24.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت: توقرار داد و بهم زدی
پیام اخلاقی: رطب خورده منع رطب چون کند!
@montazer_koocholo
shodeam9saleh_3.mp3
4.36M
#قصــــہ_های_حــنــاجون
📚عنوان: راستگویی ابوذر🤩
🎤گوینده: خانم وزیری
ستاره های تابان🌟
حناجون مهربون امشب هم با یکی دیگه از حکایت های شیرین قرآنی اومدن پیش ما💫🔸🌸
حناجون با این حکایت ها ما رو وارد دنیایی از اطلاعات و آگاهی میکنن و اتفاقاتی رو که در گذشته های دور افتاده، داستانش رو برامون تعریف میکنن🗣 که نه تنها شنیدنش👂 شیرین و جذابه بلکه کلی چیزهای خوب خوب هم ازش یاد می گیریم🧡💚
بریم با هم بشنویم این حکایت های رنگی رو❓💫
@montazer_koocholo
#داستان
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#پنجشنبه
#روز_زیارتی
داستان این هفته: زبان نگاه
قسمت دوم
محمد به پدرش نگاه کرد. پدرش مثل او ساکت بود و سرش را به دیوار تکیه داده بود ، محمد منتظر بود تا پدرش حرفی بزند و از امام علیه السلام کمک بخواهد ، اما او فقط به سوال و جوابهای مهمانان گوش میداد ، احساس کرد پدرش خجالت میکشد.😔
یکهو #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام🌟 رو به پدرش کرد و گفت: ای علی ابن ابراهیم! چرا پیش ما نمی ایی؟☺️
پدرش که منتظر چنین سوالی نبود ، خود را کمی جابه جا کرد و گفت: ای اقا! با این سر و وضعی که داریم خجالت میکشیم ، خدمت شما برسیم 😢
امام گفت: ان شا ء الله درست میشود 😊
باز چند نفر از امام سوال کردند امام جوابشان را کوتاه داد. بعد بیشتر مهمان ها بلند شدند که بروند ، پدر محمد هم بلند شد که برود. ، او با تعجب نگاهی به پدر کرد.🙃
لبهای پدر جنبید: برویم!
محمد برخاست و از در خارج شد ، وقتی پا در حیاط گذاشت، اهسته گفت:پدر! مگر فراموش کرده ایی چه میخواستیم‼️
پدر گفت: برویم پسرم! به نظرم او فهمید برای چه امده ایم!😊
_اخر تو که چیزی به او نگفتی🙄
_چرا گفتم، نه با زبانم با نگاهم!😉
_چه میگویی پدر اگر احترامت را نداشتم، میگفتم....
_اه.... تو چه میفهمی! هنوز به انجا نرسیده ایی که بفهمی چه میگویم
از در خارج شدند محمد این بار بلند تر گفت: ای همه راه را امده ایم بیهوده! اگر قرار بود همه با نگاه صحبت کنند ، پس خدا برای چه به ما زبان داده است⁉️
_ای پسر! تو نمیدانی! او فهمید چه میخواهیم، اگر میخواست کمک میکرد.😞
صدای پیرمرد غمگین بود.😥
هنوز از خانه امام علیه السلام خارج نشده بودند که صدایی گفت: شما دو نفر بمانید!😊
محمد و پدرش پشت سرشان را نگاه کردند،خدمتکار امام بود ، او دو کیسه کوچک در دست داشت و گفت: این برای علی ابن ابراهیم که پانصد درهم💰 است ، این هم برای تو محمد که سیصد درهم💰 است، ارزویتان براورده شد😍
چشم های پیرمرد برق زد و اشک توی چشمانش جمع شد🤩 .
محمد با خوشحالی خواست دست خدمتکار را ببوسد😘 ، او گفت: نه...نه...! من کاری نکرده ام این را مولایم #امام_حسن_عسکری داده است.🌟
خدمتکار برگشت.
پدر و پسر به هم نگاه کردند.، محمد گفت: حق با تو بود پدر ! تو با نگاهت حرف زدی و او حرفهای بی صدایت را شنید☺️
پدر لبخند زد و گفت: او جانشین پیامبر است و از دل همه خبر دارد .😇
#پایان
@montazer_koocholo
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#حدیث_روز
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
كليد تمام گناهان
«جُعِلَتِ الْخَبائِثُ في بَيْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْكَذِبَ.»:
تمام پليدي ها در خانه اي قرار داده شده و كليد آن دروغگويي است.
@montazer_koocholo
18.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پنجشنبه_های_شهدایی🌷
این هفته: شهید احمدی روشن🌸
✨ یار امام زمان باید مثل شهیدی احمدی روشن #اهل_مطالعه باشد☺️
@montazer_koocholo
8.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت: من ارزششو ندارم
پیام اخلاقی: خود را لایق دانستن