eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
727 عکس
2.1هزار ویدیو
29 فایل
💢 ما اینجا هستیم که با روشهای متنوع مفاهیم #مهدوی و #دینی را به فرزندان و دانش آموزان دلبند شما آموزش دهیم و پاسخ گو سوالات اعتقادی عزیزان شما باشیم💢 ارتباط با خادم کانال : @afsaneiranpour1372 @Layeghi_313
مشاهده در ایتا
دانلود
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤 میخواهیم از الان تا پایان و هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و بخوانیم از شما التماس دعا داریم🤲 🏴 ▪️ @montazer_koocholo
🏴 🥀 وقتی مسلم از مسجد 🕌 بیرون امد حتی یک نفر هم با او نمانده بود که راه را به او نشان دهد😔 مسلم کوفه را نمیشناخت در کوچه پس کوچه های شهر سرگردان شد😢 چون خسته و تشنه بود از پیرزنی به نام‌"طوعه" که در انتظار فرزندش بود جرعه ایی اب خواست طوعه مسلم را به خانه خود برد و پناه داد😊 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 قسمت پنجم کلاه آهنی‌اش را از سر برداشت و در حالی که با همان دست، پیشانی‌اش را با آستین پاک می‌کرد، باهام دست داد و گفت: «من هم عبدالرضا هستم، اما به‌ام می‌گویند عبدل.😊 نمی‌دانم چرا آن‌قدر آرام و غمگین صحبت می‌کرد. گفتم: «خوش آمدی به جبهه‌ی ما!😌 باور کردنی نبود ولی این بار لبخند زد. ـ کجا داری می‌روی؟ نگهبانی❓ قبل از این‌که جوابم را بدهد، صدایی از توی کانال آمد. تندی رفتم تا از سرِ پیچ، ببینم جناب آذرخش آمده یا نه. کسی نبود. لجم گرفته بود☹️ حسابی سرِ کار بودم انگار❗️ یکهو کف کانال، چشمم به پرنده‌ی سفید و گنده‌ای افتاد که خودش را رو زمین می‌کشید و پر از گِل بود: ـ ا، این‌جا را! دویدم طرف پرنده. یک مرغِ ماهیخوار بود. همان مرغی نبود که روی کارون پرواز می‌کرد⁉️ نمی‌دانستم. بدجوری ترسیده بود.😟 بال‌بال‌زنان چند قدم عقب عقب رفت. می‌خواست از دستم فرار کند . نتوانست. عبدل هم آمد کمک و دو تایی گرفتیمش. پرنده ‌ی بیچاره، بال بال می‌زد و جیغ می‌کشید. نمی‌گذاشت ببینیم چه‌اش شده. چاره‌ای نبود. من پرنده‌ی زخمی را محکم گرفتم و عبدل، خوب و با وسواس وارسی‌اش کرد: ـ تیر خورده انگار به بالش. زخمش چندان کاری نیست، فقط پوستش را برده. من توی کوله‌م وسایل زخم‌بندی دارم.😊 تو کانال راه افتادیم سمت یکی از سنگرهای اضطراری تا بنشینیم و زخمِ مرغِ ماهیخوار را ببندیم. مرغِ زخمی آن‌قدر وول خورده بود که تمام پیراهنم گِلی شده بود.😩 پناه بردیم به اولین سنگرِ اضطراریِ سرِ راه تا از باران🌧 در امان باشیم. تعجب کرده بودم که چه‌طور عبدل توی کوله‌پشتی‌اش🎒 وسایلِ زخم‌بندی دارد.‼️ اما چیزی نگفتم. مایع قرمزرنگ ضدعفونی کننده را مالید روی زخم؛ جایی که به اندازه‌ی یک بند انگشت، پوست آن رفته بود: ـ شانس آورده که گلوله فقط ساییده به بالش.🙂 بعد هم با باند جنگی ـ که فقط رنگ آن با باندهای معمولی فرق دارد ـ زخم را بست پرنده‌ی بیچاره دیگر وول نمی‌خورد. 😊آرام توی بغل من نشسته بود و زخم‌بندی عبدل را تماشا می‌کرد. عبدل بدون این‌که یک کلمه حرف بزند خونسرد و آرام، کارِ خودش را می‌کرد. 😌 فقط وقتی کارش تمام شد و داشت وسایل را توی کوله‌اش🎒 می‌چید، گفت: «یک هفته‌ای خوب می‌شود. توی این مدت، باید یک جا نگه‌اش داریم و به‌اش غذا و آب🥠 برسانیم.» مانده بودم حیوان را کجا ببریم. سنگر فرماندهی؟! فرمانده پوست کله‌ام را می‌کَند.‼️ عبدل هم که تازه آمده بود و احتمالاً جا و مکانی نداشت. 🙄یکهو فکری به خاطرم رسید: ـ می‌توانیم بگردیم، یک اتاق که خراب نشده باشد، پیدا کنیم. مرغِ ماهیخوار را می‌شود یک مدت آن‌جا نگه داشت.😊 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 🥀 این قسمت سرگذشت پس از شنیدن سخنان امام، نافع بن هلال از جمله کسانی بود که امام را خطاب قرار داد : ای امام ما را به هر جا که دوست دارید در مشرق یا مغرب عالم حرکت ده، از ملاقات پروردگارمان هیچ کراهتی نداریم.😊 هر که شما را دوست بدارد ما به او مهر می‌ورزیم و هر که با شما دشمنی کند، ما نیز دشمنش می‌داریم😌 روز عاشورا امام حسین (علیه‌السّلام) حضرت ابوالفضل العباس (علیه‌السّلام) را به حضور طلبید و به ایشان فرمودند که شبانه و به پرچمداری نافع بن هلال با سی سوار🐎 و بیست پیاده، به سوی فرات رفته آب به خیمه‌ها ⛺️برسانند. حضرت عباس (علیه‌السّلام) و یارانش در حالی به سوی شریعه فرات به راه افتادند. عمرو بن حجاج زبیدی، که مامور حراست از فرات بود، فریاد زد: «کیستی⁉️ نافع گفت: «از پسر عموهای تو؛ آمده‌ایم از این آب که ما را از آن منع کرده‌اید، بنوشیم» عمرو گفت: «گوارایت باد بنوش! ولی برای حسین (علیه‌السّلام) از این آب مبر‼️ _ نه به خدا سوگند، قطره‌ای از آن آب نمی‌نوشم، در حالی که حسین (علیه‌السّلام) و خاندان و یاران همراهش، همه تشنه‌اند»😢 سرانجام انها به لطف الهی و ضمن کشته و زخمی کردن چندین تن از دشمنان، آب به خیمه‌های امام (علیه‌السّلام) می رسانند😊 لشکر دشمن نافع را محاصره کرده هدف تیرها🏹 و سنگ‌های خود قرار دادند تا این که بازوان او را شکسته و او را به اسارت گرفتند.😭 شمر و گروهی از یارانش، او را نزد عمر بن سعد آوردند. عمر بن سعد به او گفت: «ای نافع! وای بر تو! چرا با خود چنین کردی؟» نافع گفت: «پروردگار من از قصد من آگاه است.»😇 در حالی که خون بر محاسن نافع جاری بود😭 به او گفتند: «مگر نمی‌بینی که با خود چه کرده‌ای⁉️ نافع گفت: «دوازده نفر از شما را کشته‌ام و خودم را ملامت نمی‌کنم، اگر بازوان من سالم بود نمی‌توانستید مرا اسیر کنید.» پس شمر👹 او را شهید کرد😔 در زیارت ناحیه مقدسه نافع بن هلال از سوی امام معصومش چنین مورد خطاب قرار گرفته شده است: «السّلام علی نافع بن هلال البجلی المرادی🖖 @montazer_koocholo
داستان صوتی من امام حسینی ام قسمت 13man emam hosseiniam 13.mp3
زمان: حجم: 4.28M
🏴 🥀 📀داستان صوتی: قسمت دوازدهم: ابوثمامه هم به جمع یاری کنندگان امام حسین علیه السلام می پیوندد 😊 او در راه خانه مختار، پیکی را می بیند که به سوی شام میرود تا یزید را از خبر های کوفه مطلع کند😒 @montazer_koocholo
نمازت را دوباره بخوان!.mp3
زمان: حجم: 7.5M
🌹نماز را دوباره بخوان!🌹 🙍‍♂بالای ۴ سال 🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا (عموقصه گو) 🗣قرائت : سوره فلق 🎶تدوین:عمو قصه گو 📚منبع:قصه های کهن @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤 میخواهیم از الان تا پایان و هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و بخوانیم از شما التماس دعا داریم🤲 🏴 ▪️ @montazer_koocholo