eitaa logo
🍃 🌹 منتظران ظهور 🌹🍃
3هزار دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
12.1هزار ویدیو
317 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی نشر مطالب حلال باذکر صلوات برامام زمان عج. ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀 🌼🍀 🍀 نزدیک های اذان صبح بود که کسی در اتاق رو زد.من و نرگس تو اتاق نجمه خوابیده بودیم. با خواب‌آلودگی مانتو و شالم رو پوشیدم و درو باز کردم ببینم کیه... کمیل در حالی که سرش پایین بود گفت: _ میخوام برم حرم، تو نمیای؟ _چرا... نرگس رو بیدار کنم الان حاضر میشم! -نرگسو نمیخواد بیدار کنی! مامان دیشب گفت با عمه اینا قبل ظهر میرن حرم، خودم تنهایی میخواستم برم گفتم اگه توهم دلت میخواد باهم بریم با خودم گفتم چرا وقتی میخواس تنهایی بره منم صدا کرد مگه بودن من براش مهمه صدایی درون وجودم فریاد زد: رویا بافی بسه آزاده یادت نره کی هستی و چجوری اومدی تو زندگیش سرمو پایین انداختم باز این افکار داشت دیوونم میکرد برای همین گفتم:نه ممنون منم بعدا میرم منتظر بودم بیشتر اصرار کنه ولی گفت:باشه داشت میرفت که خواستم صداش کنم، ولی روم نمیشد بهش بگم پشیمون شدم سمتم برگشت و گفت: پس چرا نرفتی داخل... من من کنان گفتم: اگه مزاحمتون نیستم منم میام که تنها نباشید لبخندی زد و گفت:این حرفا چیه با ذوق رفتم داخل که لباسامو بپوشم .... از خونه ی عمه اینا تا حرم راه زیادی نبود هوا چون یکم نمناک بود شیشه های ماشین بخار گرفته بود با نشستن کمیل داخل ماشین عطری که زده بود رو بیشتر از پیش حس کردم با دستم روی شیشه رو خط خطی کردم فقط خدا میدونست که تو حرم از امام رضا چی خواستم ازش خواستم دعا کنه که خدا زندگیمو درست کنه دعا کنه لیاقت عشق کمیل رو یه روزی پیدا کنم چون احساس میکنم نمیتونم ازش دور باشم هرچند اون از من بدش میاد به خاطر بهم زدن زندگیش... بهش نگاه کردم که دیدم برای خودش نوحه میخونه و حواسش سمت رانندگیه برای اولین بار با دقت نگاهش کردم قلبم به تلاطم می افتاد از یادآوری اینکه اول ازدواجمون گفت که نمیتونه منو به عنوان همسرش بپذیره بغضم گرفت و یبار دیگه ته دلم با خدا حرف زدم -رو صورت من چیزی نوشته شده؟ شرمنده به کف ماشین خیره شدم دلم میخواست زمین دهن وا کنه و برم توش دستشو سمت ضبط دراز کرد که صدای دعای عهد داخل ماشین پیچید -همیشه دوست دارم قبل اذان صبح دعای عهدگوش بدم سرمو تکون دادم و گفتم: آرامش بخشه. . . . داخل صحن که رفتیم یاد زیارت دیشب افتادم ناخودآگاه لبخند زدم -به چی میخندی؟ به خودم اومدم که کمیل روبروم ایستاده و متعجب نگاهم میکنه:هیچی جایی رو با دست نشون داد و گفت:بریم یکم قرآن بخونیم بعدم زیارت کنیم و برگردیم -باشه. ... 🔹💠🔹🔹💠🔹 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c