قَالَ اللّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَن يَكْفُرْ بَعْدُ مِنكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَاباً لاَّ أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِّنَ الْعَالَمِينَ (115)
خداوند فرمود: من آن (مائده) را بر شما نازل مى كنم، امّا هر كدام از شما بعد از آن كفر ورزد، او را چنان عذاب خواهم كرد كه هيچ يك از جهانيان را آن گونه عذاب نكنم.
🌸🌸🌸🌸🌸
داستان نزول مائده به صورتى كه در قرآن آمده است، در انجيل نيامده است.
بعضى گفته اند حواريّون با شنيدن تهديد الهى، تقاضاى خويش را پس گرفتند و مائده نازل نشد، ولى اين، بر خلاف ظاهر آيه و گفته ى روايات است. عبارت «انّى منزّلها» نزول حتمى است نه وعده ى نزول.
در روايات آمده است: پس از نزول مائده، برخى كافر شده و به صورت خوك درآمدند.
در بعضى روايات مى خوانيم كه آنچه نازل شد نان و گوشت بود.
اگر براى ياران عيسى عليه السلام غذاى آسمانى نازل شد، طبق روايات، براى رسول خدا صلى الله عليه وآله هم ميوه بهشتى نازل گرديد كه منشأ پيدايش فاطمه ى زهرا عليها السلام شد.
🌸🌸🌸🌸🌸
🌹 دعاى پيامبران مستجاب مى شود.
«ربّنا انزل علينا... انّى منزّلها»
🌹 آنان كه به علم و يقين و شهود مى رسند، مسئوليّت سنگين ترى دارند و كيفر تخلّفشان هم سخت تر است.
«فمن يكفر بعد منكم...»
پس كسانى كه به مقام علم و شهود دست نيافته اند، از قهر خداوند دورترند.
🌹 عذاب خداوند، درجاتى دارد.
«عذاباً لا اُعذبه احداً»
🌹 آن كه توقّع بيشترى دارد ومائده ى آسمانى مى خواهد، بايد تعهّد بيشترى هم داشته باشد.
«مائدة من السماء... عذاباً لا اُعذبه احداً»
🌹 منتظران ظهور 🌹
این دعاهای زیبا تقدیم به شما هم گروهی های ...💕 🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 📖 اللّهُمَّ
این دعاهای زیبا تقدیم به شما
هم گروهی های ...💕
🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
📖 اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
📖اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن
📖اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفیقَ الطّاعَةَ بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا حَجَّ بَیتِکَ الْحَرامَ بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ تَقَبَّل تِلاوَتَنا بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُصَلّینِ بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُتَّقینِ بِالْقُرآن
*کانال منتظران ظهور*
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
*🟡دعا، هم طلب است و هم مطلوب*
*🔹قطع نظر از اجر و پاداشى كه براى دعا هست و قطع نظر از اثر استجابتى كه بر دعا مترتب است،*
*دعا اگر از حد لقلقه زبان بگذرد و دل با زبان هماهنگى كند و روح انسان به اهتزاز درآيد يك روحانيت بسيار عالى دارد،*
*🔸مثل اين است كه انسان خود را غرق در نور مى بيند، شرافت گوهر انسانيت را در آن وقت احساس مى كند.*
*آن وقت خوب درك مى كند كه در ساير اوقات كه چيزهاى كوچك او را به خود مشغول داشته بود و او را آزار مى داد چقدر پست و ساقط و سافل بوده.*
*🔹انسان وقتى كه از غير خدا چيزى مى خواهد احساس مذلت مى كند و وقتى كه از خدا مى خواهد احساس عزت.*
*🔸لذا دعا، هم طلب است و هم مطلوب، هم وسيله است و هم غايت، هم مقدمه است و هم نتيجه.*
*🔹اولياى خدا هيچ چيزى را به اندازه دعا خوش نداشتند، همه خواهشها و آرزوهاى دل خود را با محبوب واقعى در ميان مى گذاشتند*
*و بيش از آن اندازه كه به مطلوبهاى خود اهميت مى دادند به خودِ طلب و راز و نياز اهميت مى دادند، هيچ گونه احساس خستگى و ملالت نمى كردند،*
*▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (دعا(بيست گفتار))*
https://chat.whatsapp.com/J8DreLmznKs6xwCr9oSiT0
*-------※💥※-------*
*💗السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ✋🏻*
*🌷 ای ذخیره ی الهی در زمین یا صاحب الزمان! هر که شما را برگزید و دست به دامان شما شد از فتنه ها و آشوب های نگهداری دین در امان می ماند.*
*------------※💥*
*🙏 اماما امروز با شما تجدید عهد می کنم که از اطاعت پیشگان اوامر و نواهیت باشم!*
*------------※💥*
*🙏خدایا امروز، مرا در عهد و پیمان با امام زمان علیه السلام ثابت قدم بدار و از فتنه ها و شرور مصون و محفوظ بدار!*
*------------※💥*
*🙏 پروردگارا امام زمانم را ذخیره ی خودت بر زمین قرار دادی تا نگاهبان دینم در این روز و تمامی روزهای زندگی ام باشد.*
*------------※💥*
*🙏 وحیدا وجود این آخرین ذخیره ات و دوازدهمین گنج نهانت را از تمام حوادث عالم محافظت فرما به حق محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)*
*------------※💥*
*🙏بار الها تو را سپاس از این ذخیره و گنج نهانت. به امید روزی که صدای دلنشنین اَنا بَقِیةُ الله امام مهدی (علیه السلام) همه جا را عطرآگین کند.*
*------------※💥*
*«اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»*
*💥※------------*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرنوکری ارباب داره ! ارباب ما حضرت رضاست
سلام
خواندن سوره ی ملك هرشب قبل از خواب نجات دهنده از عذاب قبـــر است بإذن الله تعــالی
ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻤﻠﻚ
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم
ِ تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِير🔮
الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ🔮
الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ۖ مَا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَٰنِ مِنْ تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِنْ فُطُور🔮
ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْك.َ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ🔮
وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّيَاطِينِ ۖ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِيرِ 🔮
وَلِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ 🔮
إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقًا وَهِيَ تَفُور 🔮
تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ ۖ كُلَّمَا أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ 🔮
قَالُوا بَلَىٰ قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ كَبِيرٍ 🔮
ٌ
وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِير🔮
فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ 🔮
ﺇِﻥَّ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻳَﺨْﺸَﻮْﻥَ ﺭَﺑَّﻬُﻢ ﺑِﺎﻟْﻐَﻴْﺐِ ﻟَﻬُﻢ ﻣَّﻐْﻔِﺮَﺓٌ ﻭَﺃَﺟْﺮٌ ﻛَﺒِﻴﺮ🔮
ٌ ﻭَﺃَﺳِﺮُّﻭﺍ ﻗَﻮْﻟَﻜُﻢْ ﺃَﻭِ ﺍﺟْﻬَﺮُﻭﺍ ﺑِﻪِ ﺇِﻧَّﻪُ ﻋَﻠِﻴﻢٌ ﺑِﺬَﺍﺕِ ﺍﻟﺼُّﺪُﻭﺭِ 🔮
ﺃَﻻ ﻳَﻌْﻠَﻢُ ﻣَﻦْ ﺧَﻠَﻖَ ﻭَﻫُﻮَ ﺍﻟﻠَّﻄِﻴﻒُ ﺍﻟْﺨَﺒِﻴﺮُ 🔮
ﻫُﻮَ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﺟَﻌَﻞَ ﻟَﻜُﻢُ ﺍﻷَﺭْﺽَ ﺫَﻟُﻮﻻ ﻓَﺎﻣْﺸُﻮﺍ ﻓِﻲ ﻣَﻨَﺎﻛِﺒِﻬَﺎ ﻭَﻛُﻠُﻮﺍ ﻣِﻦ ﺭِّﺯْﻗِﻪِ ﻭَﺇِﻟَﻴْﻪِ ﺍﻟﻨُّﺸُﻮﺭُ 🔮
ﺃَﺃَﻣِﻨﺘُﻢ ﻣَّﻦ ﻓِﻲ ﺍﻟﺴَّﻤَﺎﺀ ﺃَﻥ ﻳَﺨْﺴِﻒَ ﺑِﻜُﻢُ ﺍﻷَﺭْﺽَ ﻓَﺈِﺫَﺍ ﻫِﻲَ ﺗَﻤُﻮﺭُ 🔮
ﺃَﻡْ ﺃَﻣِﻨﺘُﻢ ﻣَّﻦ ﻓِﻲ ﺍﻟﺴَّﻤَﺎﺀ ﺃَﻥ ﻳُﺮْﺳِﻞَ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﺣَﺎﺻِﺒًﺎ ﻓَﺴَﺘَﻌْﻠَﻤُﻮﻥَ ﻛَﻴْﻒَ ﻧَﺬِﻳﺮِ 🔮
ﻭَﻟَﻘَﺪْ ﻛَﺬَّﺏَ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻣِﻦ ﻗَﺒْﻠِﻬِﻢْ ﻓَﻜَﻴْﻒَ ﻛَﺎﻥَ ﻧَﻜِﻴﺮِ 🔮
ﺃَﻭَﻟَﻢْ ﻳَﺮَﻭْﺍ ﺇِﻟَﻰ ﺍﻟﻄَّﻴْﺮِ ﻓَﻮْﻗَﻬُﻢْ ﺻَﺎﻓَّﺎﺕٍ ﻭَﻳَﻘْﺒِﻀْﻦَ ﻣَﺎ ﻳُﻤْﺴِﻜُﻬُﻦَّ ﺇِﻻَّ ﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦُ ﺇِﻧَّﻪُ ﺑِﻜُﻞِّ ﺷَﻲْﺀٍ ﺑَﺼِﻴﺮٌ 🔮
أَﻣَّﻦْ ﻫَﺬَﺍ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﻫُﻮَ ﺟُﻨﺪٌ ﻟَّﻜُﻢْ ﻳَﻨﺼُﺮُﻛُﻢ ﻣِّﻦ ﺩُﻭﻥِ ﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِ ﺇِﻥِ ﺍﻟْﻜَﺎﻓِﺮُﻭﻥَ ﺇِﻻَّ ﻓِﻲ ﻏُﺮُﻭﺭٍ 🔮
ﺃَﻣَّﻦْ ﻫَﺬَﺍ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﻳَﺮْﺯُﻗُﻜُﻢْ ﺇِﻥْ ﺃَﻣْﺴَﻚَ ﺭِﺯْﻗَﻪُ ﺑَﻞ ﻟَّﺠُّﻮﺍ ﻓِﻲ ﻋُﺘُﻮٍّ ﻭَﻧُﻔُﻮﺭ🔮
ٍ ﺃَﻓَﻤَﻦ ﻳَﻤْﺸِﻲ ﻣُﻜِﺒًّﺎ ﻋَﻠَﻰ ﻭَﺟْﻬِﻪِ ﺃَﻫْﺪَﻯ ﺃَﻣَّﻦ ﻳَﻤْﺸِﻲ ﺳَﻮِﻳًّﺎ ﻋَﻠَﻰ ﺻِﺮَﺍﻁٍ ﻣُّﺴْﺘَﻘِﻴﻢٍ 🔮
ﻗُﻞْ ﻫُﻮَ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﺃَﻧﺸَﺄَﻛُﻢْ ﻭَﺟَﻌَﻞَ ﻟَﻜُﻢُ ﺍﻟﺴَّﻤْﻊَ ﻭَﺍﻷَﺑْﺼَﺎﺭَ ﻭَﺍﻷَﻓْﺌِﺪَﺓَ ﻗَﻠِﻴﻼ ﻣَّﺎ ﺗَﺸْﻜُﺮُﻭﻥَ 🔮
ﻗُﻞْ ﻫُﻮَ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﺫَﺭَﺃَﻛُﻢْ ﻓِﻲ ﺍﻷَﺭْﺽِ ﻭَﺇِﻟَﻴْﻪِ ﺗُﺤْﺸَﺮُﻭﻥَ 🔮
ﻭَﻳَﻘُﻮﻟُﻮﻥَ ﻣَﺘَﻰ ﻫَﺬَﺍ ﺍﻟْﻮَﻋْﺪُ ﺇِﻥ ﻛُﻨﺘُﻢْ ﺻَﺎﺩِﻗِﻴﻦَ 🔮
ﻗُﻞْ ﺇِﻧَّﻤَﺎ ﺍﻟْﻌِﻠْﻢُ ﻋِﻨﺪَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻭَﺇِﻧَّﻤَﺎ ﺃَﻧَﺎ ﻧَﺬِﻳﺮٌ ﻣُّﺒِﻴﻦٌ 🔮
ﻓَﻠَﻤَّﺎ ﺭَﺃَﻭْﻩُ ﺯُﻟْﻔَﺔً ﺳِﻴﺌَﺖْ ﻭُﺟُﻮﻩُ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻛَﻔَﺮُﻭﺍ ﻭَﻗِﻴﻞَ ﻫَﺬَﺍ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﻛُﻨﺘُﻢ ﺑِﻪِ ﺗَﺪَّﻋُﻮﻥَ 🔮
ﻗُﻞْ ﺃَﺭَﺃَﻳْﺘُﻢْ ﺇِﻥْ ﺃَﻫْﻠَﻜَﻨِﻲَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻭَﻣَﻦ ﻣَّﻌِﻲَ ﺃَﻭْ ﺭَﺣِﻤَﻨَﺎ ﻓَﻤَﻦ ﻳُﺠِﻴﺮُ ﺍﻟْﻜَﺎﻓِﺮِﻳﻦَ ْﻣِﻦ ﻋَﺬَﺍﺏٍ ﺃَﻟِﻴﻢٍ 🔮
ﻗُﻞْ ﻫُﻮَ ﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦُ ﺁﻣَﻨَّﺎ ﺑِﻪِ ﻭَﻋَﻠَﻴْﻪِ ﺗَﻮَﻛَّﻠْﻨَﺎ ﻓَﺴَﺘَﻌْﻠَﻤُﻮﻥَ ﻣَﻦْ ﻫُﻮَ ﻓِﻲ ﺿَﻼﻝٍ ﻣُّﺒِﻴﻦٍ 🔮
ﻗُﻞْ ﺃَﺭَﺃَﻳْﺘُﻢْ ﺇِﻥْ ﺃَﺻْﺒَﺢَ ﻣَﺎﺅُﻛُﻢْ ﻏَﻮْﺭًﺍ ﻓَﻤَﻦ ﻳَﺄْﺗِﻴﻜُﻢ ﺑِﻤَﺎﺀ ﻣَّﻌِﻴٍن🔮
#مولایِمن💚#بیاآرامِدلها🌸
*إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین*
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَالْفَـــرَج
✍ *ده سفارشِ علیبن موسیالرضا علیهالسلام*
✅ *سفارش اول*
در خوشحال کردن مردم بسیار بکوشید تا در قیامت خدا خوشحال تان کند.
✅ *سفارش دوم*
تا می توانید سکوت اختیار کنید که سکوت موجب محبت می شود و راهنمای هر خیری است.
✅ *سفارش سوم*
در خواندن سوره حمد استمرار بورزید که جمیع خیر در امور دنیا و آخرت در آن گرد آمده است.
✅ *سفارش چهارم*
به روزی اندک خدا راضی باشید تا خدا نیز از عمل کم شما راضی باشد.
✅ *سفارش پنجم*
در برقرار کردن صله رحم ثابت قدم باشید که بهترین نوعِ آن ، خودداری از آزار خویشاوندان است.
✅ *سفارش ششم*
به کسی که از خدا نمی ترسد امید نداشته باشید که نه تعهد دارد ، نه نجابت و نه کرم.
✅ *سفارش هفتم*
بسیار احسان کنید که خداوند در قیامت ، یک نصفه خرما را مانند کوه اُحد بزرگ می کند.
✅ *سفارش هشتم*
حقُّ النّاس را رعایت کنید که دوستی محمد و آل محمّد (صلیاللهعلیهوآله وسلم)بدون آن پذیرفته نیست.
✅ *سفارش نهم*
از بخششی که زیانش برای تو بیش از سودی است که به دیگران می رسد ، حذر کن.
✅ *سفارش دهم*
بسیار مراقب کردار خود باشید تا مورد تهمت و اتهام قرار نگیرید ، که در آن صورت ، حقِّ ملامت نخواهید داشت.
🌹🌹
*جهت تعجیل در امر فرج و رفع موانع فرج حضرت اباصالح المهدی ( عج الله تعالی فرجهالشریف ) بر محمد و آل محمد صلوات*
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🛑چرا لقب امام رضا #انیس_النفوس است؟
❤️ انیس النفوس به کسی گفته می شود که
وقتی با او صحبت میکنی با جان و دل به
تو گوش میکند و راحت با افــــراد اُنس و
اُلفت پیدا میکند لذا در زیارتنـــامه ی تمام
اهل بیت(علیه السلام)آمده که چون به زیارت رفتی
بایست و بخوان...
اما در زیارتنامه علی بن موسی الرضـا(علیه السلام) آمده که بالا سر حضرت
بنشین و بخـوان ، چرا که ایشــــان انیـس
النفوس اند و با جـــان و دل به حرفهایت
گوش میدهند...
🌟آقای مجتهدی میفرمودند: در هر کجای عالم که قلباً حضرت رضا علیهالسلام را صدا بزنید و به ناحیه مقدسه ایشان توجه کنید آن بزرگوار سریعاً نظر میکنند و این معنای حقیقی کلمه «انیس النفوس» است.
📕لاله ای از ملکوت، ج ۲، ص ۲۹۰
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
ولادت_امام_رضا_علیهالسلام
☘️💐☘️💐☘️💐☘️💐☘️
💐 *مز ّیـن المومنین*
✴️ *امـام رضـاعلیهالسلام مظهـر نـام«مز ّیـن» خداوند سبحان اسـت*.
📕 بحارالانوار، ج ۲۹،ص ٣١٦
☘️ زائـر بـا ورود بـه حریـم رضـوی تزئیـن میشود و در زمـرهی سـفیدجامگان و روسـپیدان عالـم جـای میگیردزیرا در پرتو نور وجودشمس الشموس کدورتی وسیاهی باقی نمی ماند.
🍃 قـرآنمیفرمایــد:
🔆 «وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّيَاطِينِ ۖ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِيرِ»
🔆 «همانا ما آسمان دنیا را با چراغ هایی آراستیم و آنها را تیرهایی برای راندن شیطان ها قرار دادیم، و برای آنان [در آخرت] آتشی افروخته، آماده کرده ایم»
📗 سوره تبارک،آیه ۵
💐 *یـا علی بن موسـی الرضا!*
*آسـمان عقـل مـا را بـاچـراغ فـروزان پرتـو وجـودخویش زینـت بخـش و مـا را از وسـاوس شـیاطین و نفـس امـاره درامـان بدارتادر شمار روسپیدان دنیا وقیامت قرارگیریم*.
✴️ *یـاامـامرضـا!*
از خدای خود طلب کن تـا آسـمان دل مـا را بـه محبـت اهـل بیـت نورانی و مزین گرداند تـا از هـر زشـتی و سـوء اخلاقـی در امـان بمانـیم.
https://chat.whatsapp.com/EiUZxUywFDv0vEBuX4UT0N
⭕️ داستان واقعی _امام زمان عج فرمودند : هوای کشورتان را داریم
❄️ در زمان جنگ جهانی اول، هجوم دولت های روس و انگلیس به کشور اوج گرفته بود و آیت الله نائینی بسیار نگران و پریشان که وضع شیعیان به کجا می رسد. در همین موقعیت شبی به امام عصر ارواحنافداه متوسل شده و در حال توسل و گریه و ناراحتی به خواب می روند...
✅ در عالم رویا می بینند: دیواری است به شكل نقشه ایران شكست برداشته و در حال افتادن است در زیر این دیوار یك عده زن و بچه نشسته اند و نزدیك است دیوار بر سر اینها خراب شود.مرحوم نائینی رحمه الله علیه وقتی این صحنه را می بیند به قدری نگران می شود كه فریاد می زند و می گوید : خدایا این وضع به كجا خواهد انجامید؟
🔰 در این حال می بیند كه حضرت ولی عصر(ع) تشریف آوردند و انگشت مباركشان را به طرف دیواری كه خم شده و در حال افتادن بود گرفتند و آن را بلند كردند و دومرتبه سر جایش قرار دادند و بعد فرمودند:
«اینجا شیعه خانه ماست، می شکند، خم می شود، خطر هست، ولی ما نمیگذاریم سقوط كند ما نگهش می داریم.»
#ما_امام_زمان_داریم
🌺🍃🌺🍃🌺🍃https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «شناخت امام زمان»
👤 استاد #رائفی_پور
📄 اون دنیا دوتا امتحان ازمون میگیرن که سوالاشم لو رفته...
⁉️ چرا آدمها در فتنههای #آخرالزمان گیر میوفتن؟
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌱
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
39.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مولودی آبادانی برای امام رضا علیه السلام
به خدا، امام رضا... دلخوشیمه، ها کوکا😍❤️
🌹 منتظران ظهور 🌹
#روایت دلدادگی #قسمت ۶۰ 🎬: بعد از غروب آفتاب ، گلناز که صورتش از شوق می درخشید وارد اتاق شاهزاده خ
#روایت دلدادگی
#قسمت ۶۱ 🎬 :
صبح زود ، صدای شاداب دخترانه ای در زمین چمن پشت عمارت حاکم پیچیده بود.
روح انگیز با شتاب روسری را به سرش کرد و وارد بالکن طبقه ی دوم عمارت شد ، حاکم خراسان روی صندلی رو به فضای چمنکاری شده نشسته بود و سوارکاری تنها دخترش را که با شور و شوقی کودکانه همراه بود ، نگاه می کرد.
با وارد شدن روح انگیز ، حاکم نگاهی به او انداخت و همانطور که با لبخند جواب سلام همسرش را می داد ، فرنگیس را به او نشان داد و گفت : نگاه کن روح انگیز، چقدر ماهرانه سوارکاری می کند ، حیف که دختر است ، اگر پسر بود از او رستمی پهلوان می ساختم و بعد چشمهایش را ریز کرد و ادامه داد : ببینم مگر نگفتی فرنگیس حالش کمی دگرگون و تب دار است ،اینکه مثل بره آهو جست و خیز می کند.
روح انگیز بالای سر همسرش ایستاد و همانطور که با دستهای ظریف و کشیده اش شانه های حاکم را ماساژ میداد گفت : نمی دانم به خدا ، من که سر از کار این دختر درنیاوردم ، دیروز همچون کوره ی آتش میسوخت و چندین روز هم از خورد خوراک افتاده بود ، اما به محض اینکه از حرم امام برگشت ، انگار زیررو شده بود . گویی معجزه ای به وقوع پیوسته بود.
حاکم دستان روح انگیز را در دست گرفت و به صندلی کنارش اشاره کرد تا بنشیند.
روح انگیز در کنار حاکم قرار گرفت و حاکم همانطور که خیره به حرکات فرنگیس بود گفت : باید زودتر شوهرش دهیم ، تا نشاط و سرزندگی دارد وگرنه مردم هزار حرف پشت سرمان میزنند و رو به همسرش ادامه داد : تو که مادرش هستی زیر زبانش را برو و ببین از اینهمه خواستگارهای رنگ و وارنگ کدام یک را می پسندد...
روح انگیز آهی کوتاه کشید و گفت: انگار این دختر با بقیه ی دختران فرق دارد ، خوی مردانه اش بر زنانگی غلبه کرده ، گاهی اوقات فکر می کنم دلی در سینه ندارد ، الان نگاهش کن ، حرکاتش مانند مردی چابک سوار است تا یک دختر نازک نارنجی..... آنطور که فهمیدم بر خلاف من که بهادر خان را جوانی برازنده میدانم ،فرنگیس از او بیزار است.
اما پسر مشاور اعظم تان هم روی خواستگاری اش بسیار پافشاری می کند ، نگران نباش به شما قول می دهم به ماه نکشیده او را سر سفره ی عقد می بینی ،حالا یا بهادر خان یا مهرداد پسر مشاور....باید یکی از این دو را انتخاب کند....
حاکم سری تکان داد و گفت : ان شاالله که چنین شود....
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨
#روایت دلدادگی
#قسمت ۶۲ 🎬:
قبل از ظهر بود که فرنگیس ، گلناز را برای کسب خبری از سهراب به عمارت حکمرانی که به نوعی ساختمان اداری قصر محسوب میشد فرستاد .
گلناز که دخترکی زبر و زرنگ بود ، خود را به شکیب رسانید و متوجه شد ،شاهزاده فرهاد طبق قولی که به او داده ،عده ای را برای آوردن سهراب ،روانه ی حرم نموده، گلناز ترجیح داد تا آمدن سربازان و مشاهده ی سهراب در همان اطراف بماند.
دقایق به کندی می گذشت ، گلناز نزدیک عمارت حکمرانی و فرنگیس بعد از سوارکاری در اتاقش ، بی صبرانه منتظر شنیدن خبری خوش بودند.
بالاخره نزدیک ظهر ، دسته ای سرباز وارد عمارت شدند ، اما هر چه که گلناز چشم دوانید ، اثری از سهراب ندید، با خود گفت حتما اشتباه کرده و این گروه سربازان ، آن دسته ای نیست که او فکر می کرده ، ساعتی دیگر صبر کرد و چون دید ،خبری نشد ، تصمیم گرفت بار دیگر دست به دامان شکیب شود.
خودش را به دربی که شکیب آنروز نگهبانش بود رساند ،شکیب متوجه حضور او شد و خوب میدانست برای چه آمده ،با من ومن گفت : سلامی دوباره بانوی جوان....شما هنوز اینجایید؟
گلناز که گذشت زمان و بی خبری باعث شده بود صبر از کف دهد و اندکی خشمگین باشد گفت : نه...من در ملکوتم و این روحم است با شما صحبت می کند، خوب می دانی که برای چه آمدم و تا خبری کسب نکنم نمی روم. حالا بگو چرا خبری نشده؟ نکند سربازان شاهزاده فرهاد آب شده اند و به زمین رفته اند؟
شکیب با تأسف سری تکان داد و گفت : انگار سهراب آب شده و به زمین رفته، آنها قریب یک ساعت پیش آمدند، اما هرچه حرم و اطرافش را جستجو کردند، خبری از سهراب نبوده....
دنیای پیش روی گلناز تیره و تار شد...همانطور که سرش به دوران افتاده بود ، دست به دیوار گرفت و روی سکوی کنار درب نشست و با خود گفت: خدای من، چگونه این خبر را به بانویم دهیم، بی شک اینبار ......وای.....
و فرنگیس بی صبرانه منتظر رسیدن خبری از سهراب بود و بی خبر از اینکه ،در این لحظات سهراب به همراه کاروانی کوچک ، از دروازه ی بزرگ خراسان بیرون رفته تا سفری دور و دراز را شروع کند .
#ادامه دارد....
📝به قلم : ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#روایت دلدادگی
#قسمت ۶۳ 🎬 :
سهراب به همراه حسن آقا از بازار بزرگ خراسان گذشت و بعد از طی مسیری ، درست پشت بازار ،به همراه حسن آقا که مردی بلند قامت و لاغر اندام ،اما خوش مشرب و بسیار فهمیده بود ، وارد خانه ی او شد.
خانه ای زیبا با معماری اصیل ایرانی ، حوض آب بزرگی در وسط که چاه آبی هم در کنارش بود.
حیاط خانه سنگ فرش بود و تعداد زیادی اتاق دور تا دور حیاط با حالتی دایره وار به چشم میخورد ،سطح اتاقها به اندازه ی پنج شش پله از سطح حیاط بالاتر بود .
درب های اتاقها همه چوبی و با پنجره های رنگی ، فضای زیبایی بوجود آورده بودند.
با ورود سهراب به همراه حسن آقا، مرد جوان کوژپشتی که قوز کمرش بیرون زده بود ،جلو دوید و با سلامی بلند افسار اسب را از دست سهراب گرفت و به سمت راهرویی کمی آن سو تر روان شد ،چند کودک که دور حوض مشغول بازی و سرو صدا بودند،با ورود سهراب و حسن آقا ، از بازی دست کشیدند و خیره به سهراب شدند، پسرکی در گوش دیگری گفت :حیدر....این همان پهلوان است که گفتم ، به خدا خودش است ،اون اسب سیاه هم مال همینه.....دیدی.....دیدی من دروغ نمی گفتم ...
بچه ها یکی یکی جلو آمدند و با خجالت سلام کردند، حسن آقا لبخند زنان دست در جیب قبایش برد و در دست هر یک از آنها مشتی نخود و کشمش و نقل ریخت و سپس اتاقی را که آن سوی حیاط بود و به نظر می رسیداز سرو صدای اهالی خانه به دور باشد نشان داد و گفت :اتاق میهمان آن طرف است ، تشریف بیاورید ، این یک شب را که مهمان ما هستید در آنجا استراحت نمایید.
سهراب همانطور که با چشمان جستجوگرش اطراف را زیرو رو می کرد ، سری تکان داد و به دنبال او به طرف اتاق مورد نظر حرکت کرد.
سهراب باورش نمی شد این خانه ی بزرگ و اعیونی متعلق به مردی باشد که فقط کارگزار یک تاجر است و با خود می اندیشید اگر در این دم و دستگاه به کار گرفته شود، آیا می تواند ثروتی بهم زند که در حد حاکم خراسان باشد؟!
با ورود به اتاق و شنیدن حرف های حسن آقا و دانستن مأموریتی که بر عهده ی او گذاشته بودند ، نقشه ای دیگر در ذهن سهراب نشست ، نقشه ای که خیلی زودتر او را به هدفش که همان دامادی حاکم خراسان بود می رساند...
درست است که نقشه اش شیطانی بود و سهراب هم توبه کرده بود ، اما مگر شکستن توبه آنهم فقط یکبار ، چقدر گناه می توانست داشته باشد؟! سهراب به خود قول داد این نقشه آخرین خطایش باشد....
#ادامه دارد....
📝به قلم :ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
#روایت دلدادگی
#قسمت ۶۴ 🎬 :
حسن آقا ، وقتی که میهمانش کمی استراحت کرد و پذیرایی شد ، همانطور که تمام حرکات سهراب را زیر نظر داشت، دانه های تسبیح دستش را جابه جا کرد و گفت : ببین پسرم ، همانطور که گفتم ،کاروان کوچک ما مدتهاست که آماده ی حرکت است ،فقط دنبال محافظی ماهر و شجاع چون شما بودیم که لطف خدا شامل حالمان شد و شما را یافتیم.
سهراب سری تکان داد و گفت : امکان دارد روشن تر سخن بگویید تا من بدانم دقیقا رهسپار کجایم؟ هدف از این سفر چیست؟ و چه چیزی را باید به مقصد برسانم؟
حسن آقا گلویی صاف کرد و گفت : عجله نکن ،توضیح می دهم ، تو باید به عراق عرب بروی و خود را به کوفه برسانی، امانتی را که به دستت می دهیم به دست حاکم کوفه برسانی.
آنطور که صاحب کار ما میگوید ، سالها پیش طبق قراری که من نمیدانم مفادش چیست و چرا و چگونه منعقد شده ، گنجینه ای نزد تاجر علوی به امانت می ماند ، این گنجینه در صورت رعایت آن قرارداد، بین تاجرعلوی و حاکم کوفه می بایست به طور مساوی تقسیم شود اما در صورت خلف وعده از طرف هریک از طرفین ،کل گنجینه به طرف مقابل میرسید ، حال بعد از گذشتن سالیان سال ، مثل اینکه زمان تقسیم گنجینه فرا رسیده ،اما به دلایلی علوی تاجر نتوانسته مفاد قرار داد را به جا آورد ، پس لاجرم طبق عهدی که نموده ،باید تمام گنجینه را تقدیم حاکم کوفه نماید، چون این امانت بسیار گرانبهاست و حاوی طلا و یاقوت و لعل و زمرد بسیار زیادی ست ، پس تاجر علوی حساسیت بسیار زیادی روی آن دارد تا به سلامت به مقصد برسد.
سهراب که غرق گفته های حسن آقا شده بود ، همانطور که می خواست هیجان درونش را بروز ندهد گفت : اینطور که می گویید ،کاری ست بسیار خطیر، آخر چنین گنجینه ای را چگونه باید پنهان کرد و از طرفی راه خراسان تا کوفه هم بسیار طولانی ست و هر آن ممکن است مورد تاراج راهزنان قرار گیرد....
حسن آقا سری تکان داد و گفت : حرف شما درست است ،اما اگر دیگران ندانند که بار شما چیست و شما کیستید ، سفرتان بی خطر خواهد بود و بدان ما چاره ی کار را به خوبی اندیشیده ایم و با طرحی زیرکانه عمل خواهیم کرد.
سهراب خیره به دهان حسن آقا بود و در فکرش چیزی می گذشت که خلاف جوانمردی بود...
وقتی به خود آمد که حسن آقا مشغول ترسیم نقشه بود و اینچنین می گفت : طبق نظریه تاجرعلوی که عمری تجارت کرده و زیر و بم کار دستش است ، شما در قالب کاروانی کوچک که در مجموع بیش از ده نفر نخواهید بود ،در لباس کشاورزان با گاری که روی آن بار گندم و جو است حرکت می کنید .
سهراب گفت : اگر به درستی بار گاری گندم و جو باشد ، پس گنجینه ی به آن بزرگی را کجا می خواهید پنهان کنید؟ نکند داخل گونی های گندم.....
حسن آقا به میان حرف سهراب پرید و گفت : گفتم که عجله نکن...گنجینه در گونی گندم وجو نیست....
ادامه دارد...
📝 به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨
#روایت دلدادگی
#قسمت ۶۵ 🎬 :
سهراب چای جلویش را یک نفس سر کشید و با تمسخر گفت اگر داخل گونی نیست حکمن در خورجین اسب من است؟!
حسن آقا خنده ای کرد و گفت : داد از دست شما جوانان ....همان گاری که گفتم ، داخل گاری در دو طرفش نیمکت های چوبی قرار دارد که به ظاهر برای نشستن است، اما داخل این نیمکت های توخالی ،دو صندوق مورد نظر که مملو از طلا و جواهر است قرار گرفته ، در صورتی که روی گاری پر از گونی جو و گندم است ، در ضمن چند رأس الاغ هم با شما می آید که کاروانتان عادی جلوه کند و هیچکس کوچکترین شکی نکند.
سهراب کمی جابه جا شد و گفت : تدبیر هوشمندانه ایست ، اما من باید آن صندوق ها و محتویاتشان را با چشم خود ببینم ، تا راستی گفتارتان را شاهد باشم ، شاید ....شاید اصلا گنجی در کار نباشد و....
حسن آقا با خشم به میان حرف سهراب پرید و گفت : ببینم جوان، این اراجیف چیست که سر هم می کنید؟ فکر میکنی چه شخص شخیصی هستی که ما برایت نقشه بکشیم؟ اصلا به چه علت باید چنین چیزی به ذهنت بیاید و سپس اوفی کرد و ادامه داد : در عوض اینکه ممنون باشی که به تو اعتماد کردیم و چنین کار بزرگی را بر عهده ات گذاشتیم و البته پول خوبی هم بابت آن به تو خواهیم داد، اینچنین سخن می گویی؟؟
سهراب شانه ای بالا انداخت و گفت : نه منظورم این نبود که مرا فریب بدهید....تجربه به من می گوید اگر کاری را قبول می کنم باید تمام جزئیات آن را ببینم و بدانم و اشراف کامل داشته باشم ، وگرنه قصدم توهین به شما نبود و بسیار هم سپاسگزارم که مرا انتخاب نمودید...در ضمن کی می شود با صاحب کار اصلی یا همان تاجر علوی دیداری داشته باشم ؟
حسن آقا آهی کوتاه کشید و گفت : اینقدر می گویم عجله نکن....تاجرعلوی چون خودش این رفتار شما را پیش بینی می کرد ،سفارش اکید نمود که تمام بار گاری را نشانتان دهیم و آنوقت با دانستن اینکه مأموریت تان واقعا مهم است ،شما از دل و جان مایه بگذارید تا این امانت را به دست صاحب اصلی اش برسانید...
و باید بگویم ، امکان دیدار با تاجرعلوی نیست ، بنده از طرف ایشان وکالت تام دارم تا شما را استخدام، احتیاجات تان را برطرف و رضایت تان را کسب کنم و راهی سفرتان نمایم....
سهراب که هر چه بیشتر گوش می کرد به صدق گفتار این مرد مطمئن تر می شد ....
سری تکان داد وگفت : باشد ، با دیدن محموله ، هر وقت که امر کردید راهی سفر خواهیم شد و در ذهن دنبال نقشه ای بود که اگر واقعا چنین گنجینه ای وجود داشته باشد ، در فرصتی مناسب و در جایی مناسب تر در بین راه ، گنجینه را بردارد و رهسپار آینده ای روشن شود.
وبا خود عهد کرد که این آخرین راهزنی عمرش باشد.
#ادامه دارد...
📝 به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨