eitaa logo
🍃 🌹 منتظران ظهور 🌹🍃
3هزار دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
12.1هزار ویدیو
317 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی نشر مطالب حلال باذکر صلوات برامام زمان عج. ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀 🌼🍀 🍀 سرپا ایستاد و خواست دستش را بیرون بکشد که کمیل با دیدن مردان جوانی که از کنارشان می‌گذشتند دست آزاده را محکم تر گرفت: _بریم. نرگس و مادرش کنار ماشین منتظر ایستاده بودند که ناگهان نگاهش به ازاده و کمیل افتاد، که به انها نزدیک میشدند. دستش را جلوی دهانش گذاشت و ریز ریز خندید که مادرش متعجب گفت: _چته؟؟ -هیچی! خنده اش را قورت داد که با شنیدن صدای کمیل ،حوریه خانوم سمتش برگشت -بریم؟؟ آزاده با دیدن ابروهای بالا رفته نرگس از خجالت سرش را پایین انداخت که کمیل سقلمه ای به خواهرش زد و گفت: _بریم شام، بعدشم بریم جایی پیدا کنیم شب بمونیم! در همین حین گوشی اش زنگ خورد: -سلام بفرمایید؟ -سلام کمیل جان خوبی؟؟ -ممنون عمه خانوم، شما خوبید؟چه عجب یادی ازما کردید؟ -اومدی مشهد بی معرفت یه زنگم نزدی به عمت؟؟ -عمه جان تازه رسیدیم. قبل اینکه زنگ بزنید از حرم برگشتیم وقت نشد خبر بدم، شما از کجا فهمیدید؟؟ -نرگس تو گروه فامیلی نوشته بود! سرش را تکان داد و از گوشه ی چشم به خواهرش نگاهی انداخت که نرگس شانه اش را بالا انداخت و خندید! -اتفاقا ماهم هنوز شام نخوردیم، همین الان راه بیفتید بیاین اینجا. -نه عمه، دستت درد نکنه، زحمت نمیدیم! -زحمت چیه پسر، بعد عمری اومدی مشهد. دلم واستون تنگ شده،نه نیار دیگه، تعارف الکیم نکن! -چشم مزاحمتون میشیم! -مراحمید عمه جان. بعد از اتمام تماس رو به بقیه گفت: _خوب امشبمونم جور شد، خونه ی عمه میمونیم! نرگس با خوشحالی به آزاده نگاه کرد و سعی کرد لبخندش را پنهان کند... ...