بخصوص که اونجا همش باید مدام مواظب نگاه بقیه به تو باشم. اصلا آرامش ندارم.
ولی چیکار کنم یه جورایی مجبورم، اگه رفت و آمد نکنیم میگن، اجتماعی نیستن و ...هزارتا برچسب دیگه.
@montazeraan_zohorr
🍁از سیم خار دار نفست عبور کن🍁
قسمت353
سعی کردم مهربان باشم.
–منم یه زمانی مثل تو فکر می کردم، شاید اون موقع به خودم و کارهام شک داشتم که دنبال تایید دیگران بودم. انگار یه جوری خوشحالیم، به تایید دیگران وابسته بود. حتی گاهی جزیی ترین مسائل زندگیم هم با یه زنجیر نامرئی بهشون متصل بود که آرامش رو ازم می گرفت. چون نمیتونستم از عقلم درست استفاده کنم. ولی الان دیگه حرفهای دیگران برام اهمیتی نداره. برای این که زندگیم هدف پیدا کرده.
مژگان، برگشتن و هی به پشت سر نگاه کردن باعث میشه مدام بخوری زمین چون جلوی پات رو نمی تونی ببینی. همش با خودم میگم چرا کسایی مثل راحیل از نظر آدمهای منطقی عاقلن؟ و راحت تر از بقیه خوب و بد رو از هم تشخیص میدن.
مژگان پشت چشمی نازک کرد.
–لابد چون چادر چاقچوری هستن.
–اونم هست. اتفاقا میدونستی حجاب داشتن و متین بودن زن، عقلش رو زیاد میکنه؟
مژگان با چشمهای گرد شده نگاهم کرد.
ادامه دادم:
–آره، هر دفعه که ما گناهی رو ترک کنیم همون مقدار آیکیومون میره بالا، برعکسشم هست. مثلا فریدون رو نگاه کن چقدر کاراش از روی نادونیه، هر چقدر از خدا دور باشیم به همون اندازه احمقانهتر عمل میکنیم. روبرویم ایستاد.
بغض داشت.
–آرش با این حرفهای تو من چطوری به گذشته فکر نکنم؟ چطور به راحیل حسادت نکنم؟ وقتی حتی حرفهات هم شبیه اون شده و مدام توی ذهنت یادآوری میشه. راحیل برای من یه هووی نامرئیه، نه می تونم باهاش گلاویز بشم نه می تونم بهش حرفی بزنم که دلم خنک بشه. اون تا آخر عمر شکنجم میده.
–اینجوری فکر نکن، وقتی به فکرهای منفی توجه کنی، پر و بال پیدا میکنن و اونقدر بالا میبرنت که دیگه نمیتونی از دستشون خلاص بشی. خودت رو توجیح کن که همه چی تموم شده.
–تموم نشده، تو هم مثل اون سنگین و سخت حرف میزنی.
خندیدم.
–سنگینی حرفهای من به سنگینی گوشهای تو در،
مشت محکمی نثار بازویم کرد. نخیر من گوشهام سنگین نیست. فقط این کارایی که میگی انجام بدم خیلی سخته.
بازم یاد حرف تو افتادم راحیل. رو بهش گفتم:
–میدونم، سخته چون هنوز عقلمون خوب رشد نکرده، هر دفعه نَفست رو بزن کنار تا جا واسه رشد عقل بدبختت باز بشه که دیگه الان شده اندازهی یه عدس. بعد خندیدم.
–متلک میگی؟ این اخلاقت هیچ وقت عوض نمیشه. یعنی من بیعقلم.
دستش را کشیدم و به طرف سالن بردم.
–هممون گاهی میشیم. حالا بیا نهار رو ردیف کن بخورم برم.
با دیدن سارنا که دو دستی گردن مادر را چسبیده بود لبخند زدم و از بغل مادر گرفتمش و گفتم:
–خوشبختی یعنی این. بعد ماچ آبداری از لپش گرفتم و محکم توی بغلم فشارش دادم.
مادر هم با لبخند رضایت مندی نگاهم کرد.
سر میز غذا با هر قاشق غذایی که میخوردم یک بوسه از سارنا برمیداشتم.
تمام مدت مژگان جوری با ندامت نگاهم می کرد.
بعدازغذا سویچم را برداشتم و راه افتادم.
کفشهایم راکه پوشیدم مژگان راکنارخودم دیدم. سربه زیر گفت:
–بابت اون حرفهایی که پشت تلفن در مورد تو به الی گفتم معذرت می خوام. باور کن فقط می خواستم یه جوابی به سوالهاش در مورد نرفتنت به مهمونیش جواب بدم و دست به سرش کنم.
–اسمش رو نیار که هروقت اسمش رو می شنوم یاد اورانیوم غنی شده میوفتم.
به جای توجیح اون، فکر توجیح خودت باش.
–اورانیوم؟
–آره، کاش میشدشعور و فرهنگ کسایی مثل الی رو هم مثل اورانیوم غنی کرد.
بزار یه چیزی رو رک بهت بگم، می خوای شوهرت از دستت نره کاتش کن.
البته اینم بگم ها ما با اونا رفت وآمدکنیم کل خانوادمون از دست میره.
وقتی تعجبش را دیدم ادامه دادم:
–باور کن مژگان، یه خورده بهتر اطرافت رو نگاه کن. اون از این محبتهایی که بهت می کنه هدف داره.
وارد آسانسور شدم و اشاره به سرم کردم.
–کاتش کن تا رشد کنه. کفش جلوی در را برداشت تا به طرفم پرت کند، همان موقع در آسانسور بسته شد.
باورم نمیشد مژگان دراین حد ساده واحساساتی باشد و معنی محبتها را متوجه نشود با کوچکترین محبت از طرف دیگران به طرفشان کشیده می شد. با این که همیشه در اجتماع بوده وتحصیلات بالایی دارد ولی رفتارهایش گاهی شبیه یک دختر خام هفده ساله است.
شاید اگر محبتهای بی دریغ مادر نبود،
رابطه اش با ما هم مثل خانوادهاش سرد میشد و َفقط خدا می داند که اگر من از عشقم چشم پوشی نمی کردم چه اتفاقی می افتاد.
انقدر مژگان حرف از راحیل زد که دیگر نتوانستم به شرکت بروم.
مثل همیشه که تا یادش میافتادم سر مزار شهدای گمنام میرفتم. دوباره دور زدم و مسیرم را تغییر دادم.
هوا سرد بود. در آن وقت روز کسی آنجا نبود. اینجا حس خاصی دارم. سرم را روی مزارها گذاشتم و بغضم را رها کردم. شروع به حرف زدن کردم. نمیبینمشان اما گاهی حضورشان را در کنارم احساس میکنم. مثل همیشه از حضورشان آرامش گرفتم. به این فکر کردم که بعضیها چقدر منبع آرامشند، حتی اگر در کنارمان نباشند مثل همین شهدا...
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
🍁از سیم خاردار نفست عبور کن🍁
قسمت354
آفتاب کم کم باروبندیلش را جمع می کردکه برود.
کنار باغچهی حیاط سوگند نشسته بودم و به گلهای محمدی نگاه می کردم و گوشم در اختیار حرفهای سوگند بود.
از گرانی میگفت و این که برای خرید عروسی چقدر سعی کرده که با داماد کنار بیایید و زیاد خرج روی دستش نگذارد.
آنقدر از نامزدش با همهی کم و کاستیهایش راضی بود که خودش راخوشبخت ترین آدم روی زمین می دانست.
چقدرحرفهایش خوشحالم می کرد، از این که بعد از این همه زندگی سخت بالاخره روی آرامش را میبیند.
سرم را به طرفش چرخاندم وگفتم:
–خدارو شکر که خوشبختی، این نتیجه ی همهی اون صبوریات و راضی به رضای خدا بودناته.
سرش را پایین انداخت.
–منم گاهی خیلی ناشکری کردم، گاهی اونقدر بهم فشار میومد که دست خودم نبود، گرچه همیشه بعدش مثل چی پشیمون شدم.
خندیدم.
–مثل چی؟
اوهم خندید.
–مثل همون حیوان با وفا.
دستش را گرفتم و آهی کشیدم.
–کی با خوشی به جایی رسیده که من و تو برسیم؟ شاید اگر این ناخوشیها نبودن خدا رو یادمون میرفت. مثل قضیه ی همون گیلاسه.
–چه گیلاسی؟
–یه جا خوندم، وقتی گیلاس با بند باریکش به درخت متصله، همهی عوامل در جهت رشدش در تلاشند..
خاک باعث طراوتش میشه
آب باعث رشدش میشه و آفتاب باعث پختگی و کمالش میشه، اما به محض پاره شدن و جدا شدن از درخت،
آب باعث گندیدگی، خاک باعث پلاسیدگی
و آفتاب باعث پوسیدگی و ازبین رفتن طراوتش میشه.
بنده بودن یعنی همین، یعنی بند به خدا بودن، که اگر این بند پاره شد، دیگه همه چی تمومه. این ناخوشیها همون بند هستش.
به ساعتم نگاه کردم.
کمیل دیر کرده بود. زنگ زدم.
–الو، کمیل جان، سلام.
–سلام بر حوریه خودم.
–دیرکردی نگران شدم.
– تو راهم، تا چند دقیقهی دیگه میرسم. ریحانه گیرداده بود باهام بیاد. یه کم طول کشید تا حاج خانم قانعش کنه که بمونه تا ما برگردیم.
–خب میاوردیش.
–نه دیگه، می خوام دوتایی تنها باشیم. می خوام باهم جایی بریم.
سوار ماشین که شدم سلام بلند بالایی کرد و دستم را گرفت و روی چشم هایش گذاشت.
–ببخشید دیر شد.
دستم را آرام کشیدم و با خجالت گفتم:
–شرمندم نکن. حالا کجا میریم؟
–الان میریم خرید. بعدشم یه کم می گردیم وشامم میریم خونه، حاج خانم غذایی که دوست داری رو پخته. گفت حتما ببرمت خونه.
مادر کمیل خیلی با من مهربان بود و این محبتهایش عجیب به دلم مینشست.
–یه پاساژ این نزدیکیها هست، بریم ببینم چیزی پسند می کنی؟
–چی؟ من که چیزی لازم ندارم.
–عاشقانه نگاهم کرد و لپم را کشید.
–اگه می گفتی چیزی لازم داری تعجب داشت.
خوشحالیاش ازچشم هایش سرریز بود.
دیگر از آن کمیل جدی خبری نبود.
وارد پاساژ که شدیم دستش در دستم قفل شد و به روبرویمان که یک مغازهی لوازم آرایشی بود اشاره کرد.
–بریم چند رنگش رو بخر.
صاحب مغازه لوازم آرایشی لاکهای رنگی رنگی پشت ویترین چیده بود.
باتعجب نگاهش کردم.
–اصلابهت نمیاد.
با لحن بامزه ایی گفت:
–مگه من می خوام استفاده کنم که بهم بیاد.
خندیدم.
–نه، فکرمی کردم کلا از این چیزا خوشت نیاد.
–هرچیزی به جا استفاده بشه، من مشکلی ندارم. بعدشم تو که خوشت میاد.
–ولی من چند رنگش رو دارم نیازی ندارم.
دستم را کشید به طرف مغازه.
–رنگهایی که نداری روبخر.
واردمغازه که شدیم باهنرنمایی که خانم فروشنده روی صورتش انجام داده بود جا خوردم. احساس کردم از همه ی لوازم داخل مغازه یک تستی روی صورتش انجام داده.
نزدیک رفتم وسه رنگ از لاکها را خواستم.
وقتی آورد، درش را باز کردم ونگاهی به فرچه اش انداختم.
خانم فروشنده لاک را ازدستم گرفت و روی ناخن خودش امتحان کرد.
–ببینید چقدر نما داره.
کمیل همانطورکه سرش پایین بود رنگ دیگرلاک رابرداشت و با سر اشاره کرد که به طرفش بروم.
دستم راروی پیشخوان گذاشت وخم شد و با دقت لاک راروی ناخنم کشید.
غافلگیرشده بودم ازتعجب فقط به کارهایش نگاه می کردم. فرچه ی لاک دردستهایش ناهمگونی را فریاد میزد.
اصلا این کارهابه آن تیپ وبخصوص هیکلش نمی آمد.
کارش که تمام شد پرسید:
–قشنگه، نه؟
با لبخند آرام گفتم:
–اگه هردفعه خودت برام میزنی بخر.
–معلومه که هر وقت بخوای برات میزنم. بدون این که به خانم فروشنده نگاه کند با اشاره به دستم گفت:
–خانم از اینا که راحت پاکش می کنه دارید؟ بعد رو به من پرسید اسمش چی بود؟
خانم فروشنده که هنوز به حرکات کمیل ماتش برده بود، به خودش آمد و گفت:
–بله، الان میارم.
کنارگوش کمیل گفتم:
–رئیس اصلا بهت نمیاد...تو اینا رو از کجا میدونی؟ دیگه دارم شاخ درمیارم.
لبخندزد.
–رئیس خودتی، مگه نگفتم دیگه نگو.
ذوق زده گفتم:
–وای اگه این کارت رو واسه شقایق تعریف کنم، پس میوفته.
لبهایش راگاز گرفت.
–زشته، یه وقت این کار رو نکنیا، اونوقت دیگه تو شرکت کسی برام تره هم خرد نمی کنه.
با خودم فکر کردم شاید مادر ریحانه از این جور چیزها زیاد استفاده میکرده برای همین کمیل هم با این چیزها غریبه نیست.
@montazeraan_zohorr
🍁از سیم خار دار نفست عبور کن🍁
قسمت355
به طبقه ی بالای پاساژ رفتیم انواع پوشاک بود.
جلوی یکی از مغازه ها ایستاد و به یک مانتوی پوست پیازی اشاره کرد.
–فکر کنم بهت بیاد، به نظرت چطوره؟
–رنگش خیلی نازه.
توی اتاق پرو بودم که در زد.
وقتی در را باز کردم مانتوی دیگری هم دستش بود.
نگاهی به مانتو تنم انداخت و کمی جلوتر آمد و براندازم کرد.
–چقدربهت میاد. بعد به مانتو دستش اشاره کرد و گفت:
–اینم قشنگه، می خوای امتحانش کنی؟
–چقدرمدلش قشنگه، آستینهای کلوش از جنس گیپور به رنگ مشگی، یه مانتومجلسی خیلی شیک بود.
–پرو میکنی؟
باسرجواب مثبت دادم.
روبروی اتاق پرو یک قفسه ی بزرگ لباس بودکه باعث شده بود داخل اتاق دید نداشته باشد. گرچه هیکل تنومند کمیل وقتی که جلو در می ایستاد جایی برای دید نمی گذاشت.
کمیل گفت:
–پس اونی که تنته بده من ببرم بدم بزارن تو نایلون.
مانتو را تحویلش دادم و رفت و بعد از چند دقیقه آمد.
وقتی مانتو جدید را تنم دید لبخند زد.
–خوش هیکلی همینه دیگه هرچی می پوشی قالب تنته.
از تعریفش لبهایم کش آمد و عمیق نگاهش کردم. با آن پیراهن چهارخانهی سفید یاسی که به تنش نشسته بود خیلی خواستنی شده بود.
جلو آمد و کمی خم شد تا کمربند تزیینی مانتوام را درست کند. عطرش مستم کرد. دستم را روی ته ریشش کشیدم و دیگر نتوانستم این همه دلبریاش راتاب بیاورم وبوسه ایی روی گردنش کاشتم وگفتم:
–آقای رئیس زحمت نکشید. خودم میبندم.
سرش را بالا آورد و دوباره لبش را خیلی بامزه گاز گرفت.
–خانم، ملاحظه کن، فکر این دل منم باش.
خندیدم.
–خب تقصیرخودته، وقتی اینقدر دلبری می کنی...
–دارم اینودرست می کنم دیگه.
–آخه از کی تا حالا رئیس لباس کارمندش رو درست می کنه؟
خندید. من هم لپش را کشیدم.
کلا از کارش منصرف شد و گفت:
–«لا إله إلّا اللّه» امروز قصد جونم رو کردی دختر؟
کمی عقب رفت و نگاهم کرد.
–بده ببرم، تا من اینارو حساب کنم، بپوش بیا.
–چشم رئیس. شما در رو ببند.
نوچی کرد و رفت.
وقتی به مغازه ی روسری فروشی رسیدیم، ایستاد.
–یه روسریام بخر که با اون مانتوت ست بشه.
این روی کمیل را تا حالا ندیده بودم، اصلاحدس هم نمی توانستم بزنم که اینقدرخوش سلیقه و لطیف باشد ودرمسائل جزیی هم حواس جمع باشد.
–چی شده؟ چرا ماتت برده؟
سرم را به بازویش تکیه دادم و دستش را گرفتن.
–رئیس خیلی باحالی.
دوباره لبش را گاز گرفت.
–عزیزم، بهتره یه نگاهی به اطرافت بندازی.
خندیدم و صاف ایستادم.
–یه بار دیگه بگی رئیس توبیخت می کنما.
–آخه رئیس تو که اون لبت رو کَندی اینقدر گاز گرفتی. خب چیکار کنم کلا یه مدل دیگه شدی، شاخ درآوردم خب.
–من ازاولشم همین مدلی بودم. جنابعالی با چشم بصیرت نگاه نمی کردی.
–رئیس حداقل اجازه بده اینو واسه شقایق تعریف کنم.
با چشمهای گرد شده نگاهم کرد:
–عه! تو چرا اینطوری شدی؟ چرا میخوای حتما یه چیزی برای اون تعریف کنی؟
– میخوام بدونه تو اونقدرها هم عصا قورت داده نیستی.
به ویترین خیره شد.
–راحیل بزار اون هر جور دوست داره فکر کنه. من واقعا نمیفهمم چرا آدما مدام میخوان به دیگران دو چیز رو ثابت کنن. یه عده میخوان ثابت کنن خیلی بدبختن، یه عده هم میخوان ثابت کنن که خیلی داره بهشون خوش میگذره و همه چی خوبه.
لبخند زدم.
–اینارو گفتی یاد عکسهای پروفایلا افتادم. راست میگیا... چه کاریه بهش بگم.
–اصلا همون شبکههای مجازی دیگه از همه بدتره. کلا بعضیها خیلی برون ریزن. میخوان کل دنیا از ریز زندگشون خبر داشتهباشن. نرمال نیستن.
–نهبابا از ذوقه زیاده. مثل الان که من از کارای تو ذوق کردم.
خندید.
–یعنی طرف میره رستوران عکسش رو میزاره از ذوقشه؟ تا حالا رستوران نرفته؟
خندهام گرفت.
–حالا به هر دلیلی عکس انداخته چرا میخواد کل دنیا ببینن؟
به چشمهایم زل زد.
–اونا هم اول از همین به شقایق بگمها شروع کردن ها.
–بله استاد. کاملا منظورتون رو متوجه شدم. چشم لام تا کام چیزی نمیگم.
دستم را گرفت و یک روسری که گلهای صورتی داشت نشانم داد.
–فکر می کنی اون می خوره به مانتوت؟
گفتم:
–خوبه.
روسری را خریدیم و از مغازه خارج شدیم.
صدای زنگ تلفنش باعث شد کمی از من فاصله بگیرد.
خیلی مرموز وآرام حرف میزد جوری که من متوجه نشوم.
طرفی که پشت خط بود انگار صدایش را نمیشنید چون فاصلهاش را از من بیشتر کرد و گفت:
–دیگه چقدر بلند حرف بزنم.
کارش نگرانم کرد وباعث شد مدام بادندان پوست لبم را بکنم.
بالاخره تلفن مرموزش تمام شد وسوارماشین شد.
اما بلافاصله دوباره گوشیاش زنگ خورد نگاهی به صفحه ی گوشیاش انداخت و دوباره پیاده شد و از ماشین که فاصله گرفت تماس را وصل کرد و چندجمله ایی حرف زد و فوری برگشت.
همین که نشست پشت فرمان نگران نگاهش کردم. نگاهش که به صورتم افتاد گفت:
–ببخشید واجب بود باید جواب می دادم. بعد نگاهی به لبهایم که هنوز هم از استرس پوستشان را می کندم انداخت.
اخم مصنوعی کرد و با موبایلش آرام ضربهایی بر روی لبم زد.
– واگیر داره؟ ولش کن.
🍁به قلم لیلا فتحی پور🍁
@montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پایان بخش برنامه کانال
#زمزمه دعای#فرج
#تصویری
شب خوش
التماس دعا
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🔹💠🔹بسم ربِّ مولانا مهدی (عج)🔹💠🔹
آنچه که به خاطرش به #کانال_منتظران_ظهور، دعوت شدید💌
📣 توجه📣
🔻ارزاق معنوی روزانه
#اعمال_و_ادعیه_روزانه:
🌕روز شنبه
🌖روز یک شنبه
🌗روز دوشنبه
🌘روز سه شنبه
🌑روز چهارشنبه
🌒روز پنج شنبه
🌓روز جمعه
🌔عصر جمعه
#حجةالاسلام_قرائتی
#تفسیر_صفحه_ای_قرآن
#قرار_شبانه
☆تلاوت سوره های مبارکه واقعه و ملک
#نماز_شب
☆نماز شب را به نیت ظهور بخوانیم
🔹🔸💠🔸🔹
🔻خداشناسی
#استاد_شجاعی
#مجموعه_لا_اله_الا_الله
☆۲۸ جلسه صوت شناور
🔸️🔹️💠🔹️🔸️
🔻مرگ پژوهی
#استاد_امینی_خواه
#سه_دقیقه_در_قیامت
☆۹۵ جلسه صوت شناور
#مستند_صوتی_شنود
☆۱۶ جلسه صوت شناور
☆به همراه ۴ جلسه ی پرسش و پاسخ
🔹🔸💠🔸🔹
🔻معادشناسی
#استاد_شجاعی
#سفر_پر_ماجرا
☆۶۱ جلسه صوت شناور
🔹🔸💠🔸🔹
🔻شیطان شناسی
#استاد_شجاعی
#شیطان_شناسی
☆۵۴ جلسه صوت شناور
🔹🔸💠🔸🔹
🔻مباحث معرفتی
#استاد_شجاعی
#راضی_به_رضای_تو
☆۴۵ جلسه صوت شناور
🔹️🔸️💠🔸️🔹️
🔻مباحث اخلاقی
#استاد_شجاعی
#مهارتهای_کلامی
☆۲۷ جلسه صوت شناور
#کارگاه_انصاف
☆۴۸ جلسه صوت شناور
#تنبلی_و_بی_حوصلگی
☆۵۸ جلسه صوت شناور
#این_که_گناه_نیست
☆۷۶ جلسه صوت شناور
🔹🔸💠🔸🔹
#تشرفات
#تشرف_علما
☆مجموعه ی مستند با ارزش از مشرَّف شدن محضر امام عصر (عج)
🔹🔸💠🔸🔹
🔻 کتاب صوتی
#حاج_قاسم
☆جان فدا، ۱۰ قسمت
🔹🔸💠🔸🔹
🔻کلیپ های عبرت آموز
☆چهار عمل عالی برای حذف عذاب
☆کاملا واقعی،جسد ۳ هزار ساله فرعون مصر!
☆داستان جوانی که از غیب خبر میداد!
☆یک مانع در انسان که اجازه نمیدهد تقدیرات مثبت و بلند شب قدر را جذب کند
☆توبه مصطفی دیوانه، به نقل از شهید کافی
🔰 ادامه دارد
با منتظران ظهور همراه بمانید🙏🌱
◇💠◇💠◇💠◇💠◇
@montazeraan_zohorr
◇💠◇💠◇💠◇💠◇
May 11
💠بسته ی معنوی کانال منتظران ظهور در روز جمعه💠
🔸سلام بر چهارده معصوم علیهم السلام
🔹دعای عهد
🔸عهد ثابت روز جمعه
🔹زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه
🔸دعای ندبه
🔹 اهمیت و اعمال روز جمعه
🔸زیارت آل یاسین
🔹زیارت عاشورا
💠به جمع منتظران ظهور بپیوندید💠
✒️📃 منتظران ظهور
شعـــــ📝ــــــر مهـــــــ 💕 ـــــدوے
باران بزن هوای دلم را گرفته ابر...
دیگر تحملم به سر آمد ز دست صبر...❗️
باران بزن که پای دعا مانده در گل است
درد فراق یار سفر کرده مشکل است...❗️
باران تو هم به حال جهان گریه میکنی؟
داری به بی خیالیمان گریه میکنی!؟❗️😔
اشکت گواه قِدمَت یک عمر فاجعه ست
باران ببار صحبت یک عمر فاجعه ست...❗️
یک فاجعه است غیبت غایب عجیب نیست
اینقدر انتظار چه جالب!!!!عجیب نیست❗️
باران دوباره جمعه ی ناکام میرسد
این جمعه هم دوباره به اتمام میرسد...❗️😔
اما فقط نشسته و گفتیم العجل
شعر و غزل سروده نوشتیم العجل...❗️
اما هنوز بار دعا هایمان کج است
راهش درست ولی پایمان کج است...❗️😔
افسوس عاشقش همگی با زبان شدیم
ما کوفیان عصر امام زمان شدیم...❗️😔
جان حسین فاطمه ،اهل عمل شویم
کمتر اسیر لغلغه ی العجل شویم...❗️😔
ألـلَّـھُــــــمَــ ؏ َـجــــــــــِّـلْ لِوَلــــــیِـڪْ ألــــــــــْـفـــــَـرَج
➖➖➖➖➖➖➖
❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️امیر المؤمنین علی ؏ ؛
هر کس از پیروان ما هر روز این چهار حمد را بخواند
خداوند او را چهار چیز کرامت فرماید✨
🔶1⃣👈 عمر طبیعی
🔸2⃣👈 مال و فرزند بسیار
🔶3⃣👈 با ایمان از دنیا رفتن
🔸4⃣👈 بیحساب داخل بهشت شدن
🍀🍃بِسمِ اَللهِ اَلرَّحمنِِ اَلرَّحیمِ🍀
🌸🍃 اَلحَمدُلِلّهِ اَلّذی عَرََّفََنی نَفسَهُ وَلَم یَترُکنی عُمیانَ اَلقََلبِ
🌸🍃 اَلحَمدُلِلّهِ اَلّذی جَعَلَنی مِن اُمََّةِمُحَمَّدٍ صَلَّی اَللهُ عَلَیهِ وَالِه
🌸🍃 اَلحَمدُ لِلّهِ اَلَّذی جَعَلَ رِِزقی فی یَدِه وَلَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس
🌸🍃 اَلحَمدُلِلّهِ اَلَّذی سَتَرذنوبی وَ عُیُوبی وَلَم یَفضَحنی بَینَ الخلائق
🍃🍂 رهایی از دیوانگی 🍃🍂
✍🏽 از حضرت صادق ( ع ) منقول
است به جهت شفای دیوانگی بعد
از نماز مغرب و صبح هفت بار این
دعا را خالصانه بخواند🔺
خیر_دیدن_در_امور
✍🏼 هرکس خیر خود را در
کاری از خدا بخواهد و بگوید
《أستخیرُ اللهَ برحمتِه》 و راضی
برضای خدا باشد حق تعالی
آنچه خیر باشد میسر کند
پاک_شدن_دل
✍ براے صفای باطن و پاڪ شدن
دل از غل و غش و حقه ، گفتن
《یا شَکُور》 ۴ روز و هر روز ۵۲۶
مرتبہ بسیار موثر است
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼↶↶ عــهــد ثـــابـت ↷↷🌼🍃
☜°• جــمــعـــہ •°☟
🔸⤵️ اذکار روز 📿
🔶صلوات 👈 100 مرتبہ
🔶256 👈 یانور
⭐️⤵️ سوره روز،،،
✨ سوره مبارکہ جمعه، منافقون
💠 ادعیه و زیارت روز ⤵️
🔹دعای روز جمعه
🔹عصر جمعه، دعای سمات
🔷 دعای ندبه، دعای عهد
🔷زیارت امام زمان در روز جمعه
🌸🍃نماز روز ⤵️
🍃 نماز روز جمعه
↩️چهار رکعت نماز بجا بیاورد
◽️و بخواند در هر رکعت سوره حمد
◽️و تبارک الذی بیده الملک و حم سجده،
حق تعالی او را داخل بهشت نماید.
ــــــــــــــــــ☫﷽☫ــــــــــــــــــ
🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉
💐ماه ذیقعده پر از شور و صفا آمده است
💐گلی از گلشن آل مصطفی آمده است
💐سر زد از بیت ولا ماه روی معصومه (فاطمه)
💐در مدینه خواهر پاک رضا آمده است
💐ولادت حضرت معصومه (س) مبارک
🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉
📗تفسیر 📖 هـرروز انس با قرآن مجید
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
❀ موضوع ❀
✍ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺁﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻧﺎﻫﻲ ﺍﺯ ﻣﻨﻜﺮ ﺑﺎﺭ ﺁﻭﺭﻳﻢ🗒️
📖❀سوره لقمان/آیہ(۱۷)
اَعُوذُ بِٱݪلّٰهِ مِنَ ٱݪشَیْطٰان ٱݪرَّجیٖمْ
بِسْمِ ٱݪلّٰهِ ٱݪرَّحْمٰنِ ٱݪرَّحیٖمِ
🔺«١٧» ﻳَﺎ ﺑُﻨَﻲَّ ﺃَﻗِﻢِ ﺍﻟﺼَّﻠَﺎﺓَ ﻭَﺃْﻣُﺮْ ﺑِﺎﻟْﻤَﻌْﺮُﻭﻑِ ﻭَﺍﻧْﻪَ ﻋَﻦِ ﺍﻟْﻤُﻨْﻜَﺮِ ﻭَ ﺍﺻْﺒِﺮْ ﻋَﻠَﻲ ﻣَﺂ ﺃَﺻَﺎﺑَﻚَ ﺇِﻥَّ ﺫَ ﻟِﻚَ ﻣِﻦْ ﻋَﺰْمِ ﺍﻟْﺄُﻣُﻮﺭِ
🔻ﻓﺮﺯﻧﺪم! ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺭ ﻭ ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻧﻬﻲ ﺍﺯ ﻣﻨﻜﺮ ﻛﻦ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺳﺨﺘﻲ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﻲ ﺭﺳﺪ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ (ﺻﺒﺮ) ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺭ ﻭﺍﺟﺐ ﻭ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ.
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
🔍❀ تفسیرنور❀📚
🔹✍🏻ﭘﻴﺎم ﻫﺎ:🔹🔹
١- ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻭﻇﺎﻳﻒ ﻭﺍﻟﺪﻳﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ، ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ. «ﻳﺎ ﺑُﻨﻲّ ﺃَﻗِﻢ ﺍﻟﺼّﻠﺎﺓ»
٢- ﭘﺎﻛﺴﺎﺯﻱ ﺩﺭﻭﻧﻲ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻭﺭﻱ ﺍﺯ ﺷﺮﻙ ﻭ ﺑﺎﺯﺳﺎﺯﻱ ﺭﻭﺣﻲ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﻤﺎﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﻛﻨﻴﻢ. «ﻟﺎﺗﺸﺮﻙ... ﺍﻗﻢ ﺍﻟﺼﻠﺎﺓ»
٣- ﻭﺟﻮﺏ ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ، ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺩﻳﻦ ﺍﺳﻠﺎم ﻧﻴﺴﺖ. (ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺳﻠﺎم ﻧﻴﺰ، ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ) «ﻳﺎ ﺑُﻨﻲّ ﺃﻗﻢ ﺍﻟﺼّﻠﺎﺓ ﻭﺍﻣﺮ ﺑﺎﻟﻤﻌﺮﻭﻑ»
٤- ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ، ﻣﺆﻣﻦ ﻭ ﺧﺪﺍﻳﻲ، ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻧﻬﻲ ﺍﺯ ﻣﻨﻜﺮ، ﺍﻓﺮﺍﺩﻱ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻛﻨﻴﻢ. «ﻳﺎ ﺑُﻨﻲّ ﺃﻗﻢ ﺍﻟﺼّﻠﺎﺓ ﻭﺍﻣﺮ ﺑﺎﻟﻤﻌﺮﻭﻑ»
٥ - ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﻱ ﺑﺎﻟﺎ ﺑﺒﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻫﺎ ﻭ ﻣﻨﻜﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺮ ﻭ ﻧﻬﻲ ﻛﻨﻨﺪ. «ﻳﺎ ﺑُﻨﻲّ - ﻭَ ﺍﻣُﺮ - ﻭَ ﺍﻧْﻪَ»
٦- ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮﺟّﻪ ﺑﻪ ﻣﺒﺪﺃ ﻭ ﻣﻌﺎﺩ، ﻣﻬﻢ ﺗﺮﻳﻦ ﻋﻤﻞ، ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ. «ﺃﻗﻢ ﺍﻟﺼّﻠﺎﺓ»
٧- ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﻣﺮ ﻭ ﻧﻬﻲ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻗﻬﺮﺍً ﺑﺎ ﻫﻮﺱ ﻫﺎﻱ ﻣﺮﺩم ﺩﺭﮔﻴﺮ ﺷﻮﺩ، ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻱ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺩﺳﺎﺯﻱ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺳﻴﺮﺍﺏ ﻛﻨﺪ. «ﺃﻗﻢ ﺍﻟﺼّﻠﺎﺓ ﻭﺍﻣﺮ ﺑﺎﻟﻤﻌﺮﻭﻑ»
٨ - ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺁﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻧﺎﻫﻲ ﺍﺯ ﻣﻨﻜﺮ ﺑﺎﺭ ﺁﻭﺭﻳﻢ. «ﻭﺍﻣﺮ ﺑﺎﻟﻤﻌﺮﻭﻑ...»
٩- ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ، ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻧﻬﻲ ﺍﺯ ﻣﻨﻜﺮ ﺍﺳﺖ. «ﻭﺍﻣﺮ ﺑﺎﻟﻤﻌﺮﻭﻑ ﻭﺍﻧﻪ ﻋﻦ ﺍﻟﻤﻨﻜﺮ» ﺭﺷﺪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﻣﺎﻧﻊ ﺑﺮﻭﺯ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻣﻨﻜﺮﺍﺕ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﺩ.
١٠- ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﺣﻖّ ﺑﻮﺩﻥ ﻛﺎﻓﻲ ﻧﻴﺴﺖ، ﻟﺎﺯم ﺍﺳﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻣﺴﻴﺮ ﺣﻖّ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﻨﻴﻢ. «ﻭﺍﻣﺮ ﺑﺎﻟﻤﻌﺮﻭﻑ» ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﻩ ﻋﺼﺮ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻴﻢ: «ﺍﻟّﺬﻳﻦ ﺁﻣﻨﻮﺍ ﻭ ﻋﻤﻠﻮﺍ ﺍﻟﺼّﺎﻟﺤﺎﺕ ﻭ ﺗﻮﺍﺻﻮﺍ ﺑﺎﻟﺤﻖّ»
١١- ﺩﺭ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﺩﻳﻦ ﻭ ﺍﺟﺮﺍﻱ ﻓﺮﻳﻀﻪ ﻱ ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻧﻬﻲ ﺍﺯ ﻣﻨﻜﺮ، ﺑﺎﻳﺪ ﺻﺒﺮ ﻭ ﺳﻌﻪ ﻱ ﺻﺪﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ. «ﻭﺍﺻﺒﺮ ﻋﻠﻲ ﻣﺎ ﺃﺻﺎﺑﻚ» ﻧﻬﻲ ﺍﺯ ﻣﻨﻜﺮ، ﺑﺎ ﺗﻠﺨﻲ ﻫﺎ ﻭ ﻧﻴﺶ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﻱ ﮔﻨﺎﻫﻜﺎﺭﺍﻥ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﺳﺖ، ﻣﺒﺎﺩﺍ ﻋﻘﺐ ﻧﺸﻴﻨﻲ ﻛﻨﻴﻢ.
١٢- ﭘﺪﺭ ﺣﻜﻴﻢ، ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺳﺨﺘﻲ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﻣﻲ ﭘﺬﻳﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺻﺒﺮ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ، ﻭﻟﻲ ﺿﺮﺑﻪ ﺑﻪ ﻣﻜﺘﺒﺶ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺳﻜﻮﺕ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻓﺴﺎﺩ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﺮﮔﺰ. «ﻭ ﺍﻧﻪ ﻋﻦ ﺍﻟﻤﻨﻜﺮ ﻭ ﺍﺻﺒﺮ ﻋﻠﻲ ﻣﺎ ﺃﺻﺎﺑﻚ»
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃 ༅࿐🌸
🔹❀ حدیث روز 🔹❀
🕋امام صادق عليه السلام :
🔺و تَدخُلُ بِشَفاعَتِها شِيعَتي الجَنَّةَ بِأجمَعِهِم ؛
🔻همه شيعيان من با شفاعت او (فاطمه معصومه عليها السلام ) وارد بهشت خواهند شد .
📚✍🏻همان ، ص 228 .
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃 ༅࿐🌸
🗓️ امروز: جمعہ
☀️۲۱/اردیبهشت/١٤٠۳/۰۲
🌙۰۱/ذی القعده/١٤٤۵/١۱
2024/05/May/10🌲
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
💠 ذڪـرِ روز
📿 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و در فرج ایشان (حضرت مهدے) تعجیل فرما
🔷🔸 ذڪر روز جمعه موجب عزیز شدن مے شود؛ روایت شده ڪه در این روز زیارت امام زمان (عج) خوانده شود.
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
🤲اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَامهاو بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
✋🏻 سـلام میدهیم به ارباب بی کفن:🚩
🚩اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائڪَ عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلے اولاد الحسين وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
🌸 ✾࿐༅✧🍃🌺🍃✧ ༅࿐✾🌸
💎 تقویم نجومی 💎
✴️ جمعه 👈21 اردیبهشت/ ثور 1403
👈1 ذی القعده 1445 👈10 می 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🔥مرگ اشعت بن قیس ملعون" 40 هجری " و او در قتل امام علی علیه السلام شریک بود .
🌹ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام " 173 هجری " (و روز دختر را به همه دختران عزیز هم وطنم تبریک عرض میکنم... )
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅خواستگاری عقد ازدواج.
✅مسافرت.
✅خرید و فروش.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅خرید وسیله سواری.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن
✅و دیدارهای سیاسی و اجتماعی خوب است
🚘مسافرت: مسافرت خوب است.
👶 زایمان مناسب و نوزاد مبارک و روزی دار است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج جوزا و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️خرید کالا.
✳️معامله املاک.
✳️مبادله اسناد و قولنامه.
✳️ارسال کالاهای تجاری به مشتری.
✳️کارهای آموزشی.
✳️و آغاز نگارش کتاب نیک است.
🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب است. .
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
مباشرت امشب شب شنبه: مباشرت منعی ندارد و مباشرت مباح است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، کوتاهی عمر است.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،برای رگ ها ضرر دارد.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از ایه ی 2 سوره مبارکه "بقره" است.
الم ذالم الکتاب لاریب فیه...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده بر چیزی اطلاع یابد که قبلا نمی دانست و یا خبری در قالب نامه یا حکمی به وی برسد که باعث خوشحالی وی گردد. ان شاءالله. شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره.
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌸زندگیتون مهدوی
با این دعا روز خود را شروع کنید
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو
🌸 یاحضرت معصومه سلام الله
ای دل ، همۀ
آل عبا را صلوات
با فاطمه(س)
حجت خدا را صلوات
هرکس که محمدی است
همراه علی(ع)
با حضرت معصومه
امام رضا(ع )را صلوات
🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ
🌹 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌸 ولادت حضرت معصومه(س)مبارک
🌹 تقویم شیعه🌹
شمسی:جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ هجری شمسی
میلادی:Friday 10 may 2024
قمری:الجمعة ۰۱ ذی القعده ۱۴۴۵ هجري قمري
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكری عليهما السّلام
📿 اذکار روز:
👈 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ(١۰۰۰ مرتبه)
👈یا نور(۲۵۶مرتبه)برای عزیز شدن
🙏بارالها درفرج حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف تعجیل فرما و گره ازمشکلات همه مردم باز کن
✅وقایع روز:
💐به سالروز میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر (آغاز دهه کرامت )
🗓روزشمارتاریخ:
💐⏳۱۰ روز تا ولادت باسعادت حضرت امام رضا علیه السلام (۱۴۸ه ق)
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج
#لبیک_یا_خامنه_ای
🔴 خاصیت دعای ندبه
🔵 صدرالاسلام همدانی در کتاب تکالیف الانام میگوید: از خواص دعای ندبه این است که هرگاه در جایی با حضور قلب و اخلاص تمام و توجه به مضامین عالی آن خوانده شود عنایت و توجه امام زمان ارواحنا فداه را به آن مکان جلب می کند بلکه باعث حضور حضرت در آنجا می گردد چنانچه در بعضی جاها اتفاق افتاده است.
📚 تکالیف الانام فی غیبه الامام ص ۱۹۷
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
4_5829913041935796495.mp3
3.29M
🔵 #دعای_ندبه
🔺چند صبح جمعه به انتظار او نخوابیده ای؟
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c