eitaa logo
🏴 منتظران ظهور 🏴
2.8هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
9.3هزار ویدیو
296 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی وَ یُحیِ الاَرض مِن بَعدِ مَوتِها مدیر: @Montazer_zohorr تا امر فرج شود میسّر بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات🌱🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀 🌼🍀 🍀 پلک هایش را با شنیدن سروصدای کسی آرام ارام از هم باز کرد صدا برایش آشنا بود -میگم این خانوم همسر منه چرا متوجه نمیشید باید ببینمش سرش را کمی سمت در چرخاند که نگاهش از پشت در باز با نگاه کمیل که با پرستاری جروبحث میکرد گره خورد با سکوت کمیل پرستار سمت آزاده چرخید کمیل از کنارش گذشت و وارد اتاق شد که آزاده با خجالت چشمانش را بست از یادآوری جمله ی کمیل احساس خاصی به او دست میداد"میگم این خانوم همسر منه" پرستار گفت:کجا آقا گفتم که نمیتونید فعلا ببیننشون مامور آگاهی که همراه آزاده به بیمارستان امده بود به پرستار گفت:مشکلی نیست خانوم کمیل کنار آزاده نشست و با اخم کمرنگی به صورتش نگاه کرد آزاده که پلک هایش بسته بود کمی آن هارا باز کرد که با دیدن چهره ی شاکی کمیل فورا چشمانش را بست و گفت:چجوری منو پیدا کردید؟ -همه ی بیمارستانای اطرافو دنبالت گشتم تا اینکه خوشبختانه یا متأسفانه اینجا پیدات کردم! شانس آوردی که پیدات کردم وگرنه با اون مامور میرفتی آگاهی. گیج و منگ به کمیل نگاه کرد که ادامه داد:دارو دسته ی اونا دنبال دخترای فراری بودن تا اونارو ببرن دبی و بفروشن خداروشکر کن که باهاش نرفتی اگه شناسنامه هامو به مامور نشون نمیدادم باور نمیکردن بیگناهی از درست کردن دردسر خوشت میاد؟ آزاده زیر لب خدارا به خاطر محافظت از او شکر کرد و با خودش گفت :هنوزم خدا بهم فکر میکنه بغض کرد:من من ...میخواستم شما از دست من برای همیشه راحت بشید -به چه قیمتی؟ هان؟ تو راجع من چی فکر کردی؟ هر اتفاقی هم که افتاده باشه اسم تو به عنوان همسرم تو شناسنامه ی منه نمیتونم همیجوری ولت کنم که هرجا خواستی بری اونقدر هاهم بیغیرت نیستم آزاده با گریه گفت: شماهم دارید محکومم می‌کنید چرا هیچکسی خبر از قلب شکستم نمی‌گیره؟ چرا هیچکسی از درد و رنجم نمیپرسه؟ گناه من چیه آقا کمیل؟ کمیل با ناراحتی گفت: تقصیر منه همش تقصیر منه آره من گناهکارم همشو به گردن میگیرم همه ی این بار سنگینو به دوش میکشم ما هردومون قربانی این سرنوشت کذایی شدیم ببخش آزاده خانوم منو ببخش که به خاطر من این بار سنگینو حمل میکنی از این به بعد همشو خودم به تنهایی به دوش میکشم چون شما هم به خاطر من بازیچه ی دست منصور شدید از جایش بلند شد و از اتاق بیرون رفت در را که بست بغض آزاده ترکید و هق هق کنان گریه کرد هنوز بدنش تب دار بود و پر التهاب... ... @montazeraan_zohorr