فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 امتی که ندیده خریدار تو شد.
🌷 امام زمان (عج) بین شماست. حضور دارد اما ظهور ندارد.
🌺 استاد رفیعی
#امام_زمان_عج
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✘ من میخوام مشکلاتم زود حل بشن.
میانبری هست؟
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
اونایی که کیسهی ماه رمضانشون سوراخ شده و دیگه امیدی ندارن؛ همون بهتر که از نماز یکشنبه های ماه ذی القعده بی خبرن... :)
عمرا بذارم کسی با این نماز سمت توبه بره😤
شیطان😈
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
✅ #روزبرگ_شیعه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِم
موضوع امروز: «#قدرتطلبی و سرنوشت #بنیصدر»
روز یکشنبه، ١۴٠٢/٠٣/٢١
✍️ مناسبت روز: امروز مناسبت خاصی نداریم، اما دیروز سالروز عزل بنیصدر در سال ١٣۶٠ از فرماندهی کلقوا از سوی امام راحل بود؛ هرچند که شاید نسل جدید ما، کمتر با نام بنیصدر و خیانتهای او به کشور و مردم ایران آشنا باشند، اما نسل انقلاب و مخصوصاً خانواده معظم شهدا و ایثارگران ابتدای جنگ تحمیلی به خوبی او را میشناسند؛ لذا سخن امروز را به این فرد خائن و مزدور اختصاص میدهیم؛
«ابوالحسن بنیصدر» اولین رئیسجمهور تاریخ انقلاب اسلامی ایران بود که در سال ١٣۶٠ شمسی بهدلیل خیانت و کارشکنیهایش در دفاع مقدس و همکاری با گروهک منافقین و طراحی کودتا علیه نظام جمهوری اسلامی با رأی مجلس شورای اسلامی به عدمکفایت وی، توسط امام راحل از ریاستجمهوری عزل شد و به همراه مسعود رجوی، سردسته منافقین با لباس و آرایش زنانه به فرانسه گریخت، و تا پایان عمر، در سلک مخالفان جمهوری اسلامی، بازیچه رسانههای غربی و معاندین نظام بود؛
سرنوشت تلخ بنیصدر بسیار درسآموز است؛ رئیسجمهوری که آیتاللهزاده بود و با اوج نهضت اسلامی به حلقه یاران امام پیوست و با پرواز انقلاب در روز ١٢ بهمن ١٣۵٧ همراه با امام امت از پاریس به تهران آمد و سپس به شورای انقلاب اسلامی راه یافت و با سخنرانیهای آتشین در دانشگاههای مختلف ایران، چهرهای روشنفکر انقلابی از خود به نمایش گذاشت؛ و با همین حربه با رأی بالای مردم به عنوان اولین رئیسجمهور انقلاب شکوهمند اسلامی انتخاب شد و سپس مسئولیت فرماندهی کل قوا را نیز برعهده گرفت؛
اما گویی امام امت، از ابتدا عاقبت بنیصدر را پیشبینی کرده بودند! چنانچه در همان جلسه تنفیذ حکم ریاستجمهوری به او فرمودند: «من یک کلمه به آقای بنیصدر تذکر میدهم، که حبّ الدنیا رأس کلّ خطيئة...»
اما متأسفانه بنیصدر به این توصیه امام توجه نکرد و از همان روزهای اول با قدرتطلبی مطلق از نیروها و نهادهای انقلابی و روحانیون مبارز فاصله گرفت و سپس با نزدیکی به گروههای ملیگرا و سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، اقدام به خیانت بزرگ در جنگ تحمیلی و طراحی کودتا علیه نظام جمهوری اسلامی کرد؛
✍️ بیشک یکی از خیانتهای بزرگ بنیصدر که باعث شهادت بسیاری از رزمندگان اسلام و مردم سلحشور مناطق مرزی ایران شد، غفلت عامدانه و یا جاهلانه او به نشانههای آغاز جنگ تحمیلی و هشدارهای مکرر فرماندهان نظامی بود؛ او پس از شروع جنگ نیز دچار خیانتها و اشتباهات بزرگی شد و با شعار "ما زمین میدهیم و زمان میخریم" بخش وسیعی از سرزمین ایران اسلامی را به دشمن بعثی واگذار کرد؛
او در مدیریت جنگ، اعتقادی به حضور نیروهای مردمی و بسیجی و سپاهی در جبهههای نبرد نداشت و علیرغم دستور حضرت امام، مانع اصلی در تشکیل بسیج و سپاه و همراهی آنها با ارتش به جبهه حق علیه باطل بود؛
بنیصدر همچنین در زمانی که دشمن بخشهای عظیمی از خاک ایران را گرفته بود به ناگاه از مذاکره برای پایان جنگ سخن گفت و به نوعی با صدام و حزب بعث عراق همراه شد و روحیه رزمندگان اسلام را به شدت تضعیف کرد.
✍️ او علاوه بر خیانتها و اشتباهات بزرگ در مدیریت جنگ، در امور داخلی کشور نیز به تدریج چهره واقعی خود را نمایان کرد و با قدرتطلبی و ایجاد تفرقه بین مردم، وحدت ملت را متزلزل و فضای دوقطبی شدیدی در جامعه به وجود آورد و خود را بهعنوان سردمدار جریان لیبرال معرفی کرد و به شدت با جریان خط امام و حزب جمهوری اسلامی به مخالفت پرداخت؛
بنیصدر ضمن ارتباط محسوس با منافقین (مجاهدین خلق) و برخی گروههای لیبرال علناً در سخنرانیهایش با خط امام مخالفت میکرد تا جایی که در غائله چهارده اسفند ١٣۵٩ در دانشگاه تهران به مناسبت درگذشت مرحوم مصدق، در سخنان تحريکآميزی گفت: «اگر این عده اندک (نیروهای انقلابی و حزباللهی)، دست از اخلال برندارند و مسئولین به وظیفه خودشان عمل نکنند، از شما مردم خواهم خواست که یک بار برای همیشه اجتماعات خودتان را از وجود چماق به دستانی که میخواهند جمهوری را به لجن وجود خودشان بیالایند، تنبیه کنید...»؛
پس از سخنان بنیصدر، تنش و درگیری آنقدر بالا گرفت که عدهای از مغرضین و غافلين به نیروهای خط امام و حزب اللهی حملهور شدند و دهها نفر از آنها را زخمی و مجروح نمودند؛
✍️ البته خیانتهای رئیس جمهور خودفروخته و خائن به مردم ایران و نظام مقدس جمهوری اسلامی بسیار بیشتر است، اما در این مجال کوتاه به همین مقدار اندک بسنده میکنیم و برای عبرتآموزی از سرنوشت تلخ او، جمله حضرت امام (ره) در جلسه تنفیذ حکم بنیصدر را یکبار دیگر تکرار میکنیم که فرمودند: «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة».
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ #روزبرگ_شیعه
🎧 پادکست
مناسبت: «ایام عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا در سال ١٣۶٠»
موضوع: «#قدرتطلبی و سرنوشت تلخ #بنیصدر»
روز یکشنبه، ١۴٠٢/٠٣/٢١
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
#امنیت_ذهنی 1
*«مقدمه»*
🍀🍃موضوعی که به لطف حضرت حق در این مبحث بررسی میکنیم موضوع امنیت ذهنی است.
ابتدا به تعریف امنیت ذهنی میپردازیم و سپس بررسی میکنیم که آیا امنیت ذهنی امری مناسب، لازم و ضروری است یا امری نامناسب و غیرضروری است.
🔶*«تعریف امنیت ذهنی»*
🔶🔸 *امنیت ذهنی، فضایی است که در ذهن ما ساخته شده است و هرچیزی در آن جایگاه خاص خود را داراست و با سامانی که در این فضا مشاهده میشود احساس آرامش میکنیم.*
💠 برای مثال یک معلم، هر روز صبح به محل تدریس خود میرود، در کلاسهای متعدد شرکت و تدریس میکند، امورات مرتبط دیگر و روزمره از جمله کارهای اداری، خرید و... را انجام میدهد؛ بدین ترتیب ذهن وی دارای برنامۀ منظم از پیش تعیین شدهای است که از آن ساختار و تکرار منظم راضی و خرسند است؛ اما آیا این امر شایسته است و قابل تقدیر یا نه!؟
⁉️ *آیا ما نیاز به امنیت ذهنی داریم یا امنیت ذهنی باید تبدیل به اضطراب بهینه شود؟*
📚 «برگرفته از بیانات استاد بروجردی»
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ #گلبرگ_احکام
مناسبت: ایام عزیمت زائرین به سرزمین وحی برای انجام مناسک حج
موضوع: #احکام_حج ١
✅ حج در اصطلاح شرع مقدس، مجموعهای از مناسک خاص است که یکی از ارکان زیربنایی اسلام به شمار میآید؛ چنان که در روایتی از حضرت امام باقر (ع) آمده است: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَی خَمْسٍ عَلَی الصَّلَاةِ وَ الزَّکاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ»: «اسلام بر پنج پایه بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت» (الکافی، ج۲، ص ۱۸) لذا حج، خواه حج واجب باشد یا مستحبّ، فضیلت و پاداش فراوان دارد؛
✅ حج از ضروریات دین اسلام به شمار میآید، و وجوب آن با دلایل فراوان در کتاب و سنت به اثبات رسیده است، و کسی که با دارا بودن شرایط و علم به وجوب حج، آن را ترک کند، گناه کبیره مرتکب شده و طبق حدیث گهربار امام صادق (ع) اگر در همین حال بمیرد به صورت یهودیان یا نصرانیان مرده است؛ (تهذیب الاحکام، ج۵، ص۱۷)
⬅️ چنانچه خداوند متعال در آیه ٩٧ سوره آلعمران میفرماید: «... وَلِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِی عَنِ الْعَالَمِینَ»: « و به امر خدا، حجّ و زیارت خانه خدا بر مردمی که توانایی و استطاعت لازم دارند، واجب است؛ و هر که کافر شود (وبا داشتن توانايى به حج نرود، بداند كه به خود زیان رسانده و) خدا از جهانیان بینیاز است».
📚 برگرفته از مناسک حج امام خامنهای (مدظلهالعالی)
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه دعایی بکنیم در حق خودمون بهتر از این دعا!
#آیت_الله_بهجت ره
🌤 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🌤
#امام_زمان_عجل_الله_فرجه_الشریف
#آخرالزمان
#ظهور
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
روی پای خدا 02.mp3
8.01M
#روی_پای_خدا ۲ 👣
توکل به حرف نیست!
توکل یه مقامه!
که اگر بهش برسی؛ دیگه سختیها جرأتِ از پا درآوردنِ تو رو ندارن ...
چجوری میشه رسید؟
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
*📒داستان حضرت موسی و مرد کشاورز*
*✍روزی حضرت موسی به پروردگار متعال عرض کرد:* «دلم می خواهد یکی از آن بندگان خوبت را ببینم.»
خطاب آمد:«به صحرا برو.آنجا مردی کشاوزی میکند.او از خوبان درگاه ماست.»حضرت به صحرا آمد و مردی را مشغول به کشاورزی دید.حضرت تعجب کرد که او چگونه به درجه ای رسیده است که خدا می فرماید او از خوبان ماست.
از جبرئیل پرسش کرد. جبرئیل عرض کرد:در همین لحظه خداوند او را امتحان میکند ،عکس العمل او را مشاهده کن.بلایی نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش را از دست داد.
نشست و بیلش را در مقابلش قرار داد و گفت:«مولای من،تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم،حال که تو مرا نابینا می پسندی من نابینایی را بیشتر از بینایی دوست دارم.»حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده است.
🔹رو کرد و به آن مرد فرمود: ای مرد،من پیغمبرم و مستجاب الدعوه.می خواهی دعا کنم خداوند چشمانت را شفا دهد؟مرد گفت:خیر.حضرت فرمود چرا؟
*👈گفت:آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست میدارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم.*
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
این که گناه نیست 65.mp3
4.73M
#این_که_گناه_نیست 65
💢ببیـن؛
تو برای سلامت و آرامش خودت،
به یادگرفتنِ "توکل" محتاجی!
توکل؛ یعنی وکیل گرفتن.
✅خدا بشه وکیلِت
و تو آروم بشینی وبه تدبیرش نگاه کنی!
کافیه اعتماد کنی
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان آنلاین زن،زندگی، آزادی قسمت شصت و هفتم: فشار اسلحهٔ کریستا بیشتر میشد ، انگار رگ خوابم داشت پا
رمان آنلاین
زن، زندگی، آزادی
قسمت شصت و هشتم:
ناگهان یاد اون قلب افتادم، همون که الی داده بودم ،به سرعت خودم را به تخت رساندم و تشک را بالا گرفتم و قلب کوچک طلایی رنگ را که کنی بر آمده و سنگین بود را برداشتم و توی مشتم گرفتم.
تشک را ول کردم سر جای اولش که ناگهان در باز شد.
قامت مشمئز کنندهٔ کریستا در چارچوب در ظاهر شد و همانطور که مشکوک نگاهم میکرد گفت: ببینم چکار داشتی می کردی؟!
با من من گفتم: هیچی، چکار می خواستی بکنم؟! می خواستم یه کم بخوابم
کریستا اوفی کرد و گفت: وقت خواب نیست ، راه بیافت با اریک برین...
با تعجب ساختگی برگشتم طرفش و گفتم:اریک؟! کجا؟
با تحکم فریاد زد: آره همون آقایی که الان در زد، به تو هم مربوط نیست کجا میری...
به طرف بالای تخت نگاهی کردم و گفتم: صبر کن چمدونم را بیارم
کریستا بلندتر فریاد زد: لازم نکرده، مهمونی که نمیری، میبرن قربانیت کنن میفهمی؟!!
آهی کشیدم و اشاره ای به لباس های پر از خونم کردم و گفتم: حداقل بزار لباسام را عوض کنم.
کریستا اوفی کرد وگفت: زود باش،سررریع و بیرون رفت..
چمدان را بیرون کشیدم و پوشیده ترین لباسی که همرام آورده بودم را برداشتم ، یه مانتو به رنگ پسته ای و دنبال یه شال همرنگش گشتم، شال سبز رنگ برداشتم ،آهسته دستی روش کشیدم و گفتم: واقعا تو یه تیکه پارچه نیستی ، یه دنیای زیبایی که من قدر تو را نمی دونستم ،یک زمانی لگد کوبت کردم و الان انگار آه تو منو گرفته و توی این موقعیت باید بفهمم آزادی واقعی یعنی چه؟
چقدر خام بود و کج فهم، شروع کردم به پوشیدن لباس ها و در افکار خودم غرق بود که در اتاق باز شد.
قلب طلایی را برداشتم و شال هم روی سرم انداختم که...
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
رمان آنلاین
زن، زندگی، آزادی
قسمت شصت و نهم:
کریستا نگاهی خصمانه به من کرد و زیر لب چیزی گفت که متوجه نشدم و با اشاره کریستا بیرون رفتم.
وقتی همراه اریک بیرون میرفتم، فکر می کردم از زندان کریستا جسته ام و جایی که میروم حداقل تا روز مرگم راحت خواهم بود ، اما نمی دانستم چه چیزهایی در انتظارم است.
اریک بدون اینکه حرفی بزند به ماشین سیاه رنک پیش رو که شیشه های دودی داشت اشاره کرد و من هم مثل کسی که هیچ اراده ای از خودش ندارد ،درب عقب ماشین را باز کردم و سوار شدم
به محض سوار شدن در ماشین قفل شد دست مشت شده ام را روی قلبم گذاشتم ، باید جایی برای پنهان کردنش پیدا میکردم،اما اینبار هیچوسیله ای همراهم نبود.
دستم را آرام به طرف جیب مانتو بردم و قلب کوچک و برآمدهٔ طلایی را داخل جیبم گذاشتم، بودن این قلب حس خوبی بهم میداد، حالا برای چی؟ نمی دونم..
نفسم را آرام بیرون دادم و از پشت شیشه های دودی ،شهری دود زده را نگاه می کردم.
بالاخره بعد از طی مسافتی که واقعا نمی دانستم از کجا آمدیم و به کجا رسیدیم، اریک اشاره کرد که پیاده شوم و اینبار دوباره وارد خانه ای که دیوارهایش در غروب خورشید خاکستری رنگ دیده میشد، شدم.
به محض ورود،زنی با موهای طلایی که صورتش سفید و چشمانش آبی بود به سمتم آمد. ابتدای ورود راهرویی بود که دو طرفش دو در روبه روی هم دیده میشد، رنگ دیوارها و حتی سرامیک های خانه نارنجی چرک بود، آدم با ورود به این خانه ناخوداگاه احساس سوزشی شدید از گرما به او دست میداد بعد از راهرو هالی نه چندان بزرگ وجود داشت که با مبل های چرمی سیاه و میزی در وسط پوشیده شده بود،سمت راست آشپزخانه اوپن به چشم میخورد و از کنار آشپزخانه چند پله ما را به دو اتاق کنار هم می رساند.
زن جلو آمد نمی دانستم کیست و چیست؟ جلوی راهرو به من رسید و بدون حرفی روبه رویم ایستاد و خیره در چشمانم شد.
من هم خیره در نگاهش بودم که ناگهان دستش بالا رفت و محکم روی گونه ام فرود آمد، احساس درد و سوزش همراه با گرمی خونی که از گوشهٔ لبم جاری شده بود، در جانم پیچید.
آن زن با صدایی که از شدت خشم می لرزید گفت...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺