همیشه تلاش میکرد صف اول خودش را جاکند حتی برای ثواب بیشتر نماز، عبا بر شانه می انداخت از 15 سالگی که وارد شد کم کم تحت تاثیر قرار گرفت آنچنان شست و شوی شد که نماز را می کند و اعتقادات مذهبی و عشق به امام ‏حسین ع و حضرت فاطمه س را کنار گذاشته و حتی می کند😳 خودش میگوید ۸ سال رسانه من را تبدیل کرد به یک اتاق گاز که هر لحظه ممکن بود با یک جرقه منفجر شود، روز حادثه با دیدن آن گروه اغتشاش در خیابان آن جرقه زده شد اول در خانه نامه اش را می نویسد که برای من نکنید ‏سر قبرم نخوانید، هر که زده به خاطر کینه ای بوده که از حزب اللهی ها داشته، او میگوید با خودش فکر می کرده بعد از قتل اگر او را بگیرند حتما و تکه تکه اش میکنند برای همین موقع دستگیری میگوید مرا اعدام کنید اما بعد از چند روز که رفتار ماموران اطلاعاتی را می بیند که ‏با دینی با او تعامل می کنند تمام ذهنی اش به هم می ریزد بچه های اطلاعاتی به جای این که او را بزنند و شکنجه ا‌ش بدهند، با او می کنند از زندگیش می پرسند برای اینکه متوجه شود اعتقاداتش اشتباه است به او می دهند بخواند و خلاصه مجرم و بازجو باهم میکنند. آخر تازه ‏فهمیده که این ۸سال چه قدر فضای مجازی مغزش را شستشو داده تا دست به این برند، به مادرش می گوید، با مادران صحبت کن، طلب نکن فقط طلب کن من مثل یک برادرم را کشتم، مجید رضا میگوید چند به دلم مانده، یک بار دیگر دست را ببوسم به مادرم کادو بدهم😭 بعداز ۸ ‏سال دوباره پایم به حرم امام رضا علیه السلام برسد(این حرف را با گریه و زجه میزند و باز جو هم همراهش گریه و زجه میزند)😭 او بسیار پشیمان و شکسته شده بود. در حقیقت می شود گفت دوتا جوان ما را شهید نکرد بلکه دوتا جوان را شهید کرد ویک جوان را ، دشمن یک جوان را که می توانست سرباز امام زمان عج باشد ‏را تبدیل به یک کرد. مراقب خود، اطرافیان و مان در فضای مجازی باشیم. دکتر اصغری نکاح روانشناس و دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
🔴 💠 اگر گاهی همسرتان از رفتار یا کلام مادر یا پدرتان و یا هر یک از اعضای خانواده‌تان کرد سریع گارد متعصبانه نگیرید! 💠 حتی اگر حق با او نیست برای اینکه آبی بر دعوا بریزید بگویید حق با شماست منم بودم ناراحت می‌شدم. 💠 با این روش هم جلوی را می‌گیرید و هم همسرتان انرژی خود را صرف گرفتن با شما نمی‌کند. 💠 و نیز شما را فردی منصف و منطقی تلقی می‌کند و او می‌شوید. 💠 در فرصتی مناسب درباره او با منطق و به قصد نزدیک کردن دل همسرتان با طرف مقابل کنید. 💠 نگویید اگر اینکار را بکنیم او پررو می‌شود چالشِ این کار خیلی کمتر از چالشِ گارد گرفتن است چرا که دعوا و مشاجره پیش می‌آید وقتی همسرتان در بلند مدّت، مدام با این روش صحیح شما مواجه می‌شود باعث می‌گردد تا سخنان سطحی به زبان جاری نکند. به این شرط که شما نیز برای ، بی‌جهت پشت سر خانواده‌اش گلایه‌ نکنید. 💠 همسرتان اگر همیشه ببیند که شما اهل بحثهای و خاله‌زنک نیستید به مرور همرنگ شما خواهد شد. ` ‌𝙔𝙊𝙐 𝘼𝙍𝙀 𝙏𝙃𝙀 ʀᴇғᴜɢᴇ ᴏғ ᴍʏ ᴛɪʀᴇᴅɴᴇss تُــــــویی پناه خستگی هایم !🥰❤️ ════‌‌‌‌༻‌❤༺‌‌‌════       ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾ ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
❤️ ترفندهای شروع با همسر 1⃣ خودتون برای شروع پیش قدم بشید 2⃣ تو کارهاتون از همسرتون کمک بخواید 3⃣ درباره ی روزش ازش سوال بپرسید 4⃣ بابت کاری که کرده ازش تعریف کنید 5⃣ نیاز به حمایت رو اعلام کنید لینک مادرایتا @montazer_313_a
💑 نگذارید بینتان حاکم شـود! 🔸نگذارید کار به جایی برسد که هیچ حرفی با همسرتان نداشته باشید. صحبت نکردن از اولین جرقه های سردی در زندگی زناشویی‌ است. 🔸به بهانه های مختلف با همسرتان صحبت کنید. درباره فرزندان، کار، آب وهوا و... باهم صحبت کنید. لینک مادرایتا @montazer_313_a
🔴 💠حرفهای خود را با مطرح کنید؛ نه با چرا که از کلام همان برداشت می‌شود که شما می‌گویید؛ ولی از رفتارتان هزاران برداشت می‌شود. 💠 رفتارهای توام با کم محلی و قهرگونه باعث می‌شود که کینه‌ها، سوءظن‌ها و اختلافات پیدا کند! 💠 فقط کنید با همسرتون تا او بداند ناراحتی شما از چیست! 💠 برای گلایه کردن نیز، با آرامش و بدون طعنه و با احترام به همسرتان صحبت کنید. 🆔
🔴 💠 همسرم آمد. سریع خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز کردم سبزی‌ها را دیدم. یک کیلو و نیم نبود از این بسته‌های کوچک آماده سوپری بود که من را جواب نمی‌داد. جا خوردم! بعد با خودم حرف زدم که بی‌خیال کمتر می‌ذارم سر سفره. سلفونش را باز کردم بوی سبزی آمد. از دستش عصبانی شدم یک لحظه خواستم به شوهرم زنگ بزنم و یک دعوا راه بیاندازم. ولی بی‌خیال شدم. گفتم شب که آمد یک تذکر درست وحسابی بهش میدم. بعد با خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدم! شب که آمد نرم‌تر می‌کنم. رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق نیفتاده و ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. حالا! مگر چه شده؟! 💠 نتیجه‌ی صبرم این شد که دم غروب، به شوهرم آرام گفتم: راستی سبزی‌ها پلاسیده بود، فکرکنم داشتی حواست نبوده! همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم می‌خواستم از سبزی فروشی بخرم، گفتم تو امروز خیلی کار داری و میشی، دیگه نخوای سبزی پاک کنی. آن شب سر سفره، سبزی نگذاشتم و هیچ اتفاق و غریبی هم نیفتاد. اگر اون موقع زنگ می‌زدم امکان داشت روز قشنگم تبدیل به یک هفته شود. 💠 مکث کردن و را تمرین کنیم. گاهی زندگی سخت است اما با بی‌صبری، می‌کنیم. گاهی آرامش داریم، ولی با دست خودمان ناآرامی را وارد زندگی می‌کنیم. 🆔
🔴 💠 همسرم آمد. سریع خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز کردم سبزی‌ها را دیدم. یک کیلو و نیم نبود از این بسته‌های کوچک آماده سوپری بود که من را جواب نمی‌داد. جا خوردم! بعد با خودم حرف زدم که بی‌خیال کمتر می‌ذارم سر سفره. سلفونش را باز کردم بوی سبزی آمد. از دستش عصبانی شدم یک لحظه خواستم به شوهرم زنگ بزنم و یک دعوا راه بیاندازم. ولی بی‌خیال شدم. گفتم شب که آمد یک تذکر درست وحسابی بهش میدم. بعد با خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدم! شب که آمد نرم‌تر می‌کنم. رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق نیفتاده و ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. حالا! مگر چه شده؟! 💠 نتیجه‌ی صبرم این شد که دم غروب، به شوهرم آرام گفتم: راستی سبزی‌ها پلاسیده بود، فکرکنم داشتی حواست نبوده! همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم می‌خواستم از سبزی فروشی بخرم، گفتم تو امروز خیلی کار داری و میشی، دیگه نخوای سبزی پاک کنی. آن شب سر سفره، سبزی نگذاشتم و هیچ اتفاق و غریبی هم نیفتاد. اگر اون موقع زنگ می‌زدم امکان داشت روز قشنگم تبدیل به یک هفته شود. 💠 مکث کردن و را تمرین کنیم. گاهی زندگی سخت است اما با بی‌صبری، می‌کنیم. گاهی آرامش داریم، ولی با دست خودمان ناآرامی را وارد زندگی می‌کنیم.
🔴 💠 اگر گاهی همسرتان از رفتار یا کلام مادر یا پدرتان و یا هر یک از اعضای خانواده‌تان کرد سریع گارد متعصبانه نگیرید! 💠 حتی اگر حق با او نیست برای اینکه آبی بر دعوا بریزید بگویید حق با شماست منم بودم ناراحت می‌شدم. 💠 با این روش هم جلوی را می‌گیرید و هم همسرتان انرژی خود را صرف گرفتن با شما نمی‌کند. 💠 و نیز شما را فردی منصف و منطقی تلقی می‌کند و او می‌شوید. 💠 در فرصتی مناسب درباره او با منطق و به قصد نزدیک کردن دل همسرتان با طرف مقابل کنید. 💠 نگویید اگر اینکار را بکنیم او پررو می‌شود چالشِ این کار خیلی کمتر از چالشِ گارد گرفتن است چرا که دعوا و مشاجره پیش می‌آید وقتی همسرتان در بلند مدّت، مدام با این روش صحیح شما مواجه می‌شود باعث می‌گردد تا سخنان سطحی به زبان جاری نکند. به این شرط که شما نیز برای ، بی‌جهت پشت سر خانواده‌اش گلایه‌ نکنید. 💠 همسرتان اگر همیشه ببیند که شما اهل بحثهای و خاله‌زنک نیستید به مرور همرنگ شما خواهد شد. 🆔
اگر می خواهید "هَم‍سَر" خوبی باشید اول باید یاد بگیرید که "هَم‍ صحبت" خوبی برای او باشید... زن و شوهری که از کردن با هم لذت می برند هیچ گاه به بن بست نخواهند رسید.
🔸مامان بابای نازنین! شما قهرمان کودکتون هستید. حداقل تا زمان ،‌ والدین قهرمان بچه‌هایشان هستند. 🔹از این قدرت استفاده کنید تا به آن‌ها آموزش بدهید: که چطور کنند چطور کنند چطور کنند نقش خودتون را در شکل‌گیری و رشد شخصیت دلبندانتون فراموش نکنید. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐
🔴 💠 همسرم آمد. سریع خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز کردم سبزی‌ها را دیدم. یک کیلو و نیم نبود از این بسته‌های کوچک آماده سوپری بود که من را جواب نمی‌داد. جا خوردم! بعد با خودم حرف زدم که بی‌خیال کمتر می‌ذارم سر سفره. سلفونش را باز کردم بوی سبزی آمد. از دستش عصبانی شدم یک لحظه خواستم به شوهرم زنگ بزنم و یک دعوا راه بیاندازم. ولی بی‌خیال شدم. گفتم شب که آمد یک تذکر درست وحسابی بهش میدم. بعد با خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدم! شب که آمد نرم‌تر می‌کنم. رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق نیفتاده و ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. حالا! مگر چه شده؟! 💠 نتیجه‌ی صبرم این شد که دم غروب، به شوهرم آرام گفتم: راستی سبزی‌ها پلاسیده بود، فکرکنم داشتی حواست نبوده! همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم می‌خواستم از سبزی فروشی بخرم، گفتم تو امروز خیلی کار داری و میشی، دیگه نخوای سبزی پاک کنی. آن شب سر سفره، سبزی نگذاشتم و هیچ اتفاق و غریبی هم نیفتاد. اگر اون موقع زنگ می‌زدم امکان داشت روز قشنگم تبدیل به یک هفته شود. 💠 مکث کردن و را تمرین کنیم. گاهی زندگی سخت است اما با بی‌صبری، می‌کنیم. گاهی آرامش داریم، ولی با دست خودمان ناآرامی را وارد زندگی می‌کنیم.