"فرقه دوم معتقدند: شفاعت در جهت زیاد کردن منافع وپاداش ها برای اطاعت کنندگان وتوبه کنندگان است نه معصیت کاران.
محقق طوسی - که خدا درجاتش را عالی قرار دهد - گفته: حق آن است که شفاعت در هر دو - فزونی منفعت واسقاط زیان وضرر - صدق می کند، وقسم دوم آن برای پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) ثابت است که فرمود: شفاعت من برای اهل کبائر (گناهان بزرگ) از امتم ذخیره است.
می گویم: حق آن است - هر دو قسم شفاعت برای آن حضرت (علیه السلام) ثابت است وتحقیق آن در نکته چهارم خواهد آمد ان شاء الله تعالی.
دوم - اثبات شفاعت: در این که شفاعت امری ممکن است، از نظر عقل تردیدی نیست واما دلیل بر این وقوع وتحقق یافتن آن - اضافه بر این که از ضروریات مذهب بلکه دین است چنان که مجلسی در کتاب حق الیقین تصریح کرده - قرآن وسنت واجماع است که هر یک به تنهایی برای کسانی که گوش شنوا داشته باشند، کافی است.
از آیات قرآن: ﴿من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه﴾ (سوره بقره: ۲۵۵)؛ چه کسی جز به اجازه او در پیشگاهش شفاعت کند.
﴿لا یملکون الشفاعه الا من اتخذ عند الرحمن عهدا﴾ (سوره مریم: ۸۷)؛ مالک شفاعت نیستند مگر برای کسی که نزد خداوند عهدی داشته باشد."
"شفاعت دیگران، از شاخه های شفاعت بزرگ آن جناب است، زیرا که به آن منتهی می شود واز جمله شفیعان، امامان معصوم (علیه السلام) می باشند - چنان که دانستی - ونیز روایاتی بر این معنی دلالت دارد.
از حضرت ابو عبد الله صادق (علیه السلام) درباره آیه شریفه: ﴿فما لنا من شافعین ولا صدیق حمیم﴾ (سوره شعرا: ۱۰۰)؛ (کافران گویند:) پس برای ما نه شفیعانی هست ونه دوستانی صمیمی. فرمود: شفیعان ائمه هستند ودوستان از مؤمنین(۷۴۶). ودرباره آیه شریفه: ﴿مَنْ ذَا الَّذِی یشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ (سوره بقره: ۲۵۵)؛ چه کسی نزد او شفاعت کند جز به اذن او. امام صادق (علیه السلام) فرمود: ما آن شفاعت کنندگان هستیم.
و از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده: تعداد شفیعان پنج است: قرآن، رحم، امانت، پیغمبر شما خاندان پیغمبر شما(۷۴۷).
و از معاویه بن وهب روایت است که گفته: از حضرت صادق (علیه السلام) درباره آیه: ﴿لا یتکلمون الا من اذن له الرحمن وقال صوابا﴾ (سوره نبا: ۳۸) سخن نمی گویند مگر آن ها که پروردگار رحمان اجازه شان دهد وسخن صواب گویند. سؤال کردم. فرمود: به خدا قسم! ما هستیم کسانی که به آن ها اجازه داده شده وسخن صواب گویند. عرض کردم: فدایت شوم چه می گویید؟ فرمود: پروردگارمان را ثنا گوییم وبر پیامبران (صلی الله علیه وآله وسلم) درود فرستیم وبرای شیعیانمان شفاعت کنیم وخداوند ما را رد نمی کند(۷۴۸).🌺💫🌺💫
🔰🔰قسمت 9⃣8⃣
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#بوقش_را_زدند
در زمانهای خیلی دور که تجهیزات و وسایل ارتباطی وجود نداشت، از بوق برای رساندن اخبار به یکدیگر استفاده میکردند. به طوری که در جادههای کشور ایران افرادی را مامور کرده بودند که با بوق زدن، اطلاعات و اخبار ضروری را به نقاط دورتر اعلام کنند. از بوق برای تشکیل و افزایش سربازان ارتش و نیز ایجاد روحیه در آنها برای مقابله و جنگ با دشمن نیز استفاده میکردند. حتی بوق در مراسم شادی و عزا هم کاربرد داشت و به گرمای مجلس میافزایید.
جالب است بدانید که در روستاها با بوق زدن به شیوهای خاص به کشاورزان خبر میدادند که گندمهایشان را برای آرد کردن به آسیاب ببرند. اما از همه جالبتر این بوده است که هنگامی که شخصی از دنیا میرفت با بوق زدن به اهالی ده خبر میدادند. مثلا اگر شخصی شبانه فوت میکرد به شکل خاصی بوق میزدند و به اهالی دهکده اطلاع میدادند تا فردای آن روز به مراسم خاکسپاریش بروند.
در این میان افرادی هم وجود داشتند که بعد از چند روز سراغ آن شخص را از دوستان و اقوامشان میگرفتند و در جواب به آنها میگفتند: «بوقش را زدند.» این عبارت به این معنا است که فرد مورد نظر از دنیا رفته است.
عبارت بالا به تدریج به ضربالمثل تبدیل شد و بر سر زبانها افتاد و علاوه بر اعلام مرگ کسی، در مورد اشخاصی هم به کار میرود که در شغلی مقام و سمت خود را از دست دادهاند. به این معنی که آن فرد دیگر مسئول کار نیست و اخراجش کردهاند.
عبارت بالا به تدریج به ضربالمثل تبدیل شد و بر سر زبانها افتاد و علاوه بر اعلام مرگ کسی، در مورد اشخاصی هم به کار میرود که در شغلی مقام و سمت خود را از دست دادهاند. به این معنی که آن فرد دیگر مسئول کار نیست و اخراجش کردهاند.
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
شکر در سختی ها 10.mp3
3.39M
#شکر_در_سختی_ها 10
🔻اگه می بینی؛
با داشتن خیلی از نعمتها، هنوزاهلِ نق زدنی!
🔻اگه می بینی؛
از هر راهی میری، باز هم به آرامش نمیرسی؛
یه کم فکــر کن؛
شاید داری راهو اشتباه میری
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌸🍃🌸🍃
#قصر_پادشاه_یا_مهمانسرا
روزى ابراهیم ادهم که پادشاه بلخ بود، بار عام داده ، همه را نزد خود مى پذیرفت . همه بزرگان کشورى و لشکرى نزد او ایستاده و غلامان صف کشیده بودند .
ناگاه مردى با هیبت از در درآمد و هیچ کس را جراءت و یاراى آن نبود که گوید: تو کیستى ؟ و به چه کار مى آیى ؟ آن مرد، همچنان آمد و آمد تا پیش تخت ابراهیم رسید .
ابراهیم بر سر او فریاد کشید و گفت : این جا به چه کار آمده اى ؟
مرد گفت : این جا کاروانسرا است و من مسافر .کاروانسرا، جاى مسافران است و من این جا فرود آمده ام تا لختى بیاسایم.
ابراهیم به خشم آمد و گفت : این جا کاروانسرا نیست ؛ قصر من است .
مرد گفت : این سرا، پیش از تو، خانه که بود؟
ابراهیم گفت : فلان کس .
گفت : پیش از او، خانه کدام شخص بود.
گفت : خانه پدر فلان کس .
گفت : آن ها که روزى صاحبان این خانه بودند، اکنون کجا هستند؟
گفت : همه آن ها مردند و این جا به ما رسید.
مرد گفت : خانه اى که هر روز، سراى کسى است و پیش از تو، کسان دیگرى در آن بودند، و پس از تو کسان دیگرى این جا خواهند زیست ، به حقیقت کاروانسرا است ؛ زیرا هر روز و هر ساعت ، خانه کسى است .
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
انسان شناسی ۱۵۹.mp3
10.71M
#انسان_شناسی ۱۵۹
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
▪️قرآن به دینِ پیامبر میگه: دينِ الحَق
- دین، مگه به آیین الهی گفته نمیشه؟
- پس همه دینها حقند دیگه ....
- مگه دینِ باطل هم داریم؟
- اگر داریم چجوری دین حق رو از دین باطل تشخیص بدیم؟
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌸🍃🌸🍃
#تفاوت_اندوه_و_حسرت
حزن یا اندوه برای اتفاقات قابل جبران و گذراست.
مثال کسی در خانه فرشش میسوزد. پس از مدتی غصه بیخیال میشود چون میداند اگر کمی پسانداز کند میتواند یکی مانند آن و بهتر از در بازار هست و میتواند آن را بخرد.
اما در حسرت چنین نیست.
مثال انگشتر پدرتان که مرحوم شده است، سالیان درازی است که به یادگار در دست شماست. و شما آن را در رودخانه پر آبی از دستتان میافتد و گم میشود و آب میبرد. دیگر به دست آوردن و جبران این انگشتر محال است و رسیدن به آن چون پدری دیگر ندارید، غیر ممکن است، به این حسرت گفته میشود.
یکی از نامهای روز قیامت یومالحسرت است، چرا که دیگر، زندگی دنیوی برای جبران و انجام عمل نیک وجود ندارد.
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
آنکه #آخرت، اندوه و همّ او باشد، خداوند به قلب او غنا میدهد و امورش را سامان میبخشد و دنیا سر به زیر به خدمتش در میآید.
و هر که #دنیا، اندوه و توجهش باشد، خداوند او را به فقر، دچار میکند و احوالش را پریشان میسازد و تنها به میزانی مقدّر از دنیا بهره میبَرد.»
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
تاکنون به قوانین معکوس فکر کردی؟
در دستگاه خدا برخی چیزها، معکوس عمل میکند!
۱-صدقه دادن، ظاهراً پول را کم میکند، اما در واقع معکوس عمل میکند و ما را از فقر نجات میدهد. امام معصوم میفرمایند: اگر فقیر شدی، بیشتر صدقه بده!
۲-خمس و زکات هم معکوس عمل کرده و ما را غنیتر میکند.
۳-دنبال قدرت ندویدن، معکوس عمل میکند و قدرت به دنبال تو میدود.
۴- فکر آباد کردن آخرت، معکوس عمل میکند و دنیایمان را آباد میکند.
۵- وقتی وقتمان را صرف نماز، عبادت و بندگی کردیم، معکوس عمل کرده و برکت به وقتمان میدهد.
۶-وقتی به خودمان در راه خدا سخت میگیریم، معکوسش این است که سختیهای دنیا که برای همه هست، برای ما آسان میشود و گاهی آسانتر.
۷-معکوس کمتر خوردن، سلامتی است.
۸-وقتی یاد مرگ کنیم، معکوس عمل میکند و دلمان زنده و شاداب میشود.
۹-وقتی چشمهایمان را از حرام ببندیم، بیشتر از بقیه میبینیم و میفهمیم و از دیدنی ها لذت می بریم!
۱۰-وقتی سکوت اختیار کنیم، بیشتر از کسی که زیاد حرف میزند جلوه میکنیم.
۱۱-حجاب و پوشاندن از نامحرم، به ظاهر محدودیت است، اما "وقار" و بزرگی زن را بیشتر میکند، قرآن نیز بر این موضوع تاکید دارد.
۱۲-وقتی جانت را در راه خدا میدهی و شهید میشوی، معکوس عمل کرده و خداوند تو را زنده میکند: هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند، مرده مپندارید بلكه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى می خورند.
۱۳-وقتی نیرنگ میزنیم و چاهی برای کسی میکنیم، معکوس عمل کرده و خودمان دچار نیرنگ میشویم و در چاه میافتیم!
۱۴-وقتی مهماندار میشویم، به ظاهر هزینه می کنیم، اما برکت به سفرهمان میآید.
۱۵-وقتی بچهدار میشوی، قانون معکوسهای دنیا اِعمال میشود و به جای هزینه بیشتر، برکت و رزق ما زیاد میشود!
۱۶-برای نشاط و شادی خود باید به فکر رفع مشکلات دیگران باشیم و دل دیگران را شاد کنیم تا دل خودمان شاد شود.
✅ و این گونه است که خدا از مردم میخواهد اندکی در کار دنیا و قانون حاکم بر آن (معکوس عمل کردن) تأمل کنند. بلکه به بیراههای که شیطان به دروغ جلوی آنها تزئین میکند، پا نگذارند.
✅و بد نیست یاد کنیم از قانونی که شهید ابراهیم هادی به آن عمل کرد، اگر به دنبال دیده نشدن و کار برای خدا باشی، معکوس عمل می شود، خداوند کاری می کند که مشهور آسمان و زمین بشوی.
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
بسم الله الرحمن الرحيم
قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا - نوزاد از میان گهواره گفت: بی تردید من بنده خدایم، به من کتاب عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است.(سوره مریم آیه 30)
پیام تبریک به مناسبت ولادت حضرت مسیح (ع) در آستانه سال جدید میلادی
زادروز خجسته پیامبر بزرگ الهی و مبشرپیام صلح، دوستی و عدالت و آزادی، حضرت عیسی بن مریم (ع) و پیشاپیش آغاز سال 2024 میلادی را به همه پیروان راستین و پاک ادیان الهی و مسیحیان عزیز بویژه هموطنان مسیحی گرانقدر هم استانی ایم صمیمانه تبریک میگویم و امیدوارم در جهانی که افول اخلاقیات بین انسانها و رواج مناسبات ظالمانه بین حاکمان، جوامع بشری را تحت تاثیر قرار داده و منجر به بروز منازعات و گسترش بی عدالتی در جهان شده است، در سایه پیروی از تعالیم پیامبران و برگزیدگان الهی که همواره مبشران داد و آزادی و اخلاق بوده اند، شاهد دنیایی سرشار از مهربانی و زیبایی و جلوه درخشان صلح و دوستی و مودت در میان انسان ها باشیم.
حضرت عیسی مسیح (ع) بشارت دهنده صلح و دوستی و منادی عدل و آزادی برای آحاد مردم بوده است و در دنیای امروز بیش از هر زمان دیگر جامعه بشری به تعالیم این پیامبر بزرگ الهی برای قدم نهادن در راه راستی و حقیقت و برابری نیازمند است.
بار دیگر از خداوند سبحان، مسالت دارم تا جامعه انسانی را با برخورداری از تعالیم حضرت مسیح (ع) به صلح، آشتی، آرامش و رفاه رهنمون کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅️ اثرات #سحر و #جادو
و جنزدگی در زندگی
✘ روی چه کسانی بیشتر اثر میذاره ؟
⭕️وقتی سیستم ایمنیِ معنوی انسان پایین بیاد؛ سیستم ایمنی معنوی چیه⁉️...
#استاد_شجاعی
🌱«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
سامری در فیسبوک
#قسمت_ششم 🎬:
دو مرد بی توجه به سوالات پی در پی احمد، او را میزدند، با هر ضربه هزاران فکر به ذهن او می آمد: نکند اینها را صاحبان غذا خوری هایی اجیر کرده اند که او همیشه غذا می خورد و بدون حساب کردن پول غذا در فرصتی مناسب فرار می کرد؟!
برای همین شروع به عذر خواهی کرد: من غلط کردم غذای مفت و مجانی خوردم، شما دست از سرم بردارین قول می دم به خدا قسم می خورم که بیام و پول تمامشون را بدم..
مردها عکس العملی نشان ندادند فقط ضربه هایشان سنگین تر شد و ناگهان فکری به ذهن احمد خطور کرد، نکند اینها از همان روستاهای اطراف نجف و بصره هستند که احمد پول خمس و زکاتشان را با زبان چرب و نرم میستاند یا اینکه اطرافیان اون متوفیانی هستند که به بهانه خواندن نماز و روزه استیجاری آنها را سرکیسه می کرد و پول را می گرفت و دیگر هیچ...پس بریده بریده گفت: پول هایی را که بابت واجبات شرعی گرفتم همه را برمی گردانم...
در این هنگام هر دو مرد با هم زدند زیر خنده یکی از آنها همانطور که نفس نفس میزد گفت: عجب مارمولکی بودی تو و ما نمی دونستیم و چماق را برد بالای سرش و بر شانه او فرود اورد و ادامه داد: پس بخور که این کتک ها حقت است...
و مرد دیگر ادامه حرف مرد اولی را گرفت و گفت: جد و آبادت را میاریم جلو چشمات، زود باش اعتراف کن دیگه چه هنر نمایی هایی کردی؟...
و احمد که ذهنش هنگ کرده بود در عالمی بین هوشیاری و بی هوشی به تمام گناه های کرده و نکرده اش اعتراف کرد، اما انگار این دو مرد نکیر و منکری بودند که عذابشان پایانی نداشت، آنقدر زدند که احمد از حال رفت و جسم استخوانی اش بیهوش روی زمین افتاد.
نمی دانست خواب است یا بیدار؟! آرام پلک های دردناک چشمانش را باز کرد، دیگر خبری از چشم بند نبود، خواست به پهلو بچرخد که دردی جانکاه در جانش پیچید و ترجیح داد بدون تکان دادن اعضای بدنش، اطراف را نگاه کند.
اتاقی بسیار کوچک در حدی که فقط میتوانست کمی دراز بکشد، با دیوارهای سیاه و سنگی
هیچ وسیله ای داخل اتاق به چشم نمی خورد، اتاق تاریک بود و از نمی که به لباس هایش نشسته بود بر می امد که جایی در زیر زمین قرار دارد.
هوای اتاق که بیشتر شبیه قبر بود، نفس او را می گرفت.
احمد خاطرات چند ساعت قبل را مرور کرد، آخر به چه جرمی او را گرفته بودند؟! نکند به خاطر حرف هایی که راجع به حزب بعث زده بود؟! و نمی دانست دقیقا به خاطر کدام نطق هایش بوده؟! آخر احمد برای خود عزیزی، هم در دفاع از حزب بعث سخن ها گفته بود و گاهی هم که در جمع مذهبی ها حضور داشت در مخالفت با حزب بعث نطق کرده بود، کارهای احمد آنقدر مزورانه وحیله گرانه بود که الان خودش هم مانده بوددقیقا به خاطر چه چیزی او را گرفته بودند؟!
اما احمد خوب می فهمید از ان شکنجه ها و این مکان زندانی بر می آمد، هر کس او را دستگیر کرده پشتش به جایی محکم بند است.
احمد با احتیاط دست راستش را حرکت داد و می خواست دستش را ستون بدنش کند و نیم خیز شود و خود را به طرف دیوار بکشد و اندکی بنشیند و به دیوار تکیه کند، دستش انگار چوبی خشک بود، احمد زیر لب گفت: یعنی من کجا هستم و چه مدت هست در بیهوشی به سر می برم؟!
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
@montazeraan_zohorr
🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞