#داستان
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
📖داستان صدقه_۱
صبح زود ندا با صدای زنگ ساعت⏰ از خواب بیدار شد. به پدر و مادرش که زودتر از خواب بیدار شده بودند سلام کرد و صبح به خیر گفت.😊 صورتش رو شست و دندونهایش را مسواک زد. ندا تازه امسال به کلاس اول می رفت. برای همین باید بعد از خوردن صبحانه🥚🥖 و شُکر کردن خداوند❤️ به خاطر دادن نعمتهای فراوان🙏 آماده می شد تا با مادرش به مدرسه بره
از دیشب لباسها و کیف و کفشش 🎒👟را آماده و منظم چیده بود تا صبح دنبالشون نگرده. ندا دختر منظمی بود که مدرسه رفتن را دوست داشت🤗 وقتی ندا آماده شد مادرش هم آماده رفتن بود. مادر ندا پولی💷 رو از کیفش بیرون آورد و انداخت توی صندوق صدقه ای که توی خانه داشتند.
ندا با تعجب😳به مادرش نگاه کرد و چیزی نگفت و از خانه🏡 بیرون رفتند. در راه ندا از مادرش پرسید که چرا اون پول را داخل صندوق انداخت. براش جالب بود که می خوان با پولهای داخل صندوق چه کار کنند🤔...
#ادامه_دارد...
@montazer_koocholo
11.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت: تقصیر خودمه
#انس_با_قران
خداوند مهربان در ایه ۲۲ سوره #نور می فرماید:
" و لیَعفوا و لیَصفَحوا
یعنی: انسان های با ایمان باید گذشت کنند و خطا های دیگران را ببخشند
یک نکته قشنگ از ایه بیست و دومم
در سوره نور اومد هدیه برای مردم
باید گذشت کنند از بدی های دیگران
تا خدا هم بگذره از خطا های انان☺️
جشن سیب و مسابقه بزرگ.mp3
10.48M
#امام_زمان
#بسیج
🌹#جشن_سیب_و_مسابقه_بزرگ🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
#عمو_قصه_گو
🗣قرائت :سوره ی اعلی
🎶تدوین : عموقصه گو
📚منبع :کتاب جشن سیب و مسابقه بزرگ
@montazer_koocholo
#داستان
زندگی #امام_حسن_عسکری
#پنجشنبه
#روز_زیارتی
داستان این هفته :انسان فروتن
کودک گفت: پدر جان! کجا میخواهی بروی؟ من هم دوست دارم با تو بیایم!
پدر تسبیح سرخ رنگش را در دست جا به جا کرد. نگاهی به کودک و نگاهی به همسرش کرد: اگر اشکالی ندارد او را با خودت ببر، تنهایی توی خونه حوصله اش سر میرود، توی این هوا گرم هم نمیتواند برود توی کوچه بازی کند..
پدر گفت: باشه، زود برو لباست را عوض کن.
کودک با کمک مادرش لباس تازه ایی پوشید، و همراه پدر از خانه امد. هوا گرم بود،کنار کوچه پیرمردی هندوانه🍉 میفروخت.
هندوانه ها 🍉روی گاری بود. هندوانه فروش فریاد زد: اهای....! هندوانه شیرین!، بیا و ببر...! هم خودت بخور هم غازت....!.😉
کودک خندید😄 ، پدر به هندوانه فروش🍉 سلام کرد. کودک گفت: بابا! مگر غاز هم هندوانه میخورد!😄
پدر گفت: منظورش پوست و دانه هندوانه است که جلوی غآز و اردک 🐤میریزند. حتی اسب🐴 و گاو و الاغ هم پوست هندوانه میخورند.
سر پیچ کوچه اقایی داشت می امد، پدر فوری سلام 🖐کرد. پدر همین طور که هرکس را در راه میدید فوری سلام میکرد. حتی به نوجوانی که دم پله خانه اش نشسته بود سلام 🤚کرد.
کودک خیلی تعجب کرد، تا ان زمان فکر میکرد، ادم فقط باید به بزرگتر از خودش سلام کند.
پدر سرانجام کنار خانه ایی ایستاد. در خانه باز بود، ان خانه ، خانه دوستش بود که تازه از حج برگشته بود. و مردم برای دیدن او به خانه اش⛺️ میرفتند، کودک همراه پدرش وارد خانه شد، و با اتاق مهمان ها رفتند. اتاق شلوغ بود، پدر به همه سلام کرد. دوستش "حاج احمد" را بوسید 😘و زیارت قبول گفت. کودک هم دوست پدرش را بوسید.
پدر نگاهی کرد دید دور تا دور اتاق مهمان ها نشسته بودند. او رفت کنار در نشست و کودک هم پیشش.
یکی از جوان ها پا شد و گفت: اقا! بفرمایید بالاتر من اینجا مینشینم. پدر قبول نکرد.
حاج احمد کمی از زیارتش و از خانه خدا حرف زد . بعد یک شیشه عطر و یک مُهر به پدرش هدیه داد😇.
پدر و کودک از حاج احمد خداحافظی کردند و از خانه بیرون امدند.
#ادامه_دارد.
@montazer_koocholo
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🇮🇷پنجشنبه_های_شهدایی
💐یار امام زمان(عج) باید مثل شهید جواد فکوری #شجاع و#خوش_فکر باشه☺️
@montazer_koocholo
9.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت: فرهنگ با فرهنگ
پیام اخلاقی: تفکیک زباله
@montazer_koocholo