دیدین یه عده میلیونی پول میدن میرن مشاوره و دوره های فلان برای آرامش؟؟؟
بحث امروز همین آرامش هست، اونم از زبان امام علی.
ولی چه کنیم، یه عده حاضرن پول بدن و چند ماه توی نوبت این دکتر و اون مشاور بمونن، ولی رایگان از مطالب نهج البلاغه استفاده نکنن...
شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّت...
به نقل ازاستادمحترم کاظمی نیا👆
بسم الله الرحمن الرحیم
💢 خطبه ۱۳۵ 💢
این خطبه بین امیرالمومنین و خلیفه سوم عثمان بوده .
بعد از شهادت ابوذر غفاری روزی عمار گفت با تمام وجود میگویم خدا اباذر را رحمت کند .
عثمان خشمناک شد و چند ناسزا به عمار گفت و اورا تهدید به تبعید ربذه مانند ابوذر کرد.و گفت از تبعید اباذر پشیمان هم نیستم.
عمار: بخدا قسم میدانم تو قسی القلب ، پشیمان و ناراحت نمیشوی.
بخدا قسم من همنشین درندگان بیابان باشم محبوبتر است برای من تا در کنار تو عثمان باشم.
عثمان عزم جدی کرد برای تبعید عمار ، طایفه بنی مخزوم مدافع عمار ، نزد حضرت برای واسطه گری رفتند که عثمان از اینکار دست بردارد. با وجود اینکه چندین بار عمار را بقصد کشت کتک زده و ما چیزی نگفتیم.
حضرت شخصا وارد بر عثمان شد «اِتقِ الله اَبها الرجل» دست از سر صحابه پیامبر بردار هر کسی در مسیر اسلام است با او بد رفتاری میکنی. ابوذر از صلحا مسلمین در تبعید غریبانه از دنیا رفت اکنون قصد عمار کرده ای .
عثمان در جواب بی ادبی کرد که باید علی را تبعید کنم هر فسادی عمار و دیگران دارند با تحریک علی انجام می گیرد.
فرمود: اگر میتوانی اینکار را بکن تا من زنده هستم نمیگذارم
واما اینکه مرا عامل فساد و تحریک میدانی ،
بدان عملکرد خود توست که صحابی را بر علیه تو می شوزاند.. عمل خود را تغییر بده و حضرت بیرون آمد.
مغیرة بن اَخنس از یاران عثمان بعنوان گلایه نزد حضرت آمد که چرا با عثمان همراهی نمیکنی و به عثمان انتقاد داری.
مغیره و پدر او در فتح مکه از روی ترس و اجبار اسلام آوردند و از منافقان سرسخت بودند و برادر او کافر ماند و در احد بدست حضرت کشته شد . مغیره کینه عجیبی از امام بدل داشت . گفت خلیفه بر تو حق حاکمی دارد برتو ولایت دارد و خویشاوند توست.حق او را اداکن.
فرمود: دوست ندارم به عثمان اعتراض کنم مگر وقتی که حق را زیر پا می گذارد لحظه ای که سکوت جایز نیست فریاد میزنم.
عثمان باید از کار خود دست بردارد.
مغیره بی ادبی کرد و گفت اگر تو از کار خود دست نکشیدی تو را برجای خود می نشانم.
فرمود:
متن خطبه
🔷یابنَ اللعینِ الاَبتَر
ای کسی که فرزند یک انسان ملعون هستی . ( اخنس پدر او از سران فتنه) و پدر تو ابتر است.
ابتر ، دم بریده بدون فرزند، کاش هیچ فرزندی نداشت . اجاق کوری برای پدر تو بهتر بود ، تا فرزند فاسدی مثل تو باشد.
🔷والشجَرَةِ آلتی لا اَصلَ لَها ولا فَرعَ ، انتَ تکفیَنی
ای کسی که پدر تو از شجره و دودمانی بود که تو هم مثل او ، نه اصل داری، نه ریشه و میوه .
« مثلُ کلمةِ خبیثَةٕ کشجَرةِ خبیثَةٕ اجْتُثَّت مِن فوقِ الارض ما لها مِن قرار. ابراهیم - ۲۴ »
بی اصل و نسب مانند درخت بی ریشه با اندک باد از جا در می آید.
🔷انتَ تکفینی ؟
تو از اخلاق بهره ای نبرده ای
تو میخواهی مرا کفایت کنی و جلوی مرا بگیری ؟
در مقابل بی ادبی او، که حضرت را تهدید کرد .بشدت پاسخ میدهد . مادر نزاییده کسی که علی را تهدید کند. احدی جرأت تهدید ندارد تو مرا تهدید میکنی؟
🔷فوَاللهِ ما اَعَزَّ اللهُ مَن انتَ ناصِرُهُ
بخدا قسم کسی که تویاور او باشی او راهم بیچاره می کنی. عزیز نخواهد شد کسی که تو ناصر او باشی.
🔷ولا قامَ مَن انتَ مُنهِضُهُ
کسی که تو اورا سر پا نگهداری ، هیچگاه سرپا نخواهد شد.. همیشه زمینگیر است.
اصلا تو را حساب نمیکنم تو بدبختی که مدافع عثمان هستی و او هم مانند تو...
🔷اُخرُج عَنّا اَبعَدَ اللهُ نَواکَ
از نزد من بیرون شو ، هیچگاه به مقصدی که داری[نَواک] خدا تو را نمیرساند.(نفرین)
🔷ثُمَ اَبلُغ جُهدَکَ فلا اَبقَی اللهُ علیکَ اِن اَبقَیتَ
تمام تلاش و کوشش خود بکار بگیر (هر غلطی میخواهی بکن) هرگز نمیتوانی کاری پیش ببری. (یک اصطلاح و ضرب المثل است)
اگر زنده ماندی برمن رحم نکن. توانستی بیا جلوی ما را بگیر.
منظور؛ تا زنده ای از رحمت خدا بدور هستی ، پس هیچگاه نمیتوانی برای من که متصل به رحمت خدا هستم قد علم کنی.
✅هرجا امام. شخص بزرگ ، انسان حری را تهدید کردند باید با تهدید پاسخ او را داد.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۷/۱۰ - ۵ ربیع الاول
💢 خطبه ۱۳۶ 💢
در امر بیعت
شرح ماجرا طبق نقل شیخ مفید (رحمة الله):
در زمان خلافت حضرت عده ای از اشراف و ذینفوذان مانند سعد آبی وقاص، و عبدالله بن عمر فرزند خلیفه،حاضر به بیعت با امام نشدند.
در این خطبه، حضرت به این فکر و منش تعرض دارند. که اگر دنبال حق هستید. حقانیت حکومت با من است.
اگر طبق معیار سابق و رسوماتی که خلفای قبل انتخاب شدند، هم حساب کنید خلافت من ، نه تنها از آنها چیزی کم ندارد ، بلکه بمراتب از جهت دموکراسی قویتر و غنی تر است.
🔷لم تَکن بیعَتُکم ایایَّ فَلتَةً
بیعت شما با من یک بیعت ناگهانی و بی فکر و تامل نبوده [فَلتةً] جریان بیعت من، مانند دیگران نیست.
(اشاره واضحی ست به نکته ایی که عمر گفته بود.)
(روزی خلیفه دوم در مورد انتخاب خلیفه اول گفته بود: بیعت ما با ابوبکر یک بیعت بیفکر و تامل بود. ناگهانی دور هم جمع شدیم بدون هیچ معیاری گفتیم ابوبکر خلیفه باشد.
وخدا مسلمانها را از شرور خلافت بدون تفکر حفظ کرد و از رسیدن شر این انتخاب مانع شد.)
البته از قبل برنامه ریزی داشتند و این ناگهانی برای مردم بود که در آن واقع شدند. و شرور آنهم فراوان به جامعه اسلامی وارد شد.
اذعان تلخ عمر بود که حضرت همان را برای فرزندش عبدالله یاد آور میشود.
با چند نفر مخالف و بیعت نکردن ، خلافت از بین نمیرود. خلفای قبل هم در بیعت گرفتن، عمار و ....بیعت نکردند با وجود اینکه از سران بزرگ صحابی بودند . در آنجا خلافت خلفا را قبول داشتید. در امر خلافت من قبول نمیکنید. پس به حقانیت خلافت من هم هیچ خللی وارد نمیکند. با معیار خود هم بسنجید باید تبعیت کنید و حق مخالفت ندارید.
🔷ولیسَ امْرِئٕ و اَمرُکم واحد
امر من و امر شما مثل هم نیست.
مردم در سطح جامعه دو دسته اند.
الف) گروه خواص جامعه ، به حکومت رسیدن را برای عیش و نوش ، شهرت ، ثروت ، قدرت می خواهند.
ب) گروه عوام و توده مردم که حکومت را برای رفاه می خواهند. بهتر بخورند ، کمتر مالیات بدهند. راحتتر زندگی کنند.
امر من با امر شما فرق میکند اینست که آمدن من پای خلافت نه برای ثروت و شهرت و نه صرفا برای دنیای شماست. آمدم دین را در این سرزمین نهادینه کنم. لذا بین من و شما تفاوت اساسی هست.
✳️ صعصعة بن صوهان از یاران خواص حضرت برای تبریک گویی حکومت حضرت عرض کرد «لقد زَیَنتَ الخِلافة» علی جان تو به خلافت رسیدی ، به خلافت زینت و شرافت دادی. تو به خلافت رفعت بخشیدی. نه اینکه خلافت به تو رفعت و زینت بدهد.
حکومت بتو نیازمند بود و تو به حکومت دلبستگی نداری ، جامعه ، برای هدایت بتو نیاز داشت.» خوشا بحال حکومت اسلامی که علی حاکم آن باشد.
🔷اِنّی اُریدُکم للهِ ، و انتم تُریدُونَنی لاَنفسِکم
من میخواهم شما را خدایی کنم. به اوج برسانم. ولی شما مرا برای خود و دنیای خود می خواهید. آن هم وظیفهٔ حکومت است اما هدف من فقط معیشت خوب مردم نیست.
دین و دنیا را می خواهیم
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🔷ایُهَا الناسُ اَعِینُونی علیٰ اَنفسِکم
ای مردم بمن کمک کنید تا شما را اصلاح کنم ولی شرط اصلاح اراده ی شماست.
✳️ انسان موجود مدنی بالطبع هست باید در جامعه زندگی کند. وراثت ، در انسان نقش دارد.
محیط ، خانواده ، ژن، دوست، در تربیت تاثیر دارد اما هیچکدام باندازهٔ اراده انسان نقش ندارد. پسر پیغمبر اگراراده نکند در خانهٔ وحی هم که باشد به کفر میرسد.
میخواهم شما را اصلاح کنم ولی تا شما نخواهید کار من پیش نمیرود. شما بمن کمک کنید تا به هدفم برسم.
🔷وایمُ اللهِ لَاَنصِفَّنَّ المظلومَ مِن ظالمِهِ
بخدا قسم ، آمدم تا در مورد مظلوم انصاف را رعایت کنم [لاَنصفَنَ] حق مظلوم را از ظالم بگیرم و مظلوم به جایگاه خود برگردد.
🔷ولَاَقودَنَّ الظالمَ بخَزامَتِهِ
لفظ «خزامتِه» داخل بینی حیوانات مانند شتر حلقه آهنی میزنند و از آن افسار رد میکنند ، بینی موضع درد است وقتی حیوان چموشی کرد افسار را میکشند درد بیشتری متحمل میشود ،حیوان آرام میگیرد و مطیع میشود.
حضرت این لفظ را بکار برده در رابطه با ظالم.
من به حکومت آمدم تا افسار ظالم را کشیده او را بر جای خود بنشانم .علاوه بر گرفتن حق مظلوم از او، افسار بینی او را می کشم تا او را مطیع کنم.
✅ کسی که به گردن کلفتی و ظلم عادت کرده با« رحماء بینهم » با خواهش و تمنا نمیشود او را اصلاح و رام کرد.
🔷حتیٰ اوُرِدَهُ مَنهَلِ الحقِّ و اِن کانَ کارِهاً
او را مطیع میکنم تا اینکه او را به آبشخور حق[مَنهَل] وارد کنم. ظالمین را به حق برسانم گرچه او کراهت داشته باشد [کارهاً]
✅شبهه: حکومت وظیفه دارد بزور کسی را بهشت ببرد ؟
اگر حکومت نبود هر کسی صرف وظیفه ی خود میخواهد انتخاب کند ،عمل کند با نکند.
اما با حکومت نمی توان بی تفاوت ماند.
در مقابل حکومت دینی باید همه مطیع و رام باشند.
عده ای که سر ناسازگاری دارند ، فقط به گرفتن حق مظلوم راضی نمیشوم .
۱- مظلوم باید به حق خود برسد.
۲- ظالم سر جای خود بنشیند.
۳- ظالم باید به حق برسد و در برابر حق رام باشد.
راه بهشت رفتن او را باید هموار کنم ، گرچه در وارد شدن، خود او انتخاب میکند که وارد بشود یا نشود. ولی راه هموار کردن برای او کار حکومت است.
✅با یک جمله نهج البلاغه نمیتوان مکتب حضرت را فهمید.
آری حضرت در نامه ای به مالک فرمود: اگر همه چیز در صلح، آرامش و صفا بود ، رعیتی آمد با حاکم صحبت کند نیروهای نظامی خود را بیرون کن تا او نترسد و حرف خود را راحت بیان کند.
در موقع امنیت و صلح باشد ، اما اینکه کسی خنجر بدست آمده، معرکه گردان آشوب و اغتشاش شده بگوییم حضرت فرموده اجازه بده راحت حرف خود را بزند و نترسد ؟!
آیا به آشوب کشیدن حرف زدن است ؟
آیا مطالبه است ؟
فرمود ؛ من راه حق را نه برای مومنین ، که برای ظالمین باز می کنم. اگر چه بدشان بیاید.
وظیفهٔ حکومت اسلامی اینست.
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌹 منتظران ظهور 🌹
«روز کوروش» #قسمت_بیستم_ششم 🎬: چندماه در شوش و کل ایران جشن بر پا بود و خشایار شاه مجلس بزم دامادی
«روز کوروش»
#قسمت_بیستم_هفتم 🎬:
هامان دست مشت شده اش را روی میز چوبی پیش رویش کوبید و گفت: هرمز، رامتین، ارژنگ ببینید کی من به شما گفتم! من شک ندارم ، این مرد مردخای که گویی ناگهان از آسمان وسط قصر پادشاه فرو افتاد و شد مشاور و همکارهٔ خشایارشاه، به دین یهود است و از یهودیان مکار است.
رامتین یک تای ابرویش را بالا داد و هرمز با قهقه ای بلند گفت: چه می گویی هامان؟! مردخای یهودی ست؟!
ارژنگ متفکرانه نگاهی به هامان که مردی بلند بالا و چهار شانه با هیکلی پهلوانی بود انداخت وگفت: چرا به او این شک را بردی؟!
هامان از جا بلند شد همانطور که قبضه شمشیری که بر کمر بسته بود را در دست میفشرد گفت: من بارها متوجه شدم که مردخای همچون دیگران، در برابر ما که مقامی بالاتر از او داریم تعظیم نمی کند، او حتی در برابر خشایار شاه هم کرنش نمی کند و این از حرکات یهود است که هیچ کس را غیر از خود باور ندارند و احترام نمی کنند، من به او شک بردم و بارها او را امتحان نمودم، اما او آنقدر متکبر است که بزرگی دیگران را نمی بیند، این شک من زمانی به یقین تبدیل شد که در شهر شوش با لباس مبدل به دنبال او راه افتادم و در کمال تعجب او وارد حجره ای شد که به مردم شهر پول نزول میداد، کاملا مشخص بود آن حجره زیر نظر او اداره میشد.
خوب میدانید که اینچنین کارها فقط از یهودیان بر می آید و با نزول پول، آنها روز به روز پولدارتر و مردم دیگر فقیر و فقیرتر می شوند، اینان چون زالوهایی هستند که به جان ملت افتاده اند، از خون آنها تغذیه می کنند و بر آنان نیز فخر می فروشند.
در شهر شوش هر کجا فتنه و تباهی هست در عقبه اش دست یهودیان پنهان شده، هر کجا جنگ و دعوایی شود، آخرش معلوم میشود که از آتش افروزی یک یهودی نشات گرفته، هر کجا که دزدی و غارتی شود، در پس آن دست های یهود است که دست به کار است، یعنی اینچنین بگویم اگر این یهودیان مکار و شیطان صفت را از صحنهٔ گیتی محو کنیم، بی شک این سرزمین یکپارچه راستی و صلح و عدالت خواهد بود.
هرمز سری تکان داد و گفت: در راستی حرفهای تو شک نداریم، همه ما میدانیم که هر چه شر و بدی ست زیر سر یهودیانی ست که زمانی در اینجا برده بودند و به لطف کوروش کبیر آزاد شده اند و اینک سرو گوششان میجنبد و دم درآورده اند، اما به نظرت چگونه می شود آتش فتنه یهودیان را خاموش کرد؟!
رامتین گلویی صاف کرد و در ادامه حرفهای هرمز گفت: حال که می گویی مردخای هم یهودی ست و خوب میدانی که خشایار شاه در اول سخت تحت تاثیر ملکه استر و پس از آن مردخای هست، پس هر چه گویی طبق ادعای خودت، مردخای خلافش را به گوش پادشاه می خواند.
ارژنگ اشاره به صندلی کرد تا هامان بنشیند و گفت: خوب میدانم که هامان بزرگ، بی گدار به آب نمیزند، اگر اینجا جلسه ای گرفته و ما را فراخوانده، پس حتما راهکاری هم پیش بینی کرده...
هامان سری به نشانه تایید تکان داد و گفت: ارژنگ حقیقت را گفت، تدبیری نموده ام که عده ای یهودی به جبران کارهایشان مجازات شوند و اینان درس عبرتی شوند برای دیگر یهودیان تا پای را از گلیم خویش بیرون ننهند و راه راستی و درستی پیشه کنند..
هر سه نفر گوش هایشان را تیز کردند تا بدانند هامان چه نقشه ای در سر دارد..
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
@montazeraan_zohorr
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان واقعی«تجسم شیطان۲» #قسمت_شانزدهم 🎬: زینب تشک خوابش را در کنار سجادهٔ پدر پهن کرد، همانطور که ب
رمان واقعی«تجسم شیطان۲»
#قسمت_هفدهم 🎬:
روح الله به سجده رفته بود و همراه با گفتن ذکر، دانه های تسبیح را میشمرد، آخرین دانه ها بود که با صدای پراز هیجان زینب و دست های او که شانه هایش را تکان میداد از عالم عبادت بیرون آمد.
بابا..بابا...بابا پاشو...
روح الله سر از سجده برداشت و رو به زینب لبخندی زد و گفت: چی شدی بابا؟! امشب حواسم بهت بود کابوس ندیدی، تازه تو خواب لبخند هم میزدی، معلوم خواب شیرینی میدیدی
زینب کنار سجاده نشست دست پدرش را در دست گرفت وگفت: خیلی خواب خوبی بود، اصلا انگار واقعی بود، یه جای خوشگل پر از گلهای محمدی، تازه گلهاش مثل گلهای دنیای ما نبود یک رنگ و یک بویی داشت بابا... یکدفعه یه فرشته نورانی از آسمان اومد یه کلید درخشان و نورانی بهم داد و گفت اینو بده به بابات و بعد سرش را به بازوی پدرش چسپاند وگفت: بابا خوابش خیلی خوب بود، معنیش چی میشه؟!
روح الله که انگار تپش قلبش زیاد شده بود، دستی روی سر زینب کشید و گفت: خوابش خیلی خوبه، ان شاالله فرجی بشه و مشکلات زندگیمون تموم بشه، حالام اگر دوست داری بگیر بخواب عزیزم، فردا با هم حرف میزنیم..
زینب نگاهی به سجاده بابا کرد و گفت: تا اذان صبح خیلی مونده؟!
روح الله سری تکان داد و گفت: اندازه اینکه یه نماز شب بخونیم همین..
زینب از جا بلند شد و همانطور که به طرف سرویس ها میرفت گفت: الان خیلی ناجور دلم می خواد نماز شب بخونم.
روح الله که با نگاهش زینب را دنبال می کرد گفت: برو وضو بگیر و بیا منم رکعت آخر نماز شب را می خونم، بعد با هم حسابی حرف میزنیم.
روح الله سلام نماز را داد، احساس میکرد بوی خیلی خوشی از سمت راستش می آید،به عادت همیشه بعد از سلام نماز، رویش را سمت راستش کرد و با دیدن چیزی که پیش چشمش بود یکه ای خورد، اما با صدای ملکوتی او آرامشش به او برگشت.
پیرمردی ملکوتی که نور از چهره اش می بارید، با محاسنی بلند و سفید که روی شانه هایش ریخته بود و دشداشه ای سفید که از تمیزی میدرخشید به او سلام کرد و گفت: قبول باشه فرزندم و دستش را به سمت روح الله دراز کرد.
روح الله دست گرم و مردانهٔ پیرمرد را در دست گرفت، آرامشی عجیب در جانش نشست.
پیرمرد لبخند زیبایی زد و گفت: من نتیجهٔ تمام دعاها و راز و نیازها و ریاضت های تو هستم، به من ابلاغ شده که در خدمت تو باشم و هر خواسته ای که داشته باشی عمل کنم.
روح الله که از شوق انگار زبانش بند آمده بود، آب دهانش را قورت داد و گفت: پس تو موکلی از موکلین روحانی و علوی هستی و در قبال خدمتت چه سوره ای باید تلاوت کنم و چه تعهدی بدهم.
لبخند پیرمرد پررنگ تر شد و گفت: آری من از روحانیت های علوی هستم و هیچ از تو نمی خواهم...آنکه آفریدگار من و توست، به من امر نموده که بی چشم داشت در خدمتت باشم، انگار خاطرت برای خدا خیلی عزیز است پسرم..
روح الله نمی دانست چه بگوید و از کجا شروع کند، انگار ذهنش هنگ کرده بود و در همین حین زینب با چادر سفید نمازش کنار پدر ایستاد و گفت: به به...بابا چه بوی خوبی اینجا میاد، درست مثل همون عطری که توی خواب شنیدم، یه عطر گل محمدی که نمونه اش را توی دنیا ندیدم و وقتی دید پدرش خیره به نقطه ای در سمت راستش هست و به حرفهای او توجهی نمی کند به شانه اش زد و گفت: بابا این بو را تو هم میشنوی؟
صدای اذان بلند شد، روح الله بدون اینکه کلامی حرف بزند، به نماز ایستاد..
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
@montazeraan_zohorr
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#گپ_روز
#موضوع_روز : عشقهایی که آزموده میشوند !
✍️ همه میدانستند که عشق میان ما فراتر است از آنچه در فرهنگ امروز به آن از عشق تعبیر میکنند! شاید از «جنس تنها حقیقت عشق» است! او در تمام این بیست و چند سال فقط برایم بابا نبود... مسیر آسمان بود و در حال عبور دادنم از مرتبههای تکامل که وقتی به بلوغ برسد انتهای خوشش درک مرتبههای پشت سرهم و شیرین «لااله الا الله» است.
※ من میدانستم همهی محبتها عشق نیستند، حتی همهی عشقها در یک مرتبه نیستند!
و این را هم میدانستم که هر چه عشقها از منفعت خالیتر میشوند؛ خالصتر میشوند! اما...
• چند روزی بود دلتنگی امانم را بریده بود و نشده بود که ببینمش یا صدایش را بشنوم !
و منتظر یک تماس بودم تا بلکه خبری بگیرم از حالش.
نشسته بودم پشت میز آشپزخانه و با همسرم چای میخوردیم که تلفنم زنگ زد!
بابا بود و گوشی را برداشتم و با همهی اشتیاقم «سلام» کردم و منتظر بودم با همان اشتیاق پاسخ بشنوم تا کمی از حجم بیتابیام کم کند.
صدایی سرد از آنطرف تلفن شبیه یک شلاق در گوش من نواخت:
« سلام، تلفن همراه من خراب شده و فلان ایراد را پیدا کرده، الان چگونه میتوانم درستش کنم؟»
گفتم الان راهکارش را پیامک میکنم و انجام دادم.
بعد از چند روز بیخبری، و انتظار همراه با بیتابی، حتی حالم را هم نپرسید!
و این شاید عجیب بود ولی برای من شبیه یک سقوط آزاد بود... و هزار دلواپسی و وسوسه مرا احاطه کرد.
✘ دیدم چند ساعت است که میگذرد از آن لحظه و حال من بدتر میشود!
«و چیزی که میتواند نشاطِ داشتن یک عشق را بگیرد، آفتِ آن است!
و بوی منفعت میدهد...»
با خودم فکر کردم، تو اگر عاشقی، همینکه حالش خوب است و برایش نگران نیستی، باید برایت کافی باشد!
عشق، یعنی اوج محبت به کسی به گونهای که بیتوقع باشد!
اینکه در پاسخ اشتیاقت، همان اندازه اشتیاق و عشق لازم است، منطقی است!
ولی اینکه اگر دریافتش نکردی بهم بریزی و نشاطت از دست رود دیگر این عشق دستخوش منفعت است. و تو را از داشتن یک «قلب رها» که لازمهی عشقهای بالاتر است، باز میدارد.
✘ درصد خلوص عشق ها آزمایش میشوند؛
«توقع» سهم «منیّت» ماست در عشق هایمان!
دقیقاً چیزهایی که اگر تأمین نشود به غصه میافتیم. دقیقاً همان قسمتهای ناخالص عشقمان.
عشق ها آنجا خالص میشوند که اگر تو باریدی اما با قحطی مبتلا شدی، چیزی درون قلبت بهم نریزد.
یادم آمد چقدر ما در آغوش عاشقانهی اهل بیت علیهمالسلام غرق باران عزت و ثروت و قدرت و نشاط بودیم و با کمبودهای ریز و درشت دنیا، کلّاً این عشق را یا گم کردیم، یا کمرنگ و کمرنگ تر....
@montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
✘ وقتی دلت میگیره، غصهدار یا کلافه و خسته میشی؛
اولین کسی که حرف زدن باهاش و دیدنش حالتُ خوب میکنه کیه؟
@montazeraan_zohorr
تربیت دینی- ج3.mp3
19.03M
🔰 دوره رایگان "تربیت دینی"
🎙مدرس: استاد پناهیان
💎 جلسه سوم: گستره تربیت دینی و توصیههای کاربردی برای رعایت استقلال در تربیت
➖ تاثیرپذیری تربیتی چگونه اتفاق می افتد؟
➖ همه باید مراقب تاثیراتمان روی یکدیگر باشیم
➖ به چه میزان قانونمند زندگی کردن خوب است؟
➖ راهکارهایی کاربردی برای مدرسه، خانه و مهمانی
#تربیت_دینی
#دوره_رایگان
#استادپناهیان
🔺سخن سدید؛ مرجع دوره های رایگان تربیتی
@montazeraan_zohorr
تربیت دینی ج4.mp3
20.68M
🔰 دوره رایگان "تربیت دینی"
🎙مدرس: استاد پناهیان
💎 جلسه چهارم: فضاسازی؛ جایگزین تشویق و تنبیه
➖ باید اول خودمان خوب باشیم
➖ نقش کنترل هوای نفس در تربیت
➖ اهمیت امنیت روانی در تربیت
➖ پدر و مادر چه زمانی آماده فرزند آوری هستند؟
#تربیت_دینی
#دوره_رایگان
#استادپناهیان
🔺سخن سدید؛ مرجع دوره های رایگان تربیتی
@montazeraan_zohorr
✨﷽✨
🌼چند حدیث ارزشمند کم گویی و سکوت
✍امام على عليه السلام :
خداوند سبحان ، هر گاه صلاح بنده اى را بخواهد ، كم گويى و كم خورى و كم خوابى را به او الهام مى كند
📚عيون الحكم والمواعظ : ص ۱۳۲
🌹امام على عليه السلام :
زياده گويى ، موجب لغزش حكيم و خستگى بردبار است . پس زياده گويى مكن كه مايه رنج خواهى بود و تفريط مكن كه مايه اهانت خواهى بود
📚عيون الحكم والمواعظ : ص ۶۰
💫 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
سكوت، طلاست و سخن، نقره
📚ميزان الحكمه ج۱۰ ص ۲۰۱
❣ امام صادق عليه السلام :
سخن گفتن درباره حق، از سكوتى بر باطل بهتر است
📚من لا يحضره الفقيه ج ۴، ص ۳۹۶
🌹 امام على عليه السلام :
سكوت در برابر احمق، بهتر از جواب دادن به اوست
📚ميزان الحكمه ج ۳ ص ۲۳۸
🌹امام على عليه السلام :
خشم را با سكوت، و شهوت را با خردمندى ، درمان كنيد
📚عيون الحكم والمواعظ : ص ۲۵۰
⚜ حضرت لقمان به پسرش فرمود:
«اى پسرم ! سكوت را مراعات كن كه من هرگز بر سكوت پشيمان نشده ام ، و چه بسا سخن گفتم و پشيمان شدم »
📚محبوب القلوب جلد۱
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
@montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری | #استاد_شجاعی
✘ بی حجابا، بیدین نیستن!
بچههامون اگر خطا میکنن، بیدین نشدن!
درست به بقیه نگاه کنیم.
@montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊♥آمین
خدایا بشنو و اجابت کن🤲
چقدر زیبا دعا کرد
#طوفان_الاقصی
@montazeraan_zohorr