eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
9.7هزار ویدیو
300 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. فَمَنْ زَارَنِی بَعْدَ وَفَاتِی فَکَأَنَّمَا زَارَ فَاطِمَةَ وَ مَنْ زَارَ فَاطِمَةَ فَکَأَنَّمَا زَارَنِی وَ مَنْ زَارَ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَکَأَنَّمَا زَارَ فَاطِمَةَ وَ مَنْ زَارَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ فَکَأَنَّمَا زَارَ عَلِیاً وَ مَنْ زَارَ ذُرِّیتَهُمَا فَکَأَنَّمَا زَارَهُمَا؛ (بحارالانوار، ج100، ص122، ح28؛ مستدرک الوسائل، چ اوّل، ج10، ص182، ح4) @montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ "بنگاه‌سازی" یا "بنگاه‌داری"؛ تغییر نام به جای تغییر رویه 🔸 بانک، نهادی مالی است که باید پل ارتباطی بین سپرده‌گذاران و تولیدکنندگان باشد. وظیفه اصلی‌اش این است که پول مردم را جمع و به بخش تولید و خدمات هدایت کند. 🔹 اما مشکل جایی است که بانک‌ها به جای این وظیفه مهم، خودشان به بنگاه داری روی می آورند و متصدی کار تولید و تجارت می‌شوند. این در حالی است که کار بانک، بانکداری است ولاغیر! 🔸 رهبر معظم انقلاب در سال‌های اخیر بارها و با صراحت تمام بر موضوع پرهیز بانک‌ها از بنگاه‌داری تأکید کرده‌اند. این تأکید ریشه در واقعیت‌های اقتصادی و تجربیات تلخ گذشته دارد. 🔹 با این حال، امروز وزیر اقتصاد با طرح اصطلاح "بنگاه‌سازی" به جای "بنگاه‌داری"، عملاً در مسیری خلاف این فرمان صریح گام برمی‌دارد. 🔸 این تغییر نام، مصداق بارز فرار رو به جلو و پاک کردن صورت مسئله است. بنگاه‌سازی همان بنگاه‌داری است که لباس جدیدی به تن کرده؛ انگار با تغییر نامِ یک مشکل، می‌توان ماهیت آن را عوض کرد! 🔻در نهایت، نتیجه یکی است: بانک به جای تأمین‌کننده مالی، خودش تبدیل به یک بازیگر اقتصادی می‌شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جاری در نحرِ کوثر.mp3
11.93M
⭕️ حضرت زهرا سلام الله علیها مبارزه با جریان انحرافیِ ایجاد شده بعد از رحلتِ پیامبر اکرم صلوات‌الله‌علیه را آغاز کردند و به شهادت رسیدند. ⌛️ این جریان انحرافی روزهای آخر حیاتِ خود را می‌گذراند! ⁉️ در این روزهای حساس، نقش شخصِ شما کجای این ماجرای مهم است؟ 🏷 سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام زمان 114.mp3
7.12M
فقط حــرف نزن! پاشو راه بیفت و خودت رو برسون! فقط تویی که می تونی عشقت رو ثابت کنی! اگر نیاز داری بقیه بکشوننت؛ روراست بگم؛ عاشق نیستی❗️ @montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
20.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 یعنی هنوز ۳۱۳ یار پیدا نشده؟ 🔴 سوالی که ممکنه برای خودتون یا اطرافیانتون پیش اومده باشه و جوابش رو ندونید @montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ مبارک گفت نباید به آمریکا اعتماد می‌کردم قذافی گفت بزرگترین اشتباهم اعتماد به آمریکا بود مُرسی گفت عامل اصلی شکست انقلاب اعتماد به آمریکا بود صدام گفت این طناب‌دار را آمریکائی‌ها به گردن من انداختند" حال برخی از احمق های وطن فروش در کشور ما امیدوارند آمریکا و اروپایی‌ها مشکلات را حل کنند. @montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان شناسی ۱۹۹.mp3
11.31M
۱۹۹ ✖️ چرا من اینقدر خسته و بی‌حوصله‌ام و توان ادامه تلاش ندارم؟ ✖️چرا من تعادل ندارم، یه وقت حالم خوبه، یه وقت کلافه و ناامید؟ ✖️چرا همیشه تلاش‌هام برای اهدافم رو نصف و نیمه رها می‌کنم؟ ✖️ چرا شادی من دائمی نیست؟ . https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 منتظران ظهور 🌹
#روایت دلدادگی #قسمت ۲۸ 🎬 : سهراب وارد اتاق شد ، نگاه به بقچه اش که الان یک دست لباس بیشتر داخلش نب
دلدادگی ۲۹ 🎬 : شب شد و سهراب بعد از رسیدگی به رخش ، وارد اتاق شد. یاقوت که پشت میز کوچکش نشسته بود و در زیر نور شمع روی میز خود را مشغول کاری نشان می داد ، با چشم سالمش ، نگاهی به سهراب کرد و گفت : نگفتی امروز در گشت و گذارت چه شد؟ سهراب که حوصله ی حرف زدن نداشت و اصلا هم نمی خواست از ماجرای دزدی چیزی بگوید ، همانطور که گیوه هایش را پشت در اتاق می انداخت، جلوتر آمد ، کنار یاقوت نشست و گفت : خراسان شهر بزرگی ست ، دیدنی های زیادی دارد. در همین حین قلندر با فانوس روشن در دستش وارد شد و پشت سرش چندین نفر طبق به سر وارد اتاق شدند و با سلامی کوتاه مشغول چیدن سفره شدند، سفره ای که از شب گذشته هم رنگین تر بود و بوی کباب بره و درخشش دنبه های کباب شده در زیر نور شمع ،اشتهای هر بیننده ای را بر می انگیخت... سهراب همانطور که خیره به غذاهای رنگ ووارنگ پیش رویش بود گفت : یاقوت خان ، باید بگم اگر سفره های شاهانه برای من می‌گسترانی تا من هم مثل کریم با مرام ، هدیه و...به شما دهم ، باید بگویم به کاهدان زدی ،چون سهراب هیچ در بساط ندارد... یاقوت یک چشم به جلو خزید و همانطور خرمای نرم و‌تازه را در پیاله ی ماست جلویش فرو میکرد تا به دهان ببرد گفت : چه کسی گفته که تو باید بابت یک سفره ناچیز ، چیزی پس دهی و سپس با دست بر روی ران سهراب زد و‌ ادامه داد: اینها جبران شده است، بخور نوش جانت ، حلال تنت، از شیر مادر هم حلال ترت... قلندر که در تاریکی اربابش را می پایید ، نیش خندی زد و گفت : این پذیرایی ها برای ما هم که عمری خدمت یاقوت خان را کردیم ،عجیب است ، کاملا معلوم است که عزیز کرده هستید. یاقوت که دوست نداشت قلندر بیش از این سخن بگوید ، تکه نانی کند و به طرف او پراند و گفت : برو بیرون ،کلاغ بد صدا ... قلندر خنده اش بلندتر شد و گفت : به چشم ارباب ، اما خداییش از زمانی که آقا سهراب آمدند به کاروانسرا ،انگار در رزق و نعمت به روی ما باز شده و با زدن این حرف بیرون رفت. بعد از رفتن قلندر ، چند دقیقه سکوت فضای اتاق را گرفت و گاهی ملچ‌ملوچ یاقوت این سکوت را می شکست. سهراب لقمه ی در دهانش را فرو داد گفت : بابت این دوشب چقدر باید بپردازم ، چون فردا می خواهم به سمت قصر بروم و برای نام نویسی در مسابقه ، گویا آنجا ، شرکت کنندگان را اسکان می دهند. یاقوت کباب داخل دستش را به هم چلاند تا له شود و همانطور که دست های چربش را می لیسید گفت : کی حرف پول و کرایه زد؟ می خواهی نام نویسی کنی ، برو ،اما باید برگردی همین جا...یعنی تا در خراسان حضور داری ،قدمت روی چشم ، یاقوت اجازه نمی دهد که شما جای دیگری ساکن شوی، اگر در این اتاق هم راحت نیستی ، به محض خالی شدن اتاقها، اتاقی مستقل به تو خواهم داد. سهراب خیره به یاقوت در ذهنش با خود می گفت ،بی شک‌کاسه ای زیر نیم کاسه ات است که اینچنین به من ،عرض ارادت می کنی وگرنه کاسب جماعت را چه به این دست و دلبازی ها....ولی از افکارش چیزی به زبان نیاورد و گفت : نه بحث اتاق و...نیست، چون خودم دوست دارم رقیبانم را از نزدیک ببینم و آنها را کمی بسنجم تا بدانم چگونه با آنها دست و پنجه نرم کنم ، پس باید یک شب در کنارشان باشم. یاقوت سرش را تکان داد و‌گفت : باشد این هم یک شب....باید قول بدهی بعد از تمام مسابقه به اینجا بیایی... سهراب چیزی نگفت و مشغول خوردن شد... دارد.. 📝 به قلم : ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧 . https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
دلدادگی ۳۰ 🎬 : صبح زود ، سهراب از خواب بیدار شد ، یاقوت در کنارش نبود و داخل اتاق تنها بود ،‌چون قصد رفتن داشت و عادت نداشت مدیون کسی باشد، چند سکه از کیسه ای که آقا سید برایش داده بود ، بیرون آورد ، روی طاقچه ،جایی که در دید یاقوت باشد گذاشت ، بقچه ی لباسش را نگاهی انداخت ، او دوست نداشت آن لباس ها که با پول راهزنی تهیه کرده بود را با خود ببرد ، به نظرش همین لباس سید که مطمئنا با پول حلال تهیه شده و قطعا با برکت هم بود ، برایش کافی بود. پس بقچه را برای یاقوت گذاشت و از اتاق بیرون آمد و به سمت اصطبل حرکت کرد، در بین راه ، قلندر را از فاصله ای کمی دورتر دید که با چند کودک خودش را سرگرم کرده بود ، دستی بالا برد و وارد راهروی کاه گلی که به اصطبل می رسید شد . رخش ،قبراق تر از همیشه ، با دیدن او ،شیهه ای بلند کشید. سهراب افسار اسب را آزاد کرد و به دست گرفت ،از اصطبل بیرون آمدند، با یک جست روی رخش پرید و همینطور که با پا به پهلوی رخش میزد از حیاط کاروانسرا گذشت و به جلوی درب رسید. قلندر نفس زنان جلو آمد و گفت : داری میروی؟‌کجا؟ کمی صبر کن تا یاقوت خان هم بیاید ،آخر‌سفارش کرده تا نیامده ، نگذارم شما بروید. سهراب با بی حوصلگی گفت : به میدان قصر میروم ، دیشب به یاقوت خان گفته ام ، بعدشم اگر خواستم از این شهر بروم ،دوباره به یاقوت خان سری میزنم...حالا بگو از کدام طرف بروم ،زودتر به مقصد می رسم؟ قلندر که انگار با خودش درگیر بود ،بینی اش را بالا کشید و همانطور که جلو را نشان میداد گفت : از کاروانسرا که خارج شدی ، وارد بازار نشو از راه سمت راست بگیر و مستقیم برو به جلو ، نرسیده به حرم مطهر باید به راه سنگ فرش سمت چپت بپیچی و از آنجامستقیم که بروی ، برج و باروی قصر را خواهی دید....اما...اما اگر می شود تا یاقوت.... حرف در دهان قلندر بود که سهراب رخش را هی کرد و بیرون رفت... قلندر در حالیکه به دنبال سهراب می دوید بلند فریاد زد : اما من گفتم که نری.....فقط قولت یادت نرود....برنده شدی.... دیگر سهراب از سخنان قلندر چیزی نمی فهمید ، چون رخش به تاخت ،جلو می رفت. بعد از طی مسافتی ، همانطور که قلندر گفته بود اول خیابان سنگفرش و بعد دیوارهای بلند قصر در دید سهراب قرار گرفت. سهراب قبل از پیچیدن به سمت چپش ، رو به گنبد امام کرد و درحالیکه دست روی سینه اش گذاشته بود ،سلام داد و آرام گفت : ضامنم بشو ای ضامن آهو! هر چه جلوتر می رفت ،ازدحام جمعیت بیشتر می شد، بالاخره به جایی رسید که چادرهای زیادی بر پا بود و جمعیت در شور و شوقی درونی در اطرافش ،هر کدام به کار خود مشغول بودند. سهراب از اسب به زیر آمد و پرسان پرسان چادر مسؤل نام نویسی را پیدا کرد ، جلوی چادر ،صف بلندی تشکیل شده بود، سهراب انتهای صف ایستاد و شروع به بررسی افراد جلویش کرد که بی شک هر کدام میتوانست رقیب قدری برای او باشد. از هر سنی در میان شرکت کنندگان به چشم می خورد ، اما مردان جوانی مانند سهراب ، جمعیت شان بیشتر بود. صف به پیش میرفت ، ناگهان موضوع خاصی نظر سهراب را جلب کرد...با خود گفت : یعنی چه؟ چرا اینکار را می کنند؟ دارد... 📝 به قلم : ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
دلدادگی ۳۱🎬 : از بین داوطلبان ،بعضی ها را جدا می کردند و به جایی خاص راهنمایی می کردند، این موضوع نظر سهراب را به خود جلب کرده بود. سهراب بی صبرانه منتظر رسیدن نوبتش بود ، صف به کندی پیش میرفت ،تا اینکه بالاخره سهراب خود را جلوی چادر نام نویسی دید. مردی روی چهار پایه جلوی چادر نشسته بود ،با نگاه تیزش سر تا پای سهراب را از نظر گذراند و تا چشمش به اسب او افتاد ،دستی به سبیل بلند و تاب داده اش کشید و گفت : عجب اسب اصیل و زیبایی، اهل خراسانی؟ سهراب لبخندی زد و گفت : سلام جناب ، خیر بنده از ولایت دیگری آمدم ، حالا اجازه می دهی داخل شوم؟! آن مرد از جا بلند شد ،افسار اسب را در دست گرفت و گفت : بفرمایید ، بنده اینجا هستم و مراقب این اسب زیبا خواهم بود. سهراب دستی به یال رخش کشید و داخل شد. انتهای چادر، تخت چوبی قرار داشت . روی آن گلیمی خوش رنگ و نقش گسترانده بودند و دو نفر در حالیکه کاغذ و قلم و دوات جلویشان بود ، روی تخت نشسته بودند. هر دو لباس های یک شکل به تن داشتند و کلاه سیاه نمدی هم به سر گذاشته بودند. سهراب که دید آن دو گرم گفتگو با هم هستند و هیچ توجهی به او ندارند، گلویی صاف کرد و گفت : سلام ...روزتان به خیر یکی از آنها که به نظر می رسید سنش بیشتر باشد و موهای جو وگندمی اش از زیر کلاه بیرون زده بود ، با دقت سرا پای سهراب را نگاه کرد و گفت : انگار این داوطلبان تمامی ندارند... آن دیگری نیشخندی زد و گفت : وعده ی هزار سکه طلا و منصبی در دربار، وعده ی وسوسه انگیزی ست و از جا بلند شد ، نزدیک سهراب ایستاد ،دستی به عضلات قوی سهراب که از زیر لباسش خود را به نمایش گذاشته بود گرفت و با دقت نگاهی به قد و بالای او کرد و‌گفت : اندام ورزیده ای داری ،معلوم است که در زورخانه کار کرده ای ،درست است؟ سهراب با دست پاچگی گفت : نه...نه...اما کار من دست کمی از ورزش زورخانه ای نداشت...ورزش کار هر روزه ام است.. آن شخص چشمکی به دیگری زد که از چشم سهراب پنهان نماند و گفت : یاورخان...به نظرم باید نظر کاووس خان هم بدانیم درست است؟ یاورخان سری تکان داد و گفت : نامت چیست جوان ؟ از کجا آمده ای و شغل و پیشه ات چه می باشد؟ سهراب رو به او گفت : نامم سهراب است ، از سیستان می آیم و شغلم تجارت است. یاور خان با تعجب نگاهی به سهراب انداخت و‌گفت : به به....چه عجب در بین داوطلبان تاجر هم داریم و بعد با نیشخندی ادامه داد : گمان نکنم این مسابقه ،لقمه ی دندان گیری برایت باشد که تجارت خود را رها کنی و از ولایتی دور به قصد این کار راهی سفر شوی... سهراب سری تکان داد و گفت : درست است اما مهم هدف انسان است ، بنده می خواهم خودم را بسنجم ، حالا چه بهتر میدان امتحانم ، جایی چون خراسان و مسابقه ی حاکم اینجا باشد. یاورخان سری تکان داد و رو به رفیقش گفت : صحیح...آن جور که بر می آید مصمم به برد مسابقه است ، پس باید با کاووس خان هم دیداری داشته باشید... سهراب سؤالی نگاهی به او‌ کرد و‌گفت : کاووس خان؟؟ آن مرد با اشاره ی انگشتش به سهراب فهماند که بیرون برود و سپس با صدای بلند گفت : آهای شکیب، این جوان را به قصر راهنمایی کن و با این حرف ، همان مردی‌که اول ورودش روی چهارپایه جلوی چادر دیده بودش ، سرش را داخل چادر آورد و گفت :چشم الساعه قربان... سهراب کمی گیج شده بود و دلیل این کارهای مرموز را نمی فهمید.. دارد‌‌... 📝 به قلم : ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم" 🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ  آغاز کنیم: 🪧تقویم امروز: 📌 یکشنبه ☀️ ۲۷ آبان ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۱۵ جمادی‌الاولی ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 17 نوامبر 2024 میلادی 📖 حدیث امروز: ✳️ پیامبر اکرم صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلم : روز قیامت خدا میفرماید: فاطمه(سلام الله علیها) آرزو کن تا خوشحالت کنم. حضرت فاطمه سلام‌ الله‌ علیها عرض می‌کند: آرزویم این است که هرکس من و عترتم را دوست دارد عذاب نکنی! 📚 البرهان:ج۴/ص۵۵۳ 🔖مناسبت امروز: 🌸 ولادت حضرت امام سجاد علیه السلام به روایتی سال ( ۳۸ ه‍ . ق) اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج اِلٰهیٖ آمّیٖن
سلام امام زمانم✋🌸 مگر می‌شود ما شما را داشته باشیم و اینهمه اسیر در گرداب غم باشیم؟ ... مگر می‌شود طبیبی مثل شما باشد و ما در چنگال بی رحم بیماری ، دست و پا بزنیم ؟ ... مگر می‌شود پدرے چون شما داشته باشیم و اینهمه بی کس و تنها باشیم ؟ ... شما نجاتمان می‌دهید ، درمانمان می‌کنید ، حیاتمان می‌بخشید ... به همین زودے .... به همین نزدیکی ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨پیامبر اکرم حضرت محمد (ص) فرمودند: شعبان ماه من است. هر كه ماه مرا روزه بدارد، روز قيامت شفيع او خواهم بود.✨
‍ ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ 🌸 امام صادق علیه‌السلام ؛ هر کس که خالصانه بر تلاوت 《 سوره نساء 》 مداومت نماید محبت همسرش به او زیاد شود 📚 خواص آیات قرآن ۴۵ 🕌دعای سریع الاجابه@montazeraan_zohorr ✍پیامبر صلی‌الله علیه وآله: هیچ مصیبت زده و غمگینی این دعا را نمی خواند مگر اینکه خداوند فرجی به او می دهد و او را برآورده می سازد: یا عِمَادَ مَنْ لَا عِمَادَ لَهُ وَ یا ذُخْرَ مَنْ لَا ذُخْرَ لَهُ وَ یا سَنَدَ مَنْ لَا سَنَدَ لَهُ وَ یا حِرْزَ مَنْ لَا حِرْزَ لَهُ وَ یا غِیاثَ مَنْ لَا غِیاثَ لَهُ وَ یا کرِیمَ الْعَفْوِ وَ یا حَسَنَ الْبَلَاءِ وَ یا عَظِیمَ الرَّجَاءِ وَ یا عَوْنَ الضُّعَفَاءِ وَ یا مُنْقِذَ الْغَرْقَی وَ یا مُنْجِی الْهَلْکی یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ أَنْتَ الَّذِی سَجَدَ لَک سَوَادُ اللَّیلِ وَ نُورُ النَّهَارِ وَ ضَوْءُ الْقَمَرِ وَ شُعَاعُ الشَّمْسِ وَ دَوِی الْمَاءِ وَ حَفِیفُ الشَّجَرِ یا اللَّهُ یا اللَّهُ یا اللَّهُ أَنْتَ وَحْدَک لَا شَرِیک لَک، اللَّهُمَّ افْعَلْ بِی کذَا وَ کذَا (ذکر حاجت) ▫️فَإِنَّكَ لاَ تَقُومُ مِنْ مَجْلِسِكَ حَتَّى تُسْتَجَابَ لَكَ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ 📕بلدالامین، مفاتیح الجنان، خصال @montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 🗓 یکشنبه 🔸 ۲۷ آبان/ عقرب ۱۴۰۳ 🔸 ۱۵ جمادی الاول ۱۴۴۶ 🔸 ۱۷ نوامبر ۲۰۲۴ 🌓 امروز قمر در «برج جوزا» است. ✔️ برای امور زیر نیک است: مقدمات ازدواج شکار و صید دیدار با بزرگان و رؤسا امور تجاری خرید کردن معامله ملک نوشتن سند ارسال کالا امور آموزشی آغاز نگارش امور مربوط به حرز 👼 زایمان مناسب نیست. 🚘 مسافرت خوب است. 💞 انعقاد نطفه 🔹 امشب (شب یکشنبه) ممکن است فرزند همیشه فقیر و حقیر باشد. 💇 اصلاح سر و صورت باعث نشاط می‌شود. 🩸حجامت،خون‌دادن،فصد،زالو انداختن موجب سلامتی می‌شود. 💅 ناخن گرفتن روز مناسبی نیست. موجب بی‌برکتی در زندگی می‌گردد. 👕 بریدن پارچه روز مناسبی نیست. موجب غم و اندوه شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌. این حکم شامل خرید لباس نیست. 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب یکشنبه) دیده شود، تعبیرش در آیه ۱۵ سوره مبارکه حجر است. ﴿﷽ لقالوا انما سکرت ابصارنا﴾ شخصی بی حد و حساب، با خواب بیننده گفتگوی باطل کند ولی به جایی نرسد و کار خواب بیننده روبراه شود. ان شاءالله مطلب خود را بر این مضامین قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ از ساعت ۱۶ تا مغرب 📿 ذکر روز یکشنبه «یا ذالجلال و الاکرام» ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه «یا فتاح»، موجب فتح و نصرت یافتن می‌گردد. ☀️ ️روز یکشنبه متعلق است به: 💞 حضرت‌علی علیه‌السلام 💞 حضرت‌فاطمه‌زهرا سلام‌الله‌علیها اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز یکشنبه پایان می‌یابد. سلامتی و تعجیل در فرج امام_زمان علیه‌السلام صلوات «اَللّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
📖 تقویم شیعه شمسی: یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳ شمسی میلادیSunday 17 november 2024 قمری: الأحد ۱۵ جمادی الاولی ۱۴۴۶ هجری قمری 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) 📿 اذکار روز: 👈صد مرتبه یا ذَالجَلالِ و الاِکرام تا به فتح و نصرت برسی 🙏بارالها در فرج حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف تعجیل فرما و گره از مشکلات همه مردم باز کن ✅ تقویم روز: 💐 ولادت حضرت امام سجاد علیه السلام به روایتی (۳۸ه ق) 🗓 روز شمار تقویم: ⬛️⏳۱۸ روز سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها (۱۱ه ق) اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج لبیک_یا_خامنه_ای @montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا