eitaa logo
🏴 منتظران ظهور 🏴
2.8هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
9.3هزار ویدیو
296 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی وَ یُحیِ الاَرض مِن بَعدِ مَوتِها مدیر: @Montazer_zohorr تا امر فرج شود میسّر بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات🌱🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
منظور از بداء ظاهر شدن تقدیر چیزی برای بندگان است پس از آنکه به خاطر حکمت ها ومصالح خداوندی از آنان مخفی بوده است، وخدا داند که چه چیزی را مخفی بدارد وچه مطلبی را آشکار سازد، ومعنی بداء بر عامه مشتبه گردیده لذا آن را انکار کرده اند به گمان این که به سبب آن جهل بر خدای تعالی لازم می آید، ودر مکرمت بیست ودوم از بخش پنجم مطالب سودمندی در این باره گذشت بدانجا مراجعه شود. تتمه وتوضیح: بدان که سه وجه اول از وجوهی که آن ها را از کلمات ائمه طاهرین (علیهم السلام) استفاده کردیم، سر مخفی داشتن علم به وقت ظهور امام عصر (علیه السلام) را به طور مطلق -یعنی وقت حتمی وبدایی- روشن ساختند، زیرا که آن ها حکمت ها ومصالحی هستند که مقتضی پوشیدگی هر دو وقت (حتمی وبدایی) می باشند، چنان که بر اهل فن وکسانی که با اخبار امامان (علیهم السلام) مأنوسند این معنی پوشیده نیست. و اما وجه چهارم: فقط ناظر به سر مخفی داشتن وقت بدایی از مردم است، چون اگر به آن وقت خبر داده می شدند سپس حکمت خداوند اقتضا می کرد که از آن وقت به وقت دیگر تأخیر افتد بیشتر مردم تردید می کردند، ودچار وسوسه می شدند، ودر حیرت وشبهه می افتادند، چنان که برای بنی اسرائیل این اتفاق افتاد. اگر بگویید: پس چگونه بعضی از امور بدائیه به مردم خبر داده شد سپس به خاطر مصالحی بر خلاف آن امور واقع شد، چنان که در جریان جوانی که حضرت داوود (علیه السلام) مرگش را خبر داد، وزنی که حضرت عیسی (علیه السلام) مرگش را خبر داد، ویهودیی که پیغمبر ما (علیه السلام) مرگش را خبر داد، واین ها نمردند، وقوع فرج وگشایش را در زمانی خبر دادند سپس به خاطر بعضی از حکمت ها واسباب، به تأخیر افتاد ودر آن زمان واقع نشد، چنان که در روایت ابو حمزه -که سابقاً آوردیم - یاد گردیده، واین ها مایه گمراهی مؤمنین نشد، ودر حیرت وشبهه نیفتادند؟ در جواب گویم: این ها بدان جهت بوده که حجت های خداوند در میان مردم حضور داشته اند، وسر بداء وتأخیر را برایشان بیان می نمودند، وپرسیدن از آنان برای مردم میسر بود، در حالی که مؤمنین در زمان غیبت امام (علیه السلام) از دیدار آن حضرت محجوب واز ملاقات وپرسش مسائل از آن جناب محروم هستند، بنابراین چنانچه از وقوع ظهور در وقت بدایی خبر شوند، سپس به خاطر مصلحتی الهی آن وقت به تأخیر افتد. وامام وحجت هم در میان آنان نباشد تا از حیرت واشتباه آن ها را برگرداند، وصدق آن اخبار ووجه مصلحت را برایشان بیان سازد، در حیرت واشتباه خواهند افتاد ودر وادی ضلالت سقوط خواهند کرد، از همین روی برای مردم نه وقت حتمی بیان شد ونه وقت بدایی، اما وقت حتمی: به جهت وجوه گذشته، واما بدایی: به خاطر این وجه که بیان داشتیم، برای رأفت ومهربانی وشفقت نسبت به آن ها، وبه خاطر حفظ آنان از لغزش وگمراهی. اگر بگویید: چنانچه مؤمنین به صدق امامانشان یقین دارند، ومعتقد باشند که در مقدرات الهی وخبرهای غیبی بداء واقع می گردد، در حیرت وگمراهی نخواهند افتاد، ودر عقاید بر حق خویش متزلزل نخواهند شد، خواه این که امام در بین آنان باشد یا غایب. در جواب گویم: این حال ووضع مؤمنین کامل است که ایمان در دلهایشان رسوخ یافته، وبا دلیل وبرهان محکم گردیده وخدای تعالی آنان را با روحی از جانب خود تأیید فرموده، واینان نسبت به سایرین اندک هستند، اما اکثر افراد عقل وایمانشان ضعیف است، ومانند گیاه تازه بر آمده با وزش بادها به راست وچپ متمایل می گردند وگاهی می افتند وگاهی بر می خیزند، لذا امامان (علیهم السلام) خواسته اند این ها را مواظبت ورعایت کنند تا قوتشان کامل شود وآمادگی شان به مرحله مطلوب برسد، وآنچه مایه سقوط واز هم پاشیدگی شان می شود از آنان دفع نمایند، از این روی امامان (علیهم السلام) بسیاری از مطالب را از عده زیادی از اصحاب وشیعیانشان مخفی می داشته اند به جهت حفظ آن ها ومهربانی نسبت به ایشان، چونکه امام (علیه السلام): پدر شفیق ومهربان است چنانکه در حدیث صفات وفضیلت امام در کافی(۶۹۵) وغیر آن روایت شده است.
از آنچه یاد کردیم معلوم گشت این که حضرت موسی (علیه السلام) وقت بدایی را به بنی اسرائیل خبر داد گمراه کردن آن ها نبود، وتقصیری در حق ایشان ننموده، بلکه این امتحان کردن وبررسی نمودن آنان بود به امر خدای (عزَّ وجلَّ) چون وقتی می خواست از نظر آنها غایب شود برادرش هارون را به جانشینی خود بر آنان گماشت، واو را حجتی برایشان قرار داد، پس آنها بودند که با اعراضشان از حجت ورها کردن رجوع به او، برای کشف حیرت وشبهه تقصیر داشتند بلکه خواستند هارون را بکشند، چنان که گفت: ابن ام ان القوم استضعفونی وکادوا یقتلوننی(۶۹۶)؛ ای فرزند مادرم (ای جان برادرم) همانا قوم مرا خوار وزبون داشتند ونزدیک بود (به خاطر ممانعت کردنم از انحرافشان) مرا به قتل رسانند. وخدای تبارک وتعالی فرموده: ولقد قال لهم هارون من قبل یا قوم انما فتنتم به وان ربکم الرحمن فاتبعونی واطیعوا امری قالوا لن نبرح علیه عاکفین حتی یرجع الینا موسی(۶۹۷)؛ وبه درستی که هارون پیش از آن که موسی باز آید گفت ای قوم به هوش باشید که این گوساله اسباب فتنه وامتحان شما گردید ومحققاً (بدانید) که پروردگار شما خدای مهربان است پس شما پیرو من باشید وفرمان مرا اطاعت کنید، (قوم) گفتند ما به پرستش گوساله ثابت مانیم تا وقتی که موسی به ما باز گردد. اگر بگویید: از حضرت حجت (علیه السلام) وارد شده: واما حوادث وپدیده هایی که واقع می شوند پس در آن ها به راویان احادیث ما مراجعه کنید که آنان حجت من بر شمایند ومن حجت خداوند بر ایشانم...(۶۹۸) وعلما را در زمان غیبت خود حجت بر بندگان ومرجع آنان قرار داد، بنابراین همان طور که مؤمنانی که در زمان حضور امامان (علیهم السلام) بودند حجت بر آنان تمام شده، وراه بر طرف گشتن حیرت وشبهه وبرداشته شدن آنچه مایه لغزش وضلالت است برایشان روشن گردیده بود، به خاطر دسترسی به پرسش از امامان (علیهم السلام)، هم چنین مؤمنانی که در عصر غیبت هستند حجت بر آنان تمام گشته، وراه راست برایشان روشن شده به خاطر رجوع به علمای عاملی که آثار ائمه اطهار را بیان می کنند وحاملان علوم ایشان هستند، که مردم در هر جریانی که وجه آن را نمی دانند وهر شبهه ای که در ذهنشان وارد می شود، به آن علما مراجعه نمایند، پس ضرری نداشت که وقت بدایی ظهور که احتمال تأخیر افتادنش از جهت بعضی حکمت ها ومصالح هست به آن ها گفته می شد؟ در جواب گویم: اولاً ممکن است در بعضی از زمان های غیبت دورانی بیاید که علم مخفی گردد، یا به خاطر فقدان علما، ویا بر اثر مخفی گشتن آنان به سبب چیرگی باطل واهل آن، وآن دوران در اخبار: زمان فترت وسبطه نامیده می شود، ودر آن هنگام مؤمن کسی را نخواهد یافت که شبهه وحیرت را از او دفع نماید ووجه مصلحت وحکمت را برایش بیان سازد. وبر این معنی دلالت دارد روایتی که شیخ نعمانی (قدس سره) در کتاب الغیبه به سند خود از ابان بن تغلب (رحمه الله) از حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: یأتی علی الناس زمان یصیبهم فیها سبطة یأرز العلم کما تأرز الحیة فی حجرها فبینما هم کذلک اذ طلع علیهم نجم قلت: فما السبطة؟ قال: الفترة: قلت: فکیف نصنع فیما بین ذلک؟ فقال (علیه السلام) کونوا علی ما انتم علیه حتی یطلع الله لکم نجمکم(۶۹۹)؛ زمانی بر مردم خواهد آمد که سبطه ای به آنان رسد وعلم مخفی شود همچنان که مار خودش را در سوراخش مخفی می سازد، پس در همین حال به ناگاه ستاره ای بر مردم طلوع می نماید.
راوی گوید: عرضه داشتم: سبطه چیست؟ فرمود؛ فترت (فاصله زمانی که موجب سستی دین واعتقاد مردم گردد)، عرض کردم: در آن میان چکار کینم؟ فرمود: بر همان اعتقادی که هم اکنون دارید بمانید تا این که خداوند ستاره تان را برایتان برآورد. توضیح: یأرز بر سه وزن ینصر ویضرب ویعلم می آید، به تقدیم راء بر زای، یعنی: مخفی می شود. و ثانیاً: هر چند که علمای بزرگوار در زمان غیبت نواب امام (علیه السلام) هستند، ودر آنچه از قضایا واحکام بر مردم وارد می شود مرجع آنانند، ودر مسائل حلال وحرام حجت بر آن هایند، ولی حکمت های تقدیرات ومصالح تغییرات را نمی دانند، واز وجوه بدا واسباب قضا آگاه نیستند، وبسیار می شود که حیرت برطرف نمی شود وشبهه از بین نمی رود مگر با بیان وجه مصلحت وتوضیح حکمت، چنان که از حدیث ابو حمزه دانستی که از حیرت بیرون نیامد مگر بعد از آنکه امام (علیه السلام) وجه تأخیر فرج را از آن وقتی که امیر المؤمنین (علیه السلام) خبر داده بود بیان فرمود، وهمین طور در نظایر وامثال آن چنان که بر کاوش کننده در اخبار وسیر پوشیده نمی ماند، وذکر آن ها ما را از مقصود اصلیمان در این کتاب خارج می نماید، وخدای تعالی هدایت کننده به راه راست است. حاصل این که کشف معضلات وحل مشکلات ومانند آن ها از وظایف وشئون امام (علیه السلام) است وکشف نشدن آن ها در زمان غیبت به مردم مربوط می شود، چونکه آن ها سبب مخفی ماندن امام (علیه السلام) می باشند، خدای تعالی بر ما منت گذارد به تعجیل فرج وظهور آن حضرت (علیه السلام) ودیدارش را با عافیت نصیبمان فرماید. و ثالثاً: البته خداوند -تعالی شأنه- نسبت به بندگان لطیف است، والطاف او بر دو گونه است: گونه اول: الطافی است که به حکم عقل ونقل بر او واجب است، واین همان است که بر خلاف آن قبیح وزشت می باشد، وخداوند اصلاً قبیحی را انجام نمی دهد، چون بر او -عز شأنه- فعل قبیح ممتنع است، واین همان است که در زبانهای متداول ومشهور شده این که: لطف بر خدای تعالی واجب است، ودر این گونه لطف هیچ تفاوتی بین زمان ها واشخاص نیست، مثل این که تکلیف به کاری کند که مقدور نیست که بر خدای تعالی قبیح است، وتکلیف کردن به چیزی که بندگان راهی به علم یافتن به آن ندارند، لذا مبعوث کردن پیغمبران به قاعده لطف واجب است، ومعجزه دادن به ایشان به قاعده لطف واجب است، وتمام اهل عالم در همه زمانها ومکانها در این گونه لطف مساوی هستند. گونه دوم: آن است که به حکم عقل واجب نباشد بلکه از روی تفضل واحسان درباره هر کس که بخواهد به هر منظور وهرگونه بخواهد انجام می دهد (از او سؤال نشود از آنچه می کند واین بندگان هستند که مورد سؤال واقع می شوند).(۷۰۰) واز این گونه است لطف خداوند بر امت مرحومه محمدیه (صلی الله علیه وآله وسلم) به برداشتن تکلیف های سخت از آنها چنان که در آیه شریفه است: ولا تحمل علینا اصراً کما حملته علی الذین من قبلنا(۷۰۱)؛ خدایا! تکلیف گردان وطاقت فرسا را چنان که بر پیشینیان نهادی بر ما مگذار، ونیز از این گونه است مخفی داشتن علم به وقت بدایی ظهور امام (علیه السلام) از مؤمنان ودوستان آن حضرت، چون خدای (عزَّ وجلَّ) هر چند که حجت را بر آنان تمام کرده وبه وسیله عقل ونقل راه را برایشان روشن ساخته که صداقت امامانشان وتمامیت حجتشان را بیان فرموده به طوری که برای هیچ کس در افتادن به شبهه وگرفتار گشتن در حیرت عذری نیست، ولی از جهت شأن امامانشان ورعایت وضع ضعیف ترین افرادشان وکمی تعدادشان بر آنان منت نهاد وخبر یافتن از وقت بدایی که می داند ظهور از آن تأخیر می افتاد را از آنها پوشیده داشت برای حکمت ومصلحتی وبه خاطر لطف وتفضل وشفقت نسبت به آنان، ومرحمت واحسان برایشان، تا به حیرت نیفتند، وشبهه ای به ذهنشان راه نیابد. و از آنچه یاد کردیم -بحمدالله وله المنة- سر کتمان نمودن علم به وقت ظهور امام (علیه السلام) از سایر مردم از عوام وخواص معلوم شد، هم وقت حتمی وهم وقت بدایی آن، وبر تو باد که در آنچه یاد کردیم دقت وتأمل کنی که از سخنان ائمه اطهار (علیه السلام) -که خدای تعالی ما را در بهشت در جواز آنان اسکان دهد- گرفته شده است.🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌷قسمت 4⃣8⃣ 🔷جلددوم المکارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐📚💐ثانیه های مهدوی🌺🌺🍃🍃 🖋📋مطالب ناب جهت بصیرت افزایی 👤🎙جناب حجت الاسلام شجاعی 🔹💠🔹🔹💠🔹 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
امام زمان 053.mp3
2.62M
💢دیدی؛ وقتی یه خطایی میکنی؛ بیشترازخودت، پدر ومادرت،که ریشه توأند، شرمنده میشن؟ ✔️فکر کن! توی همه عمُرت،چندبار امام زمانتو شرمنده کردی؟ وچندبار باعث عزّتش شدی https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانواده آسمانی 46.mp3
12.54M
۴۶ 🎤 👣 دو قدم برای نزدیک شدن به اهل آسمان وجود دارد که به اندازه یک عمر عبادت، انسان را جلو می‌برد ؛ - قدم اول، خیالبافی کردن با معشوق است. - و قدم دوم، که قدم اول را محکمتر و حقیقی‌تر می‌کند... قدم دوم چیست؟ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
انسان شناسی ۲۲۲.mp3
11.72M
۲۲۲ والْوزنُ یومئذٍ الحقّ! در قیامت انسانها را با سنگ ترازوی حق، وزن می‌کنند. ⚡️هر آنچه قرآن، در قیامت تعریف می‌کند، صرفاً اتفاقی در آینده نیست! بلکه همین الآن در همین دنیا، در حال وقوع است، اما بعد از وفات باطن آن رخ می‌نماید. ⚡️یعنی در دنیا هم انسانها را وزن می‌کنند بر اساس حق؟ چگونه چنین چیزی ممکن است؟ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🏴 منتظران ظهور 🏴
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 #با_من_بمان_4 #نویسنده_محمد313 در همین میان پیرمرد خمیده ای با هیکل نحیف و صورت گود نشست
دوباره به همان زندان تاریک منتقل شدند دقیقه های نفس گیر بی طاقتش کرده بود دو متهم دیگر به جمع آنان اضافه شده بود نگاهش روی صورت سیاه و چنگ خورده مرد درشت هیکلی که خوابیده بود و پر سر و صدا خروپف می‌کرد ثابت ماند چشمانش را از روی استرس بهم فشرد و سعی کرد آرام باشد -خیلی خوب آقای معتمدی و خانوم جلالی نگاه هردو منتظر و پرامید سمت دهان سرگرد رفت -صاحب سوپر مارکتی هم شهادت داده که شمارو باهم چندبار تو اون محله دیده اون شبم که از اون اتاق باهم دستگیر شدید طبق قانون راهی نمیمونه جز اینکه برای جلوگیری از فحشا و منکرات شمارو عقد هم کنیم آقا کمیل از شما بعیده با این سابقه ی درخشانتون -جناب سرگرد به امام زمان من بیگناهم به چشمان غمزده کمیل خیره شد شاید در اعماق وجودش اورا باور کرده بود که بیگناه است پسر سیدی که از چهره اش پیدا بود اهل این جور خلافا نیست اما نمیتوانست به خاطر احساسات قلبی خودش قانون را نادیده بگیرد نقاب جدیت و خونسردی بر صورتش زد و گفت: چرا باید همه بر علیه شما شهادت بدن یعنی همه ی اونا با شما خصومت دارن؟ حتی اگه بیگناهی شما رو باور کنم قانون بمن این اجازه رو نمیده بدون هیچ شاهد و مدرکی بیگناهی شما رو تایید کنم این شهادت هایی که برعلیه‌تون داده شده چی؟میتونم از خیرشون بگذرم؟ با شنیدن صحبت های اکبری کلافه سرش را میان دستانش گرفت طبق شهادت آن از خدا بیخبر ثابت شده بود که آن‌ها قبلا با هم دوست بودند و آن شب هم به خواست خودشان در اتاق بودند که توسط مامورین قبل از آنکه کار از کار بگذرد دستگیر شدند! آخر چرا نمیتوانست باور کند که چرا همه چیز برعلیه اوست او که با آن سوپر مارکتی و مرد معتاد و از همه مهم تر منصور!خصومتی نداشت چرا افراد آن مهمانی دیدن منصور را رد کردند؟ چگونه ممکن بود منصور در رستوران باشد وقتی او را در مهمانی دیده بود! گیج شده بود و نمیدانست باید چه کار کند؟ با شنیدن صدای مادرش چشمانش را از شرم بست -فکر کردین شهر هرته پسر دسته گل من که تو عمرش به یه دختر نگاه بدم نکرده، عقد یه دختر خیابونی کنین مادرش وارد اتاق شد و با گریه سمت کمیل رفت و گفت: الهی مادر بمیره. https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
کمیل خودش را در آغوش مادرش رها کرد و گفت: مامان بخدا من بیگناهم منصور منو کشوند اونجا ولی همه چیز علیه منه مطمئنا این شاهدارو هم منصور خریده. -صددفعه بهت نگفتم با منصور نگرد ها؟ آخرشم زهر خودشو ریخت وقتی زنگ زدی گفتی چه بلایی سرت اومده داشتم دق می‌کردم نمیدونم کدوم نامردی به همسایه‌ها گفته تو محل پیچیده که پسر حاج آقا معتمدی جانماز آب میکشه و تو پارتی گرفتنش. با گریه ادامه داد: بچم نرگس جرأت نمیکنه از خونه پاشو بیرون بزاره. پاهای کمیل سست شد و روی صندلی افتاد حرف مردم را کجای دلش بگذارد! عصبی رو به آزاده و پدرش گفت: اگه فکر کردین میتونین دخترتونو به پسر پاک من بندازین کور خوندین پسر من بیگناهه. سرگرد اکبری گفت: خانوم آروم باشید! طبق شواهد  پسرتون و این دخترخانوم قبلا مراوده داشتند شهود شهادت دادند که منصور اون شب مهمونی نبوده پس آقاپسر شما به خواست خودش اونجا تو اون اتاق با این دختر خانوم بوده. -مگر نبردینشون پزشکی قانونی؟ کمیل صورتش از خجالت سرخ شد و به زمین خیره شد: خدا لعنتت کنه منصور. آزاده هم حالش دست کمی از او نداشت تمام وجودش از نفرت پدرش پر شده بود فقط او هم مانند کمیل یک سوال بزرگ داشت چرا؟ جوابش در یک کلمه خلاصه می‌شود: منصور سرگرد اکبری گفت: چرا خوشبختانه پاکی هردوشون ثابت شده؛ ولی مامورین ما قبل اینکه دیر بشه دستگیرشون کردن. مادرکمیل عصبانی گفت: این وصله‌ها به پسر من نمیچسبه آقا یعنی چی قبل اینکه دیر بشه! پسر من نوحه خون امام حسینه همه‌ی اهل محل رو سرش قسم میخورن الهی خیر نیبینی منصور که پای پسرمو اینجا بازی کردی آبرو واسمون تو محل نذاشتی. -اینجا کلانتریه خانوم! -کلانتریه  که کلانتریه پسر دسته گل‌مو میخواید بدید دست این گرگا؟ پدر آزاده خمار و عصبانی گفت: دهنتو آب بکش خانوم پسر شما دخترمنو اخفال کرده و برده تو اون اتاق تا هدف شومشو عملی کنه حالا که ابروی دخترمو  برده باید عقدش کنه. مادرکمیل گفت: چی چی میگی آقا مگه کر بودی نشنیدی جناب سروان گفت پاکی پسرم تایید شده تو دختر خودتو جمع کن مهمونیا نره خودشو به پسرمردم بندازه خوبه والا میخواد دختر خودشو با چرندیادش قالب کنه. سرگرد اکبری عصبی فریاد زد: ساکت شید با همتونم. ... https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84cد
گلویش خشک خشک شده بود آب دهانش را به سختی قورت داد عاقد با دفتر نسبتا بزرگی پشت صندلی نشست  و گفت:بشینید آزاده و کمیل نگاهی بهم انداختن که کمیل اخم پررنگی کرد و پشت صندلی نشست مادرش همچنان گریه زاری راه انداخته بود آزاده  به پدرش نگاه کرد و گفت: هرگز نمیبخشمت که با آبروی من بازی کردی هرگز نمیبخشمت میدونم که تو با اون جواد خیر ندیده دست به یکی کردی که به دروغ شهادت بده منو و این آقا با هم تو محله دیده. پدرش گفت:دارم گندی که زدی رو پاک می‌کنم عشق و کیفتونو کردین حالا باید مجازاتم بشید. کمیل خون جلوی چشمانش را گرفت و سمت مرد معتاد رفت مشتی محکم تو صورتش خواباند که خون از دماغ پدر آزاده سرازیر شد. مادر کمیل خاک به سرمی گفت که سرباز ها آن‌ها را از هم جدا کردند و روی صندلی نشاندند -جناب سرگرد من شکایت دارم بیینید جلو چشم شما دماغ منو شکست. سرگرد سری از تاسف تکان داد و گفت: دودقیقه آروم بشینید تا همه چی تموم شه. شما هم به خاطر دخترت بهتره سکوت کنی. -فقط به خاطر دخترم بعدا پدرتو درمیارم. آزاده پوزخندی زد و گفت: من دختر تو نیستم.  با حسرت به کفش هایش نگاه کرد چه آرزو هایی که برای خودش و همسر آینده اش داشت حالا باید  بازیچه ی دست قانون شود و با دختری که نه تا به حال اورا دیده نه علاقه ای به او دارد به اجبار ازدواج کند. خطبه جاری شد که با شنیدن مهریه دود از سرش بلند شد. سرد و بیروح به انتهای سالن خیره شد تمام شد تمام آبرو و غیرتش زیر سوال رفت مادرش  سعی داشت اورا آرام کند دستش را گرفت: غصه نخور پسرم فوقش از اون محل میریم مهم خداست که میدونه بیگناهی. کاش می‌دانست درد پسرش حرف مردم نیست؛ کاش میدانست غرور و جوانمردی اش زیر پاهای منصور خرد شده... پدر آزاده رو به دخترش گفت: آخرش که بد تموم نشد یه شوهر خوب گیرت اومد از سرو وضعش معلومه پولداره باهاش راه بیا به زندگیت برس. پوزخندی زد و عصبانی گفت: تو با آبروی منو اون بیچاره بازی کردی... به خاطر چی!!!! فقط کنجکاوم بدونم چی گیرت اومده. کمیل بی آنکه به اطرافش نگاهی بیندازد بی سروصدا و آرام وارد حیاط کلانتری شد. ... https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84cد
 غرش ابرها در دل آسمان بر تن درختان رعشه می‌انداخت. دست‌هایش را داخل جیبش فرو برد و کنار خیابان قدم زد. برایش همه چیز نامفهوم و سریع گذشته بود. ورودش به ان مهمانی برای کمک به منصور رفتن به آن اتاق، گیر افتادن در اغن دستگیر شدن او و آن دختر و تهمت ناروایی که به او زده بودن، شاید غرورش او را به اینجا رسانده بود. کنار جدول خیابان نشست. آب باران از روی موهایش سر می‌خورد و روی زمین چکه می‌کرد. چقدر زود همه چیز به ضرر او تمام شد! چهار، پنج روز در بازداشگاه گرفتار بود و آخرش به اینجا رسید. تصویر مادرش در ذهنش تداعی شد: «تو محل پیچیده که پسر حاج آقا معمتدی جا نماز آب میکشه و تو پارتی گرفتنش.» آیا خواست منصور این بی آبرویی بود! آخر به چه قیمتی... چرا؟!! چرای پررنگی در ذهنش روشن شد. یاد حرف منصور افتاد: «دیگه باهم بی حساب شدیم آق سید.» دست‌هایش را روی صورتش گذاشت که بغض مردانه اش سربازکرد. کاش آن شب به آن مهمانی پا نمی‌گذاشت. ساعت ده شب بود. گاه‌گداری از خیابان تک و توک ماشین هایی می‌گذشتند. تنها صدایی که به گوش می‌رسید صدای  پیوسته جیرجیرک‌ها بود. نگاهش روی پرچم امام حسین سردر ایستگاه صلواتی ثابت ماند. سمت آن قدم برداشت که با دیدن بچه‌های هیئت دلگرمی خاصی گرفت.  محسن در حالی که آنجا را جارو میزد با دیدن او گفت: کمیل!  کنارش ایستاد. متوجه نگاه های تند وتیز بقیه میشد محسن  بعد از احوال پرسی به او گفت: این شایعات ک دربارت پخش شده حقیقت داره؟ -چه شایعاتی؟ -میگن با دوستات رفته بودی پارتی که گرفتنت با یه دختر... در حقش نامردی کردی؟ کمیل با حرص دستانش را مشت کرد و گفت: مردم کار دیگه ای ندارن، کی این چرندیات رو پخش کرده؟ محسن با خوشحالی گفت: میدونستم که صحت نداره، پس این مدت کجا بودی؟ کمیل گفت: اصلا حوصله‌ی تعریف کردن ندارم، فقط میخوام بدونم کی این این حرفارو تو محل پخش کرده؟ از کجا فهمیدید؟ محسن کمی فکر کرد و گفت: منم از بچه های هیئت شنیدم. پسرخالت دیروز پریروز اومده بود مسجد نماز جماعت بخونه ازش سراغ تورو گرفتن شاید اون چیزی گفته... آخه چند شب بود هیئت نیومده بودی بچه ها نگرانت شدن. بازهم منصور؛ مثل بختک به جان زندگی اش افتاده بود. چه بدی به او کرده بود که این گونه با ابرویش بازی می‌کرد. نماز جماعت بهانه ای برای پخش این خبر بود. -خلاصه کمیل، یه کلاغ چهل کلاغ شده هرکسی یه چیزی دربارت میگه به نظرم خودتو حسابی تو هیئت نشون بده تا بفهمن همچین پسری نیستی. آقا سید ما که واسه امام حسین جوری روضه میخونه که دل همه کباب میشه چرا باید سر از پارتی دربیاره من که باور نکردم. با محسن دست داد و گفت: فعلا حالم خوش نیست فرداشب میام کمکت. با شنیدن صدای چرخیدن کلید مادرش سرش را از روی میز برداشت و گفت:اومدی پسرم! شام بکشم برات؟ -چیزی از گلوم پایین نمیره پالتویش را در آورد و پرسید: «دختره چی شد؟» .... https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84cد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹💠🔹بسم ربِّ مولانا مهدی (عج)🔹💠🔹 آنچه که به خاطرش به ، دعوت شدید💌 📣 توجه📣 🔻ارزاق معنوی روزانه : 🌕روز شنبه 🌖روز یک شنبه 🌗روز دوشنبه 🌘روز سه شنبه 🌑روز چهارشنبه 🌒روز پنج شنبه 🌓روز جمعه 🌔عصر جمعه تلاوت سوره های مبارکه واقعه و ملک نماز شب را به نیت ظهور بخوانیم 🔹🔸💠🔸🔹 🔻خداشناسی ۲۸ جلسه صوت شناور 🔸️🔹️💠🔹️🔸️ 🔻مرگ پژوهی ۹۵ جلسه صوت شناور ۱۶ جلسه صوت شناور ☆به همراه ۴ جلسه ی پرسش و پاسخ 🔹🔸💠🔸🔹 🔻معادشناسی ۶۱ جلسه صوت شناور 🔹🔸💠🔸🔹 🔻شیطان شناسی ۵۴ جلسه صوت شناور 🔹🔸💠🔸🔹 🔻مباحث معرفتی ☆۴۵ جلسه صوت شناور 🔹️🔸️💠🔸️🔹️ 🔻مباحث اخلاقی ۲۷ جلسه صوت شناور ۴۸ جلسه صوت شناور ۵۸ جلسه صوت شناور ۷۶ جلسه صوت شناور 🔹🔸💠🔸🔹 مجموعه ی مستند با ارزش از مشرَّف شدن محضر امام عصر (عج) 🔹🔸💠🔸🔹 🔻 کتاب صوتی جان فدا، ۱۰ قسمت 🔹🔸💠🔸🔹 🔻کلیپ های عبرت آموز ☆چهار عمل عالی برای حذف عذاب ☆کاملا واقعی،جسد ۳ هزار ساله فرعون مصر! ☆داستان جوانی که از غیب خبر میداد!یک مانع در انسان که اجازه نمیدهد تقدیرات مثبت و بلند شب قدر را جذب کندتوبه مصطفی دیوانه، به نقل از شهید کافی 🔰 ادامه دارد با منتظران ظهور همراه بمانید🙏🌱 ◇💠◇💠◇💠◇💠◇ @montazeraan_zohorr ◇💠◇💠◇💠◇💠◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ صبحی دیگر رسید و من در انتظار دیدار شما چشم می‌گشایم و پنجره دل می‌گشایم به سوی امید و نور... و دلم لبریز است از شوق صبح موعود، لحظه دیدار، و به پایان رسیدن لحظه های انتظار... اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌤