eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
9.5هزار ویدیو
298 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی #اللّهم_عجِّل_لولیِّک_الفرج مدیر: @Montazer_zohorr @Namira_114 تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مناسبت: ایام عزیمت زائرین به سرزمین وحی برای انجام مناسک حج موضوع: ١ ✅ حج در اصطلاح شرع مقدس، مجموعه‌ای از مناسک خاص است که یکی از ارکان زیربنایی اسلام به شمار می‌آید؛ چنان که در روایتی از حضرت امام باقر (ع) آمده است: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَی خَمْسٍ عَلَی الصَّلَاةِ وَ الزَّکاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ»: «اسلام بر پنج پایه بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت» (الکافی، ج۲، ص ۱۸) لذا حج، خواه حج واجب باشد یا مستحبّ، فضیلت و پاداش فراوان دارد؛ ✅ حج از ضروریات دین اسلام به شمار می‌آید، و وجوب آن با دلایل فراوان در کتاب و سنت به اثبات رسیده است، و کسی که با دارا بودن شرایط و علم به وجوب حج، آن را ترک کند، گناه کبیره مرتکب شده و طبق حدیث گهربار امام صادق (ع) اگر در همین حال بمیرد به صورت یهودیان یا نصرانیان مرده است؛ (تهذیب الاحکام، ج۵، ص۱۷) ⬅️ چنانچه خداوند متعال در آیه ٩٧ سوره آل‌عمران می‌فرماید: «... وَلِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِی عَنِ الْعَالَمِینَ»: « و به امر خدا، حجّ و زیارت خانه خدا بر مردمی که توانایی و استطاعت لازم دارند، واجب است؛ و هر که کافر شود (وبا داشتن توانايى به حج نرود، بداند كه به خود زیان رسانده و) خدا از جهانیان بی‌نیاز است». 📚 برگرفته از مناسک حج امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روی پای خدا 02.mp3
8.01M
۲ 👣 توکل به حرف نیست! توکل یه مقامه! که اگر بهش برسی؛ دیگه سختی‌ها جرأتِ از پا درآوردنِ تو رو ندارن ... چجوری میشه رسید؟ https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*📒داستان حضرت موسی و مرد کشاورز* *✍روزی حضرت موسی به  پروردگار متعال عرض کرد:* «دلم می خواهد یکی از آن بندگان خوبت را ببینم.» خطاب آمد:«به صحرا برو.آنجا مردی کشاوزی میکند.او از خوبان درگاه ماست.»حضرت به صحرا آمد و مردی را مشغول به کشاورزی دید.حضرت تعجب کرد که او چگونه به درجه ای رسیده است که خدا می فرماید او از خوبان ماست. از جبرئیل پرسش کرد. جبرئیل عرض کرد:در همین لحظه خداوند او را امتحان میکند ،عکس العمل او را مشاهده کن.بلایی نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش را از دست داد. نشست و بیلش را در مقابلش قرار داد و گفت:«مولای من،تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم،حال که تو مرا نابینا می پسندی من نابینایی را بیشتر از بینایی دوست دارم.»حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده است. 🔹رو کرد و به آن مرد فرمود: ای مرد،من پیغمبرم و مستجاب الدعوه.می خواهی دعا کنم خداوند چشمانت را شفا دهد؟مرد گفت:خیر.حضرت فرمود چرا؟ *👈گفت:آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست میدارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم.* https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این که گناه نیست 65.mp3
4.73M
65 💢ببیـن؛ تو برای سلامت و آرامش خودت، به یادگرفتنِ "توکل" محتاجی! توکل؛ یعنی وکیل گرفتن. ✅خدا بشه وکیلِت و تو آروم بشینی وبه تدبیرش نگاه کنی! کافیه اعتماد کنی https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان آنلاین زن،زندگی، آزادی قسمت شصت و هفتم: فشار اسلحهٔ کریستا بیشتر میشد ، انگار رگ خوابم داشت پا
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و هشتم: ناگهان یاد اون قلب افتادم، همون که الی داده بودم ،به سرعت خودم را به تخت رساندم و تشک را بالا گرفتم و قلب کوچک طلایی رنگ را که کنی بر آمده و سنگین بود را برداشتم و توی مشتم گرفتم. تشک را ول کردم سر جای اولش که ناگهان در باز شد. قامت مشمئز کنندهٔ کریستا در چارچوب در ظاهر شد و همانطور که مشکوک نگاهم میکرد گفت: ببینم چکار داشتی می کردی؟! با من من گفتم: هیچی، چکار می خواستی بکنم؟! می خواستم یه کم بخوابم کریستا اوفی کرد و گفت: وقت خواب نیست ، راه بیافت با اریک برین... با تعجب ساختگی برگشتم طرفش و گفتم:اریک؟! کجا؟ با تحکم فریاد زد: آره همون آقایی که الان در زد، به تو هم مربوط نیست کجا میری... به طرف بالای تخت نگاهی کردم و گفتم: صبر کن چمدونم را بیارم کریستا بلندتر فریاد زد: لازم نکرده، مهمونی که نمیری، میبرن قربانیت کنن میفهمی؟!! آهی کشیدم و اشاره ای به لباس های پر از خونم کردم و گفتم: حداقل بزار لباسام را عوض کنم. کریستا اوفی کرد و‌گفت: زود باش،سررریع و بیرون رفت.. چمدان را بیرون کشیدم و پوشیده ترین لباسی که همرام آورده بودم را برداشتم ، یه مانتو به رنگ پسته ای و دنبال یه شال همرنگش گشتم، شال سبز رنگ برداشتم ،آهسته دستی روش کشیدم و گفتم: واقعا تو یه تیکه پارچه نیستی ، یه دنیای زیبایی که من قدر تو را نمی دونستم ،یک زمانی لگد کوبت کردم و الان انگار آه تو منو گرفته و توی این موقعیت باید بفهمم آزادی واقعی یعنی چه؟ چقدر خام بود و کج فهم، شروع کردم به پوشیدن لباس ها و در افکار خودم غرق بود که در اتاق باز شد. قلب طلایی را برداشتم و شال هم روی سرم انداختم که... ادامه دارد... 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و نهم: کریستا نگاهی خصمانه به من کرد و زیر لب چیزی گفت که متوجه نشدم و با اشاره کریستا بیرون رفتم‌. وقتی همراه اریک بیرون میرفتم، فکر می کردم از زندان کریستا جسته ام و جایی که میروم حداقل تا روز مرگم راحت خواهم بود ، اما نمی دانستم چه چیزهایی در انتظارم است. اریک بدون اینکه حرفی بزند به ماشین سیاه رنک پیش رو که شیشه های دودی داشت اشاره کرد و من هم مثل کسی که هیچ اراده ای از خودش ندارد ،درب عقب ماشین را باز کردم و سوار شدم به محض سوار شدن در ماشین قفل شد دست مشت شده ام را روی قلبم گذاشتم ، باید جایی برای پنهان کردنش پیدا میکردم،اما اینبار هیچ‌وسیله ای همراهم نبود. دستم را آرام به طرف جیب مانتو بردم و قلب کوچک و برآمدهٔ طلایی را داخل جیبم گذاشتم، بودن این قلب حس خوبی بهم میداد، حالا برای چی؟ نمی دونم.. نفسم را آرام بیرون دادم و از پشت شیشه های دودی ،شهری دود زده را نگاه می کردم. بالاخره بعد از طی مسافتی که واقعا نمی دانستم از کجا آمدیم و به کجا رسیدیم، اریک اشاره کرد که پیاده شوم و اینبار دوباره وارد خانه ای که دیوارهایش در غروب خورشید خاکستری رنگ دیده میشد، شدم. به محض ورود،زنی با موهای طلایی که صورتش سفید و چشمانش آبی بود به سمتم آمد. ابتدای ورود راهرویی بود که دو طرفش دو در روبه روی هم دیده میشد، رنگ دیوارها و حتی سرامیک های خانه نارنجی چرک بود، آدم با ورود به این خانه ناخوداگاه احساس سوزشی شدید از گرما به او دست میداد بعد از راهرو هالی نه چندان بزرگ وجود داشت که با مبل های چرمی سیاه و میزی در وسط پوشیده شده بود،سمت راست آشپزخانه اوپن به چشم میخورد و از کنار آشپزخانه چند پله ما را به دو اتاق کنار هم می رساند. زن جلو آمد نمی دانستم کیست و چیست؟ جلوی راهرو به من رسید و بدون حرفی روبه رویم ایستاد و خیره در چشمانم شد. من هم خیره در نگاهش بودم که ناگهان دستش بالا رفت و محکم روی گونه ام فرود آمد، احساس درد و سوزش همراه با گرمی خونی که از گوشهٔ لبم جاری شده بود، در جانم پیچید. آن زن با صدایی که از شدت خشم می لرزید گفت... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز : شمسی: دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۲ هجری شمسی میلادی: Tuesda ‌‌12 june 2023 قمری: الثلاثاء ۲۳ ذی القعده ١٤٤٤ 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت امام حسن مجتبی و امام حسین عليهما السّلام 💠 اذکار روز: 👈صد مرتبه ذکر یا قاضى الحاجات 👈۱۲۹مرتبه یالطیف بگوید تا مال کثیر یابد. 🙏بارالها در فرج حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف تعجیل فرما و گره از مشکلات همه مردم باز کن ✅ وقایع روز: ◼️ سالروز شهادت حضرت امام رضا علیه السلام به روایتی(۲۰۲ ه ق) 👈غزوه بنی قریظه 🗓روز شمار تاریخ: ☀️⏳۰۲ روز مانده به دحوالارض ، حرکت حضرت امام رضا علیه السلام از مدینه به خراسان(۲۰۰ه ق) ◼️⏳۰۷ روز تا سالروز شهادت حضرت امام محمد تقی علیه السلام(۲۲۰ه ق) 💐⏳۰۸ روز تا سالروز فرخنده ازدواج حضرت امیرالمؤمنین علی عليه السّلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها(۲ه ق) https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا