eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.9هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
9.9هزار ویدیو
305 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6003644052447169946.mp3
4.34M
🔸حکایت شفا یافتن یک هندوی کافر از برکت توسل به امام زمان علیه السلام... 📚 به نقل از مرحوم کافی https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کار زیبای یک دبیر ⭕️ چادر دانش‌آموزانی که باچادر به مدرسه می‌آیند رو میبوسه👏 این ویس رایادتونه آفرین به چنین آموزگارانی☺️ ماکم کاری کردیم؟😒 ولی کار دشمن بیشتر شد😞 https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در : دَجَل به معناي روكش نمودن يك شئ است كه باطن آن كم‌ارزش باشد ولي روي‌ آن را زرق و برق داده يا طلاكاري كنند بنابراين وقتي دجال را براي كسي بكار مي‌برند يعني‌ آن شخص منافق، دروغگو و فريبنده است1 البته معاني متعددي كه گاه به ده معنا مي‌رسد براي اين واژه ذكر شده است، كه به عنوان نمونه به يكي از آنها اشاره شد. او چشم راست ندارد ، و چشم ديگرش در پيشاني اوست ، و مانند ستاره صبح مي درخشد، چيزي در چشم اوست که گويي آميخته به خون است. وي در يک قحطي سختي مي آيد . پيشينة دجال: تاريخچه دجال به قبل از اسلام برمي‌گردد در كتاب انجيل نام دجال نيز به ميان آمده است از آيات انجيل استفاده مي‌شود كه دجال به معناي دروغگو و گمراه كننده است و چنين استفاده مي‌شود كه داستان خروج دجال و زنده بودنش در آن زمان هم در بين نصاري شايع بوده و در انتظار خروجش بوده‌اند2 در اسلام نيز سخن از دجال به ميان آمده است و رواياتي در اين موضوع از فريقين (سني وشيعه) وارد شده است، كه روايات اهل سنت در اين باب به مراتب بيشتر از رواياتي است كه در منابع شيعه موجود مي‌باشد و اكثر روايات شيعه نيز در اين موضوع برگرفته شده از منابع حديثي اهل سنت مي‌باشد. بحارالانوار،ج2ص194و308 ابن منظور،لسان العرب،ج11ص236 https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در به معنی فردی که بسیار دروغگو ،فریب دهنده است و دجال شخصی که می گویند پیش از حضور مهدی موعود پیدا می شود و بسیاری از مردم فریبش را می خورند. دجال کیست؟ واژه المسیح الدجال ( در عربی به معنی مسیح دروغین ) 400 سال پیش از اسلام برای ترجمه ( Mšīḥā Daggālā ) از سریانی به عربی استفاده شده است؛ که معادل یونانی دجال(antichristos) و معادل فارسی دجال ضدمسیح است. https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 منتظران ظهور 🌹
🌸🌸🌸🌸🌸 💖ژنرالهای جنگ اقتصادی 💖 #بر_اساس_واقعیت قسمت بیست و سوم که گذشته رو جبران کنه، درست مثل من.
🌸🌸🌸🌸🌸 💖ژنرالهای جنگ اقتصادی 💖 قسمت بیست وپنجم خدای نکرده.... خدای نکرده....با مدل اولویتمون همراه نشیم به دلیل هر کدوم از علت هایی که گفتم، چی میشه ؟؟؟ بعد نگاه خاصی بهم کرد و با حالتی شبیه یادآوری بهم، ادامه داد: ببخشیداااا.... خیلی ببخشیداااا.... همونی شد که تجربه کردی نرگس خانم! گره میخوره به همه چی! اما... مرحله بعدی... که الان شما دقیقا افتادی وسط گودش! اینکه یه فراغتی پیدا کردیم که البته زمانش برای هر کسی متفاوته و ممکنه کمی زودتر و یا دیرتر شروع بشه، وقتیه که بچه ها کمی بزرگتر شدن طبیعتا جاده این مسیر صاف تر میشه و توانایی بیشتر... سوالی و با حالت تعجب گفتم: توانایی بیشتر!!!خواهر انگار شما وسط گودش نیفتادی! چرا بیشتر؟! خیلی جدی گفت: چون به جای یه نفر، حالا چند نفر توی این مسیر همراهت شدن! حتما تجربه کردی توی جاده همراه داشته باشی رسیدن برات کوتاه تر میشه و زودتر می رسیم! البته بستگی به همراهم داره هاااا... من فهمیدم چی میگه... ولی نه لیلا به روی خودش آورد، نه من! بعد هم ادامه داد: این گوی، این میدون نرگس خانم! یه یاعلی بگو و بلند شو.... انگار اشاره به مطلبی کرد که چند وقت پیش محمد بهم گفته بود! احساس کردم چرخش دی اکسید کربن، توی وجودم سنگینی می کنه و برای آزاد شدن محکم به قفسه ی سینه ام می کوبه! نفسم رو که رها کردم، کمی هوای تازه به مغزم رسید... بعد از چند لحظه مکث گفتم: راستش لیلا! چند وقت پیش با محمد که صحبت میکردم یه پیشنهاد ترسناک بهم داد ! من اون موقع بهش هیچی نگفتم! یعنی نگفتم باشه، نه اینکه گفتم، نه! لیلا متعجب و منتظر نگاهم کرد و گفت: خوب پیشنهادش چی بود؟! تا اومدم بگم انگار، این سنگینی دی اکسید کربن رهام نمیکرد! دوباره یه نفس عمیق کشیدم و ادامه دادم: یه بار که محمد توی خونه بود و بی حوصلگیم رو دید بهم گفت: چیه نرگس چرا حال نداری ... همین شد که من سر حرف رو باز کردم.... البته نه مثل قدیما، بلکه به حالت درد و دل... اینکه بچه ها بزرگ شدن و مشغول خودشون و من بیکارم و خیلی وقتها حوصله ام سر میره و نمیدونم چکار کنم... میخوام مفید باشم ولی نمیشه... وقتم همینجوری داره هدر میره که بره... محمد لبخندی زد و بی هیچ مقدمه ای گفت: خونه رو بکن کارگاه! به قدری تعجب کردم ازحرفش که، نورون های عصبی _مغزیم، بین مسیر اعصاب و مغزم هنگ کردن من هنوز توی بُهت این حرفش بودم که، محمد ادامه داد: تو که دغدغه ی مالی نداری، ولی می تونی پیشرفت و رشد کنی و مهم تر از اون رشد بدی! همه چی هم دست خودته، از زمان و ساعت گرفته تا جا و مکان! تازه تو که نگرانی آینده ی بچه ها رو هم داری، خیلی بهتره بچه ها رو هم با خودت همراه کنی، اینجوری نه تنها توی مادر بودنت کم نذاشتی، که با یاد دادن یه مهارت و حرفه براشون سنگ تموم هم گذاشتی ! لیلا من اینقدر از حرفهای محمد شوکه شده بودم که هیچی نگفتم! اولش به نظرم فکر خیلی خوبی بود! چون از وقتی که مسئولیت اقتصادی رو محمد خودش یه تنه قبول کرده بود و من پشتیبانی شدم، نه دخالت کننده توی کارش! دیگه دغدغه مالی برای زندگي خودمون رو نداشتم هر چند بالا و پایین های اقتصادی بود امادغدغه و نگرانیه دیگه نبود! چون میدونستم خدا این قدرت رو به مردها داده که از پس مسئولیت زندگیشون بر بیان، البته به شرطی که اقتدارشون حفظ بشه و حمایت بشن! ولی لیلا.... بعدش از پیشنهادش ترسیدم ... از برگشتن دوباره به روزهایی که کار میکردم ترسیدم.... از اون روزهای تلخی که هیچی سر جاش نبود... از اون لحظه های زجر آوری که هیچ کس جز خودم و خدا نفهمید.... نگاه مستاصل ام، چشمهای لیلا رو هدف قرار داد و بهش گفتم: لیلا... میدونی که چی میگم....! 🍁نویسنده:سیده زهرا بهادر https://eitaa.com/montazeraan_zohorr