eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
679 عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
گاهی بهش فکـــر کنیم... یک نفر سالهاست منتظر ماست؛ تا بهش خبـــر بدیم که ما آماده ایم ؛ که برگرده.. که بیاد.. 🍃اللــهم عجــل لولیکــــ الفــرج🍃 🌹تعجیل در #ظهور مولا #صلوات کانال ویژه محبان حضرت: @Akharin_khorshid313 تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
منم مثل برادر شما.mp3
9.57M
🌹منم مثل برادر شما🌹 🙍‍♂بالای ۴ سال 🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا (عموقصه گو) 🗣قرائت : سوره بقره آیه ۲۲ تا ۲۴ 🎶تدوین:عمو قصه گو 📚منبع:قصه های خیلی قشنگ @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫...شايد مهمترين مسئله اين است كه اغلب پدر و مادرها، نمي توانند فرزندان شان را تشويق به فكر كردن كنند. طبق تحقيقات صورت گرفته، بچه هایی كه به مهارتهاي تفكر انتقادي مجهز هستند، بهترين سلاح را در برابر معضل روزافزون اعتياد دارند. 👈 شما مي توانيد با آموختن اين مهارتها، فرزندان خويش را در مقابل مصرف مواد مخدر، محافظت كنيد. حتي مي توانيد اين كار را از سنين پايين، شروع كنيد. در واقع، كار و وظيفه والدين از زماني آغاز ميشود كه هنوز كودكان با اين مقوله آشنا نشده اند. 💫براساس تحقيقات، کودکان در سن چهار سالگی ميتوانند بخوبي مسأله گشايي كنند. بطور مثال، به گفتگوی میان دو پسر بچه توجه کنید؛ 🔹پارسا: تو نبايد به جشن تولدم بيايي❗️ 🔸احسان: خب كه چي ❗️فكركردي دوست دارم بيام❗️ 👈 آيا او واقعا به اين مسئله كه، دوستش طردش كرده اهميتی نمي دهد❓و يا اگر مي تواند اين اهانت دوستش را ناديده بگيرد، در آينده نيز، مي تواند به اين روش ادامه دهد❓ زماني كه او بزرگتر شد چگونه بايد درک کند كه مواد مخدر، بطور جدی مي تواند به او آسيب برساند❓آيا آن موقع نیز خواهد گفت «برايم مهم نيست؟» و اگر او به احساسات خويش اهميتي ندهد، چگونه مي تواند به احساسات ديگران اهميت دهد❓ ✅با چند سوال ساده مي توانيم به بچه های كوچك، ٤، ۵ ساله، كمك كنيم تا آنها بتوانند بر رفتار خويش و ديگران تاثير گذارند: 🔻چه مشكلي پيش آمده❓(اين سوال مي تواند به كودكان كمك كند تا آنها مشكل راتشخيص داده و در پی راه حل آن باشند). @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصه شب 💠 قصه‌ شب:«حمیدرضا و دوستی پرماجرا» قسمت اول ✍️ نویسنده: مجتبی ملک محمد 🎤 با اجرای: ناهید هاشم نژاد، سما سهرابی و راحیل سادات موسوی 🎞 تنظیم: محمد مهدی نقیب زاده و علیرضا آذرپیکان 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: کودکان تأثیر دوست بد را در رفتار و زندگی ببینند. 🔷🔸💠🔸🔷 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مژدگانی.mp3
8.73M
🌹مژدگانی🌹 🙍‍♂بالای ۴ سال 🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا (عموقصه گو) 🗣قرائت : سوره بقره آیه ۲۵ 🎶تدوین:عمو قصه گو 📚منبع:قصه های خیلی قشنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصه شب 💠 قصه‌ شب:«فوتبالیست شجاع» ✍️ نویسنده: مجتبی ملک محمد 🎤 با اجرای: مریم مهدی‌زاده، محمد مهدی حکیمی 🎞 تنظیم: محمد مهدی نقیب زاده و علیرضا آذرپیکان 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: آشنایی کودکان با قهرمانان دفاع مقدس مخصوصا شهید فهمیده. 🔷🔸💠🔸🔷 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:  ✨جُعِلَتِ الخَبائِثُ في بَيتٍ و جُعِلَ مِفتاحُهُ الكِذبَ [همه پليدى ها در خانه اى قرار داده شده و كليد همه ی آن دروغ است.] 📚نزهة الناظر، ج۱، ص۱۴۵ 💫گفته خدای مهربون خالق هفت تا آسمون 🌟باید با هم صادق باشید رو کجی‌ها خط بکشید 💫همه با هم مهربونید اینو باید خوب بدونید 🌟هرجا که باشه حرف راست دروغگو دشمنِ خداست @montazer_koocholo
🌷 قسمت ۱۴ فرمانده همان جا، کنارِ سوراخیِ سنگر ایستاد. زل زده بود به روبه‌رو و چشم نمی‌گرداند. با صدای هر تک‌تیر، تکان می‌خورد؛ انگار که راستی راستی به سمت او شلیک می‌شود. ‼️خواستم درباره‌ی عبدل بپرسم و این‌که کجا رفت. نتوانستم. ترسیدم جوابم را ندهد.😒 ـ تو برو تو سنگر، پیشِ بیسیم📞 من فعلاً این‌جا هستم. نمی‌خواستم بروم❗️ دلم همچنان پیشِ آن پسره بود😢 اما به ناچار راه افتادم سمت سنگرمان. توی سنگر، یک گوشه نشستم. سنگرمان جادار بود؛ چون خیلی وقت‌ها فرماندهان می‌آمدند آن‌جا. دیواره‌هایش از گونیِ خاک بود و روی آن را چند تیر‌آهن انداخته بودند. جلوی در، پتو آویزان کرده بودیم که شب‌ها، نور فانوس‌هایی💥 که روشن می‌کردیم، بیرون نرود. همان بغل هم دو تا جعبه مهمات بود؛ برای خوراکی‌ها و خرت‌وپرت‌های دیگری که داشتیم. همه‌ی حواسم به عبدل بود و داشتم درباره‌ی او فکر می‌کردم که فرمانده آمد. بدون این‌که حرفی بزند، یک‌راست رفت سراغِ بیسیم: ـ قاسم، قاسم... فروزان. انگار که منتظر باشند، بلافاصله یک نفر آمد پشت خط و جواب داد: ـ فروزان هستم. چه خبر⁉️ ـ آذرخش پرواز کرد. تکرار می‌کنم. آذرخش به سوی آشیانه پرواز کرد😭 ـ شنیدم. تمام. فرمانده، همان جا تکیه داد به دیواره‌ی سنگر و پاهاش را دراز کرد. یک مدت، نه حرف زد و نه حتا مژه زد. خیره شده بود به یک نقطه و چنان بی‌حرکت نشسته بود که صدای نفس کشیدنش هم نمی‌آمد.‼️ بلند شدم، توی یکی از شیشه‌های مربایی، چای☕️ ریختم و گذاشتم کنارِ دستش. با تکان دادنِ سر، ازم تشکر کرد. بعد پا شد، لیوان را برداشت و رفت بیرون. شب سختی بود. نمی‌دانستم عبدل که پیشِ چشمِ من یک پسرک لاغر و قدکوتاه بود و پیشِ چشمِ فرمانده یک قهرمان، کجا رفت. او کی بود😔 تا آن روز سابقه نداشت کسی به آن طرف کارون برود. یا اقل‌کم، من خبرش را نداشتم😢 بلند شدم رفتم بیرون. فرمانده تکیه داده بود به دیواره‌ی کانال ـ رو به کارون و خط دشمن ایستاده بود. همه جا ساکت بود و تک‌وتوک، صدای ترق‌وتروق شلیک تفنگ‌ها می‌آمد. هر چه صبر کردم تا فرمانده چیزی بگوید و سرِ صحبت باز شود، حرفی نزد. ناچار گفتم: «من... من می‌توانم یک چیزی بپرسم... راجع به...» وقتی دیدم حتی رویش را برنگرداند طرفم، کلمات تو دهنم ماسید.🤭 صبر کردم تا شاید چیزی بگوید. نگفت. ـ راستش... فرمانده برگشت به سمتم. توی تاریکی، می‌توانستم سنگینیِ نگاهش را روی خودم حس کنم😞 ـ نه. هیچ چیز نپرس. از الان به بعد هم انگار نه انگار که قبلاً آذرخش را ـ یا همان عبدل را ـ دیده‌ای. درباره‌ی او با احدی حرف نزن. متوجه شدی؟ اگر کسی درباره‌اش ازت چیزی پرسید، بگو... اصلاً بگو آمده بود کمک‌بیسیم‌چیِ تو شود ولی نماند و رفت. ندانستن این‌که این پسرک کی بود، به نفع همه است‼️ از دور، صدای زوزه‌ی خمپاره آمد. از بالای سرمان رد شد و آن عقب‌ترها، خورد زمین و ترکید. من سر خم کردم ولی فرمانده جنب نخورد. ناچار برگشتم تو سنگر و کنارِ بیسیم📞 دراز کشیدم. تا وقتی بیدار بودم، فرمانده برنگشت تو. من هم تصمیم گرفتم دیگر چیزی از عبدل نپرسم و فراموشش کنم😔 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصه شب 💠 قصه‌ شب: «آب بازی عجیب» ✍️ نویسنده: مجتبی ملک محمد 🎤 با اجرای: مریم مهدی زاده، سما سهرابی، محمد علی حکیمی و راحیل سادات موسوی 🎞 تنظیم: محمد مهدی نقیب زاده و علیرضا آذرپیکان 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: آشنایی کودکان با کرامات اهل بیت علیهم السلام به خصوص امام حسن عسکری علیه السلام. 🔸🔹💠🔸🔹 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 منتظر کوچولو های عزیزم سلام🖐 روزتون بخیر😍 روز روز زیارتی عزیزمون هسته💚 پس بیایین سلام ویژه اقا رو بخونیم☺️ @montazer_koocholo
28.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸قسمت ششم: نیکان و آرزویش 👌نیکو و نیکان خواهر و برادر هستند.‌آن‌ها یک خواهر کوچک هم دارند که اسمش نیکی است...نیکان آرزو داشت بتواند مثل دوستش امید شاگرد اول باشد و سرِ صف جایزه بگیرد؛ اما درس نیکان ضعیف بود، تا این که یک روز ... 🌱برگرفته از کتاب یکصد و پنجاه درس زندگی حضرت آیت الله مکارم شیرازی مدظله العالی @montazer_koocholo
49.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در سفری ماجراجویانه قسمت اول 🌸 عزیزان من حتما این فیلم سینمایی جذاب را ببینید و لذت ببرید😍 @montazer_koocholo