بوی فرشته.mp3
7.71M
#حجاب
#برای_ایران
#فاطمیه
🌹بوی فرشته🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره بقره آیه ۸۰ و ۸۱
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚منبع:قصه های شیرین از زندگی معصومین
@montazer_koocholo
May 11
#والدین_بخوانند
#ادامه_مبحث
✍...زماني که فرزندتان علت اضطراب و خجالتی بودن خود را شناسايي کرد از او راجع به احساساتش بپرسيد بويژه، زماني که معلم در کلاس از او تقاضا يا خواسته اي دارد. پس 👇👇
🔹اگر زماني که او پاسخ پرسش ها را مي دهد ديگران به او مي خندند، از فرزندتان سوال کنيد واکنش او چگونه خواهد بود❓
🔹اگر از اشتباهات خويش مي ترسد، به او اطمينان دهيد که همه چيز بر وفق مراد بوده و جاي هيچ گونه نگراني نيست🙂
🔹به او راجع به خودتان بگوييد وکارهايي که در سن و سال او انجام داده ايد😶
🔹اجازه دهيد موضوعي را انتخاب کند و در اين خصوص پرسش هايي را مطرح کنيد.
🔹اگر عادت دارد کتاب را با صداي بلند بخواند، اجازه دهيد در محيط خانه تمرين کند. اين محيط با حمايت شما امنيت را براي او فراهم خواهد کرد👌
🌟طوبی هفت ساله بخاطر چيزهاي مختلفي، دچار اضطراب😖 شده است. او دختر کم رويي است و نمي تواند براي بازي کردن، به ديگران ملحق شود زيرا يکي دوبار قبلا بچه ها به اوگفته بودند حالا نوبت تو نيست بازي کني يا اين که، فعلاً جايي براي تو نيست. مانند اکثر بچه هاي خجالتي و کم رو، طوبی نيز دچار اضطراب شده بود. مادر طوبی پس از مشورت با روانشناس و استفاده از تکنيک هاي ارائه شده به دخترش کمک کرد👌
✅"تکنیک ایفای نقش" اين مشکل را حل کرد👌
مادر نقش تماشاگر را بازي کرد و طوبی نيز شروع به صحبت کرد. وقتي که طوبی شروع به حرف زدن کرد، مادر متوجه شد او سرش پايين بوده و به آرامي صحبت مي کند😞 طوري که، صدايش به سختي شنيده مي شود.
#ادامه_دارد
#روز_های_زوج
@montazer_koocholo
#چهارشنبه_های_امام_رضایی ✨
#داستان
زمان های قدیم در یک دشت بزرگ و پر از گل، یک مامان آهوی زیبا 🦌با دو فرزند خود زندگی می کرد. مامان آهوی قصه ما هر روز برای پیدا کردن غذا از لانه بیرون می رفت و از فرزندان خود می خواست در لانه منتظر او بمانند و به هیچ وجه بیرون نروند. بچه آهو های زیبا هم همیشه به حرف های مامان آهو توجه می کردند و آن قدر منتظر می ماندند تا مامان آهو به لانه بازگردد. یک روز که مامان آهوی مهربان قصه ما به دنبال غذا رفته بود، از این طرف دشت به آن طرف دشت می دوید.
به همه جا سرک می کشید تا غذای مناسبی برای بچه آهو ها پیدا کند و با خود به لانه ببرد. مامان آهو🦌 به دنبال غذا می گشت که ناگهان پای او در دام گیر افتاد و مامان آهوی قصه ما اسیر شکارچی شد. 😢آهوی زیبا بسیار ترسیده بود. به کلی خود را فراموش کرده بود و ترس جان خود را نداشت تنها نگران بچه ها بود. هر لحظه نگران بود که بچه ها از لانه خارج شوند.😔
شکارچی مامان آهو را بلند کرد تا با خود ببرد در این لحظه مامان آهو سرش را به طرف آسمان بلند کرد و از خداوند مهربان کر از خداوند مهربان کمک خواست. مامان آهو در دل خود می گفت: بعد از این که شکارچی من را بکشد خدا می داند بچه های من چه می شوند.😭
مردی از آن اطراف می گذشت، شکارچی با دیدن آن مرد آهو را پایین گذاشت و به چهره آن مرد نورانی خیره شد. مامان آهو با دیدن آن مرد مهربان سریع به طرف او حرکت کرد و پشت سر آقای مهربان مخفی شد. مرد مهربان به شکارچی گفت: این آهو را به من بده، من مبلغ زیادی پول💰 برای آن به تو می پردازم.
شکارچی گفت: این آهو را خودم به دام انداخته ام و قصد فروش آن را ندارم.
مامان آهو که متوجه سماجت شکارچی شده بود نگاهی به چهره آقای مهربان کرد و گفت: من در لانه دو بچه آهو دارم که منتظر غذا هستند، نگران آن ها هستم.😔
مرد مهربان که متوجه زبان حیوانات می شد با آهو صحبت کرد. مامان آهو از این که مرد مهربان متوجه حرف های او می شد بسیار خوشحال شد و به مرد مهربان گفت: از شما خواهش می کنم ضامن من بشوید تا بتوانم به لانه بروم و به بچه ها غذا بدهم و زود برگردم.😞
مرد مهربان پذیرفت و رو به شکارچی کرد و گفت: بگذار این آهو به بچه های خود سر بزند، به آن ها غذا بدهد و بیاید، من ضامن او می شوم.
شکارچی که چشمان خود را از تعجب گرد کرده بود گفت: این غیر ممکن است. اگر آهو را رها کنم او هرگز باز نمی گردد اما من ضمانت شما را قبول می کنم و منتظر آهو می مانم.😒
آهو به سرعت به سمت لانه اش رفت. بچه آهو های خود را در آغوش کشید و به آن ها غذا داد. بچه آهو ها با دیدن مادر بسیار شاد شدند و احساس امنیت کردند. مامان آهو🦌 بعد از این که از بچه ها خواست مراقب خود باشند، قولی که به مرد مهربان داده بود را به یاد آورد و به سرعت به سمت مرد مهربان و شکارچی حرکت کرد. شکارچی با دیدن آهو شگفت زده شد و گفت: شما چطور متوجه شدید که این آهو دوباره به اینجا می آید؟ مگر زبان او را می دانید؟ آهو را رها می کنم فقط می خواهم نام شما را بدانم؟
مرد مهربان گفت: من امام رضا (ع) هستم.😍
با شنیدن نام مبارک امام رضا (ع) اشک از چشمان مرد شکارچی سرازیر شد و به سرعت خود را به شهر رساند تا به مردم خبر دهد که امام آمده اند. آهو خود را به عبای امام رضا(ع) گرفت و از ایشان تشکر کرد. امام رضا آهوی زیبا را به سوی لانه فرستاد و گفت: بیشتر مراقب خودت و بچه هایت باش. من برایت دعا می کنم تا دیگر گرفتار دام شکارچی نشوی.😇
مامان آهو به لانه برگشت و تمام ماجرا را برای بچه های خود تعریف کرد و اشک ریخت. بله دختر ها و پسر های قشنگ امام رضا (ع) به قدری مهربان بودند که ضامن آهو شدند تا به بچه های خود غذا بدهد. 😌
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
@montazer_koocholo
مسابقه نقاشی.mp3
10.61M
#حجاب
#امام_زمان
#فاطمیه
🌹مسابقه نقاشی🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره بقره آیه ۷۵ و ۷۶
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚منبع:شب بخیر کوچولو
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 #طبق_برنامه_پنج_شنبه_ها:
🌷🇮🇷#آشنایی_باشهدای_عزیز
🌹🕊 #شهید_عباس_کریمی
💐یار امام زمان(عج) باید مثل شهید عباس کریمی #متواضع باشه☺️
چی شده کرم ابریشم؟.mp3
8.81M
🌹چی شده کرم ابریشم🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره بقره آیه ۸۲ و ۸۳
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚منبع:شب بخیر کوچولو
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 منتظر کوچولو های عزیزم سلام🖐
روزتون بخیر😍
روز #جمعه روز زیارتی #امام_زمان_عج عزیزمون هسته💚
پس بیایین سلام ویژه اقا رو بخونیم☺️
@montazer_koocholo
45.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن_مهدوی
#جمعه
📚عنوان: زنبور لپ گلی 🐝
🌿ما وقتی میدونیم یکی هست که دوستمون♥️ داره 🌻
🍀توی دردسرا، ناراحتیا ، مریضیا و غصه ها حواسش بهمون هست 😓💕
وقتهای بیکسی میشه بهش پناه برد، ❣🏝🏕
وقتهای تنهایی میشه با او دردودل کرد،⛱ وقتهای نیاز، از او طلب کرد🎆
چه حسسس خووووبیه!❄️✨❄️
🌿 امام، پناه ما آدماست؛ هزاری هم که مثل خورشید پشت ابر باشد.🌤🌈
خدا را برای بودنش، برای داشتنش شکر.
🍃🌹🍃
🌱باهم داستان زنبور لپ گلی رو ببینیم؟ ☀️👁☀️
🍃خدایا برسون اون روزرو 🤲💐🌷💐
💚💚💚
🎥تهیه و تنظیم: خانم شکرایی فر
@montazer_koocholo
39.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قصه شب
💠 قصه شب: «#خرمای شیرین فدک» قسمت اول
✍️ نویسنده: مجتبی ملک محمد
🎤 با اجرای: ناهید هاشمنژاد
🎞 تنظیم: محمدعلی حکیمی و محسن معمار
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 هدف قصه: کودکان با رشادتها و فضائل حضرت #زهرا سلاماللهعلیها آشنا شوند.
🔷🔸💠🔸🔷
@montazer_koocholo
#والدین_بخوانند
⛅️⛅️⛅️⛅️⛅️⛅️⛅️
#ادامه_مبحث
✍...بعد از اتمام نمایش، مادر به دخترش گفت ؛ خوب بود اما وقتی صحبت می کنی به من نگاه کن و کمی بلندترحرف بزن. چون اینطوری می توانم صحبت هایت را بشنوم .
بعد از گذشت مدتی از این تمرین خواهر بزرگ تر طوبی هم وارد بازی شد، تا طوبی بتواند با او تمرین کند👌
✨آموزش مهارتهاي اجتماعي به کودکان کمک مي کند تا اعتماد به نفس خويش را افزايش دهند👌
✅روش ديگر براي کمک به کودکان، پرسش کردن از آنان است. اين مسئله به آنها کمک مي کند تا راهبردهاي تمرکز کردن را ياد بگيرند.
💫حدیث، دختر چهار ساله اي است که به مهد کودک مي رود. يک روز او درگوشه اي از اتاق باعروسکش بازي مي کرد. حدیث دوست داشت با دوستانش بازي کند اما، نمي توانست خواسته اش را بيان کند.
در اينجا معلم مهد کودک با حسن نيت وارد عمل شد و گفت:
حدیث به من کمک مي کني تا اين قفسه ها را مرتب کنيم❓
در اين لحظه اگر بچه ها پيشنهاد بازي به حدیث مي دادند، او قبول نمي کرد چون، اين کار براي او خيلي لذت بخش بود🤗
در منزل نيز، مادر با هماهنگي معلم اين نکات را رعايت کرد. بطور مثال يک روز او به حدیث گفت: يک مشکلي دارم مي توني براي آن راه حلي پيدا کني❓ چکار کنيم تا عروسکت سارا با تو سوار چرخ فلک بشه❓
❌توجه داشته باشيد ايده هايي که کودک پيشنهاد مي کند نبايد مورد ارزيابي قرار گيرند و اين پيشنهاد ها فقط به دليل اين است که او به بيش از يک روش، فکر کند.
حدیث از اينکه راجع به سارا فکر کند لذت مي برد و با خوشحالي فرياد زد🤗 بهش بگوييد اگر بخواد بترسه من پیشش هستم🤩
✅ او با غرور و افتخار اعلام کرد، امروز من مسأله گشايي کردم🤗🤩
#ادامه_دارد
#روز_های_زوج
@montazer_koocholo