eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
9.5هزار ویدیو
298 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی #اللّهم_عجِّل_لولیِّک_الفرج مدیر: @Montazer_zohorr @Namira_114 تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
حالا برفرض که ما نه مسلمونیم، نه اعتقادات اسلامی‌ داریم، با این اوصاف: چرا میگیم باید اسراییل محو بشه؟🤔 ▫️از دویست سیصد سال پیش که خارجی‌ها پا گذاشتن توی منطقه‌ی ما، حضور اونها همیشه موجب فلاکت و بدبختی برای ما و مردم این منطقه بوده. ▫️تجزیه، قتل، غارت، دزدی، قحطی و... اینها تنها بخشی از نتایج حضور خارجی‌ها توی منطقه‌ی ماست. 🔺خب کِی این بدبختی‌ها تموم میشه؟ وقتی خارجی‌ها از این منطقه بیرون برن. 🔺کِی بیرون میرن؟ وقتی پایگاهشون در این منطقه از بین بره. و مردم این منطقه روی آرامش رو نخواهند دید مگر اینکه این پایگاه در هم کوبیده بشه💪
حالا میخوایم اسرائیلو محو کنیم تنها راهش اینه که اونو خوب بشناسیم .یعنی اصل اول یک جنگ که اطلاعات هست.
حقوق اعضای کنست (مجلس شورای اشغالگران)در هرماه حداقل درحدود ۱۴هزاردلاره، درحالیکه وضعیت اقتصادی بسیاری از اسرائیلی ها خرابه و بخاطر حداقل گرانیها دادشون میره هوا
گزارش-60.pdf
297.1K
رژیم صهیونیستی و معادله مقابله با ایران در بازی های استراتژیک غرب آسیا
رژیم صهیونیستی و معادله مقابله با ایران در بازی های استراتژیک غرب آسیا
تبلیغ صفحه وزارت خارجه اسرائیل برای سه روز اعتصاب! بله خب! رژیم کودک کش صهیونیستی از دیرباز حامی، دلسوز و نگران مردم ایران بوده و هست و خواهد بود...
52.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم کامل جزییات عملیات بزرگ دستگیری خرابکاران در ایران و زلزله‌ای که در موساد آمد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨 جهاد تبیین را دست کم نگیریم! امروز یکی‌ از دبیرستانهای دخترانه قم بودم. رفتم سر کلاس. معاون پرورشی می‌گفت حاج آقا این کلاس، شلوغ‌ترین وبازی‌‌گوش‌ترین کلاسمونه. وارد کلاس شدم. خیلی سر و صدا می‌کردند. چند تا موضوع روی تخته نوشتم: اغتشاشات آزادی حجاب اجباری و ... ازشون پرسیدم کدومش رو دوست دارید صحبت کنیم. سیل سوالاتشون اومد. نود درصد جو کلاس مشخص بود که خیلی توپشون پره. مشخص بود که فضای مجازی بر ذهنها حاکم شده. فقط نمونه بگم: 👈می‌گفتن چرا دخترای مردم رو می‌کشن؟ چرا دخترای مردم رو می‌دزدند؟ اصلاً چرا باید به زور حجاب داشته باشیم؟ چرا آخوندا مزاحم آزادی ما هستن؟و ... نشون به اون نشون که در این یک ساعت و نیم کلاس (زنگ تفریح هم بیرون نرفتن) غیر از دو سه نفر، همگی آروم شدن و گفتن حاج آقا از جواباتون قانع شدیم و قرار شد باز کلاس رو هفته دیگه ادامه بدیم. اون دو سه نفر‌ هم مشکل مبنایی داشتن و در کلاس مجالش نبود تا فقط به مشکل مبنایی آنها بپردازم ولی پذیرفتند اگر به سوالاتشون جواب منطقی دادم قبول کنند. این یعنی جوونهای ما نیاز به تبیین دارند. آدم دلش به حالشون میسوزه چرا که در محاصره سنگین امپراتوری رسانه هستند و کمتر کسی پیدا میشه با چند دقیقه صحبت، نجاتشون بده. جوونهای ما فطرت الهی دارند و با کمی استدلال و انتقال حس دلسوزی به آنها با حُرّیت تمام پشت پا به مقبولات خود می‌زنند. این یعنی جوان دلش پاک و آماده است و منتظر بذر استدلال و محبت است و چه بسا یک شبه ره صدساله رود. کم نگذاریم، جوونهای ما تشنه‌ی تبیین هستند👌 https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
♦️کی‌روش به خبرنگار انگلیسی: چقدر برای این سوال پول گرفتی؟ 🔹در نشست خبری سرمربی تیم ملی، خبرنگار اسکای‌ اسپورت در سوالی به کی‌روش گفت: سرمربی‌گری تیم کشوری که حقوق زنان در آن رعایت نمی‌شود چه منفعتی برای شما دارد؟ کی‌روش در واکنش به این صحبت‌ها گفت: شما چه مبلغی برای این سوال دریافت می‌کنید؟ 🔸پس از اتمام نشست خبری، کی‌روش خطاب به آن خبرنگار گفت: به حرف‌های من فکر کن! راستی از کشور خودتان چه خبر؟ https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 علامه طباطبایی به این سوال پاسخ می دهد: 🔶 «چرا اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود؟» 🔷 در شريعت فطرت، اولين حق مشروع هر مجتمعى سلب حريت از دشمن جامعه خويش است، و به عبارت ديگر هر جامعه اى هر گونه آزادى را از دشمن كه در صدد بر آمده زندگى آن جامعه را بكلى تباه سازد مالك است و حق دارد هر گونه آزادى اراده و عمل را از دشمن جانى خود تملك كند و بگيرد، يا اينكه او را بكلى از صفحه روزگار بر اندازد يا زنده اش گذارد و تملكش نمايد، و هم چنين نسبت به دشمن دين و سنن و قوانين جاريه اش مى تواند جلو قانون شكنى و آزادى عملش را بگيرد، و اختيار دارد كه او را به جان و يا مال و يا غير آن مجازات نمايد، يقينا هيچ انسان عاقلى بخود اجازه نمى دهد كه از حريت و آزادى دشمنى كه نه براى حيات مجتمع او وقعى قائل است و نه با او در حفظ مجتمعش برادرى و تشريك مساعى مى نمايد و نه از تباه ساختن مجتمعش پروا داشته و در مواقع خطر به خودش وا ميگذارد طرفدارى نمايد، و آيا از آزادى چنين دشمنى طرفدارى كردن و هم وظيفه فطرى حفظ اجتماع را انجام دادن جمع صريح بين دو متناقض و سفاهت و ديوانگى نيست؟ يقينا خواهيد گفت چرا. 🔻ترجمه تفسير الميزان، ج6، ص: 507
داستان پدر علامه طباطبایی.mp3
5.38M
🎙 🔹 عمل خالصانه علامه طباطبایی در تألیف تفسیر المیزان 🔸 حکایت ثروتی عظیم که به ملکوت رفت. 📌برگرفته از جلسات «استعدادت را دریاب»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❓سؤال👇🏻 آیا درست است که نماینده مجلس گفته: «حفظ نظام حتی بر حفظ جان امام زمان هم مقدم‌ است» ✅پاسخ👇🏻 حرف درست و دقیقی هست و در واقع ایشان سخنان امام خمینی(ره) را تکرار کرده اند. امام در اول فروردین‌ماه سال ۱۳۶۲ در بخشی از سخنان خود در جمع مسئولان نظام می‌فرمایند: امروز ما مواجه با همه قدرت‌ها هستیم و آن‌ها در خارج و داخل دارند طرح‌ریزی می‌کنند؛ برای اینکه این انقلاب را بشکنند و این نهضت اسلامی و جمهوری اسلامی را شکست دهند و نابود کنند. و این یک تکلیف الهی است برای همه که اهمّ تکلیف‌هایی است که خدا دارد؛ یعنی، حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر ولو امام عصر باشد اهمیتش بیشتر است؛ برای اینکه امام عصر هم خودش را فدا می‌‌کند برای اسلام و همه انبیا از صدر عالَم تا حالا که آمدند، برای کلمه حق و برای دین خدا مجاهده کردند و خودشان را فدا کردند. (صحیفه امام، جلد ۱۵، صفحه ۳۶۵) امام خمینی (ره) همچنین فرمودند: «حکومت که شعبه‌ای از ولایت مطلقه رسول الله (ص) است یکی از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حجّ است» لذا امام راحل در راستای این موضوع تأکید می‌کنند: «مسأله حفظ نظام جمهوری اسلامی از اهمّ واجبات عقلی و شرعی است که هیچ چیز به آن مزاحمت نمی‌کند» حفظ جان افراد و حتّی حفظ جان حاکم اسلامی ـ که رسول خدا (ص) و ائمه (ع) نیز از مصادیق حاکم اسلامی‌اند جزء احکام فرعیّه اسلام هستند. اینکه در روایت آمده، نماز عمود اسلام است؛ یعنی کار عمود (ستون)، حفاظت از کلّ بناست، و حاکم اسلامی هم مجری اسلام است لذا نه ستون اسلام با خود اسلام برابری می‌کند نه حیات دنیوی مجری آن. بلکه اصل اسلام، که یک نظام منسجم باشد، ارجحیّت بر برخی اجزاء و حیات دنیوی مجریانش دارد و حکومت اسلامی نمای بیرونی این نظام منسجم فکری است. لذا حفظ نظام اسلام، بر هر امر دیگری اولویّت دارد. 👈🏻حقیقت امر این است که امروز و در زمان غیبت معصوم، اسلام در قالب جمهوری اسلامی ایران و نظریّه ولایت فقیه نمودار شده و در حال به اجرا در آمدن است؛ اگر چه هنوز بسیار فاصله داریم با آن روز که موانع برطرف شوند و اسلام، تمام و کمال به اجرا درآید. ولی به هر حال، امروز اسلام با این نظام شناخته می‌شود لذا شکست این نظام و آسیب دیدن ولایت فقیه (نه شخص ولیّ‌فقیه) مساوی است با شکست اسلام. اگر خدای ناکرده این نظام برافتد، صدها سال طول می‌کشد تا اسلام راستین بتواند دوباره سر بلند کند. بر همین مبنا بود که امام (ره) فرمودند: «حضرات آقایان توجه داشته باشند که مصلحت نظام از امور مهمّه‌ای است که گاهی غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز می‌گردد»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفرِ پر ماجرا_26.mp3
7.03M
۲۶ بعداز وفات؛ تو می مونی و خودت! اگه الآن؛ از خلوت هات لذّت میبری اونجا هم از تنها موندن با خودت نمی ترسی! عشق تنها همراهیه؛ که به خلوتهات اوج میده و تنهات نمیذاره. استاد_شجاعی 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 منتظران ظهور 🌹
راز پیراهن قسمت چهل و چهارم: روز موعود فرا رسید ،ژینوس مانند روحی سرگردان ، آرایش خود را تکمیل کرد
راز پیراهن چهل و پنجم: زری و ژینوس سوار بر ماشینی سیاهرنگ ، رو به مقصدی نامعلوم شدند...البته برای ژینوس نامعلوم بود. راننده ماشین هم مردی بود با هیکلی زمخت و نخراشیده ، چشمانی ریز و سیاه و لباسی سرتاپا مشکی... ژینوس که بعد از ماه ها حصر در آن خانهٔ ارواح اولین بار بود پای از آنجا بیرون میگذاشت ، از پشت شیشه ، اطراف را زیر نظر داشت ، او اصلا به یاد نمی آورد که این جاده پیچ‌در پیچ‌و خاکی را کی و چگونه طی کرده ، همه چیز برایش نا آشنا بود. ژینوس در فکرش خود را داخل جشنی تصور می کرد که قرار بود هنرنمایی کند ، او واقعا نمی دانست قرار است چه کند اما زری به او اطمینان داده بود که خودشان کارها را درست می کنند و ژینوس ساده و خوش خیال نمی دانست قرار است چه بشود و او را به کجا بکشانند. یک ساعتی از حرکت می گذشت که به روستایی خوش آب و هوا که پر از تپه بود و تپه هایش مملو از درختان سر به فلک کشیده بودند. تک و توک خانه هایی به چشم می خورد ، ماشین آنها از خانه ها گذشت و به جاده ای باریک که در دو طرفش درختانی ردیف وجود داشت ، پیش رفتند و پیش رفتند ، کاملا مشخص بود که مقصد آنان ، عمق جنگل پیش روست. بالاخره بعد از طی مسافتی به جایی رسیدند که فضای وسیع و دایره واری در وسط بود که دور تا دورش درختان جنگلی بود و کمی آنطرف تر هم خانه ای بزرگ که با چوب ساخته شده بود به چشم میخورد. چند نفر در حال چیدن میز و صندلی در این دایره بودند و یک طرف هم سکویی گذاشته شده بود که با فرشی قرمز پوشیده شده بود که مشخص بود جایگاهی ست برای کسانی که می خواهند هنرنمایی کنند. زری و ژینوس از ماشین پیاده شدند. زری به خانه چوبی اشاره کرد و‌گفت : ما باید اول بریم اونجا، استادبزرگ و چند نفر از دوستانش منتظر ما هستند، باید یک سری امور را یادت بدیم که توی این جشن بدرررررخشی..... ژینوس سری تکان داد و پشت سر زری حرکت کرد. 📝به قلم ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
راز پیراهن قسمت چهل و ششم: زری تقه ای به درب کلبه زد و مردی با صدای نخراشیده چیزی گفت که برای ژینوس نامفهوم بود ، اما انگار زری حرف اونا را می فهمید، ارام درب را باز کرد و وارد شد و بعد اشاره کرد به ژینوس که وارد بشه. ژینوس وارد شد...به نظرش اینجا کلبه نبود که ،یک سالن بسیار بزرگ برا کنفرانس ، که درو دیوارش پوشیده از عکس های شیطانی و اشکال عجیب و غریب بود . روی زمین را موکت قرمز رنگی پهن کرده بودند و وسط سالن چهار مرد که یکی شون همون استادی بود که ژینوس مدتها زیر نظرش چیزهایی یاد میگرفت بود..‌ این چهار نفر دایره وار نشسته بودند. با ورود ژینوس و زری آن چهار نفر نگاهی بینشان رد و بدل شد ، انگار با نگاه با یکدیگر حرف میزدن. زری اندکی به آنها نگاه کرد بعد اشاره به ژینوس کرد تا وسط حلقهٔ این مردان که لباس های بلند و سیاه با شبکلاهی شبیه کلاه ژینوس اما رنگ مشکی بر سر گذاشته بودن، بنشیند و ژینوس که انگار اختیاری از خود نداشت ، وارد حلقه آنها شد و درست وسط دایره این مردان شیطانی نشست و زری به سمت پرده ای سیاهرنگ رفت که انتهای سالن آویزان بود و معلوم نبود پشت آن چه خبر است. ژینوس مثل کسانی که یوگا کار میکنن در وسط دایره نشست ، البته یکی از آموزش های استاد بزرگ همین بود. سپس آن چهار مرد که انگار اشعه ای تیز و داغ از چشمانشون بیرون می جهید به ژینوس خیره شدند. ژینوس ابتدا احساس گرما کرد ، گرم و گرم و گرم تر شد...تا جایی که سوزش عجیبی در وجود خود حس می کرد...سوزشی که عمق جانش را به آتش کشیده بود و هر لحظه بیشتر و بیشتر ریشه میدواند که ناگهان.... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
راز پیراهن قسمت چهل و هفتم : ژینوس که احساس گرمای شدیدی در تن و بدن خود حس می کرد ، ناگهان متوجه شد که دو نفر از مردان سیاهپوشی که دایره وار نشسته بودن به طرفش آمدند ، آنها دو طرف ژینوس ایستادند و با صدایی کشدار و آهنگی ترسناک چیزی شبیه یک شعر را می خواندند ، شعری که به زبان فارسی نبود و بیشتر به ورد شبیه بود ، وردی موزون و آهنگین ... آن دو مرد می خواندند و بعد از چند لحظه ،هر کدام با یک دست ، دست ژینوس را گرفته بودند و با دست دیگر به سمت مقابل اشاره می کردند ، گویی افرادی نامرئی روبه رویشان بود که آنها را به سمت ژینوس می خواندند ، چند دقیقه به همین منوال گذشت ناگهان ژینوس گرمایی سوزنده تر از قبل حس کرد و به دنبال آن دست های او بدون اراده اش تکان می خورند. دست هایش حرکاتی می کردند که انگار او در حال سخنرانی ست و با دست منظورش را به مخاطبینش عرضه می کند. حالا دست های ژینوس از دست آن دو مرد بیرون آمده بود و هر کدام حرکتی خاص می کرد ، ژینوس که نمی توانست حرکات دست را کنترل کند شروع به جیغ زدن نمود ، در این هنگام آن دو مرد دست خود را روی سر ژینوس قرار دادند و اینبار وردهای جدیدی می خواندند . با هر کلمه ای که آنها می خواندند ، سنگینی خاصی در سر ژینوس پدید می آمد ، سنگینی ای که باعث شد جیغ های ژینوس آهسته شود و در آخر انگار زبان او قفل شده بود. یعنی ژینوس هر چه که تلاش می کرد حرفی بزند ، کوچکترین کلامی از دهانش خارج نمیشد. ژینوس که ساکت شد ، آن دومرد به جای خود برگشتند و با نگاه با بقیه حرف میزند و خیلی عجیب بود که ژینوس اینبار معنای نگاه آنان را میفهمید و میدانست که میگویند : کار تمام است و این دختر آمادهٔ مراسم است. ژینوس متوجه شده بود که او الان، حتی قادر است ذهن تمام کسانی که اطرافش هستند بخواند و میدانست در ذهن چهار مردی که دوره اش کرده اند چه میگذرد... آن چهار مرد ذهنشان معطوف جشن بود و هر سه خواستار موفقیت ژینوس بودند و گاهی به فردای بعد از جشن فکر می کردند... فردایی که زن های عریان زیادی در کوچه و خیابان شهر جولان میدهند.... ادامه دارد 📝به قلم : ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
راز پیراهن قسمت چهل و هشتم: ژینوس اطراف را جور دیگری میدید ،انگار چشمهایش بُعد زمان و مکان را در نوردیده بود و از پشت دیوارهای چوبی کلبه ، جمعیت زیادی را میدید که در آن زمین دایره ای شکل گرد هم آمده بودند ، جمعیتی از دختران و پسران جوان... دخترانی آزاد که بدون هیچ پوششی برسر و تن و عریان و نیمه عریان منتظر شروع شدن برنامه بودند. و ژینوس از آنچه که در ذهن اطافیان می گذشت با خبر بود و میدانست که قرار است او خودنمایی ها کند. ساعتی گذشت و ژینوس احساس سنگینی خاصی در تن و سرش می کرد ، در همین هنگام چهار مرد با جامی از مشروب در دستانشان بی صدا نشسته بودند به او اشاره کردند، استاد بزرگ ابتدا جامی به سمت ژینوس داد و امر کرد که بخورد و البته ژینوس این مدت به خوردن این نجاسات عادت کرده بود و انگار از خوردن آنها نیرویی مضاعف میگرفت، پس دست دراز کرد و جام را بین انگشتانش گرفت و یک نفس سرکشید. بوی تعفن مشروب که در جانش پیچید ، انگاری سبک و سبک تر میشد. با اشاره یکی دیگر از مردان به سمت بیرون روان شد زری هم که مدتی بود کنار درب ایستاده بود ، سریع در را باز کرد و ژینوس متوجه شد که نوبت او رسیده... اصلا نمی دانست برنامه کی شروع شده ، این جمعیت کی آمده و قرار است چه کند؟ نیرویی او را به جلو می برد ، گویا دو نفر در دو طرف دستان او را گرفته بودند و او به اراده خود هیچ کاری نمی کرد. صحنهٔ مراسم درست جلوی درب کلبه قرار گرفته بود و با ورود ژینوس ، جمعیت پیش رو به علت برهنگی شان که بی شباهت به انسان های اولیه نبودند ، شروع به دست و جیغ و هورا زدن کردند و ژینوس در هیاهوی جمعیت بالای صحنه رفت... ادامه دارد 📝به قلم :ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا